.
اول اردیبهشت 1305، عهدنامهای به نام «ودادیه و تأمینیه» میان دو دولت منعقد گردید که بر اساس آن گفتگوهایی در باب انعقاد موافقتنامههای گمرکی و مرزی و مبادلات پستی و غیره نیز بلافاصله آغاز شود. در مهر 1306، ترکها به این تصور که یک ستون از ارتش آنها که به دست کردها به اسیری گرفته شده بود، به ایران آورده شده و تحت اختیار مقامات ایرانی است، سفیر خود را از تهران احضار کردند و روابط دو دولت به تیرگی گرایی. اما با توضیحاتی از جانب دولت ایران کدورتها برطرف و مذاکرات از نو آغاز شد که نتیجه آن به امضای توافقنامه گمرکی در خرداد 1309 و توافقنامه تعیین خط مرزی در دی 1310 شد. بر پایه این توافقنامه بخشی از زمینهای اطراف کوه آرارات به ترکها واگذار شد و در قبال آن قطعه زمینی در کردستان به ایران تعلق گرفت.
اما سفر شاه پهلوی به ترکیه، در 1313، اتفاقی تاریخی در روابط دو دولت بود. باقر کاظمی وزیر امور خارجه، حسین سمیعی رئیس تشریفات داخلی، حسین شکوه رئیس دفتر مخصوص، قرهگوزلو رئیس تشریفات، امیر لشکر امانالله جهانبانی، سرتیپ عبدالرضا افخمی، سرتیپ صادق کوپال، سرهنگ حسن ارفع، سروان محمود خسروانی، سروان حسینقلی اسفندیاری، سروان عبدالله ظلی، سروان علیاصغر مزینی، ستوان یکم محسن قدیمی، عباس فروهر معاون تشریفات وزارت خارجه، حسین قدسی منشی وزیر خارجه، یوسف شکرانی عضو دربار و اسدالله ارفع رئیس بخش رمز ستاد ارتش، اعضای هیأت همراه رضاشاه را در سفر به ترکیه تشکیل میدادند.
برخی معتقدند رضاشاه
برای آن بیشتر افراد هیأت خود را از میان نظامیان برگزید که گزارشهایی به دستش
رسیده بود که بر پایه آن آتاتورک میخواهد در جریان سفر شاه ایران، قدرت نظامی کشورش
را به رخ بکشد. شاید برای همین بود که بازدید از پایگاههای نظامی، تأسیسات ارتش و
رژه نیروهای زمینی، هوایی و دریایی ترک در برنامه سفر قرار داده شده بود.
رضاشاه و همراهانش
از راه تبریز، خوی و ماکو به ترکیه وارد شدند و با گذر از مسیرهای قارص، ارزروم،
طرابوزان و سامسون وارد به آنکارا، پایتخت ترکیه جدید پای گذاشتند. 38 روز در آن کشور
ماند و روز 20 تیر به تهران بازگشت. در این یک ماه و چند روز اقامت رضاخان، مقر
حزب خلق، ساختمان ریاست جمهوری و وزارت خارجه و مجلس ملی ترکیه، سربازخانهها، رژههای
هوایی، دریایی و زمینی، استحکامات تنگههای داردانل و بسفر، قصرهای سلاطین عثمانی،
میدان اسبدوانی، مدرسه پیشاهنگی دختران و پسران و چند مجلس موسیقی و رقص و آواز، بااهمیتترین
جاهایی بود که در برنامه بازدید او و هیأت همراهش قرار داشت.
سفر به ترکیه،
رضاشاه را متحول کرد. این تحول البته معرض تحلیلها و تبیینهای گوناگونی قرار
گرفت. برخی از سینهچاکان شاه پهلوی آن را منشا دستاوردهای عظیمی دانستند که بعدها
به دست باکفایت رضاخان، ایران را نیز متحول کرد و برخی هم آن را بیشتر به عنوان یک
تاثیرپذیری و شگفتزدگی چشمی میدانند که رضاخان را بر سر «ذوق» آورد و به مشتی
ساختنها و پرداختنهای زرورقی و ظاهری –و حتی در برخی موارد مرتجعانه- انجامید. رضاشاه
در چند مورد آشکارا با همکسوت ترک خود موافقت و پیروی کرد. از آن جمله، میتوان برقراری
دیکتاتوری نظامی و حاکمیت روح میلیتاریستی در جامعه برای ترساندن مردم، توسعه ملیگرایی
که در ترکیه، پانترکیسم مامور تبلیغش بود و در ایران باستانگرایی، و سرانجام ترویج
غربگرایی را نام برد.
خان چشم و دل
سیر پهلوی، بهویژه تحت تأثیر سیاست مترقیانه بیحجابی آتاتورک قرار گرفت!.
«مستشارالدوله»
سفر کبیر ایران در ترکیه میگوید نخستین اظهارات رضاشاه که حاکی از تأثیرپذیری وی از
مشاهده زنان ترک بود، جملهای بود که شاه در کاخ حزب خلق ترکیه به او گفته بود. مستشارالدوله
خاطره خود را در این زمینه برای سناتور صدیق اعلم چنین نقل کرده است:
«شبی پس از پایان ضیافت رسمی باشکوه وقتی رضاشاه به عمارت حزب خلق که محل اقامت او در آنکارا بود مراجعت کرد تا پاسی از شب نخوابید و در تالار بزرگ خانة ملت قدم میزد و فکر میکرد و گاه گاه بلند میگفت: «عجب!عجب!» وقتی چشمان شاه متوجه من شد که در گوشة تالار ایستاده بودم فرمود: «صادق! من تصور نمیکردم ترکها تا این اندازه ترقی کرده و در اخذ تمدن اروپا جلو رفته باشند. حالا میبینیم که ما خیلی عقب هستیم؛ مخصوصاً در قسمت تربیت دختران و بانوان... هنوز عقب هستیم و فوراً باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم، مخصوصاً زنان اقدام کنیم.»
یکی دیگر از پیامدهای سفر پهلوی اول به ترکیه، عقد پیمان «سعدآباد» در تهران ـ تیر 1316 ـ میان وزیران چهار کشور منطقه بود. بر اساس این پیمان، چهار دولت افغانستان، ایران، ترکیه و عراق، درباره یکسانسازی سیاستهای منطقهای و پشتیبانی از یکدیگر در صورت وقوع تهدیدات، متعهد شدند. انعقاد پیمان سعدآباد پیشنهاد دولتمردان انگلستان بود و سدی برای نفوذ کمونیسم دانسته میشد. انگلیسیها در سالهای دهه 1930 / 1310 تا 1320 خورشیدی و با اوجگیری نفوذ کمونیسم در دوره استالین، همیشه به دنبال آن بودند که برای حفظ منافع خود در آسیا، دولتهای این قاره را در قالب یک دیوار دفاعی با یکدیگر همراه و همپیمان سازند.
دو دولت رضاخانی و کمالپاشایی، چندین اهداف مشترک داشتند: هر دو برای جداسازی دولت از سنت و دین و ترویج سکولاریسم و حتی لائیتیسه سعی بلیغی داشتند. هر دو با تهدید گسترش نفوذ کمونیستها روبرو بودند و به اندازهای از این تهدید هراسناک بودند که از دید آنها کمونیسم همچون سنت، میتوانست به سدی در برابر مدرنیزاسیون مبدل شود و به روابط نوپا و ضروری آنها با غرب صدمه بزند.
با این همه، این شباهتها همه ماجرا نبود. میان رضاخان میرپنج با ژنرال مصطفی آتاتورک تفاوتهایی هم وجود داشت. آتاتورک با کشورهای غربی، ایتالیا، یونان و ارمنستان جنگید و بر سر حقوق ملکی و حاکمیتی کشورش بسیار کوشید تا جایی که ترکها به عنوان «قهرمانی ملی» او را ستایش میکردند. این را مقایسه کنید با رضاخانی که از فرماندهی آتریاد قزاق در همدان، به منصب شاهی چنگ زده بود و در این سیر رویایی هم سایه دستان پر محبت بریتانیای کبیر را بر سر خود احساس میکرد. آتاتورک مشروعیت خود را از شرکت در جنگهای استقلالطلبانه و دعواهای تاریخی بر سر حقوق ادعایی مردمش در مذاکرات و بازیهای دیپلماتیک بهدست آورده بود؛ حال آنکه رضا «قلدر»، لقبی بود برای شاهی که خیلی زود نفرت همگان را دامن زد و خاطرهای نامیمون از خودکامگیها و جنایتهای خود برجای گذاشت.
رضاشاه در همان موضوع کشف حجاب نیز خوی مستبدانه و ابلهانه خود را نشان دادو در حالی که در 25 نوامر 1926 میلادی در ترکیه، فینه بر سر گذاشتن به حکم قانون ممنوع، و استفادۀ زنان از چادر و روبنده رسماً «نامناسب» دانسته شده اما ممنوع نبود، مأموران نظمیه را به جان زنان ایرانی انداخت و با وقاحت، حقوق و ارزشهای مذهبی آنان را سرکوب کرد. آژانهای خشن وی با اسب یا خودرو، زنان را دنبال میکردند و چادر از سرشان میکشیدند. این چنین رفتارهای زنندهای حتی در نقاط دورافتادۀ آخر دنیا هم سابقه نداشت. به زور لباس و کلاه خاصی بر تن و سر مردم گذاشت.
این اقدامات و رفتارهای تجددطلبانه و تمدنخواهانه (!) نیز، در شرایطی تحمیل میشد که انواع آلودگیها، بیماریهای طاعون، وبا، سل و امراض مقاربتی مردم را به آسانی میکشت و دولت به اقدامات ماندگار و افتخارآمیز خود (!) سبکسرانه دلخوش کرده بود.