به گزارش مشرق، قدیمترها وقتی وارد یک سالن تئاتر برای دیدن یک نمایش میشدیم، معمولاً تماشاگرانی را میدیدیم که هم در ظاهر، سر و ریختی فرهنگی داشتند و هم به لحاظ دانایی واجد نشانههای کم و بیشی از فرهیختگی بودند، این دومی را میشد با دقایقی از همصحبتی در سالن انتظار و معمولاً تکرار دیدار با جماعت «تئاتررو» و «نمایش بین» تشخیص داد. کمی که جلوتر آمدیم، به دلیل افزایش روزافزون دانشجویان رشتههای هنری و تعدد آموزشگاههای آزاد تئاتر و سینما، بیش از همه هنرجویان تیپیکال بازیگری و دیگر رشتههای تئاتر و سینما را با چهرههای عجیب و غریب و به اصطلاح هنری در سالنهای نمایشی میدیدیم که برای تماشای نمایشها میآمدند و بعد هم برای افاضات شبهروشنفکرانه، راهی کافههای اطراف سالنهای نمایشی میشدند.
این اواخر حضور مخاطبانی از مناطق اعیاننشین و بالای پایتخت در تماشاخانهها مشهود و برجسته است؛ تماشاگرانی با تیپ و ظاهر آنچنانی که انگار به قصد خودنمایی و فخرفروشی و نمایش تازهترین مدهای لباس و وسایل دیگرشان از قبیل خودروهای خارجی گرانقیمت، سری به تئاتر میزنند و بعد هم حضور در این فضای هنری را با انبوه فیلم و عکسها در اینستاگرام و صفحات مجازی، جار میزنند؛ جماعتی که هیچ نسبت ظاهری و باطنی با تئاتر ندارند.
بیشتر بخوانید :
هرچند تئاتر، هنری نیست که دورش حصار کشیده باشند و همه اقشار جامعه باید از آن بهره مند شوند، اما حالا انگار مدتی است که حضور این جماعت اشرافی، تماشاگران همیشگی تئاتر را به حاشیه رانده است. دلیل اصلی این میزان از حضور و توجه این تماشاگران، رواج تئاتر اشرافی با قیمتهای گران است؛ نمایشهایی با حضور چهرههای مشهور که بیش از تئاتر، شهرتشان را مدیون مدیومهای دیگری چون سینما و تلویزیون هستند. به عبارت دیگر، تئاتر دارد به سمتی میرود که این نمایشهای باب طبع و در توان اشراف، خودش را به فضای نمایشی کشور دیکته میکند و آن نظم و آرامش و وقار را به شدت به هم میزند. در چنین شرایطی، آن مخاطبان واقعاً علاقهمند و فرهیخته و با دانش تئاتر که از قشر دانشجو و طبقات متوسط و ضعیف جامعه هستند، امکان خرید بلیت و تماشای چنین نمایشهایی را پیدا نمیکنند. ضمن اینکه فضا و قصه و شکل روایت چنین نمایشهایی با علاقه و سلیقه تئاتری آنها فاصله دارد، فضایی که بهتدریج بر تئاتر ما غالب هم میشود و تهدیدی برای فضای خلاقانه، هنری و تجربی تئاتر به حساب میآید.
بعد از نمایشهای اشرافی و پرهزینهای چون بینوایان، الیورتویست، میسیسیپی نشسته میمیرد و عروس مردگان که خوشایند طبقه بالانشین قرار گرفت، اما با نقدهایی جدی در فضای تئاتری مواجه شد، حالا نوبت به نمایش «جنایت و مکافات» رسیده که همجنس همین نمایشها به نظر میرسد.
زنگ خطر
رضا ثروتی، کارگردان جنایت و مکافات را بهعنوان کارگردانی جوان، مستعد و خلاق در تئاتر میشناسیم و او پیشتر با نمایشهایی جذاب و خلاقانه همچون عجایبالمخلوقات، وویتسک و مکبث ما را به وجد آورده بود. فهرست مردگان و اتاق ورونیکا هم از دیگر نمایشهای موفق ثروتی بود. وقتی با چنین پیشینه ذهنی، به تماشای جنایت و مکافات مینشینیم، انتظار داریم خوانشی تماشایی از اثر داستانی مشهور داستایوفسکی را ببینیم، اما متاسفانه با انرژی و تلاشی هدررفته روبهروییم که باعث و بانیاش، همین فضای تئاترهای اشرافی است که سایه سیاهش روز به روز بیشتر بر هنر نمایش کشور گسترده میشود. حرکت ثروتی به عنوان یک کارگردان خلاق تئاتر به سمت چنین فضایی، زنگ خطر را به صدا درآورده است و او به قصد جذب مخاطب بیشتر، به ناچار تن به قواعد و سازوکارهای چنین نمایشهایی داده.
