مصطفی ظهر روز ششم عملیات در شرق دجله کنار ما نماز می‌خواند که خمپاره آمد خورد به پهلویش در حال جان دادن بود که ما آوردیمش عقب و شهید شد... بعضی‌ها با قرآن چنین سَر و سِر دارند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - مصطفی نزدیک به بیست ماه توی گردان ما توقف داشت و عملیات بدر به سکوی پرواز پا گذاشت و..... پرید.

مصطفی را همه به بندگی، سادگی، کم حرفی، اخلاص، مهربانی، سخت کوشی ، نترسی و... دهها هنر دیگه میشناختن و همه اینها رو اضافه کنید که او هم قاری فرآن بود و هم مداح اهل بیت(ع).

وصف مصطفی را باید از شهید سید محمد زینال حسینی شنید که تعریف کرد : که در عملیات خیبر باور نمیکردم این جوان ساده و کم حرف که همیشه سرش پائینه ، اینقدر جیگر داشته باشه. سید میگفت: اون هایی که مدعی معنویت بودن زیر آتیشی که از زمین و آسمون توی جزیره مجنون میبارید معنویتشون آب میشد اما مصطفی هر چی کار سختر میشد انگار موتورش داغتر میشد.


شب دامادی شهید محمود بهرامی...ایستاده از چپ.شهید مصطفی مبینی-شهید محمود بهرامی-شهید علی مرآتی

شهید حاج عبدالله نوریان یک روز برای ما گفت که برادرها: بعضی از بچه های گردان که بین شما زندگی میکنند از اولیاء خدا هستند. کسی بین شماست که اهل محاسبه و مراقبه است  و تاکید کرد که اگر در پایان روز بخواهد بشمرد چند کلمه حرف زده میتواند... و همه میدونستن که او فقط مصطفی است .


تابستان ۶۳-موقعیت شهید موحد- نفر دوم ایستاده از سمت چپ شهید مصطفی مبینی

«حاج قاسم مبینی» پدر شهید «مصطفی مبینی» نیز درباره آخرین وداع با فرزندش می‌گوید: «آخرین بار به او اجازه نمی‌دادم که برود. دل کندن از او بسیار سخت بود.هنگام خداحافظی حدود 10 بار برگشت و من را نگاه کرد. هنوز آن نگاه‌هایش را به خاطر دارم.»

علیرضا زاکانی می گوید: شهید«مصطفی مبینی». در گردان تخریب آدم ویژه‌ای بود. در مجموع بچه‌های گردان تخریب، ویژگی‌های خاصی داشتند. در تخریب اخلاص بسیار بالایی بود. چون بچه‌ها سر و کارشان با مین بود آن هم در شب، در عملیات با آن استرس و فشار خیلی اخلاص می‌خواهد با مین کار کردن؛ چون هر لحظه ممکن است مین منفجر شود و طرف را تکه تکه کند ...ما هر بار عملیات می‌شد، می‌گفتیم: «مصطفی در این عملیات حتماً شهید می‌شود».

قبل از عملیات «خیبر» شهید اربابیان در خواب دیده بود چند نفر از بچه‌ها از جمله مصطفی، شهید می‌شوند. آمد و رو به بعضی بچه‌ها گفت شما شهید می‌شوید. مصطفی گفت: «اجازه بدهید من به قرآن رجوع کنم!» او به قرآن رجوع کرد، بعد لحظاتی گفت: «نه من در این عملیات شهید نمی‌شوم».

عملیات «بدر» شد. ما می‌خواستیم حرکت کنیم. آقا جعفر رو به مصطفی گفت: «مصطفی تو این بار دیگر حتماً رفتنی هستی!» مصطفی قرآن را باز کرد، آیه 12 سوره طه آمد.
«إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» مصطفی گفت: «من این بار رفتنی هستم...».


تخریبچی بیمزارشهیدهادی مهین بابایی نشسته نفر اول از سمت راست... رفت که پل روی دجله رو منفجر کنه که دیگه برنگشت

مصطفی ظهر روز ششم عملیات در شرق دجله کنار ما نماز می‌خواند که خمپاره آمد خورد به پهلویش در حال جان دادن بود که ما آوردیمش عقب و شهید شد... بعضی‌ها با قرآن چنین سَر و سِر دارند.
* الوارثین

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس