گروه جهاد و مقاومت مشرق - «خدمت به جانبازان خدمت به نبی اکرم است»، این کلام گهر بار امام راحل در راه قدردانی و خدمت رسانی به عزیزانی است که ۸ سال در مقابل دشمنان وطن جنگیده و کیان و کیش خود را از تاراج دشمنان در امان داشتهاند.
با توجه به اینکه فلسفه شکلگیری بیمارستانهای روانپزشکی بنیاد شهید «تکریم جانبازان اعصاب و روان که قادر به دفاع از جایگاه و توانمندیهای خود نبوده و ارایه خدمات توانبخشی و روانپزشکی به این گروه در محیطی آرام و با کادری متخصص ومجرب» میباشد، در سالهای پایانی دهه ۶۰ تصمیم جمعی برآن شد تا خدمات ویژه به این عزیزان ارائه شود. در همین راستا از سال ۱۳۶۹ و بر اساس سیاستهای کلان نظام، کلیه جانبازان اعصاب و روان بستری در مراکز روانپزشکی که از سالهای اولیه دفاع مقدس دچار موج انفجار شده و در کنار بیماران اعصاب و روان عادی در مراکز روانپزشکی دولتی و دور از جایگاه و شان جانبازیشان نگهداری و همانند آنها خدمات میگرفتند و بعضا از کمترین حقوق انسانی هم برخوردار نبودند کمکم جمعآوری شده و به صورت متمرکز خدمترسانی به آنها آغاز شد.
در طول این سالها کارشناسان و دیگر پرسنل درمانی تجارب ارزشمندی در مراودات و تعاملات با این جانبازان کسب نمودهاند و با ایجاد محیطی امن و آرام ارتباط درمانی موثر با این عزیزان دارند. از آنجا که توانبخشی معلولیتهای ذهنی، ضایعات نخاعی و شیمیایی به علت تداوم معلولیت در تمامی کشورها جزو درمانهای هزینه بر است و توجیه اقتصادی ندارد، با شرایط ویژه جانبازان به ویژه جانبازان اعصاب و روان این وظیفه آحاد جامعه و مخصوصا دولتها است که تمامی شرایط بهینه لازم برای تسهیل امور زندگی و درمان این عزیزان را فراهم نمایند و تا به امروز همه مسئولین سعی در رسیدن به این اهداف داشتهاند.
با این وجود از ابتدای سال جاری اداره کلیه بیمارستانهای روانپزشکی بنیاد شهید براساس سیاستهای جاری بنیاد و با هدف چابک سازی سازمان به شرکت متد «تحت پوشش بنیاد» (بخش خصولتی «خصوصی- دولتی») واگذار شد تا با استفاده از شرایط و امکانات دولتی از محل درآمدهای آن به صورت خودگردان اداره شوند. این در حالی است که اکثر این مراکز از حیث کیفیت خدماترسانی درمانی در صدر بیمارستانهای کل کشور میباشند و بدون هیج مشکل خاصی در حال ارائه بهترین خدمات ممکن توانبخشی در حوزه روانپزشکی به جانبازان اعصاب و روان کشور بودهاند و همین امر باعث رضایتمندی در بیماران و علیالخصوص خانواده آنها و ایجاد رابطه عاطفی قوی که یکی از ارکان درمان این گروه بیماران میباشد مابین کارکنان و بیماران و خانواده آنها شده است. لازم به ذکر است هر تغییر در برنامههای درمانی نباید هدفی جز بهتر شدن شرایط داشته باشد، این در حالی است که به اذعان کارشناسان مجرب این حوزه که سالهاست با جانبازان اعصاب و روان سر و کار دارند بهترین خدمات ممکن توانبخشی از جمله ویزیتهای منظم روانپزشکی توسط اساتید این حوزه به صورت تیمی و انفرادی با حضور کلیه اعضاء تیم درمان، خدمات بهینه روان پرستاری، خدمات روانشناسی در کلیه زمینههای بالینی، خدمات مددکاری با رویکرد خانواده محوری و خدمات متنوع و گسترده کاردرمانی در تمام زمینههای توانبخشی و انجام فعالیتهایی که بعضاً در کتب معتبر روانپزشکی نیز اشارهای به آنها نشده است در حال حاضر به این گروه از جانبازان ارائه میشود. ضمنا در طول این سالها هیچ نکتهای نمیتوان یافت که فعالیتی قابل ارایه به جانبازان باشد و انجام نشده باشد مگر آنکه بودجهای محقق نشده باشد یا نیرویی جایگزین نشده باشد که راه حل هر دو مورد بسیار ساده است.
