3

امنیت ملی به رغم همه پیچیدگی‌هایی که از آن برخوردار است با ترکیبی از سیاست داخلی و سـیاســت خارجی حاصل می‌شود.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


تحریم علیه مقاومت نشانه یأس آمریکا است

سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:

  آمریکا «عبدالعزیز المحمداوی و فالح فیاض» دو مسئول ارشد «حشدالشعبی»  عراق را تحریم کرد. وزارت خزانه‌داری آمریکا با فاصله یک هفته با وارد کردن اتهام همکاری با داعش! این دو رزمنده برجسته عراقی که نقش‌های مهمی در ریشه‌کن شدن این گروه تروریستی داشتند را در لیست تحریم‌های خود قرار داده است. تحریم فالح فیاض که فرمانده حشدالشعبی است درست در سالگرد به شهادت رسیدن شهید ابومهدی المهندس فرمانده سابق حشدالشعبی به دست آمریکا صورت گرفته و این در حالی است که مردم عراق در سالگرد اقدام جنایتکارانه آمریکا علیه سرداران شهید سلیمانی و مهندس مراسم میلیونی برگزار کرده و مقامات رسمی عراقی در این مراسم بزرگداشت شرکت نمودند.


آمریکا در همین ایام چند تن از رهبران مبارز یمن را نیز در لیست تروریست قرار داده و تحریم کرد و این هم در حالی صورت گرفته است که دور جدید جنایت علیه مناطق مسکونی و فرودگاه‌ها در دو استان صنعا و الحدیده از سوی ائتلاف سعودی - امارات آغاز شده و ده‌ها زن و بچه یمنی در اثر این بمباران‌ها به شهادت رسیده بودند.


اقدام آمریکا در مورد یمن و عراق بیش از آنکه بیانگر اقتدار و ابتکار عمل آمریکا باشد از نوعی استیصال خبر می‌دهد چراکه وقتی یک کشور مدعی قدرت دست به اقداماتی می‌زند که در عمل هیچ کمکی به او نمی‌کند و به طرف مقابل او نیز ضربه‌ای وارد نمی‌کند، نامی غیر از «انتقام‌جویی بی‌فایده» پیدا نمی‌کند و کسی دست به انتقام بی‌فایده می‌زند که گزینه دیگری در اختیار ندارد. در همان حال اقدام آمریکا نوعی «بلاهت» هم محسوب می‌شود چراکه نیروهای آمریکایی مستقر در عراق و مستقر در منطقه خلیج فارس و اقیانوس هند در شرایط فعلی به آرامش احتیاج دارند و تجربه هم نشان داده در برابر اقدامات تهاجمی گروه‌های مسلحی که از روش «جنگ نامتقارن» استفاده می‌کنند، آسیب‌پذیر می‌باشند. بنابراین هم اقدامات یک ماه پیش وزارت خزانه‌داری آمریکا در تحریم پنج مقام ارشد انصارالله یمن و هم اقدام چند روز پیش آمریکا در قرار دادن این جنبش در لیست تروریزم، گزک دادن دست جریانی است که قدرت عمل خود را ثابت کرده و در جریان عملیات‌های برون‌مرزی خود نظیر عملیات بقیق و خریص از حدود و حصار آمریکا عبور کرده است.


آمریکا وقتی گروهی توانمند را در لیست تروریزم قرار می‌دهد و یا زمانی که اعضای ارشد آن را تحریم می‌کند، قاعده بازی را به وادی غیرمعمول و خارج از قوانین شناخته شده سوق می‌دهد و این در حالی است که پیامد آن برای خود آمریکا دردناک‌تر است. آمریکایی‌ها در این میدان به جای آنکه روی قواعد شناخته شده بازی تاکید کرده و طرف‌های مقابل خود را به اقدام مسئولانه در چارچوب هنجارهای موجود فرا بخواند، هنجارها را کنار زده و به طرف مقابل  خود اجازه داده که هر اقدامی را که برای حفظ موقعیت و افزایش قدرت خود لازم می‌داند، انجام دهد! اگر نام این اقدام آمریکا بلاهت نیست پس چه نامی دارد.


آمریکایی‌ها از حدود 15 ماه پیش تصمیم گرفتند، هنجارهای موجود که مورد پذیرش طرف‌های مقابل آنها هم بود را کنار بگذارند و نوعی آنارشیسم را بر محیط منطقه حاکم گردانند بر همین اساس دو ماه مانده به پایان سال 2019 حمله به مقرهای حشدالشعبی عراق را در منطقه مرزی القائم - واقع در غرب عراق - آغاز کردند که در پی آن 15 عضو حشدالشعبی به شهادت رسیدند و پس از آن نیز چند عملیات محدود علیه حشدالشعبی انجام دادند تا اینکه در دومین روز سال نو مسیحی(2020) سردار نامی مقاومت شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار ابومهدی المهندس را در فرودگاه مدنی بغداد به شهادت رساندند. پیش از این مقامات پنتاگون دست زدن به چنین اقداماتی را بسیار خطرناک و با پیامدهای غیرقابل محاسبه ارزیابی و رئیس‌جمهور آمریکا را از تصمیم‌گیری در این مورد منع کرده بودند. کما اینکه حدود سه سال پیش، زمانی که ترامپ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در لیست تروریزم قرار داد، فرماندهان ارتش آمریکا پیامدهای چنین تصمیمی را خارج از محاسبه دانسته و خطرات آن را گوشزد کردند و علاوه بر آن فرمانده آمریکایی سنتکام- دیوید پترائوس- اعلام کرد به هیچ وجه در نظر ندارد اقدامی علیه اعضای سپاه پاسداران صورت دهد.


اگر مقامات نظامی آمریکا آن روز در مورد پیامدهای قراردادن سپاه پاسداران، حشدالشعبی، حزب‌الله و انصارالله در لیست تروریزم و یا قراردادن اعضای ارشد آن‌ها در لیست تحریم‌های وزارت خزانه‌داری خود ابهام داشتند و پیامدهای چنین تصمیماتی را غیرقابل محاسبه یعنی دشوار ارزیابی می‌کردند، امروز می‌توانند پیامدهای تصمیمات دو سال اخیر علیه یگان‌های مقاومت در منطقه را جمعبندی نمایند. در این فاصله دست‌کم 200 نظامی آمریکا در منطقه کشته شده‌اند؛ به دست‌کم 15 مقر نیروهای آمریکا در عراق، سوریه و افغانستان حمله شده و در یک مورد بزرگترین پایگاه نظامی‌شان در منطقه یعنی عین‌الاسد به‌طور رسمی و گسترده درهم کوبیده شده است و ده‌ها فروند هواپیما، بالگرد و تجهیزات نظامی دریایی‌شان هم منهدم گردیده‌اند. در این فاصله نظامیان آمریکایی در منطقه به شدت در معرض انواعی از تهاجمات قرار گرفته‌اند و تقریباً روزی نیست که یک خبر از حمله به کاروان نظامی و یا پادگان آمریکا روی خروجی خبرگزاری‌ها و صفحات تلویزیون‌ها نرود.


