تبريز از ديدگاه استاد شهريار
...شهر تبريز است کوي دلبران
ساربانا بار بگشا زاشتران
شهر تبريز است و مشکين مرز و بوم
مهد شمس و کعبه ملاي روم
کاورانا خوش فرود آي و درآي
اي بتار قلب ما بسته در آي
شهر ما امشب چراغان مي کند
آفتاب چرخ مهمان مي کند
شب کجا و ميهمان آفتاب
اين به بيداريست با رب با بخواب
شهر ما از شور لبريز آمده است
وه که مولانا به تبريز آمده است
امشب آن دلبر ميان شهر ما است
آنچه بخت دولت است از بهر ما است
آنکه آنجا ميزبان شمس ما است
يک شب اينجا ميهمان شمس مااست
اينک از در مي رسد سلطان عشق
مرحبا اي حسن بي پايان عشق
پا بچشم من نه اي جان عزيز
جان بقربان تو مهمان عزيز
در دل ويران ما گنجي بيا
گرچه در عالم نمي گنجي بيا
تو بيا اي ماه مهر آيين ما
اي تو مولانا جلال الدين ما
ما همه ماهي و تو در ياي ما
آبروي دين ما دنياي ما
سعديا کنز اللغه قاموس تو
او همه دريا و اقيانوس تو
هرچه فردوسي بلند آوا بود
چون رسد پيش تو مشتش وا بود...