چهرههای معروف کمکاربرد
نگاهی به ترکیب بازیگران جنایت و مکافات داشته باشیم؛ نقشهای اصلی این نمایش را چهرههایی بازی میکنند که یا رگ و ریشه تئاتری دارند یا پیش از این هم تجربه بازی روی صحنه را داشتهاند. اما برخی از آنها را در این سالها بیشتر به عنوان بازیگران سینما و تلویزیون میشناسیم و به خاطر بازی در این رسانهها مشهور شدهاند و نه به دلیل بازی در تئاتر. بابک حمیدیان که نقش رودیا (راسکولنیکف)، نقش اصلی نمایش را بازی میکند، در سینما به شهرت رسید و بعدها پایش به تئاتر حرفهای
باز شد. او اتفاقاً دو همکاری درخشان با رضا ثروتی داشت؛ در نمایشهای مکبث و وویتسک. با این حال او الان برای عامه تماشاگران، یک چهره تئاتری نیست و یک چهره معروف سینمایی است. همینطور باید به چهرهای چون طناز طباطبایی اشاره کرد که گرچه تجربیات اندکی در تئاتر دارد و پیشتر او را در نمایشهایی چون تنتن و راز قصر مونداس و درس دیدهایم، اما بدون شک او یک چهره معروف سینمایی است.
مینا ساداتی - همسر بابک حمیدیان - هم بههیچوجه چهرهای تئاتری نیست و مردم او را بهعنوان بازیگر سینما و تلویزیون میشناسند. پیش از جنایت و مکافات، تنها بازی در یک نمایش دیگر (خانه سربی) در کارنامه او به چشم میخورد.اما دیگر بازیگران نقشهای اصلی باوجود حضور مستمر در عرصه سینما و تلویزیون، بیشتر یک چهره تئاتری هستند؛ آتیلا پسیانی، پانتهآ بهرام، پیام دهکردی، مهدی سلطانی سروستانی و بهناز جعفری. میماند اصغر پیران که بازیگر خوبی در تئاتر و تقریباً پای ثابت آثار رضا ثروتی است.
آنچه باعث هجوم تماشاگران اشرافی به چنین نمایشی شده، قطعاً آشنایی با نام رضا ثروتی نیست، بلکه حضور چهرههای شناختهشده بازیگری سینما و تلویزیون، در ترکیب بازیگران است. حتی وجود یکی از این چهرهها هم برای کنجکاوی برخی از این مخاطبان کافی است، چه رسد به اینکه چند چهره محبوب و دوستداشتنی کنار هم جمع شده باشند.
اما اگر نظر ما را درباره کیفیت بازیهای این ترکیب بخواهید، باید عرض کنیم، نتیجه متاسفانه چندان دندانگیر نیست؛ حمیدیان البته رنج مدام یک قاتل را منتقل میکند، اما قطعاً کیفیت نقش و بازیاش به پای نمایشهای مکبث و وویتسک، نمیرسد. طناز طباطبایی که بخش مهمی از این میزان توجه و استقبال از نمایش، به حضور او مربوط میشود، بازی چندان جالب توجهی ارائه نمیدهد و انتظارات را برآورده نمیکند. پانتهآ بهرام که پیشتر بازیهای درخشانی از او در تئاتر دیدهایم هم انگار تحت تاثیر فضای اشرافی اثر است و بازیاش فرسنگها دورتر از همیشه میایستد. آتیلا پسیانی هم برعکس نقشهای قبلیاش، اینجا ما را به وجد نمیآورد. مهدی سلطانی گرچه چشمههایی از ابهتش را اینجا به رخ میکشد، اما حضور پراکندهاش، به انسجام چشمگیری منجر نمیشود. این مشکل البته به متن و چینش نامناسب صحنهها برمیگردد که از این همه چهره استفاده درستی نمیشود.
آنچه باعث هجوم تماشاگران اشرافی به چنین نمایشی شده، قطعاً آشنایی با نام رضا ثروتی نیست، بلکه حضور چهرههای شناختهشده بازیگری سینما و تلویزیون، در ترکیب بازیگران است. حتی وجود یکی از این چهرهها هم برای کنجکاوی برخی از این مخاطبان کافی است، چه رسد به اینکه چند چهره محبوب و دوستداشتنی کنار هم جمع شده باشند.
اما اگر نظر ما را درباره کیفیت بازیهای این ترکیب بخواهید، باید عرض کنیم، نتیجه متاسفانه چندان دندانگیر نیست؛ حمیدیان البته رنج مدام یک قاتل را منتقل میکند، اما قطعاً کیفیت نقش و بازیاش به پای نمایشهای مکبث و وویتسک، نمیرسد. طناز طباطبایی که بخش مهمی از این میزان توجه و استقبال از نمایش، به حضور او مربوط میشود، بازی چندان جالب توجهی ارائه نمیدهد و انتظارات را برآورده نمیکند. پانتهآ بهرام که پیشتر بازیهای درخشانی از او در تئاتر دیدهایم هم انگار تحت تاثیر فضای اشرافی اثر است و بازیاش فرسنگها دورتر از همیشه میایستد. آتیلا پسیانی هم برعکس نقشهای قبلیاش، اینجا ما را به وجد نمیآورد. مهدی سلطانی گرچه چشمههایی از ابهتش را اینجا به رخ میکشد، اما حضور پراکندهاش، به انسجام چشمگیری منجر نمیشود. این مشکل البته به متن و چینش نامناسب صحنهها برمیگردد که از این همه چهره استفاده درستی نمیشود.
تنها بازیگرانی که میتوانند در این کار، خودی نشان دهند پیام دهکردی و بهناز جعفری هستند که هرکدام در یک صحنه، جولان میدهند و تماشاگران را به وجد میآورند، اما حتی همین دو بازیگر هم باز به دلیل پراکندگی متن و تقسیم نامناسب صحنه ها، در لحظات دیگر به چشم نمیآیند و بازی متوسطی ارائه میدهند.
در مجموع، خروجی این همه چهره در جنایت و مکافات، راه به جایی نمیبرد و توقعات را برآورده نمیکند. در حالی که اگر ثروتی، راه خود را میرفت و همچنان به عنوان یک کارگردان خلاق و خوش ذوق عمل میکرد، حتماً باز هم کیفیت بازیهایی در حد کارهای پیشینش میدیدیم، آن هم در حالی که خبری از افراد مشهور در آثارش نبود.
تئاتر برای از ما بهتران
مدیران تئاتری کشور، بارها دم از شعار «تئاتر برای همه» میزنند، اما آنچه بهتازگی و هنگام اجرای چنین تئاترهای اشرافیای اتفاق میافتد و شاهدش هستیم، تئاتر برای بعضیها و تئاتر برای از ما بهتران است. چشمتان روز بد نبیند، اگر به عنوان یک خبرنگار یا مهمان (باز هم به دلیل خبرنگاری)، گذرتان به یکی از اجراهای این نمایشها بیفتد، دور از جان احساس فقر و فلاکت میکنید، بس که اتفاقاً و استثنائاً «همین لباس زیباست نشان آدمیت»! وقتی در سالن انتظار تالار وحدت منتظر بودیم تا اجازه ورود تماشاگران به سالن نمایش را صادر کنند، انواع و اقسام عطرهای مارکدار به مشاممان رسید و لباسهایی بر تن مخاطبان دیدیم که حتی کپی آنها در محل زندگی ما یافت نمیشود! ادا و اطوار و نگاههای پر از تبختر این جماعت هم که خودش یک نمایش محیطی و میدانی است.
در این میان فقط پاپ کورن ندیده بودیم که دیدیم. انگار تماشاگران آمده بودند یک کمدی سطحی و عامهپسند در یکی از سالنهای سینمایی ببینند. انگار نه انگار که اینجا تالار وحدت است و زمانی محل هنرنمایی بزرگان تئاتری این سرزمین بوده است.