آمریکا با تحریم «فالح فیاض» و «عبدالعزیز المحمداوی» که دو عنصر برجسته عراقی در جریان مبارزه با داعش بوده‌اند، خود را روی‌درروی  ملت عراق قرار داده است و این در منظر تحلیلگران نظامی به این معناست که آمریکا در مورد حفظ نیروها و پایگاه‌های نظامی خود در عراق به تردید افتاده و یا در مورد خارج کردن آنها از عراق به تصمیم رسیده‌اند. این موضوع دو پیامد را برای آمریکایی‌ها به دنبال خواهد داشت؛ پیامد اول تشدید حملات نظامی علیه پایگاه‌ها و نیروهای آمریکایی در عراق- و نیز در منطقه- است چرا که نیروهایی که تاکنون با تهدید نیروها و پایگاه‌های نظامی آمریکا و اجرا کردن این تهدیدات، آمریکا را از نقطه «تصمیم قطعی به حفظ پایگاه‌های نظامی خود در عراق» به تردید درباره حفظ این پایگاه رسانده‌اند، بر کارآمدی روش خود اطمینان داده و به حجم حملات خود علیه آمریکایی‌ها خواهند افزود. پیامد دوم این است که نیروهای مورد حمایت آمریکا در عراق که در دو سطح مدنی و نخبگان حکومتی قابل تصور می‌باشد را دچار ضعف می‌کند. آمریکا از دو سال پیش برنامه نسبتاً منسجمی برای تغییر حکومت در عراق و لبنان داشت و در گام‌های اولیه موفقیت‌هایی هم به دست آورد اما در ماه‌های اخیر و بخصوص تحت تأثیر شهادت سردار سلیمانی، طرح آمریکا در مورد این دو کشور با موانع جدی مواجه گردید.

اقدام پیاپی آمریکا علیه حشدالشعبی در طول 15 ماه گذشته، زمینه کارآمدی در محیط ملی عراق را تخریب کرد و عدم به سامان رسیدن اقتصادی عراق در دوره مصطفی ‌الکاظمی علی‌رغم روابط گرمی که با واشنگتن داشت، مردم عراق را نسبت به تغییرات مد نظر آمریکا بدبین کرده است. اقدام آمریکا علیه حشدالشعبی که یک سازمان کاملاً رسمی و قانونی و مورد حمایت نهادهای رسمی نظیر مجلس و دولت و شخصیت‌های برجسته‌ای نظیر آیت‌الله سیستانی است، عمق ناامیدی آمریکا از روند امور در عراق را به نمایش گذاشته است. در واقع همانطور که یک عضو پارلمانی این کشور گفت، تحریم فرماندهان ارشد حشدالشعبی، شلیک آمریکا به دولت مصطفی‌الکاظمی بود و به همین دلیل رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر عراق بلافاصله پس از اعلام وزارت خزانه‌داری آمریکا، با فالح فیاض رئیس حشدالشعبی ملاقات کرده و تصاویر و تقدیر آنان از فالح را بطور رسمی پخش کردند.


در همین حال این نکته را هم باید در نظر داشت که آمریکایی‌ها که از 15 ماه پیش احتیاط خود را در مواجهه با فرماندهان و یگان‌های مقاومت در منطقه کنار گذاشته‌اند، دست به اقدامات جنایت‌کارانه جدیدی می‌زنند و قراردادن انصارالله در لیست تروریزم و تحریم فرماندهان حشدالشعبی می‌تواند مقدمه اقدامات تروریستی جدید آمریکا علیه آنان باشد.

فشار حداکثری حمایت حداقلی

علی ربیعی در روزنامه ایران نوشت:

۱- امنیت ملی به رغم همه پیچیدگی‌هایی که از آن برخوردار است با ترکیبی از سیاست داخلی و ســــیاســت خارجـــــی حــــاصـــل می‌شود. هر کدام از این دو عرصه شامل قلمروهای تودرتوی اقتصـــادی، سیاسی، نظامی، محیط‌زیستی و فرهنگی است که بدون لحاظ کردن همه آن‌ها و توأمان دست یافتن به اجماع نسبی نخبگان – بالاخص نخبگان سیاسی - درباره نحوه تعریف اهداف و تطبیق ابزارها با اهداف تعیین‌شده تامین امنیت ملی در بلندمدت به خوبی صورت نمی‌گیرد.

۲- منظور من از اشاره به سیاست داخلی در این یادداشت، تأکید بر تاثیرگذاری بالای کیفیت سیاست‌گذاری و کنش سیاسی نخبگان سیاسی بر همه امور است. شیوه کنش بازیگران سیاسی، شیوه یا میزان گشایش و انسداد در گردش نخبگان و حتی نخبه‌یابی، نخبه‌پروری و نخبه‌گزینی در سطوح سیاست و نیز در نهایت تولید سیاست موثر و بهینه و کنش سیاسی اعتمادآور، سرمایه اجتماعی را فزونی می‌بخشد و سرمایه اجتماعی برای تأمین امنیت ملی ضرورت تام دارد.

۳- ظرفیت‌ها و توانایی‌های ملی ما در سال‌های گذشته که جامعه تحت شدیدترین و بی‌سابقه‌ترین تهاجم‌های اقتصادی و تبلیغاتی خارجی قرار گرفته بود به آزمایش گذاشته شد. دولت ترامپ استثنایی‌ترین دولتی است که در تاریخ مدرن امریکا و البته در تاریخ معاصر جهان با این حد از بی‌مسئولیتی و بی‌اعتنا به هنجارها و ارزش‌های جامعه امریکا و جامعه جهانی ظهور کرد و آشکارترین مقررات بین‌المللی را زیر پا گذاشت.

ایران ما بدون شک از مسیر همین بی‌مسئولیتی یک قدرت بزرگ ضربه و آسیب دید.

 ۴. ترامپ و دولت او به عنوان پدیده بی‌نظیر و غیرمتعارفی که می‌توانست هر آن ترور یا جنگ بزرگی در منطقه بیافریند – و ترور سردار شهید قاسم سلیمانی نمونه‌ای از امکان تبدیل تهدید بالقوه به بالفعل بود - و اگر می‌توانست اجماع داخلی، همراهی اتحادیه اروپا، چین و روسیه را تا حدودی ایجاد کند، ممکن بود وسوسه برخی دولت‌ها نظیر اسرائیل برای تحقق رؤیای شوم فروپاشی ایران با ابزار نظامی را نیز بیازماید - هرچند هزینه بسیار زیادی را نیز متقبل می‌شد – در شرایطی که با راهبرد صبر استراتژیک و مقاومت فعال ایران مواجه شد، به سمت استراتژی تنگ کردن محیط منطقه‌ای ایران و فشار حداکثری اقتصادی و فروپاشاندن جامعه ایران پیش رفت. اگرچه امروز فضای رسانه‌ای چنان علیه برجام سنگین شده و بدعهدی امریکا مجالی برای ندیدن قوت‌های آن فراهم ساخته، اما تاریخ نقش برجام در عملی شدن راهبرد صبر استراتژیک و مقاومت فعال را روزی روشن خواهد ساخت و نشان می‌دهد که چگونه حفظ امنیت ملی در سایه دولت غیرقابل پیش‌بینی و خطرناک دونالد ترامپ به کمک برجام ممکن شده است.

