شهید شیخ محمود ملکی - کراپ‌شده

یه روز بهش گفتم، محمود ! تو که الحمدلله ملاً شدی ما که مردیم لااقل تو بیا سر قبر مون قرآن بخون. محمود لبخندی زد و گفت: «حاجی کجای کارید؟ باید شما بیای زیر تابوت مارو هم بگیرید.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - اسمش «محمود ملکی» بود و عموما بچه ها حاج ملکی یا شیخ محمود صداش می کردند. اول فکر می کردم او هم از آن روحانی هاست که فقط می رود تو وادی رساله و بس. اما طولی نکشید که در جمعِ بگو بخند ما وارد شد. آن زمان فهمیدم که این شیخ، دست همه را از پشت می بندد و کسی هم نمی تواند از عهده زبان تیزش برآید.

کسی نمی دانست شیخ محمود چه کاره است!؟ چند روز بعد، حاج قاسم، من و دو نفر دیگر از بچه ها را برد سنگر رابط قرارگاه که توی پنج ضلعی قرار داشت. چند ساعت از آمدن ما به سنگر نگذشته بود که صدای توقف موتوری در جلوی سنگر توجه مرا به خودش جلب کرد. لحظه ای بعد، شیخ محمود در چهارچوب در نمایان شد. چند روز پیش از آن هم که با موتور، رفته بودم خط بچه های لشکر ۱۰ باز شیخ محمود را دیدم که داشت گونی ها را با بچه ها از خاک پر می کرد. خلاصه همه جا بود. بعد از مدتی هم که رفتم تو بحرش، فهمیدم کار اصلی شیخ محمود توی گردان حضرت زینب (س) از لشکر 10سیدالشهد است. وقتی هم که گردان می رود تهران یا عقب می کشد، شیخ محمود می آید واحد ما. از کسی هم شنیده بودم که نیروی آزاد قرارگاه است و...

به هرحال روحانی ای بود که توی دل همه جا باز کرده بود. وقتی مراسم دعا یا عزاداری داشتیم سوز و حالش از همه بیشتر بود. وقتی هم جمع، جمع بگوبخند و شوخی بود از همه سرتر.

نسبت به نماز شب و دیگر نافله ها کاملاً پایبند بود. یک پای شیخ محمود، مادرزاد فلج بود، اما با همان پای ناقصش دوشادوش بچه های گردان، هلالی های کربلای ۵ را فتح کرده بود. توی منطقه عملیات هم مثل یک مسئول گردان بالا و پایین می رفت؛ توی خط، توی قرارگاه، پشت ماشین، روی موتور، خلاصه کلام، مثل آچار فرانسه به هر کاری می خورد. تا حالا روحانی به تیزی شیخ محمود ندیده ام.

یک روز خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی با او مصاحبه کرد و در یکی از سئوالها پرسید: «به نظر شما فرق شهر و جبهه در چیست؟» شیخ محمود این سئوال را با ظرافت خاصی جواب داد و گفت: «فرق دو چیز را وقتی می شود گفت که با هم اشتراک یا شباهتی داشته باشند. در صورتی که جبهه و شهر دو محیط کاملاً از هم جد است. این برای خودش یک عالمی است و آن هم عالمی دیگر. قابل قیاس نیستند.»

وقت مرخصی من رسیده بود. می خواستم بروم تهران که گفتم: «حاجی آدرستو بده بیام تهران بهت سر بزنم.» شیخ محمود هم مثل اکثر روحانی ها آدرس حوزه اش را به ما داد. به هر حال آمدم تهران. اواخر مرخصی ام بود که فرصتی دست داد و رفتم سراغ شیخ محمود. مدرسه شیخ محمود نزدیک حرم حضرت عبدالعظیم بود. رفتم توی مدرسه و با پرس و جو، حجره شیخ محمود را پیدا کردم. چند ضربه ملایم به در زدم و با صدای «بفرمای» حاجی در را باز کردم و رفتم تو، بچه های جبهه ای از مسئول گردان گرفته تا نیروی ساده دور حاجی حلقه زده بودند و او را مثل یک نگین در میان گرفته بودند. شیخ محمود در همه زمینه های دینی، سیاسی، اخلاقی، تفریحی، رزمی، استقامت، مدیریت و جذبه و... نمره یک بود.

یکی از بچه های گردان حضرت زینب (س) برایم از روز آخر شیخ محمود صحبت می کرد و می گفت: «یه روز سر سفره ناهار که همه نشسته بودن حاجی آمد و با روی خندان دست انداخت میون دو تا از بچه ها و گفت: «بگذارید ببینم میشه آخرین ناهار و بین شماها بخوریم.» و همون جا نشست و آخرین ناهار و خورد.»...

شیخ محمود در عملیات بیت المقدس - ۲ از زمین کنده شد و به دیدار خدا رفت.

یک روز رفتم بهشت زهرا سر قبر شیخ محمود. اتفاقاً پدرش هم آمده بود. بعد از مدتی صحبت کردن گفتم: «حاج آقا! از شیخ محمود برام بگو.» آه سردی کشید و گفت: یادم میاد یه روز بهش گفتم، محمود ! تو که الحمدلله ملاً شدی ما که مردیم لااقل تو بیا سر قبر مون قرآن بخون. محمود لبخندی زد و گفت: «حاجی کجای کارید؟ باید شما بیای زیر تابوت مارو هم بگیری. پدر عزیز از دست داده ادامه داد: «یکی از خصوصیات محمود این بود که هر وقت می خواست بره جبهه قرآن رو برمی داشت، لاشو باز می کرد و می خواند و می گفت ما رفتیم باز هم می آییم. اما بار آخر که می رفت لای قرآن رو باز کرد، برقی توی چشمانش نمایون شد و زیر لب خیلی آروم گفت: انالله و انا الیه راجعون.

اون روز کسی چیزی نفهمید، اما وقتی خبر معراج محمود را آوردند همه به یقین فهمیدیم از شهادتش باخبر بوده.» پیش خودم گفتم: اگر به واقع همه روحانی ها این طور باشند چه می شود!؟ نه دنبال اسم و رسم، نه دنبال میز و منبر ... فقط دنبال کسب رضای حق ؛ همین و بس.

آنچه خواندید، خاطره ای از حجت ایروانی بود که در کتاب الواتان به چاپ رسیده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 2
  • IR ۱۸:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
    0 0
    یادش بخیر این روحیه ها هست امانه درمیان شیخ فتنه گر و اصلاح طلبای سفره نشین که بیزحمت صاحب همه چیزشدند وصفایی ندارند . اماگمنامهایی هنوزهستند برای فردا بخاطرخدا ورضایش هستند

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس