سرمقاله

«ناممکن بودن لغو برجام» گزاره نادرستی بود که از سوی برخی مسؤولان‌، به افکار عمومی القا شد.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

بازی برجام 2 و 22 بهمن!


محمدحسین محترم در کیهان نوشت:
1- پوشه قرمز جانسون وزیرخارجه انگلیس در تهران، اولتیماتوم ترامپ به اروپا، تکرار شوی تبلیغاتی نیکی هیلی در نشان دادن لاشه یک موشک ادعایی، تشکیل کارگروه به اصطلاح «بازنویسی برجام»، سفر وزیرخارجه و رئیس‌جمهور فرانسه در آینده به تهران و... همه اینها تلاش‌هایی در جهت فضاسازی و فشار سیاسی–رسانه‌ای بر ایران برای مذاکره درباره توان دفاعی کشور است که شهریور گذشته با ابتکار فرانسه در حاشیه نشست عمومی سازمان ملل آغاز شد و در متن نشست هفته گذشته وزرای خارجه کشورهای اروپایی به مرحله تدوین اصول و سازوکار «بازی خطرناک برجام 2» رسیده است.


2- بعد از ضرب‌الاجل چهار ماهه آمریکا به اروپا، نخبگان عرصه سیاست خارجی اروپا این سؤال را مطرح کرده‌اند که چرا اروپا در مقابل تهاجم فاجعه بار نظامی آمریکا به عراق در سال 2003 که برای منافع اروپایی‌ها به شدت سنگین و هزینه بار بود، نایستاد؟ این نخبگان سیاسی با پاسخ دادن به این سؤال،تاکید می‌کنند اکنون نیز اروپایی‌ها در مقابل سیاست رئیس‌جمهور آمریکا در قبال ایران و برجام مقاومت نخواهند کرد. برهمین اساس پنس معاون ترامپ تاکید کرده «در نهایت لحظه‌ای فرا خواهد رسید که اروپا باید تصمیم بگیرد به سمت آمریکا برود و باید منتظر ماند و دید!» و تیلرسون هم از آغاز به‌کار کارگروه کشورهای اروپایی برای رسیدن به نوعی «توافق جانبی» خبر داده است. توافقی که اوایل شهریور رئیس‌جمهور فرانسه در جمع سفرای این کشور از آن با عنوان«مکمل برجام» یاد کرد و با بیان اینکه «برجام در صورتی جایگزینی ندارد که مکملی داشته باشد»، از رایزنی با اعضای 1+5 در «آینده» درباره «مکمل برجام» برای «مذاکره درخصوص برنامه موشک‌های بالستیک ایران» خبر داده بود. «آینده‌ای» که اکنون فرارسیده و رسانه‌های غربی از «اعلام موافقت علنی اروپایی‌ها با مذاکره مجدد درخصوص برخی از بندهای برجام» در هفته‌های آینده خبر دادند! لذا اروپایی‌ها در تدارک طرحی هستند تا هم با آمریکا همراه شوند و هم از منافع اقتصادی خود در برجام محافظت کنند، نه اینکه آن‌گونه که برخی‌ها در توهم و به دروغ القاء می‌کنند، از ایران و برجام حمایت کنند!. در این استراتژی تلاش دارند علاوه‌بر بالا نگه داشتن چماق با تشدید تحریم‌ها، بسته‌ای به اصطلاح تشویقی تحت عنوان «پیوستن به جامعه جهانی»! هم برای ایران تهیه و ارائه کنند تا عناصر غربگرای داخلی بتوانند روی آن مانور بدهند و در افکار عمومی دستشان خالی نباشد. لذا این رفتار اروپایی‌ها با ایران اکنون براساس سیاست «کج دار و مریز» است «تا ببینند چه می‌شود!» و سیاست آمریکا نیز«ایجاد ترس و استمرار فضای بلاتکلیفی در برجام» است «تا چیزی نشود!» آن‌گونه که هنری کیسینجر گفته «توصیفی که برای اروپا کردم موجب شده اروپا اغوا شود و بین آسیا و آمریکا مانور دهد!». هر چند اروپایی‌ها می‌توانند به استناد «قانون انسداد» مصوب 1996 که پایبندی شرکت‌های اروپایی به تحریم‌ها و مجازات‌های فرا سرزمینی آمریکا را غیرقانونی می‌داند، عمل کنند،اما منافع نامشروع اروپایی‌ها به منافع نامشروع آمریکایی‌ها گره خورده نه به منافع مشروع ایران!. اینکه تاکنون اروپایی‌ها به اذعان آقای ظریف نخواسته‌اند روابط بانکی با ایران را برقرار کنند، دلیل روشن این امر است و هیئت دولت هم در یکی از مصوبات4 بهمن 96 عدم امکان انتقال ارز به کشور به‌دلیل آثار منفی تحریم‌ها را تایید کرد.


3- سیاست‌های آمریکا در ایجاد بلاتکلیفی در اقتصاد ایران و فضایی تردیدآمیز و ایران هراسی برای ترساندن سرمایه‌گذاران خارجی از ورود به بازار ایران حتی بر فضای اجلاس امسال داووس چنان سنگینی کرد که موجب شد آقای ظریف از حضور در این اجلاس اقتصادی منصرف شود، در حالی‌که در دو سال گذشته آقای ظریف جزو ستارگان داووس به شمار می‌رفت و از جذب سرمایه‌گذاری‌های خارجی سخن می‌گفت. هرچند آقای ظریف در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل از این فضای بلاتکلیفی به‌عنوان بخشی از راهبرد آمریکا انتقاد کرده بود اما نکته مهم این است در حالی آقای ظریف از بین ‌بردن فضای ایران هراسی را از دستاوردهای حضور خود در دو نشست گذشته داووس برمی‌شمرد، که امسال برخلاف دو سال گذشته عربستان سعودی و ترامپ میدان‌دار ایران‌هراسی در این اجلاس بودند. لذا آقای ظریف باید توضیح دهد که چرا سیاست منفعلانه وزارت خارجه اجازه داد چنین فضایی در اختیار دشمنان ایران قرار گیرد؟ و چرا در گذشته دیگران را متهم به دشمن‌تراشی و زمینه‌سازی برای ایران‌هراسی می‌کرد؟ البته بخشی از فشار FATF و بحث مبارزه با پولشویی با بزرگنمایی و سیاه‌نمایی و انتشار برخی موارد فساد در ایران نیز برای فراهم‌کردن القاء و افزایش ریسک سرمایه‌گذاری در ایران در افکارعمومی و اذهان سرمایه‌گذاران است.