 ۵. در این سال‌های دشوار که سایه جنگ بر فراز ایران چرخ زده است و اقتصاد ملی ما متاثر از تحریم‌ها، سخت‌ترین و تلخ‌ترین دوران خود را پشت سر می‌گذارد، دولت در تعقیب سیاست‌های کلان اعلام شده از سوی رهبری، مدیریت استراتژیک جنگ اقتصادی- تبلیغاتی از جمله تخصیص منابع، کنترل اقتصاد تا سرحد ممکن و مأیوس کردن امریکا از دستیابی به چشم‌انداز پیروزی است. شکست واقعی سیاست قلدری، نه در انتخابات امریکا بلکه آن روزی اتفاق افتاد که دولت ترامپ به طور بی‌سابقه‌ای در فشارهای بی‌پایانش علیه ایران، در سازمان ملل تنها ماند و سه بار شکست دیپلماتیک را تجربه کرد و در دادگاه‌های بین‌المللی نیز به طور ناباورانه‌ای در برابر دولت ایران محکوم شد. اگرچه تلخی‌های بی‌سابقه اقتصاد بر ذهن مردم سنگینی می‌کند و به حق ایشان آزرده‌اند، اما واقعیت آن است که علی‌رغم همه فشارها، این مدیریت اقتصادی و سیاسی دولت بوده که باعث جلوگیری از رسیدن دولت ترامپ به اهدافش شده است. این به معنای نادیده گرفتن کاستی‌ها نیست بلکه تلاش برای منصفانه درک کردن واقعیت است. استراتژی ترامپ بعد از اینکه نتوانست اتحاد جهانی ایجاد کند و جنگی علیه ما سامان دهد، داغ کردن زمین ایران، کشاندن مردم به خیابان‌ها و رویای ندیدن ۴۰ سالگی انقلاب بود که محقق نشد. بدیهی است که هرگز چنین موفقیت کم نظیری را به دست نمی‌آوردیم اگر استقامت مردم و درک عمومی از شرایط استثنایی پیش‌گفته در مواجهه با آتش سرکش این خصومت ضدانسانی وجود نمی‌داشت. این مهم هم‌چنین محقق نمی‌شد اگر نخبگانی اجتماعی-سیاسی که دل در گرو دور نگه داشتن ایران از آتش‌های خانمان‌سوز دارند، از سیاست‌های عقلانی حمایت نمی‌کردند.

۶. متأسفانه، علی‌رغم همه این قوت‌ها، سیاست داخلی در همه سال‌های مخاصمه دولت ترامپ با ایران، مقوم سیاست‌های دولت در عرصه داخلی و خارجی نبود. تاریخ ایران بعدها قضاوت خواهد کرد که در بدترین دورانی که دولت به حمایت سیاسی و ایران به یکپارچگی ملی سخت نیازمند بود، مخالفان دولت چگونه برای دستیابی به اهداف کوتاه‌مدت سیاسی نه تنها حمایتی جدی صورت ندادند و همه مشکلات ساختاری و مصائب برآمده از سیاست دولت ترامپ را یک‌جا به نام دولت صورتبندی کرده و داستان‌ها از آن‌ها ساختند و پرداختند و از هیچ عملی علیه دولت کوتاهی نکردند. اگر نبود حمایت‌های مقام معظم رهبری و بلندمدت‌نگری ایشان، بی‌گمان دولت در میانه منازعه‌ای نفس‌گیر برای حفظ منافع ملی، تنها در برابر همه ابزارهای مخالفان سیاسی قرار می‌گرفت. این واقعیتی است که در همه تاریخ دولت‌های پس از انقلاب بی‌نظیر است. من در همه این سال‌ها جملاتی را از رسانه‌های مخالفان دولت دیده و شنیده‌ام که پس از چهل سال مشارکت فعال در سیاست پس از انقلاب به‌ واقع تردید می‌کردم که این جمله منشأ داخلی دارد یا منتشرشده در رسانه‌ای خارجی است. آنچه برای دولت در این سال‌ها به مراتب تلخ‌تر و دشوارتر بود، نه تهدیدها و تحریم‌های امریکا بلکه همراهی شمار قابل توجهی از مخالفان دولت با فشارهای خارجی بود.

 7. معتقدم بدون اجماعی فراگیر بر سر رعایت قاعده بازی سیاست که در آن دولت قانونی مستقر با هیچ مانع فراقانونی مواجه نشود، و بدون اجماعی بر سر رعایت قواعدی که متضمن تأمین منافع ملی باشند، ساختن کشوری آباد و آزاد، و تحقق رؤیای استقلال و آزادی در سایه هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و سازنده با جهان، ناممکن است. قاعده‌گذاری دنیای سیاست ایرانی باید به گونه‌ای باشد که آن‌چه مخالفان دولت دوازدهم با این دولت حاضر در خط مقدم مقابله با شخصیت و دولت استثنایی ترامپ انجام دادند، هرگز تکرار نشود. ساختن ایران و ارتقای آن به جایگاهی بهتر در شرایط «فشار حداکثری خارجی و حمایت حداقلی داخلی» ناممکن است.

جریان انقلابی و عبرت‌آموزی از رفتار انتخاباتی مردم ایران

روح‌الله اژدری در روزنامه وطن امروز نوشت: 

تحلیل رفتار انتخاباتی مردم ایران در ۳ مقطع تاریخی گذشته می‌تواند الگوی مناسبی برای تصمیم‌گیران جریان‌های انقلابی برای تشکیل دولت جوان انقلابی در انتخابات ریاست‌جمهوری آینده باشد. اکنون که جامعه سیاسی کشور تجربه تاریخی این ۳ مقطع انتخاباتی را با تلخی‌ها و شیرینی‌هایش در حافظه دارد، می‌تواند در انتخابات پیش ‌رو با نگرشی عبرت‌آموزانه از گذشته، آن تجربه‌های تاریخی را آینه آینده خود قرار دهد. مشارکت در انتخابات به عنوان مظهر مردم‌سالاری دینی نیازمند ابزارهایی برای تجزیه و تحلیل رفتار انتخاباتی مردم است. تحلیلگران سیاسی از نظریه‌های مختلفی برای تحلیل انتخابات استفاده می‌کنند که به نظر نگارنده این نظریات به‌طور نسبی بر رفتار گروه‌ها و طبقات مختلفی از مردم ایران منطبق است و هر گروه و طبقه، متناسب با انگیزه‌ها و هنجارهای خود رفتاری را منطبق با نظریات سیاسی از خود بروز می‌دهد. هیچ نظریه تحلیل رفتار انتخاباتی به تنهایی و به طور مطلق در هیچ مقطعی رفتار انتخاباتی مردم ایران را شکل نداده است، بلکه مردم ایران رفتاری ترکیبی و پرنوسان در انتخابات‌ها داشته‌اند و به همین دلیل پیش‌بینی و آینده‌نگری مطلقی نمی‌توان درباره رفتار انتخاباتی مردم ایران انجام داد. اما بر اساس تحلیل رفتار رای‌دهندگان در ۳ مقطع تاریخی 2 خرداد ۱۳۷۶، 3 تیر ۱۳۸۴ و 24 خرداد 13۹۲، می‌توان یک برآیند نسبی از رفتار انتخاباتی مردم در این دوره انجام داد که جریان انقلابی می‌تواند از این تحلیل برای شکل‌دهی یک دولت جوان انقلابی بهره‌برداری کند. 

* تنوع رفتار انتخاباتی مردم ایران

۱- بخشی از مردم ایران بر اساس محیط اجتماعی، گرایش مذهبی و محل سکونت خود، رفتار انتخاباتی ثابتی دارند، یعنی شرایط اجتماعی و محیط زندگی و گرایش مذهبی آنها رابطه مستقیمی با گرایش سیاسی‌شان دارد، لذا این گروه از مردم ایران پیش از انتخابات تصمیم خود را می‌گیرند که به چه جریان و چه کسی رای دهند. به طور مثال مذهبی‌ها به طور سنتی پایگاه رای جریان اصولگرا و جریان روشنفکری به طور سنتی پایگاه رای جریان موسوم به اصلاح‌طلبی است. 

۲- گرایش بعضی از مردم ایران به طرفداری از احزاب و جریان‌های سیاسی تابع به دست آوردن سود و منفعت مادی و معنوی است، لذا رای‌دهندگان از میان نامزدها به کسانی رای می‌دهند که برنامه‌های‌شان بیشترین منفعت اقتصادی و معنوی را برای آنها داشته باشد. این گروه از مردم ایران کاری به گرایش سیاسی نامزدها ندارند، بلکه در مقطع انتخابات با تحلیل رفتار، گفتار و برنامه‌های کاندیداها، تصمیم به حضور و انتخاب کاندیدا می‌گیرند. 

۳- بین رفتار انتخاباتی بخش دیگری از مردم ایران با عوامل عاطفی و روانی رابطه وجود دارد که رای‌دهندگان را به سوی رفتارهای احساسی، عاطفی و نه عقلانی هدایت می‌کند. برقراری رابطه عاطفی با یک نامزد می‌تواند منجر به گرایش به آن شخص شود. به طور مثال تیپ شخصیتی، قدرت سخنوری و توانمندی در ادبیات گفتاری، فیزیک جسمانی و برخی شعارهای جذاب، می‌تواند در میزان محبوبیت افراد موثر باشد. نزد این بخش از مردم برنامه نامزدها خیلی مورد توجه قرار نمی‌گیرد. روابط عاطفی موجود میان رای‌دهندگان و نامزدها یا رهبران احزاب سیاسی نقشی تعیین‌کننده دارد اما یک امر همیشگی نیست، بلکه امری موقت است و محبوبیت جریان سیاسی یا کاندیدا تا حدودی به میزان بهره‌مندی از عملکرد و برنامه‌های جریانی است که رای این قشر از مردم را از آن خود کرده است؛ این امر یک مساله پسینی برای این افراد است. 

این گروه از افراد جامعه در رفتار انتخاباتی بیشتر پیرو هستند تا پیشرو، پیروی از گفتمان حاکم در مقطع انتخابات در شکل‌دهی به رفتار آنها نقش اساسی دارد. 

* گفتمان‌سازی برای هدایت رفتار انتخاباتی مردم ایران

بین رفتار انتخاباتی تک‌تک مردم و ادبیات گفتاری آنها رابطه برقرار است. تحلیل زبانی تک‌تک افراد جامعه نشان می‌دهد یک فضا و حال و هوای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه شکل گرفته است که یک موضوع را تبدیل به مطالبه عمومی می‌کند، به طور مثال وقتی مردم بیشتر از مساله فقر، فساد و تبعیض سخن می‌گویند، در سطح جامعه گفتمانی شکل می‌گیرد که جنبه اقتصادی دارد. در این صورت مردم بیشتر به کسانی گرایش پیدا خواهند کرد که شعار عدالت‌طلبانه می‌دهند. تجربه انتخاباتی ۳ دوره گذشته ایران نشان می‌دهد نتیجه انتخابات را عموما ائتلاف طرفداران این ۳ مولفه مهم یعنی تعلق سنتی، احساسات و عاطفه و منفعت مادی و معنوی با تولید گفتمان رقم زده‌اند. نحوه شکل‌گیری و چرایی این ائتلاف رابطه مستقیمی با بستر عملکرد جریان حاکم بر قوه مجریه و گفتمان حاکم بر مقطع انتخابات ریاست‌جمهوری دارد. عموما آن ائتلافی پیروز عرصه انتخابات می‌شود که بتواند در طول دوران عملکرد جریان حاکم با نقد یا عملکرد مثبت خود و با برجسته کردن مطالبات مردمی تولید گفتمان کند یا مطالبات عمومی و گفتمان حاکم بر جامعه را تبدیل به برنامه کند تا مورد اقبال اکثریت قرار گیرد. 

۱- نتیجه عملکرد دولت هاشمی‌رفسنجانی با رویکرد اقتصاد لیبرالی، شکاف اجتماعی، فساد افسارگسیخته و تورم کمرشکن بود. اجرای سیاست‌های اقتصاد لیبرالی نیازمند یک بستر فرهنگی و اجتماعی بود که در آن زمان با توجه به روحیه مذهبی و سنتی و حاکمیت فرهنگ ملی و دینی اجرای این سیاست‌ها را بسیار سخت می‌کرد. در حالی که مردم ناراضی از اجرای چنین سیاست‌هایی بودند، بستری برای تغییر به وجود آمد، البته خواست عمومی مردم در هیاهوی ائتلاف ۳ جریان به بیراهه رفته و دوم خرداد ۷۶ را رقم زد. دوم خرداد و به قدرت رسیدن محمد خاتمی، نتیجه ائتلاف جریان روشنفکری، سنتی مدرن یعنی کارگزاران سازندگی که ریشه در دولت رفسنجانی داشتند و منفعت‌طلبان نوظهور طبقات بالای جامعه که اتفاقا از اجرای سیاست‌های لیبرالی سود و منفعت‌های بادآورده به دست آورده بودند، بود. این ۳ جریان سیاسی گفتمانی را شکل دادند که در واقع بستر فرهنگی و سیاسی تداوم سیاست اقتصاد لیبرالی دولت ‌رفسنجانی را فراهم می‌کرد. هیاهوی تبلیغی این ۳ جریان چنان پر سر و صدا بود که حتی خود هاشمی‌رفسنجانی را هم به دلیل فراهم نکردن چنین بستری، متهم می‌کرد و مورد هجمه خود قرار می‌داد و او را عالیجناب سرخ‌پوش می‌خواند. در میان هیاهوی روشنفکران و منفعت‌طلبان با گفتمان تغییر و اصلاح، رأی‌دهندگان عاطفی و احساسی نیز که عموما مشکل نان داشتند نه آزادی، به بهانه‌هایی چون سیادت یا تیپ شخصیتی با رای خود منافع خود را قربانی کسانی کردند که بستر تورم و شکاف اقتصادی را فراهم کرده و حالا ماموریت داشتند موانع فرهنگی، ملی و مذهبی لیبرالیسم را از سر راه بردارند. 

۲- در دولت موسوم به اصلاحات تقدم اصلاحات سیاسی و فرهنگی بر اصلاحات اقتصادی موجب شد سیاست اقتصاد لیبرال با همان کارگزاران دولت ‌رفسنجانی، اتفاقا این بار در میان هیاهوی رسانه‌ای و اقدامات ساختارشکنانه مذهبی و فرهنگی با فراغ بال بیشتری تداوم یابد و آن شکاف موجود بین طبقات اجتماعی، عمیق‌تر شود. تداوم این رویه در حوزه اقتصاد و غارت اموال عمومی با شکل‌گیری شهرام جزایری‌ها و سیاست‌های ساختارشکنانه مذهبی و سیاسی روشنفکران، مردم را از اصلاحات رویگردان کرد. در میان اندیشه‌ورزان اقتصاد لیبرالی دولت‌های سازندگی و اصلاحات، عدالت نامقبول و فساد امری مقبول شمرده می‌شد که پرداختن بدان در این وجیزه نمی‌گنجد. با عملکرد این دولت‌ها در زمینه اقتصادی و فرهنگی و نتیجه ملموس آن در جامعه و نقد دلسوزانه منتقدان بویژه مقام معظم رهبری گفتمانی در کشور شکل گرفت که سمت و سوی مبارزه با انحرافات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی داشت که می‌توان آن را گفتمان عدالت‌طلبی نامید، لذا در سوم تیر ۱۳۸۴ با ائتلاف ۳ جریان طبقه متوسط سرخورده از سیاست‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دولت اصلاحات با جریان انقلابی و مذهبی و منفعت‌طلبان طبقه متوسط به پایین جامعه، دولت احمدی‌نژاد با شعار عدالت‌طلبی و مهرورزی شکل گرفت. این بار کفه ترازوی انتخابات به سوی جریان عدالت‌طلبی بود و آنها با همراه کردن رای‌دهندگان عاطفی و احساسی توانستند با معرفی کاریزمایی مثل احمدی‌نژاد بر جریان بسیار قدرتمند اقتصادی و سیاسی و فرهنگی اصلاحات که اکنون حتی با اپوزیسیون خارج کشور نیز نسبت‌هایی برقرار کرده بود، پیروز شوند. 

3- شاید بتوان 4 سال اول دولت احمدی‌نژاد را دولتی انقلابی و در مسیر تحقق حقوق حقه مردم و تلاش برای کمتر کردن شکاف اقتصادی دانست اما در دولت دوم با پررنگ شدن حضور جریان موسوم به انحرافی و حذف جریان انقلابی، مسیر قوه مجریه از ریل انقلاب خارج و برخی خصوصیات کاریزمایی احمدی‌نژاد از جمله کیش شخصیت موجب شد در ۳ سال آخر دولت وی، اقتصاد بی‌در و پیکر و متمایل به اقتصاد لیبرالی شود و دوباره فرصتی برای شکل‌گیری افراد فاسدی چون خاوری‌ها و بابک زنجانی‌ها فراهم شود. پرونده هسته‌ای، تحریم‌های آمریکا، فتنه 88 و کیش شخصیت احمدی‌نژاد و فاصله‌گیری او از یک خصیصه مهم انقلابی یعنی ولایت‌مداری، دولت احمدی‌نژاد را در ۴ سال دوم دولتی مستعجل ساخت به نحوی که مردم به پایان یافتن دولت وی مشتاق‌تر بودند. در این میان ائتلاف جریان روشنفکری غرب‌گرای موسوم به اصلاحات که فتنه 88 را رقم ‌زده و منتقد سیاست خارجی و داخلی دولت بود، با جریان منفعت‌طلب طبقات بالای جامعه که همیشه سود خود را در عدم نظارت و کنترل اقتصاد توسط دولت می‌جویند و همچنین همسوسازی جریان احساسی و عاطفی با تولید گفتمان مذاکره و گشایش اقتصادی در میان تفرقه و تنوع کاندیداهای جریان انقلابی و مذهبی، قدرت را به دست گرفتند. ابزار رسانه‌ای قوی در داخل، بهره‌مندی از جریان جدید سلبریتیسم، حمایت اپوزیسیون خارجی و حمایت کشورهای غربی مخالف انقلاب اسلامی، از جمله ظرفیت‌های موثر در عرصه انتخابات به نفع گفتمان مذاکره در هر ۲ انتخابات و با حضور مذاکره‌گرایان بوده است. 

4- دولت روحانی با گفتمان مذاکره و گشایش اقتصادی با نقدی بسیار بی‌رحمانه به دولت قبلی شکل گرفت. وی به تعبیر خود می‌خواست اقتصاد ایران را از قعر دره‌ای که دولت احمدی‌نژاد در سقوط آن دست داشت، نجات دهد. وی دولتی را شکل داد که مؤتلفان، مشتاق بودند؛ دولتی متشکل از لیبرال‌های روشنفکر غرب‌گرا با سبک زندگی اشرافی که خصیصه اصلی آنان تامین منافع منفعت‌طلبان طبقات بالای جامعه بود بدون توجه به قشر مستضعف که از دولت ‌رفسنجانی به قشر آسیب‌پذیر تغییر نام یافته بود. همانانی که باید برای توسعه لیبرالی قربانی می‌شدند و راهی جز این در مرام لیبرال‌ها نبود. تحقیر و حذف نگاه به ظرفیت‌های درونی، حذف سایر جغرافیای عالم جز اروپا و آمریکا و محکم کردن کمربند مذاکره با کدخدا، تبدیل به برجام نافرجامی شد که با یک خط‌خطی رئیس‌جمهور آمریکا فرو ریخت و ملت ماند و تحریم و فساد و تورم افسارگسیخته‌ای که اقتصاد ایران را از آن دره‌ای که مدعی بودند، به دره‌ای عمیق‌تر فرو برد. فساد حتی برادر رئیس‌جمهور و برادر معاون اول رئیس‌جمهور را به زندان انداخت. دلار 4200 مشهور به جهانگیری، منفعت‌طلبان طبقات بالای حامی دولت را به چنان ثروت باد آورده‌ای رساند که می‌توانند سال‌ها یارانه ملت فقیرتر شده ایران را بپردازند. جالب است بدانیم 500 میلیون تومان اختلاس از بابت ساخت سد که در دولت رفسنجانی نادیده گرفته می‌شد، به فقط در یک نمونه 15هزار میلیارد تومان از صندوق ذخیره فرهنگیانی که همیشه پیشرو حمایت از اصلاحات بوده‌اند، در دولت لیبرال روحانی رسید. گفتن از فسادها و بی‌عرضگی‌ها و ضدیت با اسلامیت نظام در این دولت بماند که جز خاطر خوانندگان را مکدر کردن چیزی ندارد. اکنون دولت تدبیر و امید با ناامید کردن مردم، فرصت‌سوزی‌ها، فسادها و انحرافات از اصول اساسی انقلاب و راه امام و مقام معظم رهبری، تبدیل به دولتی مستعجل شده است که به نظر می‌رسد در پایان این دولت، ملت نیازمند یک جشن ملی باشند تا روحیه از دست رفته را بازیابند. 