لذا باتوجه به نکات مورد اشاره به نظر میرسد تصمیمگیرندگان و مدیران ارشد سازمان که شاید نگاه اقتصادی و رویکرد درآمدزایی از این کار را دارند و طرح خصوصیسازی را مطرح و اجرایی نمودهاند یا اطلاعات جامعی در حوزه توانبخشی ندارند یا جانبازان اعصاب و روان را به خوبی نمیشناسند و الا دادن شعار ایجاد تغییر برای بهبود شرایط درمان فقط همان شعار است و هیچگاه جنبه عملی نخواهد یافت و انجام محاسبات اقتصادی در این حوزه توجیه منطقی ندارد.
جذب راحت نیروی مورد نیاز میتواند به عنوان یکی از مزایای احتمالی این طرح باشد، مشروط به آنکه اگر ضرورت این کار توسط کارشناسان حوزه توانبخشی مورد تایید بود بخش خصوصی پیگیر محاسبات توجیه اقتصادی نباشد، در غیر اینصورت یکی از نقاط ضعف این طرح میتواند باشد.
ارایه خدمات بهتر توانبخشی که در صورت تامین اعتبار علاوه بر خدمات حال حاضر، کلیه خدماتی که سالهای قبل صورت میگرفت از قبیل برگزاری اردوهای یک و چند روزه و همچنین جشنوارههای فرهنگی ورزشی و جشنهای مناسبتی و... مجددا برقرار میشود، هرچند احتمال این کار در بخش خصوصی به دلیل نداشتن توجیه اقتصادی بسیارضعیف است.
از معایب قطعی طرح میتوان به موارد زیر اشاره کرد: ایجاد شوک روانی به پرسنل و جانبازان که به سختی قابل جبران است و در حال حاضر نیز تا حدود بسیار زیاد مشهود است.
استفاده ابزاری از جایگاه و مقام جانباز در جهت کسب درآمد.
کاهش ارتباط عاطفی جانبازان با پرسنل جدیدالورود: با توجه به ارتباط عاطفی ایجاد شده بین جانبازان و پرسنل و خانوادههای آنها چنانچه شرایط تغییر منجر به تخریب این رابطه شود جبران هزینههای ناشی از این اقدام بسیار زیاد خواهد بود ( ابرو درست کردن نباید منجر به کورشدن چشم شود).
خروج اجباری کلیه پرسنل مجرب و کارآمد و بکارگیری احتمالی بعضی از آنها در مراکزی که سنخیتی با کارشان ندارد. (گفتنی است در حال حاضر کادر درمانی این بیمارستانها اعم از روانشناس، مددکار ، کار درمانگر و... که طی سالها کار در خدمت جانبازان اعصاب و روان تجربههایی گرانبها به دست آوردهاند توسط مسئولین شرکت «متد» که متولی این بیمارستانها شده است مخیر به ماندن در محل کار به شرط قطع همکاری با بنیاد شهید یا ترک این بیمارستان و بازگشت به بدنه بنیاد شدهاند.حتی این افراد با تجربه در صورت بازگشت به بنیاد ممکن است در کارهایی غیر مرتبط با تخصص و تجربه کسب شده مثلا کار اداری مشغول شوند. با این شرایط تنها در یکی از این بیمارستانها حدود 50 نفر از کادر درمانی و اجرایی علیرغم میل باطنی در ترک خدمت به جانبازان در حال کوچ به بدنه اداری و غیر مرتبط بنیاد شهید هستند.)
به کارگیری اجباری و حداقلی نیروهای تازه کار و واگذاری مسئولیتهای مختلف به افراد در جهت کسب درآمد حداکثری.
کاهش سطح تعاملات خانوادهها و ارتباط روانی عاطفی آنها با بیماران و پرسنل که در نهایت ضربه آن به گروه هدف اصابت خواهد کرد.
داشتن ثبات شغلی و درآمد منطقی در مقایسه با مراکز درمانی دیگر میتواند نکته اتکایی برای پرسنل بیمارستان باشد که با خصوصیسازی اولا حقوق پایه با حداقل مزایا در نظر گرفته میشود و ثانیا به دلیل مشکلات اقتصادی نیروها پایبندی کمتری داشته و در صورت پیداکردن شغل مناسبتر و با امنیت شغلی بهتر، افراد قطعا ترک خدمت مینمایند (همانطور که تعدادی از همکاران همین کار را انجام دادهاند) این موضوع خود میتواند به پروسه درمانی آسیب جدی وارد کند.
چنانچه پذیرش بیماران عادی به عنوان منبع کسب درآمد جدید مدنظر باشد این امر با اهداف اولیه جداسازی جانبازان و ارائه خدمات توانبخشی منافات داشته و نهایتا منجر به وضعی مشابه سالهای اولیه دفاع مقدس خواهد شد(عقب گرد تاریخی). در انتها آنچه که از شواهد امر بر میآید مجموعا نشان دهنده آنست که هدف اصلی این اتفاقات احتمالا چیز دیگری است چرا که هم گروه خدمت گیرنده (گروه هدف) و هم گروه خدمترسان که ذینفع در ماجرا هستند هر دو ناراضی بوده و اصل کار را به ضرر جانبازان میدانند.
حال با درنظر گرفتن تمام آنچه ذکر شد قطعا تصمیم گیران در برابر این پرسش که کدام قسمت این کار به درد جانباز میخورد یا دردی از جانباز دوا میکند جوابی جز اینکه در این طرح منفعت جانباز اولویت آخر است و در این طرح جایگاهی ندارند و نخواهند داشت و چنانچه پاسخ این باشد که به دنبال تحول در درمان آنها هستیم با آنچه از ظواهر امر برمی آید و منطق حکم میکند صد در صد مغایر است.
کیهان: بررسی اجمالی ما نشان میدهد شرکت متد که متولی اداره بیمارستانهای جانبازان اعصاب و روان شده است، شرکتی قدیمی و تشکیل شده در بدنه بنیاد شهید است که نگاهی به اعضای هیئتمدیره آن نشان میدهد افراد مسئول در این شرکت اکثرا از مدیران فعلی وگذشته بنیاد شهید هستند. حال سؤال اینجاست اولا واگذاری بیمارستانهای جانبازان اعصاب و روان که به حق از مظلومترین قشر جانبازان عزیز هستند به این شرکت دقیقا با چه هدفی انجام شده است و سؤال دیگر اینکه اگر این شرکت وابسته به بنیاد است پس این جابهجایی چه معنی دارد و چرا افراد شاغل در این بیمارستانها در صورت ادامه کار ذیل این شرکت باید از مجموعه بنیاد خارج شوند و اگر این شرکت وابسته به بنیاد نیست و در واقع خصوصی است واگذاری بخش درمان جانبازان اعصاب و روان از مجموعه بنیاد با چه هدفی است و اسامی مدیران فعلی و گذشته بنیاد در هیئتمدیره این شرکت چه میکند. گذشته از این که در اساسنامه این شرکت بیشتر خدماتی غیر از درمان جانبازان اعصاب و روان درج شده است، باید پرسیداگر هدف خدمت رسانی به این عزیزان است که در حال حاضر در سطح مناسب و با ایثارگری کادر درمانی این مراکز در حال انجام است و اگر هدف چیز دیگری است از مسئولان بنیاد میخواهیم لطف کنند به این جانبازان مظلوم کاری نداشته باشند تا قبل از آسمانی شدن درگیر طرحهای گنگ و مبهم و سؤال برانگیز نشوند و در پریشانی بهشتی خود بیش از این آسیب نبینند.