یکم: طرح یک سوال
به گزارش وبلاگستان مشرق، محمد مهدي شيرمحمدي در وبلاگ باغ اندیشه نوشت: آیا هر هنرمند، شاعر، صعنتگر، پیشه ور، کشاورز، شیمیدان و... از آن رو که در این عرصه خدمت می کنند، محترم و مکرم هستند یا نه؟
طور دیگر سوال را می پرسم تا ببینیم که نمی توان به این سوال به آسانی پاسخ مثبت داد؛ آیا اگر صنعت گر، فن خویش را برای اخلال در جامعه به کار برد یا مثلا یک شیمیدان دانش خود را برای انهدام نسل بشر به کار برد، یا یک کشاورز، استعداد خود و مزرعه اش را برای پرورش مواد افیونی به کار برد، بازهم محترم است؟
معلوم است که پاسخ مثبت دادن به این سوال، آسان نیست.
دوم: اندیشه و پیکر
هنرمند، فراتر از پیکر آدمی، با روح و اندیشه او سر و کار دارد. اگر شیمیدان یا صنعت گر یا کشاورز، برای پیکر آدمی محصولی عرضه می کند و محصول خوبش مورد تکریم است، هنرمند برای جان آدمی محصول عرضه می کند و محصول خوبش مورد تکریم است. اما اگر محصول بدی عرضه کرد و اثرش جان و روح مومنی را خراشید، آیا به سبب هنرمند بودنش حریم فراقانونی و احترام فوق العاده دارد؟
چگونه است که کشاورز بدکشت، به دلیل کشت خشخاش توبیخ می شود اما هنرمند بداثر، همچنان هنرمند است و به صرف هنرمند بودن اثرش واجد ارزش است هرچند اثری ارزش ستیز داشته باشد؟!
آدمی پیکر دارد و روح و اندیشه. مایه اصلی و امتیازبخش آدم از دیگر جانوران جان و اندیشه او است. سعدی می فرماید:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت (سعدی شیرازی. غزلیات)
جامعه، تکثیر آدم است و جان و اندیشه یک جامعه، بر پیکره آن تفوق و برتری دارد. حال قبول داریم این قول مولانا را که؛
ای برادر توهماناندیشه ای
مابقیتواستخوان و ریشهای
گر گُلست اندیشۀتوگلشنی
ور بود خاریتوهیمۀ گلخنی (مولانا. مثنوی معنوی)
بدیهی است حفظ جان و اندیشه آدمی از پاسداشت تن او مهم تر و معتبر است برای همین است که در اموری مانند حیثیت و شرافت آدمی، حضرت ختمی مرتبت فرموده اند؛ «المومنُ حرامُ کلّه عرضهُ و مالُهُ ودمُهُ ».مومنهمه چيزش،آبروياو مال او و خون او محترم است.
و فرموده اند؛«المومن اعظم حرمه من الكعبه» احترام مومن از احترام كعبه نيز بالاتر است.
بدیهی است حفظ سلامت پیکر و حیثیت و احترام «جامعه ایمانی» نیز به طریق اولی «محترم» و از حفظ حیثیت و احترام کعبه بالاتر است.
و بدیهی تر آنکه هنرمند بداثر، به سبب اینکه حیثیت جامعه ایمانی را آسیب می زند، کارش از صنعتگر و شیمیدان بداثر قبیح تر است.
سوم: برخورد اسلام با هنرمند بداثر
اسلام با هنرمند بداثر و ارزش ستیز، سر سازگار ندارد. امیر مومنان(ع) قصاصون (افسانه پردازان) را از مسجد بیرون راند. پیامبر اعظم(ص) در فتح مکه، سران قریش را که پیشتر با اسلام سر ستیز داشتند، محترم شمرد. اما با شاعرانی که هنر خویش را برای ستیز با اسلام منتشر کرده بودند، سر آشتی نداشت.
مبارزه با هنرمند ارزش ستیز حتی به دوران اقتدار حکومت اسلام، منحصر نبود و در دورانی که حضرت در مدینه دولت نوپا را تأسیس کرده بودند نیز با شاعران و هنرمندان ستیزه جو، سخت مبارزه می کردند. یک نمونه از آنها کعب بن اشرف است که این ایام مصادف با اعدام اوست. اشاره مشروح تر به اقدامات او می تواند برای جامعه اسلامی و دولت آقای روحانی درس آموز باشد. زیرا "کعب بن اشرف يهودي" از شخصيتهاي بارز در جنگ رواني يهود عليه اسلام بود.
پس از هجرت پيامبر(ص)، مردم مدينه كه متشكل از طوايف اوس و خزرج بودند با اسلام آوردن و اتحاد با مهاجران، از استعمار يهوديان ثروتمند نجات يافتند. اما گروهی از يهوديان اطراف مدينه كه به آئين اسلام كينه ميورزيدند از ملحق شدن مردم به اسلام عصباني بودند و مي كوشيدند با تشويق كفار قريش به جنگ با پيامبر(ص) سلطه مجدد خود را بر اوس و خزرج برقرار سازند. در چنين شرايطي اشعار زننده "كعب" عليه مسلمانان از ابزارهاي تبليغي يهوديان بود.
وي جوانى بسيار زيبا و با موهاى مجعد بود و با سرودن و خواندن اشعارش با لحني موثر، در ميان مردم، كافران را به شدت تهييج ميكرد و عليه اسلام بر مىانگيخت.
قرآن درباره اين حركت تبليغي فرمود: « لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَذًى كَثِيرًا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ»؛ حتما در مالها و جانهايتان آزموده خواهيد شد و از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [نيز] از كسانى كه به شرك گراييدهاند [سخنان دل]آزار بسيارى خواهيد شنيد و[لى] اگر صبر كنيد و پرهيزگارى نماييد اين [ايستادگى] حاكى از عزم استوار [شما] در كارهاست (آل عمران: 186)
و نيز فرمود: « وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»؛ بسيارى از اهل كتاب پس از اينكه حق برايشان آشكار شد از روى حسدى كه در وجودشان بود آرزو مىكردند كه شما را بعد از ايمانتان كافر گردانند پس عفو كنيد و درگذريد تا خدا فرمان خويش را بياورد كه خدا بر هر كارى تواناست. (بقره: 109)
پس از آنكه مسلمانان در جنگ بدر پيروز شدند، "کعب" نزد قوم خود گفت: «واى بر شما، به خدا سوگند، امروز زير زمين(در گور رفتن) براى شما بهتر از روى آن است، اينها كه كشته و اسير شدند سران و بزرگان مردم بودند، شما چه فکر مي کنيد؟»
آنها گفتند: «تا زندهايم با محمد دشمنى مىكنيم.»
کعب گفت: «چه ارزشى داريد؟ او خويشان خود(مشركان قريش) را لگدكوب كرد و از ميان برد، ولى من پيش قريش مىروم و آنها را بر مىانگيزم و براي كشته شدگانشان مرثيه مىگويم و مىگريم، شايد آنها راه بيفتند و من هم همراه آنها مىآيم.»
لذا وي به مکه رفت. (سيد الناس، أبو الفتح محمد؛ عيون الأثر فى فنون المغازى و الشمائل و السير، تعليق ابراهيم محمد رمضان، بيروت، دار القلم، چاپ اول، 1414، ج1ص348)
پس کعب براي قريش مرثيه سرود تا آنان را به جنگ دوباره با اسلام تحريك كند. در مقابل "حسان بن ثابت" نيز اشعاري ميسرود و مشركان را هجو ميكرد. چون قريش اشعار هجوآميز حسان بن ثابت را شنيدند، كعب را ملامت كردند كه اشعارش قويتر از حسان نبود. ناچار كعب به ميان قبايل ديگر ميرفت تا آنان را عليه اسلام برانگيزد. پيامبر(ص) نيز به حسان مىفرمودند هر جا او رفت، حسّان نيز برود و اقدامات ضدتبليغي او را خنثي سازد. كعب ناگزير، به مدينه بازگشت تا در شهر پيامبر(ص) به تبليغ عليه اسلام ادامه دهد.
پيامبر (ص) در مورد او فرمودند: «پروردگارا، در ازاى اشعارى كه او سروده و شرّى كه آشكار ساخته است، به هر طريقى كه مىخواهى، او را جزا فرماى.» (الصالحى الشامى، محمد بن يوسف؛ سبل الهدى و الرشاد، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، ج6ص125)
سپس فرمودند: چه كسى شر کعب بن اشرف را از من دفع مىكند كه مرا آزرده است.
"محمد بن مسلمه" كه برادر رضاعي كعب بن اشرف بود، گفت: من از عهده او بر مىآيم اى رسول خدا، و او را خواهم كشت.
حضرت به ايشان اجازه دادند و فرمودند درباره اين اقدام با "سعد بن معاذ" مشورت كند. زيرا در آن شرايط هنوز قبايل يهود در مدينه نفوذ بسياري داشتند.
شب چهاردهم ماه ربيع الاول از بيست و پنجمين ماه هجري، "محمد بن مسلمه" همراه با "ابونائله سلكان بن سلامه" كه او نيز برادر رضاعي كعب بود و "عبّاد بن بشر" و و "حارث بن اوس" و "ابو عبس بن جبر" با بدرقه حضرت از كنار بقيع به "سريه" دفع شر كعب در "شرج العجوز" رفتند و محمد بن مسلمه او را كشت. سپس سرش را بريدند و شتابان و تكبيرگويان به بقيع بازگشتند. حضرت شبهنگام نماز مىگزارد و چون صداى تكبير ايشان را شنيدند، آنان را به مسجد فراخوانده و فرمودند: "سيماى شما شاد باد." آنان نيز گفتند: "و سيماي شما اى رسول خدا" و سر كعب را برابر پيامبر (ص) گذاردند. حضرت، خداوند را براى قتل شكر كردند. (الواقدي، محمد بن عمر؛ كتاب المغازى، تحقيق مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الأعلمى، چاپ سوم، 1409، ج1 ، ص190)
بعد از تحریر
هنرمند محترم است تا هنرش در خدمت تعالی اندیشه جامعه باشد. هنرمندی که خلاف مسیر تعالی جامعه ایمانی حرکت کند، خود به خود به حاشیه می رود. اگر اصحاب قدرت و ثروت بخواهند او را حفظ کنند، حرکت جامعه ایمانی توفنده تر از آن است که خواسته آنان برآورده گردد.
منتظر مبارزه سر سختانه و البته هوشمندانه دولت با هنرمندانی هستیم که با تهدید ارزشهای اسلامی حیثیت جامعه ایمانی را تهدید می کنند.