به گزارش مشرق، «غلامرضا صادقیان» در یادداشت روزنامه «جوان» نوشت:
وزیری که مثل همه وزیران، خود را «سرباز خدمتگزار» نظام و مردم میداند، به خاطر آنکه دفتر رئیسجمهور او را سهواً یا عمداً به دیدار روحانی - اسد دعوت نکرد، استعفا داد و پس از آنکه خبر اول جهان را به فاصله یک ساعت از خبر دیدار پیروزمندانه رهبری با اسد به خبر استعفای قهرآمیز خود تبدیل کرد و استعفایش هم مطابق پیشبینی پذیرفته نشد، به سر کار خود بازگشت. اما اگر کسی اسماً وزیر است و حقیقتاً خود را یک سرباز میداند، باید این را هم بداند که یک سرباز اگر به خانه آخر برسد، وزیر میشود و در غیر این صورت یک سرباز خودی چه بسا مانعی برای کیش و مات حریف است.
بیشتر بخوانید:
ناکامی ورشکستگان خروج از حاکمیت برای قربانی کردن ظریف
روحانی به ناهماهنگیهای کابینه پایان دهد
ابطحی: ظریف طوفان بزرگی در فنجان برپا کرد!
مایه آرامش یا روی اعصاب مردم؟
حریف و دشمن ایران در فاصله یک روزه این قهر و آشتی، فرصت یافت تا صدها سناریو درباره علل و عواقب این استعفا بنویسد که بیشتر آنها شبیه داستانهای پلیسی و ماجراهای شرلوک هلمز و بازرس پوارو بود! اما برخی در داخل و بیشتر خارجیها این استعفای به واقع آبکی را نشانه وخامت اوضاع نظام اسلامی تعبیر کردند و حتی از رئیسجمهور ایران هم خواستند شجاعانه و با مهابت به پیروی از وزیر خود، استعفا دهد؟! البته این از مهانت برخی فعالان سیاسی است که چنین اقدامی را مهابت میدانند، ولی معلوم نیست اینان صحنه را چگونه میبینند که در یک چنین حادثهای، تصاویر فروپاشی و آشفتگی و پایان کار جمهوری اسلامی را روی پرده میاندازند!
بیشتر اظهارنظرها در مقابل این استعفا، موجبات تهوع ذهن است و یک روزنامهنگار که به واسطه شغل واقعاً خطیرش مجبور است همه این اظهارات را بخواند و مرورکند، حالش در پایان شب معلوم است که چیست!
یکی میگوید: «جایگزینی در حد ظریف نداریم» و نمیفهمد که این بدترین نوع دست و پا زدن درمقابل واقعیتهاست و کار یک مسلمان، بزرگنمایی و بتسازی نیست. دیگری در حالی که اولین اظهارات ظریف درباره استعفا صراحتاً به دلخوری از حاضر نبودن در یک دیدار رسمی اشاره دارد، با مغز فربه شده از ادعا مینویسد: «این استعفا دلایل فرعی و اصلی دارد و شکی نیست که دخالت تندروها در سیاست خارجی، علت اصلی این استعفا است!» سومی همه استعدادهای سیاسی و نبوغ فلسفی خود را به کار میگیرد و مینویسد: «این استعفا نشان میدهد که ظریف نمیخواهد زیر بار سیاستهایی برود که انتهایش جز خروج از برجام یا تشدید تحریمها و حتی خطر جنگ نباشد!» و دیگری تخیلات خود را تجمیع میکند و مینویسد: «استعفای ظریف تلنگری بود به روندی که از سالها قبل در کشور شروع شده و مسائل سیاست خارجی را بین ارگانهای مختلف تقسیم کرده بود و فقط بخش غیرحساس سیاست خارجی در دستان وزارتخانه باقی مانده بود» و همین طور الی آخر.
کاغذ گران روزنامهها دیروز پر شد از این اظهارات مشعشع کسانی که سالهاست به عنوان استراتژیست و نوابغ سیاسی و فکری برای روزنامهها مطلب مینویسند. اما در همان حال که رهگذران به عادت دیرینه، روی دکههای روزنامهفروشی خم شده بودند و این منویات سیاسیون را میخواندند، ظریف خود را به دیدار روحانی با نخستوزیر ارمنستان رساند تا همه چیز تمام شود! حالا همان روزنامهها حاضر نیستند کاغذ و هزینههای گران روزنامه را یک بار دیگر به دست متفکران خود بدهند تا یکی بنویسد: «ببخشید!
نفهمیدم چرا بهرغم آنکه علت اصلی استعفا دخالت تندروها بود و با آنکه دخالت تندروها هنوز باقی است، ظریف استعفایش را پس گرفت و دوباره در سرکارش زیر بار تندروها رفت؟!» و آن دیگری بنویسد: «من هم نفهمیدم چرا ظریف زیر بار سیاستهایی رفت که انتهایش جز خروج از برجام یا تشدید تحریمها و حتی خطر جنگ نیست؟!» و سومی بنویسد: «من هم گیج شدهام که چرا ظریف به وزارتخانه بازگشت و مسئولیت آن بخش غیرحساس سیاست خارجی را دوباره با میل پذیرفت؟!»
این اظهارات افراد به اصطلاح حامی دولت و در واقع موهن دولت، مهانت و زبونی و بیچارگی است، نه مهابت و شجاعت و غیرت! اگر مرد میدان هستید روی حرف خود بمانید و دولتمردان هم اگر میخواهند وزیر بمانند باید تا آخر بمانند و به ملت گزارش کار هشت سال مسئولیت خود را بدهند. سطر به سطر و کلمه به کلمه بگویید و بنویسید که چرا برای رسیدن به قدرت تلاش کردید، چرا وقتی به قدرت رسیدید، بهانه میکردید که «همه» قدرت را نداریم، پس نمیتوانیم کار کنیم و در عین حال همان باقیمانده قدرتی را که منکر نمیشدید، رها نکردید؟! چه وعدههایی دادید و چه دستاوردهایی داشتید؟ اگر خود را واقعاً سرباز و نه وزیر میدانید، تا آخر بایستید تا دست کم وزیر شوید وگرنه رها کردن کار در میانه راه همان نشان ادعایی سربازی را هم از شما سلب میکند.
ایران به راه خود ادامه میدهد و شما و نوشتهها و تلاشهایتان مصداق این میشوید که «یکی مرغ برکوه بنشست و خاست / بر آن کُه چه افزود زآن کُه چه کاست / من آن مرغم و مملکت کوه من / چو رفتم جهان را چه اندوه من»