* عبرت‌آموزی از رفتار انتخاباتی مردم

 در چنین شرایطی تکلیف جریان انقلابی بسیار سخت و تاریخی است. اکنون با توجه به شرایط سخت اقتصادی و تحریم ظالمانه غربی‌ها و در رأس آنها آمریکا، این دوره انتخابات ریاست‌جمهوری جزو نقاط عطف تاریخی برای انقلاب اسلامی است. تکلیف تاریخی جریان انقلاب در این مقطع حرکت برای رقم زدن یک تحول انقلابی در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است که مقام معظم رهبری از آن به عنوان گام دوم انقلاب نام برده‌اند. شکل‌گیری یک دولت انقلابی بدون حاشیه و انحراف از اصول انقلاب در گرو وحدت و همدلی جریان انقلابی با تکیه بر ویژگی‌هایی است که مقام معظم رهبری بر آن تاکید فراوان کرده‌اند. به نظر نگارنده شکل‌گیری دولت جوان انقلابی همچون ۳ مقطع تاریخی حاکمیت گفتمان‌های اصلاحات در دولت خاتمی، عدالت‌طلبی در دولت احمدی‌نژاد و مذاکره‌گرایی و سازش در دولت روحانی، تابع رفتار انتخاباتی مردم ایران خواهد بود. بنابراین جریان انقلابی با نگرشی علمی و تحقیقی به رفتار انتخاباتی اقشار و طبقات اجتماعی، با تولید گفتمان و تبدیل عناصر آن به برنامه جامع و معرفی آن به مردم می‌تواند به شکل‌گیری یک ائتلاف برای تحقق دولت انقلابی جوان و پرتحرک کمک کند. در این مقطع اکثریت طبقه متوسط مردم که به دلیل ناکارآمدی دولت و اجرای سیاست‌های لیبرالی فقیرتر شده‌اند، از دولت و جریان اصلاحات و مذاکره‌گرا سرخورده‌اند. جریان منفعت‌طلب سالم جامعه که از عناصر اصلی تولید اشتغال و حرکت اقتصادی کشور هستند نیز از سیاست‌ها و برنامه‌های دولت ناراضی بوده و بسیاری در چنگ اختاپوسی بانک‌ها گرفتار آمده و اموال‌شان به نفع بانک‌ها توقیف شده و الحمدلله با تحرک انقلابی قوه ‌قضائیه به گره‌گشایی‌ها از این ناحیه امید بسته‌اند. جریان انقلابی و مذهبی نیز مانند همیشه در آرزوی تحقق شعارهای اصولی انقلاب مانند عدالت، استقلال، عزت ملی، حاکمیت اصول اسلامی در تمام شئون جامعه، البته بدون دیوارکشی‌ها و رفتارهای غیرعقلانی که غیرمنصفانه از ناحیه روشنفکران و بعضی قدرت‌طلبان دوست‌نما بدان متهم شده‌اند، هستند. جریان انقلابی با نگاه مکتب سلیمانی به جامعه می‌نگرد و شهروندان را به مذهبی، غیرمذهبی، باحجاب و بی‌حجاب و فقیر و غنی تقسیم نمی‌کند. همانطور که در مکتب سلیمانی سایه امنیت برای همه ایرانیان است، حتی برای همان مخالفی که سلیمانی را قبول ندارد، باید این تزویر دشمنان در عرصه انتخابات نیز در سایه انقلاب اسلامی خنثی شود. به نظر نگارنده هم طبقه متوسط جامعه که امروز به دلیل سیاست‌های لیبرالی دولت روحانی فقیرتر شده‌اند، هم منفعت‌طلبان اقتصادی سالم که از بی‌ثباتی و بی‌عملی کارگزاران دولتی متضرر شده‌اند و هم جریان انقلابی و مذهبی، باید گفتمان مشترکی را دنبال ‌کنند که در مرکزیت این گفتمان عدالت‌طلبی، مبارزه با فساد، مبارزه با فقر، اصلاح ساختارهای غلط و غیراسلامی و لیبرال وجود دارد. به طور قطع خود جریان انقلابی در تحقق این گفتمان نقش اساسی را می‌تواند داشته باشد. جریان انقلابی اول باید با تحلیل و عبرت‌آموزی از رفتار انتخاباتی گذشته خود، با تجدیدنظر هم در شعارها و هم در وحدت‌گرایی و معرفی کاندیدا، راه را برای ائتلافی فراگیر فراهم کند. دوم باید گفتمان غالب جامعه، یعنی عدالت‌طلبی و مبارزه با فساد را به برنامه‌ای اجرایی و قابل تحقق تبدیل کند و به طور شفاف با مردم در میان بگذارد. سوم باید با معرفی کاندیدایی اجماعی که قابلیت‌هایی همچون کارآمدی انقلابی، تقوای عملی و معنوی، اعتقاد عمیق به ظرفیت‌های داخلی، ولایتمداری مومنانه و نه منافقانه، تیپ شخصیتی درخور شأن رای مردم ایران، صادق، خوش‌سخن، متواضع و یک‌رنگ با مردم، با روحیه جهادی و خستگی‌ناپذیر، زمینه اقبال عمومی مردم را فراهم کند. گام نهادن در مسیر 40 ساله دوم انقلاب اسلامی نیازمند دولتی صادق، شفاف، ولایتمدار و پرکار و جهادی است. باید مطمئن بود ائتلاف جبهه روشنفکران غرب‌گرا، منفعت‌طلبان طبقات بالای جامعه و آلوده به فساد اقتصادی، اپوزیسیون ضدانقلاب خارج کشور، رسانه‌های مزدور ملکه و بن‌سلمان و مزدوران داخلی آنان در تلاش خواهد بود از تحقق چنین دولتی به هر شکل ممکن جلوگیری کند. ائتلاف نامیمون آنها از هم‌اکنون در برنامه‌هایی مثل انقلابی‌هراسی، دولت نظامی و تخریب چهره‌های محتمل برای کاندیداتوری آغاز شده است. در این دوره ائتلاف جریان روشنفکری اصلاحات که نتوانست از رحم اجاره‌ای دولت اعتدال، دولتی روشنفکر و غرب‌گرایی به‌مراتب افراطی‌تر متولد کند، تلاش خواهد کرد با معرفی کاندیدایی به ظاهر انقلابی ولی منفعل راه را بر تشکیل دولت انقلابی ببندد، لذا باید با روشنگری از به قدرت رسیدن انقلابیون تقلبی، منفعل و منافق جلوگیری کرد.  

 به خود آییم، چماق یا هویج

صادق ملکی در روزنامه آرمان ملی نوشت:

از هر زاویه‌ای نگاه می‌کنیم می‌فهمیم که ما گرفتاریم. بله، ما گرفتاریم. سال‌هاست فریاد می‌زنیم که زمامداری یک دانش و علم است‌. سیاست و دولت کارآمد بیش از هر چیزی حاصل عقل متکی بر واقعیت و ظرفیت است. نتایج برخاسته از این سیاست تامین منافعی است که بهشت را در این دنیا برای شهروندانش رقم می‌زند و امروز رهایی ایران از ابعاد مختلف و وسیع گرفتاری‌های حاصل از سیاست‌های اشتباه، جز با عزم ملی و تغییر راهبردهای پیشین امکان‌پذیر نخواهد بود. درست حدس می‌زنید این یادداشت نیز تکرار مرثیه‌های تکراری دیگران است اما وقتی دلی به درد آید، چاره‌ای جز تکرار روضه‌های خوانده‌شده نیست.

هرکس که دغدغه ایران را دارد نباید به سیاست‌هایی تن دهد که نتایج آن بسی تلخ‌تر از جام زهر و برجام شود. کافی است، بیاموزیم و آموخته را عمل کرده و به تکرار تلخی‌های تاریخ تن ندهیم. از آسمان به زمین فرود آییم.

ما رسالت جهانی نداریم و قوم برگزیده خدا نیستیم. مسئولیت ما نه جهان و جهانیان بلکه آب و نان مردمی است که خسته شده‌اند، نگذاریم این خستگی به سکوت و رضایت تن دادن به محمود افغان بینجامد. تحولات را مصادره به مطلوب نکرده و شکست ترامپ را به‌جای آنکه الطاف الهی ترجمه کنیم، فرصتی برای تغییر راهبردهای اشتباه ارزیابی کرده و از آسمان خیالی به زمین فرود آییم. درد و رنج مردم و شرایط خطیر کشور را درک کنیم و اصرار به راه‌های شکست‌خورده نکنیم. از خودبزرگ‌بینی و صد البته، خودتحقیری دور شده و با توجه به شرایط و قابلیت‌های خود، سیاست‌ورزی کنیم.

ما نه‌تنها قدرت شکست آمریکا را نداریم، بلکه نگاهی به تحولات پیرامونی و جغرافیایی منطقه روشن می‌کند که حتی در قیاس با گذشته نه چندان دور در موقعیت ضعیف‌تری به‌سر می‌بریم. با آشتی و عادی‌سازی روابط اعراب با اسرائیل، ایران‌هراسی میوه خود را داده.

هنوز بایدن در کاخ سفید مستقر نشده، هویج احتمالی پیشکش شده او را پس می‌زنیم تا ثابت کنیم ما با چماق آشنایی داریم. اگر صداقت داشته و دلسوز ایران و مردم آن هستیم تن به واقعیت‌های حاکم بر ترتیبات نظام بین‌الملل داده و از سیاست‌های رویایی و بلندپروازی‌هایی که ظرفیت‌ها و مزیت‌های استراتژیک ایران را بر باد داده، دور شویم. به‌جای آنکه خود را مقصر سیاست‌ها بدانیم، آمریکا را عامل همه شکست‌ها و بن‌بست‌ها عنوان کرده‌ایم. دهه‌هاست آمریکا بهانه‌ای برای پوشش خطاها و فسادهای ما شده است.

بیدار شویم و نشانه‌های تغییر را به منصه ظهور برسانیم که فردا می‌تواند دیر باشد. نکته آنکه از منظر آمریکا، ایران جزء اولویت‌های اول واشنگتن نیست، اما از نظر ایران سیاست‌های چالشی آمریکا و به‌طور مشخص خروج از وضعیت موجود و رفع تحریم‌ها که بستگی به اراده آمریکا دارد، اولویت و مساله اصلی ماست. درک این موضوع، برای تغییر کافی است.


رزمایش‌ها وپیام‌هایی که باید شنیده شود

عباس حاجی نجاری در روزنامه جوان نوشت:


«همه گزینه‌ها روی میز است»، گزاره‌ای بود که امریکایی‌ها در سال‌های دهه ۷۰ و ۸۰ مکرر علیه مردم ایران به کار می‌بردند، هدف اصلی آن‌ها هم تلاش برای تحمیل اراده و مدیریت محاسبات مسئولان و مردم ایران از طریق به رخ کشیدن قدرت نظامی امریکا و در صورت لزوم به کارگیری آن بود. اما استفاده از این عبارت از سوی امریکایی‌ها در سال‌های اخیر به شدت کاهش یافته و نشانی از آن دیده نمی‌شود. این در حالی است که امریکایی‌ها در یک سال گذشته سخت‌ترین ضربه‌های ممکن نظامی را از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی متحمل شده‌اند.

