کد خبر 108431
تاریخ انتشار: ۱۵ فروردین ۱۳۹۱ - ۱۲:۱۵

هنوز داشتم با جواد حرف می‌زدم که یکی از بچه‌ها کاغذی در دستم گذاشت. داخل شیاری با چراغ قوه، دست نوشته را خواندم؛ در آن نوشته بود «برادر ایرانی من، افسر مسئول این منطقه مین گذرای هستم، هیچکدام از مین‌ها چاشنی ندارد. با خیال راحت از میدان عبور کنید!»

به گزارش مشرق، شب عملیات والفجر 4، ناگهان بچه‌های گردان اخلاص با میدان مینی رو به رو شدند که ممکن بود توقف در آن، همه برنامه‌ها را برهم بزند.

چند نفر داوطلب شدند وارد میدان شوند. جواد آخوندی که در گروه خط شکن بود، گفت: «یک نیروی غیبی به من می‌گوید که از این میدان به سلامت عبور می‌کنیم!» گفتم: «چه طوری، مگر نمی‌بینی، بیابان پر از مین‌های ضد نفر است».

هنوز داشتم با جواد حرف می‌زدم که یکی از بچه‌ها آمد و کاغذی را در دستم گذاشت. همراه با جواد داخل شیاری رفتیم و من با چراغ قوه دست نوشته را خواندم؛ یکی از عراقی‌ها در این یادداشت کوچک نوشته بود: «برادر ایرانی من، افسر مسئول این منطقه مین گذرای هستم، هیچکدام از مین‌ها چاشنی ندارد. با خیال راحت از میدان عبور کنید!»

جواد گفت: «من می‌روم داخل میدان و امتحان می‌کنم». او را در آغوش گرفتم. جواد ادامه داد: «می‌خواهم طوری روی میدان مین دراز بکشم که سرم روی یک مین و دست و پایم هم روی مین‌های دیگر باشد. اگر چاشنی نداشتند که هیچ وگرنه خلاص!»

جواد که به سوی میدان می‌رفت، من از آقا امام زمان(عج) طلب کمک کردم. یکباره صدای جواد را شنیدم که گفت: «دیدید که بادمجان بم آفت ندارد!» به این ترتیب، گردان اخلاص به خط دشمن زد و پیروز میدان شد.

منبع: کتاب چند قدم تا متن

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس