وجود اوباما نشان داد که ایران با مساعدترین فرصتها در قضیه آمریکا نیز با تحفظ بسیار و احتیاط کامل مواجه میشود. در خصوص "ترامپ" و "ایران"، چند گزاره به إجمال مورد توجه است؛
- طراحی، برنامهریزی و هدایت سیاستهای کلان داخلی و خارجی در ایالات متحده، اگر چه بر عهده رئیس جمهور و تیم ریاست جمهوری است، اما نقش ساختارهای حکومتی، هم در قوه اجرایی، و هم در قوه تقنینی آمریکا، نقشی فوقالعاده مهم و تاثیرگذار است.
- "ساختارهای کلان ایالات متحده"، رویکردها و حتی سیاستهای کلان را ، اگر نه به مثابه "ریل آهن"، دستکم به مثابه "نقشه راه"، بر اساس منافع عمده کشور (و منافع خاص اقطاب قدرت اقتصادی) ترسیم و تعیین میکنند.
- ساختارهای اجرایی ( در بخش سیاست خارجی، پنتاگون، سازمان مرکزی اطلاعات و ...- یا در بخش اقتصادی، ساختارهایی مثل فدرال رزرو، یا در بخش سیاست داخلی، سرویسهای امنیت و اطلاعات داخلی نظیر پلیس فدرال و ...) به مثابه "اسب" ی عمل میکنند که رئیسجمهور بایستی برای رسیدن به مقصد، آنها را مهار کند و از آنها سواری بگیرد.
- بعض روسای جمهور، به لحاظ ویژگیهای شخصی و سابقه بسیار طولانی در ساختارهای مذکور، توان "نقشه خوانی" از ساختارهای کلان، و توان "مهار و سوارکاری" بر ساختارهای اجرایی را بیش از دیگر روسای جمهور دارند.
- شخص دونالد ترامپ، اصولا برای همه ساختارهای دولتی و حکومتی یک "غریبه" است.
- "ترامپ غریبه"، اگر چه که از ایدههای بدیع یا عجیب خود برای سیاستهای ملی، داخلی، خارجی و امنیتی، حرّافی بسیار کرده است، اما مطمئنا از روز دوشنبه آینده (١٤ نوامبر) دنیا به تدریج با "ترامپ دیگر" آشنا خواهد شد.
"بعض روسای جمهور، به لحاظ ویژگیهای شخصی و سابقه بسیار طولانی در ساختارهای مذکور، توان "نقشه خوانی" از ساختارهای کلان، و توان "مهار و سوارکاری" بر ساختارهای اجرایی را بیش از دیگر روسای جمهور دارند."
رئیس جمهور اوباما، تمام شنبه و یکشنبه خود را به توجیه مقدماتی ترامپ در خصوص اٌمّهات و کلیات "پرزیدنسی" در ایالات متحده خواهد گذراند.
به این ترتیب، ساختارها، اطلاعات و واقعیتها، رئیس جمهور جدید را "روشن" و "هدایت" خواهند کرد.
(جعبه کد بمبهایی که بتواند صدها بار زمین را ویران کند، به سادگی به دست شخصی غیرمتعادل داده نخواهد شد، بلکه، اول بایستی او را تعادل بخشید و توجیه نمود و سپس او را در اختیار ساختارهایی گذاشت تا دستکم به مدت یکسال از کوچکترین رفتار او، خاطر جمع شد.)
با این مفروضات، سیاست خارجی ترامپ نمیتواند از روز 21 ژانویه 2017 یک مانور فوقالعاده متفاوت را تجربه کند. مهمترین اولویتهای سیاست خارجی آمریکا موارد زیر خواهند بود:
- مدیریت رقابت اقتصادی-امنیتی فرا پاسیفیک با چین
- توازن بخشیدن به مناسبات آتلانتیکی و اروپایی، بویژه در دوران بیداری مجدد ناسیونالیزم اروپایی
- کنترل تمایلات برتریطلبانه روسیه در اروپا، خاورمیانه و حتی حوزه پاسیفیک
- حل معادلات پیچیده بحران خاورمیانه، در دوران پس از "خلاء استراتژیک اوباما"، و توسعه نفوذ اسرائیل
- "مسئله ایران"، و تاثیر آن بر پیکره سیاست خارجی آمریکا
- آمریکای مرکزی و جنوبی، به عنوان حوزه خارج نزدیک امنیتی و اقتصاد آمریکا، و احتمال تشدید بحرانهای اقتصادی و مهاجرت
این فهرست، همان است که ترامپ نیز در طول دوران مبارزات انتخاباتی، همه آنها را به گونهای غیرمتعارف و بدیع، مورد بحث و ارائه نظر قرار داد. ترامپ نوعی "درونگرایی" و بازگشت به مرزهای ملی، رهاسازی یدکهای بازدارنده اقتصادی از سیاست خارجی را تبلیغ کرده است.