4- این سخن یکی از حامیان برجام که گفته «دوره نگفتن‌ها و ندیدن‌ها گذشته است» و هفته قبل تیتر رسانه‌های اصلاح‌طلب و حامی دولت شد، به فضای رسانه‌ای کمک خواهد کرد تا روشن‌تر سخن بگوید لذا اولا 27 دی پنج روز بعد از اولتیماتوم ترامپ به اروپا یک گزارش خبری انگلیسی ادعا کرد وزیران خارجه آلمان، فرانسه و انگلیس و فدریکا موگرینی با تهران درخصوص آغاز گفت‌وگوهای فشرده درباره برنامه موشکی به توافق رسیدند. روزنامه فایننشال تایمز تاکید کرد وزیر خارجه آلمان پس از دیدار فدریکا موگرینی با محمد جواد ظریف، نتایج این توافق را به رکس تیلرسون وزیر خارجه آمریکا اطلاع داد. پایگاه خبری الیوم السابع هم نوشت «ایران و اروپایی‌ها درخصوص موضوع آزمایش موشک‌های بالستیک در حال گفت‌وگوهای جدی هستند» و سفر آقای ظریف به بروکسل مقر اتحادیه اروپا را نیز در این جهت ارزیابی کرد. وزیر خارجه فرانسه نیز 21 ژانویه از مذاکراتی با ایرانی‌ها درخصوص مسئله موشک‌های بالستیک و مسائل منطقه خبر داد و گفت «به همین خاطر به تهران سفر خواهم کرد». وی علیرغم مذاکرات هسته‌ای و امضاء برجام ادعا کرده«اگر ایران درباره برنامه موشکی و مسائل منطقه‌ای خود با ما مذاکره نکند برای همیشه مظنون به تلاش برای سلاح هسته‌ای خواهد بود». رسانه‌های فرانسوی هم هدف اصلی رئیس‌جمهور این کشور به تهران در آینده را گفت‌وگو درباره «مکمل برجام» اعلام کردند.هرچند وزارت خارجه کشورمان در اطلاعیه‌ای ادعای مقامات و رسانه‌های غربی را تکذیب کرد، اما سید عباس عراقچی که بعد از پیگیری مذاکرات هسته‌ای و امضاء برجام، اکنون مامور پیگیری مسائل منطقه به‌عنوان معاون سیاسی وزیر خارجه شده، در واکنش به سخنان وزیر خارجه فرانسه در این خصوص ترجیح داد به‌جای واژه «مذاکره» از عبارت «رایزنی» استفاده کند و بگوید «اگر مقصود از مذاکره، رایزنی‌های سیاسی باشد ما همواره در حال رایزنی سیاسی درخصوص موضوعات بسیاری هستیم»! لذا تحلیلگران غربی و غیرغربی معتقدند آن‌گونه که مذاکره‌کنندگان ایرانی درباره لغو تحریم‌های نظامی با آمریکا و غربی‌ها در مذاکرات برجام مصالحه کرده بودند، اکنون نیز با غرب معامله خواهند کرد. معامله‌ای که به گفته رسانه‌های آمریکایی در ازای حمایت غرب از جریان سیاسی خاص در ایران، این جریان زمینه‌ساز مذاکره مجدد درخصوص برجام خواهد شد. اما نکته مهم‌تر اینکه کارشناسان مسائل بین‌المللی معتقدند مصالحه مذاکره‌کنندگان هسته‌ای با آمریکا درباره تحریم‌های نظامی و مخالفت با حذف این تحریم‌ها در قطعنامه 2231، علی‌رغم حمایت روسیه و چین شاید اقدامی هوشمندانه در جهت زمینه‌سازی برای برجام دومی درباره قدرت دفاعی کشور بوده که از سوی جریان نفوذی غربگرای داخل ایران بر مذاکره‌کنندگان تحمیل شده است. شهریور گذشته در مطلب «بازی خطرناک برجام 2» از برخی خبرهای محرمانه و تحلیل‌ها سخن گفته بودیم که حکایت از این داشت پیشنهاد «مکمل برجام» توسط برخی لابی‌های ایرانی به طرف‌های غربی داده شده است! البته سوزان ملونی، کارشناس‌ارشد سابق وزارت خارجه آمریکا هم اذعان کرده «نقل‌قول‌هایی که از داخل ایران درباره آنچه درحال رخ دادن است،نقش مستقیمی در تصمیم‌گیری ترامپ دارد».


5- اما اروپایی‌ها چه در سر دارند؟ به‌نظر می‌رسد اروپایی‌ها همان چیزی در سر دارند که نیکی هیلی در وین به‌دنبال آن بود. قرار است براساس بندهای74 و 75 بخش دسترسی‌های برجام معروف به بخشQ، ادعاهای جدید آمریکایی‌ها درباره مراکز نظامی ایران را در کمیسیون مشترک به رأی بگذارند و با پنج رای آمریکا و فرانسه و انگلیس و آلمان و اتحادیه اروپا (موگرینی) بازرسی از این مراکز را درخواست کنند که حق وتوی روسیه و چین در شورای امنیت نیز براساس برجام دور زده شده است.


6- افزایش فشارها و تلاش‌ها علیه قدرت دفاعی ملت ایران بعد از اعتراضات و اغتشاشات اخیر موضوع مهمی است که نشان می‌دهد دقیقا مشابه بعداز فتنه 88 که سران و عوامل فتنه با گرا دادن به دشمن موجب اعمال تحریم‌های به اصطلاح فلج‌کننده علیه بخش انرژی و نفت شدند، اکنون نیز جریانی که خائنانه به‌دنبال زمینه‌سازی برای مذاکره درباره قدرت دفاعی کشور هستند، پشت اغتشاشات اخیر حضور داشتند.


7- اما هرچند آمریکا و اروپایی‌ها تلاش دارند با فضاسازی‌های سیاسی– رسانه‌ای ملت ایران را بترسانند تا به خیال خود یکبار دیگر پای میز مذاکره‌ای که تاکنون «خسارت محض و دستاورد هیچ» داشته، بنشانند و جریان غربگرای حامی برجام در داخل نیز تلاش دارد ترس خود را به ملت تعمیم دهد، اما 22 بهمن نزدیک است! و ملت ایران به‌خوبی می‌داند براساس یک «پنهان‌کاری چند تابعیتی آمریکایی– ایرانی- اروپایی»! همراهی با آمریکا ویژگی اروپایی‌ها، عدم پایبندی به مذاکره ویژگی دیپلماسی آمریکا و القاء توهمات و دروغ گفتن به افکارعمومی ویژگی جریان لیبرال نفوذ کرده در ارکان کشور است.

پیمان نامه امنیتی که برای کابل امنیت نیاورد

امیر مسروری در خراسان نوشت:

مهر 93 یک خبر در صدر اخبار رسانه های منطقه ای قرار گرفت. پس از چندین سال کش و قوس، سرانجام دو طرف بر سر پیمان نامه جدید امنیتی به توافق رسیدند. امضای دو طرف بر پیمان نامه آن را به پیمان نامه « کابل – واشنگتن » معروف کرد. این پیمان نامه قرار بود بر امنیت افغانستان تاثیر مثبت بگذارد و صلح و امنیت را پس از چند سال اشغالگری و ناامنی به افغانستان بر گرداند. اما برعکس از آن روز تا به امروز عملیات تروریستی در کابل نه تنها کاهش نیافت بلکه با رشد افزایشی عملیات تروریستی ، «امنیت داخلی» افغانستان در پایین ترین سطح خود قرار گرفت. موضوعی که طی مدت کوتاهی به چالشی بزرگ برای کابل و همسایگانش تبدیل و به تعداد نیروهای نظامی آمریکا، ایساف و حتی ناتو نیز در اشغالگری افغانستان به بهانه مبارزه با تروریسم افزوده شد. این در حالی است که گروه های مختلف در افغانستان به اسم «دولت اسلامی» یا «امارت اسلامی» دست به تصاحب و اشغال مناطق مختلفی از خاک این کشور زدند. تا جایی که ماه جاری میلادی در افغانستان خونبارترین ماه پس از چند سال عملیات تروریستی شد. عملیات اخیر در کابل بیش از 400 زخمی و کشته داشت که بسیار درد ناک است. تحلیل ها نشان می دهد «انجام عملیات تروریستی» در کابل به ساده ترین حالت ممکن رخ می دهد و امنیت پایتخت به هیچ وجه نمی تواند تا مدت های طولانی به وضعیت عادی برگردد. سوال این جاست در حالی که این روزها شاهد شدیدترین حملات طی سال های اخیر در افغانستان و به ویژه کابل هستیم این «پیمان نامه» چه نقشی در ثبات امنیتی افغانستان ایجاد کرد؟ در پاسخ به چند محور اشاره می شود:

1.آموزش و ارتقای توان نیروهای امنیتی: بخشی از ساختار پیمان نامه به این موضوع اختصاص دارد. متاسفانه تا به امروز ارتش افغانستان و نیروهای پلیس و امنیتی نتوانستند نقش موثری در امنیت افغانستان داشته باشند. سطح آموزش، نوع به کارگیری نیرو و از همه مهم تر تجهیزات نیروهای افغانستانی، مناسب با نوع تهدید و عملیات تروریستی نیست و بر همین اساس هر روز شاهد افزایش عملیات های تروریستی و میزان کشته ها و زخمی ها هستیم. به واقع نیروهای ایساف، ناتو و آمریکا به جای آموزش، در حال افزایش نیرو در این کشور به صورت مستقیم هستند و برخلاف پیمان نامه به جای ارتقای امنیت پایدار افغانستان، آن را در مرحله اشغال نگه داشته اند.

2. همکاری اطلاعاتی: یکی دیگر از موضوعات مهم در پیمان نامه امنیتی افغانستان – آمریکا، همکاری اطلاعاتی میان نیروهای افغان و آمریکایی است. مسئله ای که می تواند به کاهش عملیات تروریستی و افزایش کشفیات کمک کند. در چنین شرایطی افغانستان محلی برای ارتباط گیری با سرپل های گروه های تروریستی شده و سیا ( سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا) به جای کمک به سیستم اطلاعاتی افغانستان، از آن برای جمع آوری و تجزیه و تحلیل داده های خود استفاده می کند. به واقع سرویس اطلاعاتی افغانستان در طرح پیمان نامه امنیتی به جای سرویس همکار به یک سرویس اطلاعاتی خدماتی تبدیل شده و سیا هیچ همکاری برای کشف یا برخورد با سوژه های ضد امنیتی افغانستان نمی کند. بدین معنا سرویس اطلاعاتی افغانستان در این پیمان نامه کارایی خود را از دست داده و به این زودی ها به یک سرویس امنیتی برای تولید امنیت پایدار نخواهد رسید. مسئله ای که به ضرر شهروندان افغانستانی است و آن ها را در معرض کشته شدن قرار می دهد و در نتیجه تنها آورده اش به کارگیری عناصر تکفیری – تروریستی در افغانستان و اعزام آن ها به دیگر کشورها برای عملیات های مشابه است. به طوری که بسیاری از فرماندهان تکفیری در سوریه از افغانستان به این کشور منتقل شدند. تروریست های عرب افغان، القاعده و دیگران که در سوریه فعال هستند از همین سرپل ها استفاده کردند.

3. حفظ پایگاه های نظامی: هرچند در این پیمان نامه از اموال نیروهای نظامی آمریکا در چتر دولت افغانستان نام برده شده است اما همگان می دانند پایگاه های آمریکایی با هیچ بخشی از دولت افغانستان هماهنگ نیستند. مرکز عملیات قندهار که تحت اشراف مستقیم نیروهای آمریکایی است، هیچ هماهنگی با وزارت دفاع یا نیروهای امنیتی افغانستان ندارد و بدون اطلاع دست به عملیات های اطلاعاتی و نظامی در کشورهای همسایه می زند. به طور نمونه، این مراکز به جای تقویت نیروهای افغان به منظور مقابله با تروریسم دست به اعزام هواپیمای بی سرنشین آرکیو 170 برای جاسوسی به ایران زدند و از طرفی روزانه مناطق شمالی پاکستان را بمباران می کنند. این موضوع به یک رویکرد برای تهدید و آسیب رسانی به امنیت پیرامونی افغانستان تبدیل شده و در نهایت آمریکایی ها با این توافق پایگاه های نظامی خود را حفظ کردند.

در جمع بندی باید به ناکارآمدی این پیمان نامه در سراسر افغانستان اشاره کرد. طبق این پیمان نامه تنها آورده افغانستان، سهم دلاری از کمک های آمریکا برای ارتقای توان دفاعی است، در حالی که کاپیتولاسیون به عنوان یک بند حقوقی از مفاد قرارداد امنیتی کابل – واشنگتن برداشت می شود و نیروهای آمریکایی بدون هیچ دغدغه ای به کشتار مردم بیگناه مناطق مختلف افغانستان به اسم مبارزه با تروریسم مبادرت می کنند. عملا هم فقط همین بند اجرایی شده است. در حالی که تمام مواد این پیمان نامه بر حفظ و ارتقای امنیت در افغانستان به وسیله کمک های خارجی از جمله آمریکا تاکید دارد. با این حال افغانستان به جولانگاه گروه های تروریستی تبدیل شده و آمریکا از این فرصت برای خارج کردن معادن این کشور بهترین استفاده را کرده است. اسناد زیادی درباره خروج معادن و سنگ های گران بهای افغانستانی از پایگاه قندهار منتشر شده است. متاسفانه سیاستمداران افغانستانی بدون در نظر گرفتن سلامت و امنیت مردم افغانستان به امضای پیمان نامه ای مبادرت کردند که با گذشت سه سال هیچ دستاوردی برای شهروندان این کشور نداشته است.در کنار آن به اسم مبارزه با تروریسم، دستگاه اطلاعاتی آمریکا در افغانستان با سرپل های گروه های تروریستی ارتباط برقرار کرده و سبب اعزام آن ها به مناطق مختلف شده است. حضور تروریست های افغانستانی در سوریه نمونه کوچکی از همکاری اطلاعاتی آمریکا و تروریست ها در افغانستان است. حفظ این تروریست ها فایده دیگری هم دارد. به اسم مبارزه با تروریسم در کنار جمهوری اسلامی ایران، پایگاه های نظامی آمریکا حفظ خواهد شد و آمریکایی ها می توانند ایران را در نوار شرقی تهدید کنند.

پروژه مهار ترامپ یا پروژه تحدید ایران؟

علیرضا سرمدی در وطن امروز نوشت:

درست در تابستان سال 2015 میلادی، زمانی که مذاکرات هسته‌ای میان ایران و اعضای 1+5 در وین منتج به امضای برجام شد، سوالات و دغدغه‌های زیادی درباره «آینده برجام در دولت بعدی آمریکا» از سوی تحلیلگران و صاحبنظران مسائل سیاسی و هسته‌ای وجود داشت؛ مخالفت اکثریت مطلق سناتورهای جمهوری‌خواه  با توافق هسته‌ای و رای منفی همه آنها به برجام (در فرآیند بررسی برجام در کنگره) این دغدغه را تشدید کرد. با این حال، سکانداران دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان معتقد بودند برجام توافقی چندجانبه است و حتی «اگر رئیس‌جمهور بعدی آمریکا بخواهد»، نمی‌تواند آن را لغو کند. البته این استدلال در نگاه نخست درست به نظر می‌رسید، زیرا برجام توافقی میان ایران و 6 کشور دیگر بود اما از سوی دیگر، مکانیسم ماشه -که در برجام گنجانده شده است- لغو توافق هسته‌ای و بازگشت تحریم‌ها را از سوی یکی از اعضای دائم شورای امنیت (از جمله آمریکا) امکانپذیر می‌کرد. در هر حال، برخی تحلیلگران در آن زمان با رویکرد واقع‌بینانه و بر اساس سند توافق هسته‌ای، لغو توافق هسته‌ای از سوی یکی از اعضای 1+5 را «سخت» ولی «ممکن» ارزیابی کردند. به عبارت شفاف‌تر، «ناممکن بودن لغو برجام» گزاره نادرستی بود که از سوی برخی مسؤولان‌، به افکار عمومی القا شد. هم‌اکنون با گذشت 2 سال و نیم از انجام توافق و پایان مذاکرات هسته‌ای تابستان سال 2015 میلادی، شاهد رفت و آمد «توافق هسته‌ای» میان کنگره آمریکا، کاخ سفید و اتحادیه اروپایی هستیم!


هزینه‌های لغو توافق هسته‌ای برای ایالات متحده آمریکا و «دونالد ترامپ» سخت و دشوار بوده و برای همین مسأله نیز طی یک‌سال اخیر شاهد تمدید تعلیق تحریم‌های هسته‌ای از سوی رئیس‌جمهور آمریکا بوده‌ایم اما در هر حال، امروز دیگر کسی از «ناممکن» بودن لغو برجام نمی‌گوید. با این حال نکته مهم‌تری که در این معادله وجود دارد، «رفتار خاص» تروئیکای اروپایی در قبال برجام است.


یک- «اتخاذ مواضع کلی در تقابل با ترامپ» و «اتخاذ مواضع مصداقی و جزئی در تقابل با ایران»، 2 تکه اصلی پازل رفتاری اتحادیه اروپایی؛ بویژه 3 کشور انگلیس، آلمان و فرانسه را در قبال برجام تشکیل می‌دهد. بازیگران اروپایی دخیل در فرآیند بررسی و امضا و اجرای توافق هسته‌ای، امروز صرفا از «پایبندی به برجام» سخن می‌گویند اما مختصات و حدود این پایبندی را ترسیم نمی‌کنند. حتی کار به مرحله‌ای رسیده است که «ترزا می‌» نخست‌وزیر انگلیس در جریان دیدار اخیر خود با «دونالد ترامپ» در حاشیه اجلاس «داووس»، حاضر نشد از کلیت توافق هسته‌ای نیز حمایت کند. نباید فراموش کرد مقامات انگلیسی سال گذشته میلادی (ابتدای سال 2017) توافق هسته‌ای با ایران را بحث‌برانگیز خوانده و در عین حال، از کلیت آن حمایت کرده بودند. طی یک‌سال اخیر، مقامات اروپایی بارها «کلیت رفتار ترامپ» در تقابل با برجام را زیر سوال برده و به  واژه «پایبندی به برجام» جهت اعلام مواضع خود در قبال توافق هسته‌ای استناد می‌کردند؛ با این حال، این موضع‌گیری کلی نیز با اتخاذ مواضعی مانند «آمادگی برای تکمیل توافق هسته‌ای» و... اثر وضعی خود را بر سیاستمداران آمریکایی از دست داد. به عبارت بهتر، ترامپ بخوبی می‌داند «پروژه مهار آمریکا» و مقابله با زیاده‌خواهی آن در قبال برجام بدرستی از سوی تروئیکای اروپایی انجام نمی‌شود. همین مسأله حاشیه امنیت ترامپ را برای اعمال فشار بر سر تغییر یا همان ابطال توافق هسته‌ای دوچندان کرده است.


دو- در مقابل، تروئیکای اروپایی زمانی که با ایران مواجه می‌شود، از کلی‌گویی دست برداشته و حدود و ثغور تقابل خود با ایران را به صورتی کاملا معین ترسیم می‌کند! مقامات فرانسوی و انگلیسی از «فعالیت‌های موشکی ایران» و «رفتار مخرب منطقه‌ای ایران» و «حمایت از جبهه مقاومت» به عنوان نگرانی‌های خود یاد کرده و خواستار مذاکره با کشورمان بر سر این موارد می‌شوند! آلمان‌ها نیز اخیراً با جملات دیگری نظیر «باید ببینیم ترامپ از توافق چه می‌خواهد»، به لندن و پاریس پیوسته‌اند. مردادماه امسال، سخنگوی رئیس‌جمهور فرانسه صراحتا اعلام کرد پاریس معتقد است می‌توان توافق هسته‌ای را با بحث بر سر ادامه محدودیت برنامه هسته‌ای ایران- حذف بندهای موسوم به غروب آفتاب- و توان موشکی ایران تکمیل کرد! به عبارت دقیق‌تر، مقامات فرانسوی 2 خواسته اصلی ترامپ  و نتانیاهو در قبال ایران را از تابستان امسال و به صورتی جدی مطرح کرده و همچنان نیز روی آنها اصرار می‌ورزند. مواضع لندن و برلین نیز در این روند مشابه فرانسوی‌هاست.


بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم اشغالگر قدس در حاشیه اجلاس داووس در دیدار با «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان تاکید کرد: «تغییر در توافق هسته‌ای» باید به صورتی بنیادین و واقعی انجام شود و اعمال تغییرات صوری و شکلی در این‌باره، قابل قبول نیست! اظهارات نتانیاهو نشان می‌دهد میان مقامات آمریکایی و اروپایی بر سر کلیت «تغییر در برجام» توافق حاصل شده است، هر چند دامنه این تغییرات و میزان صوری یا محتوایی بودن آن، همچنان مورد بحث و «تقابل نرم» طرفین است. در اینجا نمی‌توان از «تقابل آمریکا و اروپا» بر سر برجام سخنی به میان آورد.


سه- از زمان حضور مثلث «یوشکا فیشر»، «جک استراو» و «دوویلپن» در مذاکرات سعدآباد تا زمان حضور «فابیوس»، «هاموند» و «اشتان‌مایر» در دور نهایی مذاکرات هسته‌ای در تابستان 94، شاهد تعهدپذیری اروپاییان در قبال توافقات هسته‌ای شکل گرفته با تهران نبوده‌ایم. نقض تعهدات اروپاییان در قبال بیانیه تهران و توافقنامه پاریس و اصرار آنها بر غنی‌سازی صفر درصدی (Zero Enrichment ) جملگی در حالی صورت گرفت که تروئیکای اروپایی تا قبل از پیوستن آمریکا به مذاکرات هسته‌ای، به صورت مستقیم هدایت مذاکرات با ایران را بر عهده داشت. هم‌اکنون در ابتدای سال 2018 میلادی قرار داریم، درست در نقطه‌ای که تروئیکای اروپایی نه‌تنها نقش مستقلی در مذاکرات هسته‌ای با ایران ایفا نمی‌کند، بلکه بازی آن تا حدود زیادی تحت تاثیر ایالات متحده آمریکا و توافقات آشکار و پنهان با ترامپ و دولت او قرار دارد. در چنین شرایطی «اعتماد به اروپا برای ادامه برجام» معنایی جز «ساده‌انگاری» و «عدم عبرت‌پذیری از گذشته» نخواهد داشت. باید این حقیقت را به دستگاه دیپلماسی کشورمان یادآوری کرد که «تمییز دادن اروپا از آمریکا» و امید بستن به اروپا برای ادامه برجام‌، نه به عنوان یک خطای تاکتیکی، بلکه به عنوان یک خطای راهبردی تاثیر سوئی بر معادلات سیاست خارجی کشورمان خواهد گذاشت. بدون شک، این بار هزینه اعتماد نابجا به اروپا از آنچه در جریان بیانیه تهران و توافق پاریس مشاهده کردیم، به مراتب بیشتر خواهد بود.

انقلابی برای تمامی نسل‌ها

سیدعبدالله متولیان در روزنامه جوان نوشت:

۱ - بررسی و کالبدشکافی انقلاب‌ها در سده‌های اخیر در سطح جهان نشان می‌دهد که تمامی آنها در بستر زمان و در مدتی کوتاه از مسیر و ماهیت و اهداف خود فاصله گرفته و عصر انقلاب پایان یافته است. انقلاب اسلامی ایران علاوه بر آنکه در پیدایش، گستردگی، اهداف، سرعت، ماهیت، رهبری، مدل حکومتی، آثار فراسرزمینی، مقابله با نظام سلطه و... . بی‌بدیل و بی‌نظیر و سرآمد تمامی انقلاب‌های جهان شناخته و بسان معجزه بشری در قرون اخیر تلقی می‌شود، تنها انقلابی است که اولاً دارای مهندسی و برنامه بلندمدت بوده و تا انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) استمرار داشته و ۲۲ بهمن نه پایان انقلاب بلکه سرآغاز انقلابی بزرگ برای ساختن ایران است و ثانیاً (برخلاف دیدگاه‌های غربگرایان و غربگدایان که انقلاب را مدت‌دار و انقلابی‌گری را یک رفتار احساسی می‌دانند) انقلابی بودن و انقلابی عمل‌کردن را رفتاری عقلانی و منطقی و لازمه بقای نظام و اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی (ره) می‌داند. 

۲ - انقلاب اسلامی ایران فقط یک انقلاب سیاسی برای انهدام حکومت طاغوت و استقرار حاکمیت‌ دینی نبوده و نیست، بلکه واجد چندین انقلاب توأمان است: «انقلاب کرامت انسان»، «انقلاب عقیده و آرمان»، «انقلاب مقدمه‌ای برای آمادگی ظهور»، «انقلاب فضائل اخلاقی علیه رذائل» «انقلاب ظلم‌ستیزی»، «انقلاب ضد نظام سلطه» و انقلابی فرهنگی و انسانی است که بر پایه نه شرقی، نه غربی و بیداری بشریت برای مبارزه بی‌امان با همه مصادیق و عملکرد شیاطین بزرگ و کوچک عالم اعم از طاغوت‌های داخلی و خارجی، زورگویان و مستکبران، استعمارگران و استثمارگران، ظالمان و صاحبان زر و زور و تزویر در سطح جهان بنا نهاده شده و هیچ حریمی برای نظام سلطه و اذنابش قائل نیست. 

۳ - همه انقلاب‌ها به نسبت اهداف و انگیزه‌ها از یک‌سو و به میزان خطراتی که برای نظام سلطه و سرمایه‌داری، صاحبان و اربابان قدرت و استثمارگران انسانیت دارند دشمن نیز دارند و انقلاب اسلامی ایران به‌عنوان انقلابی که نوک پیکان خود را به سمت نظام مهندسی شده ٤۰۰ ساله سلطه غرب نشانه رفته و بر آن است دارای بیشترین دشمن بوده و دشمنان این نظام به سرکردگی شیطان اکبر و طاغوت اعظم امریکا در ٤۰ سال گذشته هر آنچه تیر داشته‌اند را به چله کمان کشیده و با انواع توطئه‌ها و نیرنگ‌ها در حوزه‌های سخت و نیمه سخت و نرم علیه ملت سرفراز و مقاوم ایران به‌کار برده‌اند. انقلابی که هشت سال جنگ به همه جهان سلطه را با سربلندی پشت‌سر گذاشته، غرب را تحقیر و سلطه و هژمون غرب بر جهان به‌ویژه غرب آسیا را نابود ساخته، در مسیر خودکفایی در حوزه‌های مختلف (سلول‌های بنیادی، نانو، موشکی، صنایع فضایی، ماهواره، داروسازی، پزشکی، هسته‌ای، سدسازی و...) قدم‌های بزرگ برداشته و در بسیاری از آنها در سکوهای نخستین جهان قرار گرفته، موجب بیداری ملت‌های جهان اسلام و اتحاد نسبی دول اسلامی شده، در مسیر توزیع عادلانه خدمات (راه، آب، برق، گاز و... ) به تمام شهرها و روستاها قدم برداشته، پرچم استقلال و آزادی مستضعفان عالم را به اهتزاز درآورده، ابهت قدرت‌های مادی جهان را درهم شکسته و بعد از فروپاشی شوروی بازی غرب را برای ایجاد دهکده جهانی به کدخدایی امریکا را برهم زده و نظام تک‌قطبی را به چالش جدی کشیده، در میان انبار باروت به آتش کشیده شده توسط نظام سلطه در منطقه غرب آسیا کشوری امن و دور از دستبرد داعشیان ایجاد کرده و با طراحی و مهندسی محور مقاومت موجب زمین‌گیر شدن غرب و رژیم منحوس صهیونیستی شده و عمق استراتژیک خود را به دوردست ترین نقاط جهان گسترش داده و به‌عنوان قدرت اول منطقه در مقابل زیاده خواهی غرب ایستاده و خواب راحت را از چشمان از حدقه بیرون زده دشمنان غربی گرفته است طبیعی است که با گسترده ترین توطئه‌ها مواجه باشد. 

٤ - بی‌تردید انقلاب بزرگ اسلامی و ملت نستوه و قهرمان ایران در برابر تهدیدات کوچک و بزرگ دشمنان بیرونی هرگز سرخم نکرده و نخواهند کرد اما غفلت مسئولان از آسیب‌های درونی که بسترساز تهدیدات دشمن هستند عواقب ناگواری در پی خواهد داشت. مسئولان نظام اسلامی باید بدانند که: برنامه نفوذ و جاسوسی دشمنان، سوءمدیریت و ناتوانی برخی مدیران، رفاه‌طلبی و طاغوتی‌گری و اشرافی‌گری مدیران، فاصله گرفتن مدیران از مردم، تبعیض‌های ناروا، فاصله‌گرفتن مسئولان از اهداف نظام و آرمان‌های امام خمینی ، بزرگنمایی نظام پوسیده و مبتذل غرب، غفلت از دنیای پرمخاطره مجازی، بی‌حالی و خستگی مسئولان، فقر مطلق عمومی در کشوری که ۷ درصد از منابع جهان را در اختیار دارد، فسادهای ریز و درشت اقتصادی و دهها آسیب کوچک و بزرگ دیگر همگی موجب بروز یأس، ناامیدی بی‌تفاوتی، بی‌اعتمادی، مخدوش شدن ایمان و باورهای مردم نسبت به نظام مقدس جمهوری اسلامی خواهد شد. مردم از دشمن نمی‌ترسند و خسته هم نمی‌شوند اما عملکرد ضعیف مسئولان، وادادگی، غربگدایی و غرب‌باوری، بی‌حالی، اشرافی‌گری و رفاه طلبی برخی مسئولان را تحمل می‌کنند و در جشن چهلمین سال انقلاب اسلامی طالب نهضت مبارزه با مصادیق مذکور هستند. 

۵ - برای نظامی که تمام سرمایه‌اش مردم به‌عنوان صاحبان اصلی آن هستند بی‌شک تنها راه تقویت اعتماد و امید و غلبه بر مشکلات و چشیدن شیرینی صدها دستاورد بزرگ انقلاب اسلامی بازگشت احزاب سیاسی و مسئولان و دولتمردان به قانون اساسی، بازگشت به اهداف و آرمآنهای انقلاب و امام راحل، تلاش برای تحقق عملی و نه شعاری اقتصاد مقاومتی، استفاده از فرصت‌ها و ظرفیت‌ها و توانمندی‌های بومی و ملی، دل کندن و دل بریدن از بیگانگان، مبارزه بی‌امان با مظاهر ظاعوتی‌گری و اشرافیت و تبعیض و... با مدیریت جهادی و با رویکرد انقلابی است.

دهه فجر؛ طلیعه نشاط اجتماعی

سید رضا صالحی امیری در روزنامه ایران نوشت:


دهه فجر بزنگاه بزرگ‌ترین تحول و تغییر بنیادین در ساختار نظام سیاسی ایران و جایگزینی نظام جمهوری اسلامی با ساختار جدید اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی، نظامی، منطقه‌ای و بین‌المللی است. بررسی ابعاد، اجزا و اضلاع دستاوردهای انقلاب اسلامی در آستانه چهل‌سالگی انقلاب، به واکاوی و کالبدشکافی عمیقی نیاز دارد. آنچه بیش از هر نکته‌ای اهمیت دارد، بازشناسی و بازتولید دستاوردها و ارزش‌های انقلاب برای نسل جوانی است که روزهای انقلاب را مشاهده نکرده است. نسل جدید باید بداند رژیم پهلوی نماد ظلم، فساد، تبعیض و شکاف طبقاتی در این سرزمین بوده است؛ عده‌ای محدود با استفاده از ابزار زور و زندان و با تهدید و استبداد خشن، ملتی بزرگ را به گروگان گرفته بودند. به بیان دیگر جامعه ایران در دوران پهلوی در تلخ‌ترین ادوار تاریخی این سرزمین زیست می‌کرد.

در این گفتار، به‌دنبال کتمان مشکلات و چالش‌های پس از انقلاب نیستم، اما واقعیت این است که مهم‌ترین دستاورد انقلاب و نظام برخاسته از آن، فراهم ساختن امکان نقد آزادانه، گفت‌وگو و تعامل است. امروز امکان شنیدن صدای مردم از جانب حاکمیت با ابزار مختلف ممکن و میسور است، اما در گذشته هر صدای آزادیخواهی در نطفه خفه می‌شد. بر این اساس باید به‌دنبال پاسخ به این سؤال باشیم که فلسفه انقلاب چیست و دستاوردهای آن برای نسل امروز کدام است؟ شکی نیست که آسیب‌ها و چالش‌هایی نظام مردمی ما را تهدید می‌کند که یکی از اصلی‌ترین چالش‌های موجود، شکاف نسلی میان نسل انقلاب و نسل جدید است. از این‌رو شناخت راهبردهای ممکن برای امکان تعامل و گفت‌وگو و دستیابی به زبان مفاهمه با نسل جدید گریزناپذیر است و این یکی از مسائلی است که تاکنون نسبت به آن غفلت داشته‌ایم. مسأله دیگر، ایجاد نشاط اجتماعی در جامعه بویژه نسل جوان است. جامعه‌ای که در آن یأس، ناامیدی و دلسردی تولید و تزریق شود، با انباشتی از آسیب‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مواجه خواهد شد. البته نشاط الزاماً به معنی شادی کردن نیست، بلکه به مفهوم رضایتمندی از مجموعه تحولات زیستی از درون خانواده تا محیط جامعه، اداره، بازار، حمل‌ونقل و در یک کلام رضایت از سبک زندگی است.

یکی از ضرورت‌های دسترسی به نشاط اجتماعی، تخلیه اجتماعی به این معنا است که باور داشته باشیم جامعه و نسل جوان نیازمند تخلیه هیجانات و شور جوانی هستند و سرکوب و ایجاد مانع برای آن زمینه ساز آسیب‌های گسترده‌شده و پیامدهای فراوانی برای نظام به وجود خواهد آورد. رسیدن به نشاط اجتماعی نیازمند اقدامات همزمان در دو سطح نظام سیاسی و دولت و متن جامعه است و ایجاد بسترهای لازم برای تحقق این خواسته وظیفه‌ای خطیر است. ورزش و هنر اعم از سینما، شعر، موسیقی، تئاتر، نقاشی و... از بسترهای اصلی نشاط اجتماعی محسوب می‌شود. رسالت نخبگان و رسانه‌ها خصوصاً رسانه ملی در این حوزه بسیار سنگین است. تصویر انقلاب نباید در ذهن نسل جدید، خشن، انسدادی و مخالف با نشاط اجتماعی جلوه داده شود.
و سخن آخر اینکه بزرگان نظام باید باب گفت‌وگوی مستقیم با جوانان را گشوده و صدای آنان را بشنوند تا از این رهگذر بتوانیم به رهاوردهای ارزشمندی دست یابیم.

فشار خطرناک بر توان اقلیمی

داود پرهیزکار در شرق نوشت:

سال‌هاست که بحث توسعه پایدار در جوامع بین‌المللی و ایران مطرح شده است؛ اما توسعه پایدار چیست؟ چه فرقی با توسعه ناپایدار دارد؟ در گذشته تصور حاکم این بود که محیط‌ زیست به طور عمده برای استفاده و استثمار از سوی انسان ایجاد شده است. در این دیدگاه، ارتباط انسان و محیط، به صورت غلبه انسان بر طبیعت و بر این باور استوار بود که دانش و فناوری بشر می‌تواند تمام موانع محیطی و طبیعی را کنترل کند. این دیدگاه مرتبط با توسعه سرمایه‌داری، انقلاب‌ صنعتی و علم نوین بود؛ اما توسعه پایدار تعریف جدیدی از رابطه انسان با طبیعت و انسان‌ها با یکدیگر ارائه داد. در این دیدگاه برخلاف گذشته که موضوعات محیطی، اجتماعی و اقتصادی را جدا از هم می‌دانست، باور بر این است که ارتباط تنگاتنگی بین این سه مؤلفه برقرار است. در توسعه پایدار باید رشد اجتماعی با تأمین نیازهای همه افراد جامعه صورت گیرد و ضمن دقت در مصرف منابع طبیعی، از محیط‌ زیست به طور جدی محافظت کرد تا رونق و رشد اقتصادی پایدار باشد؛ اما حفظ محیط‌ زیست همراه با توسعه اقتصادی و اجتماعی چگونه امکان‌پذیر است؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسش باید به ظرفیت یا توان اقلیمی خُرداقلیم‌ها توجه کرد. خرداقلیم‌ها از توان متفاوتی برای توسعه برخوردارند و به‌همین‌دلیل توسعه پایدار آنها مشروط به بارگذاری محدود و در حد توان آنها است. چنانچه بارگذاری بیش از حد توان اقلیمی باشد، توسعه ناپایدار خواهد بود که نمونه آن در کشور بسیار زیاد است. 

اگرچه خشک‌سالی هم مؤثر بوده است؛ اما بخش زیادی از شرایطی که برای دریاچه‌ها و رودخانه‌های هامون، ارومیه، زاینده‌رود، کارون و بسیاری از تالاب‌های کشور پیش‌ آمده، ناشی از بی‌توجهی به توان اقلیمی حوضه آنها و در نتیجه شکل‌گیری توسعه ناپایدار بوده است؛ اما توان اقلیمی چیست؟ سامانه اقلیمی کره زمین از پنج زیرسامانه تشکیل شده است که عبارت‌اند از: ١-هواسپهر، ٢- آب‌سپهر،٣ – یخ‌سپهر، ٤ –سنگ‌سپهر و ٥ – زیست‌سپهر. هریک از این پنج مؤلفه به سهم خود در تعیین توان اقلیمی خرداقلیم‌ها نقش دارند. فراسنج‌های هواشناسی مانند فشار، دما، باد، رطوبت، بارش، ساعات آفتابی، تبخیر و تعرق در هر اقلیمی متفاوت است. پس در هرگونه توسعه‌ای باید به این پارامترها توجه کرد. کاشت میوه‌های گرمسیری در سرزمین‌های سردسیر و کاشت میوه‌های سردسیری در مناطق گرمسیر مقرون‌به‌صرفه نیست. معماری و ساختمان مناطق گرمسیر متفاوت از مناطق سردسیر است. نمی‌توان مصالح ساختمانی یکسانی را برای هر دو منطقه استفاده کرد. 


به بیان دیگر توان اقلیمی هر منطقه اجازه یک نوع فعالیت خاص خود را به شما می‌دهد. عامل بعدی تعیین‌کننده توان اقلیمی، آب‌سپهر است. حوضه آبریز خرداقلیم‌ها کاملا مشخص و مقدار بارش آنها به ‌طور میانگین ثابت است. به عبارت دیگر حقابه هر اقلیمی کاملا مشخص است. پس اگر توسعه‌ای صورت می‌گیرد، باید به این موضوع توجه شود که این خرداقلیم توان تأمین آبی بیش از حقابه خود را ندارد. انتقال آب از یک حوضه به حوضه دیگر می‌تواند باعث تخریب هر دو حوضه آبریز شود. آبی که از حوضه مبدأ گرفته می‌شود، قطعا باعث تخریب بخش‌هایی از فعالیت انسان و محیط‌زیستی می‌شود که قبلا از آن بهره می‌بردند و چنانچه به مقصدی مانند تهران منتقل شود، نه‌تنها مشکل آن را حل نمی‌کند؛ بلکه خود به مشکلی جدید تبدیل می‌شود. 


یکی از دلایل تجمع جمعیت و ایجاد کلان‌شهر تهران انتقال آب از حوضه‌های دیگر به این شهر است. مضرات تجمع جمعیت در یک شهر، شکل‌گیری پدیده جزیره گرمایی و آلودگی هوا است که علاوه بر افزایش مرگ‌ومیر شهروندان، در برخی شرایط باعث تعطیلی بخش‌هایی از شهر و آسیب‌های اجتماعی و اقتصادی آن می‌شود. نیاز به انرژی بیشتر و توسعه زیرساخت‌ها از دیگر پیامدهای زیان‌بار و گسترده شهرها است. در حوزه کشاورزی نیز نمونه‌های فراوانی رخ‌ داده است که در سطح کشور به راحتی می‌توان آنها را یافت. انتقال آب با پمپ به حوضه‌های دیگر و توسعه‌ باغ‌ها در خرداقلیمی که توان آن را ندارد، باعث ویرانی هر دو خرداقلیم مبدأ و مقصد شده است. 


یخ‌سپهر نقش کمی در تعیین محدوده‌های خرداقلیم‌های ایران دارد؛ اما سنگ‌سپهر سومین عامل تعیین‌کننده توان اقلیمی است که در هر دو حوزه توسعه شهری و کشاورزی نقش تعیین‌کننده دارد. گسل‌ها و جنس خاک ازجمله پارامترهایی هستند که توسعه شهری و ساخت‌وساز را محدود می‌کنند. ساخت برج‌های چندطبقه بر روی گسل‌ها و بارگذاری بیش‌ازحد توان مکانیکی خاک یک منطقه، هر دو توسعه ناپایدار به ‌دنبال خواهند داشت. با توجه به زلزله‌خیزبودن کشور، اهمیت توجه به سنگ‌سپهر در ایجاد شهرهای جدید و توسعه شهرهای قدیم بسیار بالا بوده و نیاز است به این بخش از توان خرداقلیم‌ها توجه ویژه‌ای شود و بالاخره زیست‌سپهر است که محدودیت‌های توسعه برای هر خرداقلیم را مشخص می‌کند. با توجه به تعریفی که از توسعه پایدار ارائه شد، هرگونه توسعه باید با حفظ محیط‌ زیست همراه باشد. 


در نتیجه در توسعه شهرها، مراکز صنعتی و کشاورزی باید توجه کرد که این امر باعث تخریب یا محدودکردن زیست‌بوم گونه‌های گیاهی و جانوری منطقه نشود. توسعه‌ای که باعث ازبین‌رفتن جنگل یا نابودی جانوران بومی منطقه شود، مصداق توسعه ناپایدار است. 


ازبین‌رفتن انواع جانوران کمیاب ایران مانند شیر و ببر در سال‌های نه‌چندان دور و در خطر نابودی قرارگرفتن یوز ایرانی به طور کل ناشی از کم‌توجهی به توسعه پایدار و بارگذاری بیش‌ازحد توان اقلیمی مناطقی است که زیستگاه و حق طبیعی آنها بوده است. کاهش سطح جنگل‌ها و پوشش گیاهی از یک‌ سو و محدودشدن پهنه‌های آبی شامل رودخانه‌ها، دریاچه‌ها و تالاب‌ها بر اثر استفاده بیش‌ازحد از سهمیه آب تجدیدپذیر از سوی دیگر موجب تقویت شرایط جوی بیابانی در سطح کشور شده است که پیامدهای بارز آن افزایش فراوانی تنش‌های گرمایی و سرمایی، افزایش چشمه‌های گردوخاک و فراوانی رخداد سیلاب است که با کاهش نسبی میانگین بارش سالانه در دهه‌های اخیر همخوانی ندارد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس