به گزارش مشرق به نقل از همشهری داستان؛ تنها زن فرنگ رفته از دربار، امیناقدس بود. ناصرالدینشاه با آنكه زن عقدی به تعداد شرع و صیغه به عددِ خوشامد داشت، زنی به اسم امیناقدس را در اندرونش بسیار خوش میداشت. امیناقدس زن بادرایتی بود كه بچهدار نشد اما هر از چندی دلمشغولیای دست سلطان میداد. ببریخان گربه معروف و ملیجك هر دو دست پروردههای امیناقدس بودند، برای سرگرمی شاه. امیناقدس به فرنگ رفت ولی در این سفر چیزی از مآثر فرنگ ندید، چون كور رفت و كور برگشت. داستان فرنگ رفتن امیناقدس و معالجه چشم او داستان پراكندهای است در یادداشتهای میرزا حسنخان اعتمادالسلطنه كه ما در اینجا آن را پیوسته كردهایم تا بشود دنبالش كرد.
دوشنبه ۲۸ جمادیالاول ۱۳۰۷
دیشب شاه به ادیبالممالك فرموده بودند به من ابلاغ كند صبح زود در اندرون حاضر باشم كه با دكتر فوریه به جهت معالجه چشم امیناقدس اندرون برویم. ظاهرا میرزا سیدحسینخان كه دو سال فرنگ رفته و به اعتقاد خودش كحالی آموخته، مطالب دكتر فوریه را در باب معالجه چشم امیناقدس درست ترجمه نكرده بود. دكتر فوریه هم از زرنگی كه دارد درك این مطلب را نموده عرض كرده بود كه مترجم من باید كسی باشد كه بیطرف باشد. به مترجمی كه طبیب باشد اطمینان ندارم. به این جهت شاه مرا مامور فرموده بودند كه با حكیم به اندرون بروم.
چشم چپ امیناقدس كه بیعیب بود مبتلا به مرض چشم دیگرش شده و یقین این هم كور خواهد شد. بالاخانه كثیفی ما را بردند. شاه هم تشریف آوردند. این ضعیفه درد خود را از شاه بلكه از طبیب پنهان میكند، قدری آنجا نشستیم. بعد حكیم لامپایی خواست كه با ذرهبین چشم او را ببیند. یك لامپا در تمام حرمخانه نبود. من گفتم عصر با خودم میآورم. برخاستم از درب دیوانخانه بیرون رفتم.
شنبه ۱۶ رجب ۱۳۰۷
صبح دارالترجمه رفتم. بعد خدمت شاه رسیدم. خلق مبارك تنگ است. كسی نمیداند به واسطه كوری امیناقدس است یا به واسطه بینظمی مملكت.
چهارشنبه ۴ شعبان ۱۳۰۷
منزل اعتمادالحرم، مجلسی از تمام اطباء به ریاست امینالسلطان منعقد شده بود بهجهت معالجه چشم امیناقدس، آخر قرار شده است امیناقدس را به جهت معالجه فرنگ ببرند.
سهشنبه ۱۰ شعبان ۱۳۰۷
امروز صبح بسیار زود امیناقدس به حیاط آبدارخانه رفته بود. شاه هم بهجهت وداع آنجا تشریف آوردند. امینالسلطان هم بود. گریه زیادی شده بود. تا آخر باغ میدانشاه او را مشایعت نموده بودند. از میدان توپخانه قدیم كالسكه نشستند رفتند. سرناهار شاه بودم. بعد خانه آمدم. بعد از ناهار، شاه به واسطه صبح خوابیدند. از رفت امیناقدس خیلی متالم بودند.
دوشنبه ۸ رمضان ۱۳۰۷
دربخانه رفتم. شنیدم تلگرافی نریمانخان از وین زده بود كه امیناقدس روشنایی چراغ را دیدند و این تلگراف را ساعت شش امینالسلطان به توسط عزیزخان به حضور همایون فرستاده بودند. شاه را از خواب بیدار كرده بودند تلگراف را داده بودند و این مژده ناقص را عرض كرده بودند. همان شبانه موزیك زدند و خوشحالیها نموده بودند.
یكشنبه ۱۴ رمضان ۱۳۰۷
صبح دربخانه رفتم. شنیدم تلگراف امیناقدس رسیده بود كه فرق میانه انگشتر الماس و... را میدهد.
دوشنبه ۱۵ رمضان ۱۳۰۷
شاه یافتآباد تشریف بردند. من وقت ظهر مسجد ملاعزیزالله كه در وسط شهر است و آقای نجفی كه از اصفهان او را مغضوبا به جهت فتوای قتل بابیها آوردند آنجا نماز میخواند رفتم. جمعیت زیاد بود. بعد از نماز موعظه كرد. با پرده از شاه بد گفت و هیچ به شاه دعا نكرده از منبر پایین آمد و رفت. من هم خانه آمدم.
شنیدم ملا فیضالله ترك هم كه در مسجد سقاباشی نماز میخواند و موعظه میكند گفته بود این ملیجكبازی چه است. اسلام را ضایع كردند. زن مسلمان را به فرنگ چرا میفرستند. امیناقدس را چرا فرستادند. كور شد به جهنم، شوكت اسلام را چرا میشكنند.
دوشنبه ۱۳ شوال ۱۳۰۷
... امیناقدس پریشب از وین بیرون آمد. گویا شاه بهكلی از خوبی چشم او مأیوس شده باشند اما بدرالسلطنه الحودالله فوریه عمل ید نمود و خوب شد. این هم یك غصه برای شاه شد كه با آن همه خرج، امیناقدس خوب نشد و بدرالسلطنه را كه چندان اهتمام نداشتند خوب شد.
شنبه ۱۸ شوال ۱۳۰۷
شاه سلطنتآباد تشریف آوردند. من هم رفتم. سرناهار بودم. تلگراف امین اقدس از ولاد قفقاز رسید كه چشمش بهتر است. شاه فرمودند تا امیناقدس نیامده ما شمران نخواهیم رفت.
شنبه ۲۵ شوال ۱۳۰۷
امروز صبح دارالترجمه رفتم. بعد كه خدمت شاه رسیدم خلق مبارك بد نبود. صحبت میكردند. ناهاری با كمال میل صرف میفرمودند. در این بین تلگراف میرزامحمدخان كه به استقبال خواهر خود امیناقدس رفته بود رسید. به عجله باز كردند. همینكه ملاحظه فرمودند متغیر شدند. ظرف خورش را پرت میكردند. معلوم شد میرزامحمدخان صریح خبر كوری امیناقدس را عرض كرده بودند. وزیر اعظم امروز دربخانه نیامده بودند، ظاهرا مسبوق به این خبر بود، طفره زده بود.
شنبه ۳ ذیالقعده ۱۳۰۷
راپورتیِ دكتر فوركس كه معالج چشم امیناقدس از وین فرستاده، نوشته بود، اعلیحضرت ملكه ایران را عمل ید نمودم. چون دیر شده بود درست معالجه نشد. امیدوارم كه بعد از ورود به ایران بهبودی حاصل شود، اگر چنانچه در ایران درد چشم شدت كرد باید چشم را از حدقه بیرون آورد.
دوشنبه ۵ ذیالقعده ۱۳۰۷
امروز عصر امیناقدس وارد شد. تمام عمله خلوت و امینالسلطان استقبال رفتند. از همان دری كه رفته بود یعنی باغ میدان از همان در وارد شد اما بیچاره كور محض است.
چهارشنبه ۷ ذیالقعده ۱۳۰۷
صبح دارالترجمه رفتم. بعد خدمت شاه رسیدم. خلق همایون تنگ بود. امروز كه اهل خانه مباركباد به جهت امیناقدس فرستاده بود حامل میگفت هر پارچه لباس را برمیداشت دست میكشید میپرسید چه است. خیلی دلم سوخت. به علاوه شنیدم آغابهرام خواجه هم بعد از كوری چندان اعتنا به خانم خود ندارد. از قرار گفته میرزا احمدخان، همه جهت مخارج سفر امیناقدس زیاده از دههزار تومان نشده اما چیزی كه محل تعجب است این است پنجاه فرمان نشان سفید مهر بدون تعیین درجه كه همراه امیناقدس كرده بود سیوهشت طغرا از آنها را به طور انعام به میرزارضاخان قنسول تفلیس دادهاند كه به هر كس میخواهد بفروشد. البته میرزارضاخان به دههزار تومان فرامین را خواهد فروخت. بندگان همایون خوشحال بودند كه چشم امیناقدس قی كرده است و این دلیل بر حیات چشم است اما اطباء میگویند این خود چشم است كه به طور چرك و ریم بیرون میآید تا تمام شود.
چهار شنبه ۵ ذیالحجه ۱۳۰۷
شاه به قدری از مملكت خودشان بیاطمینان هستند كه امروز بعضی جواهرات دولتی كه سپرده امیناقدس بود، وقت رفتن او به فرنگ از او گرفته بودند، در مراجعت باز به خود امیناقدس سپردند. حالا كه امیناقدس به مشهد مقدس به جهت شفای چشم میرود از او گرفتند به خزانه شهر میبرند. میرزامحمدخان را مامور فرمودند با ده تفنگدار با تفنگهای ته پر همراه او بروند. مبادا در این مسافت جزئی جواهرات را در راه تاراج نمایند.
شنبه ۱۲ صفر ۱۳۰۸
شاه امروز ناهار را درهبیدی میل فرمودند. سرناهار بودم. بعد منزل آمدم. دو تلگراف از خراسان رسید. یكی اینكه امیناقدس چشمش خوب است و دیگری از سهامالدوله بجنوردی كه اسرائی كه تركمن برده بودند گرفتند، شاه هم امروز دو شكار زده بود. این سه فقره باعث مسرت خاطر مبارك بود.
یكشنبه ۱۰ ربیعالثانی ۱۳۰۸
امروز امیناقدس از مشهد مراجعت نموده وارد میشوند. عزیزالسلطان تا ایوان كیف، امینالسلطان تا خاتونآباد. بعضی رجال دولت كه به این قبیل تملقات و عدم قابلیت و دادن رشوه و نمودن عشوه حالا به درجات عالی رسیدند و خانه دولت را خراب كردند تا حضرت عبدالعظیم رفتند. قزاق و سوار كشیكخانه و مهدیه قریب چهارهزار نفر استقبال رفته بودند. از دم درباندرون تا دم اطاق امیناقدس را عزیزالسلطان به سبك فرنگ كه برای تشریفات سلاطین در توقفگاههای راهآهن ماهوت گلی فرش میكنند، شله فرش كرده بود. با موزیكانچی و دسته گوهرخماری، این بیچاره زوار كور را وارد خانه خود نموده بودند.
جمعه ۵ جمادیالثانی ۱۳۰۸
امروز شاه سوار شدند. من منزل ماندم. عصر خودم سوار شدم. قدری گردش نمودم. فخرالاطباء را دیدم. اشتلم میكرد كه چشمی را كه كحالهای فرنگ معالجه نكردند، من و نور محمود معالجه كردیم. مقصود چشم امیناقدس بود. میگفت غره ماه كه ماه گذشته سلخ نداشت هلال ماه را امیناقدس رویت نمود و برای امینالسلطان مژده فرستاد. آن هم صد اشرفی مژدگانی داد. ولی باز آغا بهرام اوقات خانم را تلخ نمود، امین اقدس گریه كرد، حالا چشم به هم خورده دیگر نمیبیند. من هم این مزخرفات را گوش دادم و حیرت كردم.
در سفر اول فرنگ، ناصرالدین شاه بعضی زنان حرم را تا پترزبورگ برد اما آداب درباری فرنگستان و طرز رفتار با زنهای سَر باز و بیمبالات را كه دید حرم را برگرداند تهران.