صدور صورتحساب برای کشورهای مورد حمایت، از ژاپن تا عربستان، شیفت پارادایم امنیتی در مناسبات جهانی و منطقهای با مناسبات اقتصادی و مالی، برقراری توازن شراکتی با روسیه، بجای رقابت و تقابل سیاسی امنیتی در حوزه های مشترک، واگذاری مسائل (و منافع) حوزه پاسیفیک به چین، و رسیدگی به امور چین از قلب بازارهای مالی و پولی نیویورک، فروش مستقیم "ارزش امنیت" به کشورهای نیازمند، بجای درآوردن پول غیر مستقیم و هزینه کرد مستقیم.
اینها، خلاصه ای از معروفترین عبارات جنجالی ترامپ در دوران رقابتهای انتخاباتی بوده است.
اگر بنا بر وقوع چنین تغییرات شگرفی، صرفاً در حوزه سیاستهای جهانی و منطقهای ایالات متحده باشد، تصور کنیم، چه فشار بیسابقهای بطور ناگهانی بر ساختارهای کلان و ساختارهای اجرایی ایالات متحده وارد خواهد آمد!
هرچند که قدرتمندترین مرجع اثرگذاری بر ساختارها و سیاستهای ایالات متحده "شخص رئیس جمهور" است اما این به معنای اقتدار و استقلال مطلق رئیس جمهور نسبت به "ساختارها و قواعد حاکمه" بر این کشور نیست. از این رو، چالش میان منویات شخص رئیس جمهور و مجموعه ساختارها و قواعد، بویژه با توجه به اینکه تیم رئیس جمهور ترامپ، علیرغم شخص او، سوابق دیرینه در درون ساختارها دارند، نمیتواند مطلقا به نفع ترامپ خاتمه یابد.
آنچه به ایران مربوط میشود، صرفا به موضوع "برجام" محدود نخواهد بود. ترامپ، اگرچه که در کشمکشهای انتخاباتی، رقیب خود هیلاری کلینتون را به "کم فروشی" یا اهمال بر سر موضوع برجام متهم نموده است. او حتی بارها از پاره کردن سند برجام، در صورت پیروزی خود، سخن گفته است، اما "واقعیتها" بتدریج خود را بر فضای أغوا و احساسات، غالب خواهند کرد.
"آنچه به ایران مربوط میشود، صرفا به موضوع برجام محدود نخواهد بود."
از سوی دیگر، متن این ادعا (عدول از تداوم برجام توسط آمریکا) با دیگر ادعاهای ترامپ بشدت ناسازگار است. او راجع به روند کنترل تروریسم، مدعی همکاری با روسیه و دیگر کشورهای نافذ در تقابل با تروریسم، شده است. ترامپ همچنین در شعار، مدعی "خالی کردن شانه از بار مسئولیت و هزینههای امنیتی" برای "نگهداشت" حکومتهای مرتجع منطقه شده است. او در شعار، تعقیب توافق برای تشکیل "دو دولت" را در خصوص بحران فلسطین مطرح ساخته است.
"خاورمیانه" ای که ترامپ در شعارهای انتخاباتی ترسیم کرده، بسیار عجیب و ذهنی است. نمیتوان هم با ایران به تضاد منافع دامن زد، و هم با شرکای امنیتی ایران علیه تروریسم مشارکت کرد. نمیشود هم درونگرا بود و از هزینههای منطقه دوری کرد، و هم به دنبال تحقق رؤیای "دو دولت" در فلسطین اشغالی بود.
"نمیتوان هم با ایران به تضاد منافع دامن زد، و هم با شرکای امنیتی ایران علیه تروریسم مشارکت کرد."
بسیار بعید است که دو رویکرد متفاوت اقتصادی و سیاسی-امنیتی را در غرب آسیا، همزمان تعقیب کرد، در حالیکه با ایران به تشدید رقابت اقتصادی امنیتی سیاسی بپردازند، چین را به حال خود رها کنند، با روسیه بنای شراکت و ترک رقابت سخت (یا جنگ نیابتی) بگذارند، و طرحی برای شکافهای ترانس آتلانتیک نداشته باشند.
فشرده این عبارات میگوید: "شعارهای سیاست خارجی ترامپ، اکثراً تحریک کننده احساسات عوام بود"، و قطعاً چنان شعارهایی از قابلیت لازم برای تبدیل شدن به "برنامه سیاست خارجی" برخوردار نبودهاند. حداکثر اینکه، بعض خطوط منطقیتَر و پر رنگتَر آن شعارها، بعداً توسط دستگاهها و متخصصین ساختارهای اجرایی بازتنظیم و در قالب ایده، به سیستم بازگردند.
به فرض عملی شدن خطوط پر رنگ نظرات سیاست خارجی ترامپ، مثلا در خصوص "عدول از برجام"، اولا ، این یک حرکت آمریکایی خواهد بود، و نه بین المللی. یعنی در شرایط کنونی هم ایالات متحده، چندان به تعهدات خود در قبال ایران، وفق برجام، پایبند نبوده است. دوم، سایر کشورهای طرف "برجام"، تابع عدول آمریکا نخواهند بود، و آمریکا در صورت عدول یکجانبه، تنها خود را در تنگنای "انزوا" قرار میدهد. سوم، اینکه دست جمهوری اسلامی ایران نیز برای بالانس مجدد مطالبات و بعض حقوق اساسی خود، در قبال برجام، بازتَر خواهد شد. و چهارم اینکه، انسجام رویه مشترک بیشتری بین سایر طرفهای برجام، در قبال آمریکا، و در سایر زمینههای سیاسی-امنیتی و اقتصادی، میسور خواهد شد.
"سایر کشورهای طرف برجام، تابع عدول آمریکا نخواهند بود، و آمریکا در صورت عدول یکجانبه، تنها خود را در تنگنای انزوا قرار میدهد."
سوای مسئله برجام، موضوع ترتیبات امنیتی خاورمیانه، و نقش و موضع ایران در این خصوص، در پرتو سیاست خارجی احتمالی ترامپ، بسیار حائز اهمیت و حساسیت خواهد بود. اگر واقعا ترامپ قادر شود که ساختارهای سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا را به تأسی از طرحهای خود قانع کند، آنگاه فضای مناسب بهتری برای ایفای نقش مؤثر ایران، ایجاد خواهد شد. به این ترتیب که، "استراتژی خلاء هدایت شده" اوباما در خاورمیانه، جای خود را به "استراتژی جایگزینی هزینه مستقیم امنیتی" خواهد داد. در این صورت، گرچه منفعت اقتصادی، نقش تعیین کنندهتری خواهد یافت، اما بستر تحولات، بشدت مینگذاری شده است.
تصور آینده جنگهای سوریه، عراق و یمن، و نیز بحران حاکمیت و تمامیت ارضی ترکیه، در ابهام بیشتری قرار خواهد گرفت. عربستان سعودی و دیگر کشورهای مرتجع و جنگطلب منطقه، عقبه خود را خالی خواهند یافت، و در این میان، احتمال دارد که "مسکو" وارد یک بازی دوسر برد شود.
در چنان حالت فرضی، شاید فرصتهای مسکو، با چالشهای ایران، در توازن قرار گیرند.
اما، همانگونه که از ظاهر این معانی استنباط میشود، بنظر میرسد وقوع چنین وضعیتی، یا بعبارت بهتر، سپردن سکان سیاستهای مهم و حساس جهانی به تصورات و منویات خام یک "کاندیدای غریبه و پیروز" بسیار دور از انتظار باشد.
بنظر میرسد نقش ساختارها، دستکم در دو سال ابتدای ریاست ترامپ، به مراتب بیشتر از نقش شخص و تیم رئیس جمهور باشد، و در چنین وضعیتی، آنچه از منویات شخص ترامپ در بستر سیاست خارجی آمریکا، بویژه در منطقه غرب آسیا باقی میماند، قاعدتاً فرصتسازتَر است تا چالشگر یا تهدیدزا.
"بنظر میرسد نقش ساختارها، دستکم در دو سال ابتدای ریاست ترامپ، به مراتب بیشتر از نقش شخص و تیم رئیس جمهور باشد."
فقط میماند به اینکه، اراده جمهوری اسلامی ایران، جهت تقابل یا تعامل با وضعیت فرضی، بر چه مداری استوار گردد.