سال ۲۰۲۰ میلادی را باید از این منظر برای امریکایی‌ها تلخ‌ترین سال‌ها در طول تاریخ ۴۰۰ ساله امریکا دانست، چرا که زمانی‌که پهپاد گلوبال هاوک امریکایی به دلیل تجاوز به آب‌های سرزمینی ایران مورد اصابت موشک ضد هوایی ایرانی «سوم خرداد» قرار گرفت و یا هنگامی‌که پادگان عین الاسد، بزرگ‌ترین پایگاه نظامی امریکا در خارج از خاک این کشور که به لحاظ حیثیتی برای نظامیان امریکایی اهمیت ویژه‌ای دارد، در پاسخ اولیه به جنایت امریکایی‌ها در ترور شبانه سپهبد شهید سردار سلیمانی وهمراهانش، آماج موشک‌های نقطه زن ایرانی قیام و فاتح ۳۱۳ نیروی هوا فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار گرفت و مقر عملیات مرکزی، سامانه‌های ارتباطی، سامانه پهپادی و زیرساخت‌های مهم اطلاعاتی و جنگ الکترونیک این پایگاه خسارات قابل ملاحظه‌ای دید، امریکایی‌ها از ترس گسترش وفراگیر شدن جنگ نتوانستند واکنشی نشان دهند واین در حالی بود که آن‌ها از برنامه ایران برای حمله به پادگان عین الاسد از قبل توسط دولت عراق، آگاه شده بودند وحتی ایران را تهدید هم کرده بودند که اگر اقدامی را علیه امریکا انجام دهد ۵۲ نقطه ایران را هدف قرار خواهند داد، اما حتی نتوانستند یکی از موشک‌های ایرانی را با سیستم‌های پدافندی خود هدف قرار دهند. این عملیات در حالی صورت گرفت که در همان زمان رسانه‌های امریکایی اذعان کردند که از جنگ دوم جهانی به بعد حتی در دوران اوج جنگ سرد، چنین اقدامی و در چنین سطحی علیه پایگاه‌های نظامی امریکایی که جمهوری اسلامی ایران به طور رسمی مسئولیت آن را پذیرفت، بی‌سابقه بود و سکوت مقامات امریکایی به این اقدام نشان از تضعیف جایگاه هژمونیک این کشور در محیط بین‌الملل داشت. در قضیه اسقاط پهپاد گلوبال هاوک نیز که ترامپ به زعم خود درصدد بود پاسخ ایران را بدهد، علاوه بر سیاستمداران امریکایی، حتی فرماندهان نظامی امریکا نیز او را برحذر داشته و تاکید کردند که در صورت هرگونه واکنشی آنگونه که ترامپ وعده داده بود، امریکا باید آمادگی پذیرش هزاران کشته در میان نظامیان پراکنده خود در منطقه غرب آسیا را داشته باشد.

رودررویی‌های صورت گرفته در سال ۲۰۲۰ را باید نمایش قدرت بازدارندگی ایران وشکل گیری نوعی توازن قدرت میان ایران وامریکا دانست که اگرچه این توازن به لحاظ عده وعده نیروهای نظامی و تجهیزات دو طرف تنها یک نامعادله است، اما به لحاظ اراده و توان ایستادگی و مقاومت نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، فرایند تحولات منطقه را به نفع ایران رقم زد وبه همین دلیل جنگ روانی گسترده‌ای را که امریکایی‌ها ومزدوران منطقه‌ای‌اش در روزهای پایانی دولت ترامپ علیه ایران به راه انداخته و با اعزام ناو هواپیمابر و زیردریایی اتمی به خلیج فارس و پرواز ب ۵۲‌های امریکایی در مجاورت آب‌های جنوبی ایران برای تسلیم و تمکین ایران به مطالبات فزون خواهانه امریکا به راه انداختند، نفعی برایشان نداشت و حتی آن‌ها را دچار سردرگمی کرد که مصداق آن را می‌توان در ماجرای آوردن، بردن وبرگرداندن ناو هواپیما بر نیمیتز به منطقه خلیج فارس دانست. در مقابل ایران با طراحی واجرای رزمایش‌های متعدد ارتش وسپاه، در عین حفظ وتقویت آمادگی‌های نظامی پیام‌های لازم را به گوش امریکایی‌ها ومتحدان منطقه‌ای وفرا منطقه‌ای‌اش رسانید.

آنچه که به این توازن قدرت اهمیت می‌دهد؛ درون زا بودن قدرت وتوان ایران است. ایران در سال‌های اخیر با ظرفیت سازی درونی توانسته است به سطحی از بازدارندگی برسد که بتواند فارغ از لشکرکشی‌ها و جبهه بندی‌های دشمنان بین المللی و منطقه‌ای نظام، در مسیر تحقق اهدافش پیش برود واین در حالی است که نیروهای مسلح در این مسیر با دوچالش مواجه بودند؛ اول چالش تحریم است، چرا که در عین فراز ونشیب‌های تحریم‌های اقتصادی در طول ۴۲ سال گذشته، هیچ‌گاه از تحریم‌های نظامی وتسلیحاتی علیه ایران کاسته نشد ودیگر آنکه رسیدن به این سطح از توان بازدارندگی، به رغم کارشکنی‌هایی است که از داخل توسط برخی از جریان‌های سیاسی صورت می‌گرفت که چه در زمانی که در قدرت بودند با کارشکنی‌ها و قطع ویا محدودیت بودجه نظامی و چه زمانی که در قدرت نبودند با القائات خود نظیر متهم کردن نیروهای نظامی به جنگ طلبی و یا اینکه ایران به موشک ودیگر تجهیزات نظامی نیاز ندارد، عملاً در پازل دشمن عمل کرده ومی کنند. اما به رغم آن نتوانسته‌اند بر اراده نیروهای مسلح تأثیر بگذارند، اگر چه تردیدی نبوده و نیست که چنانچه این محدودیت‌ها نباشد به طور قطع دستاوردها ونوآوری‌ها بسیار بیشتر از این بود.

اما آنچه که این روزها در جریان رزمایش‌های موشکی، پهپادی ودریایی ارتش وسپاه چه در آب‌های خلیج فارس و دریای عمان و چه در گستره خاک ایران اسلامی می‌گذرد، در عین ظرفیت‌سازی برای آمادگی برای مقابله با هر گونه تهدیدات احتمالی، پیام روشنی برای مدیریت محاسبات آینده امریکایی‌ها، اروپایی‌ها واقمارشان در نوع مواجهه با ایران است. این پیام را به روشنی در بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت سالروز قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ مردم قم می‌توان دید. معظم له با یادآوری تجربه تلخ ناتوانی کشور در مقابل حملات هوایی صدام در دوران جنگ تحمیلی، خاطرنشان کردند: ایران آن روزها در مقابل موشکباران و بمباران تهران و شهرهای مختلف ناتوان و بی‌دفاع بود و جمهوری اسلامی حق نداشت کشور را در آن شرایط نگه دارد. ایشان سپس با یادآوری نمونه‌هایی از قدرت دفاعی امروز ایران مثل ساقط کردن پرنده‌ی متجاوز امریکایی در آسمان ایران و یا در هم کوبیدن پایگاه عین‌الاسد، گفتند: دشمن در مقابل این واقعیت‌ها ناگزیر است قدرت و توانایی‌های دفاعی ایران را در محاسبات و تصمیمات خود در نظر بگیرد.

پیامدهای این اقتدار را در اعترافات اخیر نشریه نیویورک‌پست می‌توان دید. این نشریه امریکایی در تحلیلی آمیخته با ناراحتی از اقتدار ایران می‌نویسد: ایران به دنیا نشان داد که دوران ابرقدرتی و سلطه امریکا به پایان رسیده و علنا نفتکش‌ها و کشتی‌های خود را به هر جای جهان که نیاز باشد جلوی چشم امریکایی‌ها خواهد فرستاد، بدون اینکه کسی برای آن‌ها مزاحمتی ایجاد کند. ایران به امپراتوری دریایی انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها پایان داد و اکنون این ایران است که سرنوشت امنیت دریاها را در منطقه تعیین می‌کند. ایران نشان داد دورانی که امریکا ناوها یا هواپیماهایش را اعزام و حکومت‌ها را تغییر می‌داد و سرنوشت ملت‌ها را تعیین می‌کرد، تمام شده و اکنون کشور قدرتمندی مثل ایران مقابل او ایستاده است. ایران نشان داده که امریکا دیگر ابرقدرت نیست. هیچ کشوری و هیچ ارتشی در دنیا وجود ندارد که به‌دنبال درگیری نظامی با ایران باشد. زیرا می‌دانند شروع هرجنگی باعث می‌شود ایران به اهداف خودش برسد و به بهانه آن کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و اسرائیل را مستقیم هدف قرار بدهد و تمام دنیا هم از این جنگ ضربه خواهند خورد. این ایرانی‌ها خواهند بود که مدت زمان جنگ و گسترش درگیری‌ها را مشخص خواهند کرد. همه‌چیز نشان‌دهنده این است که روزهای پیروزی ایران در تمامی جنگ‌های نیابتی و حتی اقتصادی بسیار نزدیک است و نفوذ آن‌ها به زودی گسترش خواهد یافت.

خلع سلاح دشمن تا شعاع 2 هزار کیلومتری

علیرضا تقوی نیا در روزنامه خراسان نوشت:

پانزدهمین مرحله از رزمایش موشکی – پهپادی پیامبر اعظم(ص) را می توان یکی از بزرگ ترین و شاید مهم ترین رزمایش های یک دهه اخیر دانست، چرا که نمایش عملیاتی و خیره کننده پهپادهای مسلح و انتحاری در کنار مشاهده شلیک حجم زیادی از موشک های بالستیک به صورت همزمان، بار دیگر قدرت و تراز برنامه موشک های دوربرد کشورمان را در معرض دید جهانیان قرار داد.در ماه ها و به ویژه هفته‌های اخیر، دولت آمریکا و نیروهای تروریستی فرماندهی مرکزی در منطقه نزدیک به کشور ما در حجم بالایی رفتارهای تحریک آمیز را در دستور کار قرار دادند که اعزام بمب افکن های بی 52، دستور توقف به ناو هواپیمابر در شمال اقیانوس هند، نمایش های هوایی و به پرواز درآوردن جنگنده ها و هواپیماهای سوخت رسان در تعداد بالا در نزدیکی مرزهای ایران و البته ارسال یک زیردریایی هسته ای از کلاس اوهایو مجهز به موشک کروز از جمله اصلی ترین این اقدامات بود.

این نوع تحریکات مشخصا نیازمند پاسخی خاص  بود.سپاه پاسداران جمهوری اسلامی  ایران در روز اول رزمایش  موشکی با بیش از10 فروند موشک بالستیک ، اهداف از پیش تعیین شده را با دقت تمام هدف قرار داد.

در این رزمایش خانواده موشک های فاتح حضور داشتند و در یک زمان به سوی اهداف پرتاب شدند .همچنین پرنده های بدون سرنشین به بمباران اهداف دشمن فرضی به صورت دقیق پرداختند ؛ نکته مهم، پهپاد انتحاری سپاه بود که توانست هدف تمرینی را که یک لانچر ۳ تایی موشک ضد هوایی بود نابود کند.به نظر می رسد پیام این رزمایش بیش از همه متوجه ایالات متحده و همچنین رژیم صهیونیستی بود، زیرا پایگاه های ارتش آمریکا در فواصل نزدیک ایران حضور دارند و سپاه نیز به همین دلیل در مانور اخیر موشک میان برد استفاده نکرد و تمرکز این یگان بیش از پیش، روی حجم آتش و دقت اصابت به اهداف بود.

درباره  پیام ویژه ایران به رژیم صهیونیستی نیز باید گفت مشابه موشک ها و پهپادهای به کارگیری شده توسط سپاه در این رزمایش ، در اختیار گروه های مقاومت در لبنان ، سوریه و عراق  قرار دارد و همین امر کابوس ارتش اسرائیل  است زیرا استراتژی فوق ، فاصله لحظه پرتاب تا اصابت را به شدت کاهش می دهد و همچنین پراکندگی لانچرها در جغرافیای گسترده تر ، قابلیت شناسایی آن ها را به شدت کم می کند.اما اتفاق راهبردی مهم این رزمایش در روز دوم رقم خورد که یگان موشکی سپاه ، با استفاده از موشک های بالستیک میان برد اهدافی واقع در شمال اقیانوس هند را در فاصله ۱۸۰۰ کیلومتری منهدم کرد.در این خصوص چند نکته مهم باید ذکر شود:

1- این رخداد یک تحول استراتژیک در بحث موشک های ضدکشتی در جهان است زیرا هیچ کشوری تا امروز موشک بالستیک ضد کشتی در این برد را رونمایی نکرده است.

2- گستره وسیعی از دریای مدیترانه ، تنگه های بسفر و داردانل ، تنگه باب المندب و کانال سوئز زیر برد موشک های ضد کشتی ایران قرار خواهند گرفت .

3- ناوگان دریایی ایالات متحده که تا چندی پیش هنگام بروز خطر با اطلاع از توانایی موشک های خلیج فارس و هرمز، ۷۰۰ کیلومتر از مرزهای ایران دور می شدند ، مجبور خواهند شد در شرایط تنش فاصله خود را بیشتر کنند و در نتیجه قابلیت‌های آنان خصوصا برای عملیات هوایی و موشکی علیه اهداف مهم در عمق خاک ایران کاهش چشمگیری پیدا خواهد کرد. همان طور که سردار حاجی زاده فرمانده هوافضای سپاه  نیز توضیح داد  با موشک های بالستیک دوربرد ضدناو ایران، دشمن تا شعاع 2 هزار کیلومتری خلع سلاح و مرزهای بازدارندگی ایران در مواجهه با دشمن متخاصم به صدها کیلومتر آن طرف تر از مرز های ایران منتقل خواهد شد .

4- قابلیت نقطه زنی در دریا با استفاده از فناوری هدایت اپتیکی خطا را به شدت کاهش می دهد و احتمال اصابت به هدف مدنظر را بسیار بیشتر خواهد کرد .

5- خلاصه  آن که ایران با این اقدام به ایالات متحده این پیغام را ارسال کرد که دستش برای واکنش جدی علیه نیروهای آمریکایی و به خصوص ناوگان دریایی آن  کاملا باز بوده و در صورت بروز تنش میان جمهوری اسلامی با همسایگان متخاصم ( شاید امارات )  یا رژیم صهیونیستی ، بهتر است آمریکا خود را وارد درگیری نکند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • مهرناز IR ۰۹:۵۳ - ۱۳۹۹/۱۰/۲۹
    1 1
    سیاست امریکا در کشورها بر پایه قواعد شناخته شده بنانگردیده است " مدیریت انان سوق دادن ان کشور به سوی هرج ومرج می باشد " دزد هم دنبال همین بازار اشفته " می گردد .

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس