سرمقاله روزنامه ها

امسال ساعت آخرالزمان (Doomsday Clock) به دلیل تهدیدات ناشی از تغییرات اقلیمی و افزایش خطر جنگ هسته‌ای ٣٠ ثانیه جلو کشیده شد و به ۲ دقیقه قبل از نیمه شب رسید.

 سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*****************

کدام انقلاب؟ کدام مردم؟

محمد ایمانی در کیهان نوشت:

در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی، کدام روایت از این رویداد بزرگ معتبر است؟ آیا انقلاب، رویداد تاریخی سپری شده است یا امر جاری که همچنان در حال پویایی و اثرگذاری است؟ وقتی امروز از «مردم» سخن می‌گوییم، از کدام حقیقت حرف می‌زنیم؟ نسبت انقلاب با مردم چیست؟


1- تُهی‌مایه‌ترین گروهک‌ها و احزاب التقاطی، در این 4دهه دائما شگردی را باهم مبادله کرده‌اند و آن اینکه انتظارات ناکام و نامشروع خود را به نام «مردم» تمام کنند و مردم را مصادره به مطلوب نمایند. یا اینکه ادعا کنند انقلاب، اسلامی نبود و ربوده شد. انقلاب را باید روی زمین، در متن واقعیت تاریخ تحلیل کرد و مراقب قالب شدن تحلیل‌های تخیلی بود. انقلاب اسلامی محصول رشد فکری مردم است. ریشه‌های درخت انقلاب، مردمند که از منبع غنی معرفت دینی تغذیه کرده‌اند. سایت ضدانقلابی گویانیوز 18 بهمن 1390 درباره رهبری انقلاب نوشت؛ «پس از پیروزی انقلاب، گروهی از سیاسیون به کریم سنجابی [وزیر فرهنگ دولت مصدق، رئیس‌گروهک جبهه ملی و وزیر خارجه دولت موقت بازرگان] گله‌مند بودند که چرا با به راه انداختن تظاهرات حزبی، از خمینی حمایت کرده بودند؟ سنجابی در پاسخ با پوزخندی جواب می‌دهد که ما نه تنها در بهترین شرایط هرگز قادر به کشاندن مردم به خیابان‌ها آن هم کمتر از 50 نفر نبودیم و همیشه در حسرت راهپیمایی میلیونی بودیم که خارج از بضاعت ما بود، بلکه این نفوذ شخصیت و کاریزمای آیت‌الله خمینی بود که ما را هم به دنبال خود می‌کشاند... این، واقعیتی تلخ است».

2- چهار روز قبل از این گزارش، فرخ نگهدار (رئیس‌گروهک فدائیان خلق) به سایت میهن گفته بود «من از وقایع 15 خرداد 42 فهمیدم آیت‌الله خمینی نفوذ فوق‌العاده در کشور دارد و تکیه او بر توده‌های تهیدست است؛ در مقابل شاه که تکیه‌گاه مردمی نداشت و قدرت او ناشی از حمایت خارجی بود. سال 1349 در اطراف دهات بین قم و کاشان همراه دوستم احمد ‌اشرف سفر می‌کردیم و می‌دیدم در خانه روستائیان هم عکس آقای خمینی روی دیوار بود و سخنش اعتبار داشت. من کاملاً عنوان «امام» را برای او انتظار داشتم. او سد بزرگ و شکست‌ناپذیر شاه را شکست. این ایجاب می‌کرد نامی مانند رهبر و امام برای او انتخاب شود. ارزیابی مسعود رجوی نادرست بود. ما نیروی سازماندهی و مقاومت در برابر انقلاب را نداشتیم. ما نفهمیدیم که نباید در مقابل استقرار نظام ایستاد.»


3- انقلاب اسلامی، رویداد ناگهانی و از سر هیجان نبود. ریچارد کاتم استاد دانشگاه و مأمور سفارت آمریکا در ایران در کتاب «ایالات متحده آمریکا، ایران و جنگ سرد» می‌نویسد: «نهضت [امام]خمینی به‌طور ناگهانی و سحرآمیز در ظرف چند ماه به وجود نیامد و سر بلند نکرد؛ ریشه‌هایش عمیقاً در گذشته ایران قرار دارد و به گذشته‌ای دور باز می‌گردد. واضح‌تر بگوییم: این جنبش، تداوم نهضتی برای دگرگونی بنیادین بود که بیشتر از یک قرن قبل نضج گرفته بود». همچنین ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور اسبق آمریکا در کتاب «1999، پیروزی بدون جنگ»تاکید می‌کند؛ ‏«انقلاب ایران درظاهر جنبه ضد استبدادی داشت، اما در واقع انقلابی بود علیه تجدد [غربزده] و ارزش‌های غربی. انقلاب همان قدر که از سرمایه‌‏‏داری تنفر داشت، از کمونیسم متنفّر بود. هر دو را دو روی سکه مادی‌گرایی می‌دید. جوانان از انقلاب حمایت کردند، نه برای اینکه خواهان آزادی، شغل، مسکن و لباس بهتر بودند، چون چیزی را می‌خواستند تا به آن بیش از مادیگرایی معتقد باشند. پس از انقلاب، مردم ایران همان چیزی را به دست آوردند که انقلاب قول داده بود... جای انکار نیست که انقلاب اسلامی یک انقلاب واقعی اندیشه‌ها را ارائه داد و آنها را با عشق و ایمان پذیرفتند».


4- در مقابل این حقیقت و درکوران انقلاب، جریان نفوذی وجود داشت که استکبار را نه ریشه استبداد، بلکه طرف معامله تلقی می‌کرد. این طیف بی‌صداقت البته خود را ضدآمریکایی معرفی می‌کرد. چنانکه حتی امیرانتظام (عضو نهضت آزادی، معاون نخست‌وزیر و سخنگوی دولت موقت پس از پیروزی انقلاب) 10 خرداد 1359 به خبرنگاران گفت «لانه جاسوسی به دست برادران‌مان تصرف شد. من در سوئد به خبرنگاران ثابت کردم که برادران مسلمان ما بعد از 26 سال، از حق قانونی خودشان برای توقف مداخلات آمریکا در امور ایران و بستن لانه جاسوسی دست به اقدام زده‌اند و این حق طبیعی ملت ما بوده است».


5- سخنان امیرانتظام را یک بار دیگر بخوانید. اگر حقیقتا این گونه بود، چرا دولت موقت مجبور به استعفا شد؟ علت را باید در نگاه تحقیرآمیز به مردم یافت. گزارش مامور سفارت آمریکا درباره ملاقات با امیرانتظام در بحبوحه پیروزی انقلاب قابل تامل است: «او گفت بعد از سال‌های دیکتاتوری، مردم آزاد شده‌اند و فکر می‌کنند حق دارند هر چه می‌خواهند بگویند و هرکس می‌خواهد رهبر باشد. مقدمتاً فکر می‌کردیم بیشتر از چندماه به طول نخواهد انجامیدتا مسائلمان را با آمریکا حل کنیم ولی مردم دخالت هایشان را ادامه می‌دهند. امیدواریم فرصت داشته باشیم مسائلمان را حل کنیم. در این جهت به کمک‌های شما نیاز داریم». (اسنادلانه جاسوسی، جلد دهم، صفحه 68)


6- جالب اینکه امیر انتظام 4 آذر 58، مقارن با تصدی سفارت ایران در سوئد با بی‌صداقتی می‌گوید «دولت آمریکا از طریق سفارت خود به ایران حکومت می‌کرد و سفارت، مرکز جاسوسی بود. ملت هیچ چاره‌ای نداشت جز اینکه از ادامه آن جلوگیری کند». نهضت آزادی، چگونه در پشت پرده، همین آمریکا را حلال مشکلات، و مردم را موی دماغ برای حل مسائل با آمریکا معرفی می‌کرد؟ داخل پرانتز باید پرسید چرا
هفته نامه حزب کارگزاران در شماره اخیر، از قول عضو مرکزیت نهضت آزادی، محمد خاتمی را «بازرگان دوم» معرفی می‌کند؟ مگر خاتمی 18 مهر 1360 در کیهان، بازرگان و گروه وی را «آمریکایی» نخوانده بود؟ اگر وی در مرکزیت مجمع روحانیون، دچار انحطاط نشده بود، با رئیس‌همین گروهک مقایسه می‌شد؟


7- ماموریت اصلی انقلاب اسلامی، پرورش «انسان تراز» است. امیرمومنان (ع) در خطبه 153 نهج‌البلاغه فرمود «اِنَّ الْبَهائِمَ هَمُّها بُطُونُها، وَ اِنَّ السِّباعَ هَمُّها الْعُدْوانُ عَلی غَیْرِها. اهتمام چهارپایان، شکم‌شان است و همت درندگان، به تعدی و تجاوز نسبت به دیگران». آن حضرت به حسنین علیهماالسلام تکلیف کرد یاور ستمدیده و دشمن ستمگر باشند. «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا»(نامه 47 نهج‌البلاغه). منطق قرآنی انقلاب، «لا تَظلِمون و لا تُظلَمون» است؛ نفی ستمگری و ستم‌پذیری. انقلاب به همت ملت ایران پدید آمد تا نظم جنگلی را برهم زند. به همین دلیل هم الهام‌بخش شد و در ملت‌ها نفوذ کرد. اکنون کار به جایی رسیده که دشمنان، با وجود تلاش سازمان‌یافته برای القای ختم انقلاب، علی‌الدوام درباره نفوذ فزاینده ایران در منطقه جیغ می‌کشند. انقلاب اگر پویا و بانشاط نباشد، چگونه می‌تواند مدام شاخ و برگ بگستراند؟ آمریکا و عربستان و انگلیس، ده‌ها میلیارد دلار در منطقه خرج می‌کنند اما منطق و نفوذ مشروع ایران است که بر صدر می‌نشیند. چنین نفوذی با پول خریدنی است؟!


8- اگر انقلاب رو به افول بود، چگونه فلان مروّج سکولاریسم و مورد حمایت شورای روابط خارجی آمریکا (سروش) در دانشگاه‌های پاریس و دلفت هلند گفت «تز سکولارها درباره جدایی حکومت از دین، در جهان واژگونه شده؛ به این دلیل که وجود دین را در عمق زندگی ایرانیان و بازگشت دین را در مغرب‌زمین می‌توانیم ببینیم. آنچه گمان می‌رفت رو به احتضار می‌رود یا مرده، خوب یا بد، ظاهرا تجدید حیات کرده، برخاسته و دیگران را به نگرانی افکنده است. سکولاریسم که قرار بود نسبت به ادیان بی‌طرف باشد، اکنون ستیزه‌گر شده و با برخی ادیان رسما می‌ستیزد وتحمل نمی‌کند» و «رفته رفته سکولاریسم وارد دوره میلیتانت و ستیزه‌جو می‌شود چون هاضمه قبلی را از دست داده است. سکولاریسم‌ هاضمه‌اش برای بلعیدن ادیان ضعیف، قوی بود اما دین قوی و فربه را نمی‌تواند ببلعد لذا ستیزه‌گر می‌شود.»


9- نظرسنجی اخیر دانشگاه آمریکایی مریلند و موسسه ایران پُل از مردم ایران، در نوع خود قابل تامل است. با وجود بی‌سابقه‌ترین بمباران تبلیغاتی برای اعتبارزدایی از انقلاب و آبرو بخشیدن به شیطان بزرگ، تنها چهار و نه صدم مردم معتقدند نظام سیاسی باید تغییر کند. ۸۵ درصد مردم نظر کاملا نامساعدی نسبت به آمریکا دارند (این رقم در آگوست 2015، حدود31 درصد بود) و تنها نظر کمتر از یک درصد، نسبت به آمریکا کاملا مثبت است. همچنین فقط ۸/۸ درصد باور دارند که باید پول کمتری صرف برنامه موشکی کشور شود. نکته قابل توجه در این نظرسنجی، تداوم افزایش محبوبیت سردار سلیمانی با وجود روند نزولی محبوبیت آقایان روحانی و ظریف است. این افزایش محبوبیت را باید در رویکرد انقلابی و موفقیت‌آمیز سلیمانی جست و جو کرد. محبوبیت سردار سلیمانی از 73 درصد در دو سال پیش به 83 درصد افزایش یافته، هر چند که در همین دوره، محبوبیت آقایان روحانی و ظریف، 17 و 10 درصد کاهش داشته است.


10- شاید کسانی نتایج این قبیل نظرسنجی‌ها را انکار کنند. اما بدبین‌ترین تحلیلگران می‌توانند چند روز دیگر صبر کنند تا در جشن ورود انقلاب به چهل‌سالگی ببینند مردم با وجود گله‌مندی و نارضایتی از برخی عملکردها، چگونه با شوق، پای کار راهپیمایی22 بهمن و «گرامیداشت» پیروزی انقلاب می‌آیند. این تکلیف مردم است اما گرامیداشت نعمت انقلاب از سوی نخبگان و مسئولان به چیست؟ امیر مومنان (ع) در نامه 69 نهج‌البلاغه خطاب به حارث همدانی، نکات مهمی را فرمود که می‌تواند پاسخ پرسش ما هم باشد.


«...وَ اسْتَصْلِحْ کُلَّ نِعْمَة أَنْعَمَهَا الله عَلَیْکَ وَ لَا تُضَیِّعَنَّ نِعْمَةًً مِنْ نِعَمِ اللهِ عِنْدَکَ، وَ لْیُرَ عَلَیْکَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ‌اللَه بِهِ عَلَیْکَ. از هر کاری که تو را خشنود کند، و برای عموم مسلمانان ناخوشایند باشد، بپرهیز... نعمت‌هایی را که خداوند بخشیده، در مسیر صلاح و شایسته به کار بگیر، و نعمتی از نعمت‌هایی را که خداوند به تو داده، تباه مکن. و باید آثار نعمت‌هایی را که خداوند بخشیده، در عمل تو دیده شود. و بدان، از میان مؤمنان کسی ترجیح دارد که جان و خاندان و مال خود را در راه خدا تقدیم کند». متاسفانه برخی مدیریت‌ها از رویکرد قدرشناسانه به نعمت انقلاب دور است و در عزل و نصب‌ها نیز، خلاف معیار ترجیح افراد ایثارگر و نه مستاثر عمل می‌کنند. این خیانت است.


11- مسئولان را باید با معیارهای انقلاب سنجید. هنر انقلاب، تبدیل تهدیدهای بزرگ به فرصت بوده است، برعکس حلقه‌های بریده از انقلاب که کارویژه‌شان تبدیل فرصت‌ها به تهدید است. انقلاب از جنگ تحمیلی و دفاع مقدس پیروزی ساخت و از دل تحریم‌های خباثت‌آمیز، رشد و شکوفایی استعدادها را پدید آورد. محرومیت‌ها را مقدمه سازندگی و پای کار آوردن جوانان قرار داد و به رشد اعجاب‌آور علمی و فنی پرداخت. هرجا خللی پدید آمده، به خاطر انقطاع از اصل انقلاب بوده؛ و گرنه مدیران ما (از بنی‌صدر تا روحانی) با انتخاب خود مردم سر کار می‌آیند. البته در این فراز و فرود مدیریتی، رشد عمومی نهفته است. چنان‌که آقای روحانی در کرمان طبق درس‌های 4 سال گذشته گفت «هیچ‌کس در دنیا دلسوز ما و دنبال حل مشکلات ما نیست، مشکلات‌ را باید خودمان حل کنیم»؛ در حالی که بهمن94 پس از سفر پاریس اظهار داشته بود؛ «رئیس‌جمهور فرانسه گفت یکی از اهداف ما، ایجاد ‌اشتغال برای جوانان ایران است».

دکترین جدید اتمی آمریکا و 2 دقیقه مانده به آخر الزمان


علیرضارضاخواه در خراسان نوشت:
 

دولت دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا جمعه ای که گذشت از دکترین جدید اتمی خود رونمایی کرد. سندی راهبردی که از سال ۲۰۱۰ میلادی به این سو دست‌نخورده باقی مانده بود و حالا هم به گونه‌ای مبهم و سوال‌برانگیز دستخوش تغییر شده است.طبق این راهبرد جدید ایالات متحده شاید راحت‌تر از گذشته بتواند برای انجام یک اقدام هسته‌ای دست به کار شود هرچند که بگوید بمب‌های هسته‌ای کوچک و محدود را در این زمینه استفاده می‌کند، اما این موضوع می‌تواند تهدید جدی برای کشورها و گروه‌هایی باشد که بخواهند با آمریکا به صورت جدی وارد درگیری و چالش شوند. بسیاری معتقدند که این راهبرد جدید می‌تواند امکان خطر جنگ هسته‌ای را افزایش دهد.

ابهام‌آمیزترین بخش این سند راهبردی، جایی است که کاربرد تسلیحات هسته ای را تنها در «شرایط فوق‌العاده» جایز می داند اما چارچوب معینی برای این شرایط به اصطلاح فوق‌العاده مشخص نمی‌کند و همین به پیچیدگی ماجرا می‌افزاید. به‌این‌ترتیب، اگرچه ترامپ با محدود کردن حمله هسته‌ای به شرایط خاص، مدعی کاهش خطر استفاده از تسلیحات اتمی شده است؛ به همان اندازه، با تعیین نکردن چارچوب مشخص، راه را برای این که به هر شرایطی که باب میل اش نباشد، برچسب «فوق‌العاده» اطلاق کند؛ هموار کرده است. از این چشم‌انداز، دکترین جدید اتمی آمریکا خطر بروز جنگ هسته ای  را بیش از پیش افزایش می‌دهد و فرضیه تلاش آمریکا برای جادادن کلاهک هسته‌ای در ردیف جنگ‌افزارهای متداول را قوت می‌بخشد.البته طبق بازنگری که در راهبرد هسته‌ای آمریکا صورت گرفته حمله اتمی زمانی رخ می‌دهد که اتفاقی جدی و شرایطی ضروری باشد که این می‌تواند شامل حملات غیراتمی اما استراتژیک به آمریکا نیز شود.

پیش‌بینی‌ها حاکی از آن است که در چنین شرایطی سلاح‌های هسته‌ای می‌تواند در پاسخ به یک حمله سایبری شدید یا یک حمله تروریستی عظیم به مانند 11سپتامبر یا یک تهدید استراتژیک دیگر استفاده شود.در واقع آن بخش از دکترین هسته‌ای آمریکا که می‌گوید «روسیه باید متقاعد شود که در صورت تهدید به انجام حمله هسته ای در اروپا حتی در دامنه ای محدود با هزینه های بسیار شوم مواجه خواهد شد» به صورت کنایی حاکی از توانایی آمریکا برای استفاده از توان حمله اول  (first strike) علیه مسکو یا حتی کشورهای به‌زعم آن ها متخاصم غیرهسته‌ای است.اما فکر بهره‌برداری از توان حمله نخست از کجا به ذهن آمریکایی‌ها رسید؟ درواقع، روسیه در پنج سال گذشته تلاش خود را روی ضعف غربی‌ها در وابستگی به دنیای فناوری متمرکز کرده است و ادعای اخیر وزارت دفاع انگلیس مبنی بر این که مسکو قصد حمله به زیرساخت‌های انرژی بریتانیا را دارد هم از همین‌جا ناشی می‌شود. واقعیت هم این است که از کارافتادن منابع انرژی و وسایل الکترونیکی نتیجه‌ای بیش از هرج و مرج دارد و به مرگ هزاران نفر منجر خواهد شد.

برای روسیه، تمرکز بر جنگ سایبری و زیرساخت‌های انرژی، به منزله کاهش وابستگی به دکترین رویکرد تحریک و پاسخ یا تشنج‌آفرینی برای تشنج‌زدایی است که در ۲۰ سال گذشته اتخاذ کرده است و به همان اندازه لزوم  پیش‌قدم شدن برای استفاده از کلاهک های هسته ای کم قدرت را کاهش می‌دهد. به این ترتیب، آمریکا و روسیه در دو جهت عکس حرکت می‌کنند: وابستگی آمریکا به ابزار تهدید «حمله نخست» افزایش یافته است و در مقابل وابستگی روسیه کاهش می‌یابد. در واقع، دکترین جدید به همان اندازه که آمریکا را تهاجمی جلوه می‌دهد، پنتاگون را در دام وابستگی به یک ابزار کهنه گرفتار می‌کند.

ساعت آخرالزمان تکان خورد

همین چند هفته پیش بود که "بولتن دانشمندان اتمی" واقع در دانشگاه شیکاگو تصمیم خود مبنی بر جلو کشیدن ساعت آخرالزمان را اعلام کرد. امسال ساعت آخرالزمان (Doomsday Clock) به دلیل تهدیدات ناشی از تغییرات اقلیمی و افزایش خطر جنگ هسته‌ای ٣٠ ثانیه جلو کشیده شد و به ۲ دقیقه قبل از نیمه شب رسید. ساعت آخرالزمان نمادی است که هرساله احتمال وقوع فجایع جهانی را که زاده عملکرد انسان است، نشان می دهد. این ساعت از سال ۱۹۴۷ توسط اعضای بولتن دانشمندان اتمی نگهداری می‌شود و نشان دهنده احتمال وقوع اتفاقاتی چون جنگ هسته‌ای است. این ساعت از سال ۲۰۰۷ تغییرات اقلیمی و تحولات جدید در علوم و فناوری‌هایی را که به دست بشر رخ داده است و می‌تواند سبب بروز آسیب‌های جبران ناپذیرشود، منعکس می‌کند. تصمیم‌گیری درباره حرکت ساعت  آخرالزمان از اهمیت ویژه‎ای برخوردار است. اعضای بولتن دانشمندان اتمی هر ساله یک بار در ماه ژوئن و یک بار در ماه نوامبر گرد هم می‌آیند و درباره این ساعت تصمیم‌گیری می‌کنند.

این تصمیم‌گیری با حضور و مشورت گروهی از دانشمندان شامل ۱۵ برنده جایزه نوبل صورت می‌پذیرد.این نخستین بار پس از زمان جنگ سرد است که این ساعت تا نزدیکی نیمه شب می‌رسد. سال ۱۹۵۳ میلادی آخرین زمانی بود که این ساعت به ۲ دقیقه قبل از نیمه شب رسید. در آن سال ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی که درگیر جنگ سرد بودند، بمب‌های هیدروژنی خود را با موفقیت آزمایش کردند.سال ۱۹۹۱ میلادی این ساعت بیشترین فاصله را با آخرالزمان داشت و ١٧ دقیقه مانده به نیمه شب بود. در این سال جنگ سرد به پایان رسیده بود و از دید دانشمندان، دنیا نسبت به سال‌های قبل در امن‌ترین وضعیت خود به سر می‌برد. در بیانیه رسمی این گروه آمده است: «رهبران جهان در سال ۲۰۱۷ میلادی در مدیریت و پاسخ گویی به خطراتی چون تغییرات اقلیمی و جنگ هسته‌ای شکست خوردند. آنان در عرض یک سال بشر را در موقعیت خطرناکی مشابه جنگ جهانی دوم قرار دادند.» در ادامه این بیانیه آمده است: «گرچه به نظر می‌رسد تغییرات اقلیمی به اندازه اقدامات لفظی و تحریک‌آمیز میان کره شمالی و ایالات متحده آمریکا که امکان جنگ هسته ای را افزایش داده است، جدی نیست، اما جلوگیری از افزایش فاجعه‌بار دمای کره زمین که شاهد آن هستیم نیازمند توجه فوری است.»

روسیه‌هراسی؛ سنگ زیربنای دکترین ترامپ

بازنگری جامع در سیاست هسته ای آمریکا ظاهراً خواستار هیچ گونه رشدی در تسلیحات هسته ای استراتژیک نیست؛ موضعی که در تضاد با اظهارات پیشین دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا قرار دارد. در گزارشی ۷۴ صفحه ای که یافته های این بازنگری را به طور خلاصه بیان می کند، کره شمالی به عنوان یک «تهدید آشکار و بزرگ» علیه آمریکا و متحدانش خوانده و تهدید می شود هرگونه حمله هسته ای کره شمالی به آمریکا یا متحدانش به «پایان آن رژیم» منتهی خواهد شد. در این گزارش آمده است: «هیچ سناریویی که طبق آن، رژیم [اون] بتواند تسلیحات هسته ای را به کار گیرد و [پس از آن] پابرجا بماند، وجود ندارد».دولت ترامپ این طور نتیجه گیری می کند که آمریکا باید به طور گسترده برنامه کار دولت پیشین این کشور برای مدرن سازی زرادخانه هسته ای- از جمله هواپیماهای بمب افکن، زیردریایی ها و موشک های زمین پایه جدید- را دنبال کند.

این دکترین همچنین پایبندی به توافق های موجود در حوزه کنترل تسلیحات را تأیید  کرد؛ از جمله پیمان استارت جدید که هر یک از کشورهای آمریکا و روسیه را به برخورداری از ۱۵۵۰ کلاهک هسته ای استراتژیک روی حداکثر ۷۰۰ فروند سکوی پرتاب موشک استقرار یافته مقید و محدود می کند. با این حال، ترامپ یک نقش بازدارنده کامل تر را برای این گونه تسلیحات نظامی مدنظر دارد که در طرحی با هدف توسعه قابلیت های جدید برای مقابله با روسیه در قاره اروپا انعکاس یافته است.دیدگاه دولت کنونی آمریکا این است که سیاست ها و اقدامات روسیه قابلیتی برای بروز خطای محاسباتی دارد که به تشدید خارج از کنترل تعارض در اروپا می انجامد.

دولت ترامپ یک راه حل دو مرحله ای را پیشنهاد می دهد: نخست، مطابق این دکترین «شمار اندکی» از موشک های بالستیک دوربُرد موجود و قابل حمل در زیردریایی‌های استراتژیک «تریدنت» متناسب با کلاهک های هسته ای کوچک تر اصلاح می شوند. و دوم این که در «طولانی مدت» دولت آمریکا یک موشک کروز دریا پایه مسلح به کلاهک هسته ای را توسعه خواهد داد که در واقع ساخت مجدد تسلیحاتی است که در دوران جنگ سرد وجود داشت اما در سال ۲۰۱۱ به دستور اوباما ساخت آن متوقف شد. ناگفته نماند که توسعه کلاهک‌های هسته‌ای کوچک تر، همان بخش چالش‌برانگیز ماجراست که وقتی در کنار شرایط فوق‌العاده قرار می‌گیرد، خطر جنگ هسته‌ای را افزایش می‌دهد.

شرم برجامی مکرون و مرکل از نتانیاهو!

محمدابراهیم کریمی در وطن امروز نوشت:

همراهی مقامات اروپایی با واشنگتن و تل‌آویو برای «تغییر برجام» ادامه دارد. هر اندازه به خردادماه سال آینده نزدیک‌ شویم، این همگامی  رنگ و بوی عینی‌تری به خود می‌گیرد. آنچه تروئیکای اروپایی و کاخ سفید هنوز بر سر آن به توافق نرسیده‌اند، «حدود و ثغور تغییرات»، «صورتبندی حقوقی توافق جدید» و «نحوه اعمال تغییرات ماهوی» در برجام است. با این حال شواهد و مستندات موجود، گویای آن است که بر سر «کلیت و لزوم  تغییر توافق هسته‌ای» میان واشنگتن و تل‌آویو و همپیمانان اروپایی آنها توافق حاصل شده است.


در جریان برگزاری نشست سالانه اقتصاد جهانی در «داووس» سوییس، مقامات آلمانی و فرانسوی دیدارهای صریحی با بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم اشغالگر قدس درباره برجام داشته‌اند. با این حال چنین صراحتی نه در خدمت «حفظ همه‌جانبه برجام» بلکه در راستای «شیوه دفرمه کردن توافق هسته‌ای» تعریف شده است. بر اساس گزارش روزنامه صهیونیستی «هاآرتص»،  نتانیاهو در دیدار با «امانوئل مکرون» مدعی شد: «توافق هسته‌ای ایران نباید بدون تغییر به حال خود رها شود، چرا که این توافق طی چند سال منجر به اتمی شدن ایران می‌شود».


همچنین نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در دیدار با «آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان از کشورهای اروپایی خواست در توافق هسته‌ای ایران و گروه 1+5، «تغییرات واقعی و نه صوری» اعمال کنند.


آنچه در این میان موضوعیت دارد، موضع‌گیری سلبی نتانیاهو در قبال توافق هسته‌ای نیست، زیرا این موضع‌گیری در طول سال‌های اخیر مسبوق به سابقه بوده است. با این حال آنچه باید زیر ذره‌بین دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی ما قرار گیرد، نحوه مواجهه یا همراهی تروئیکای اروپایی با مواضع نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی است. اگرچه برخی رسانه‌ها در داخل و خارج از کشور بیان «تعهدپذیری اروپا در قبال برجام» را به مثابه پاسخی محکم(!) به ترامپ و نتانیاهو قلمداد کرده و از این مواضع تمجید می‌کنند اما در دنیای دیپلماسی، نوع «رفتار» بازیگران در بسیاری موارد، از «رویکرد واقعی» آنها در قبال پدیده‌های جاری در نظام بین‌الملل رونمایی می‌کند. این قاعده درباره رفتار تروئیکای اروپایی نیز صادق است.


1- همواره میان «کنش» و «واکنش» بازیگران اروپایی در قبال اظهارات ضدبرجامی نتانیاهو و ترامپ ارتباطی معنادار وجود داشته است. بر این اساس، هیچ‌گاه مقامات اروپایی در جایگاه یک «کنشگر» در قبال توافق هسته‌ای، ایفای نقش نکرده‌اند. آنها همواره در مقام یک «پاسخگو» صرفا بر لزوم «حفظ توافق هسته‌ای» تاکید کرده‌اند. در جریان دیدارهای نتانیاهو با مرکل و مکرون در حاشیه اجلاس داووس نیز این موضوع کاملا به چشم می‌خورد. نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در این دیدارها در کسوت یک «کنشگر» و «بازخواست‌کننده» و تروئیکای اروپایی در این معادله به مانند بازیگرانی منفعل و پاسخگو برخورد می‌کنند. به عبارت بهتر، در این دیدارها نتانیاهو نقش «بازیگر فعال» و سیاستمداران ارشد اروپایی حکم «بازیگران منفعل» را ایفا کرده‌اند. تروئیکای اروپایی هم‌اکنون به جای اعلام مواضع صریح و محکم درباره «غیرقابل تغییر بودن برجام» و «استمرار توافق هسته‌ای به شکل فعلی»، در صدد بر طرف کردن نگرانی‌های ترامپ و نتانیاهو در قبال توافق مذکور هستند! آیا در چنین شرایطی می‌توان مدعی «حمایت واقعی اروپا از برجام» شد؟


2- تاکید بر کلیتی به نام حفظ توافق هسته‌ای با ایران- که از آن به اشتباه به عنوان نشانه‌ای دال بر تعهدپذیری اروپاییان درباره برجام یاد می‌شود- در راستای گسترده‌تر کردن قدرت مانور آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی در تقابل با «سند فعلی برجام» بوده و هدف از آن، تثبیت گزاره‌های نادرست در ذهن مسؤولان دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان است. متاسفانه محصول القای این گزاره‌های نادرست، خوشبینی نسبت به بازی اروپا در قبال  برجام است.

در این میان، اظهارات نتانیاهو در دیدار با مرکل بسیار قابل تامل بوده و نشانه‌ای دال بر اشتراک  نظر مقامات غربی بر سر «تغییر توافق هسته‌ای» است. بر این اساس نتانیاهو حتی به «اعمال تغییرات صوری» در برجام راضی نشده و خواستار اعمال تغییرات واقعی و ماهوی در توافق هسته‌ای شده است. در این معادله، نتانیاهو مانند ترامپ، صراحتا بر مفاد توافق هسته‌ای متمرکز می‌شود و در مقابل، طرف اروپایی، بر تعهدپذیری کلی خود نسبت به حفظ توافق هسته‌ای تاکید می‌کند. آن «جزئی‌نگری» و این «کلی‌گرایی» ترکیبی نامتجانس شکل داده که مسلما محصول و خروجی نهایی آن حفظ توافق هسته‌ای [حداقل به شیوه کنونی]  نیست.


3- هم‌اکنون زمان آن رسیده است که تروئیکای اروپایی به بازی چندگانه و پارادوکسیکال خود در قبال توافق هسته‌ای پایان دهد. سوال اصلی اینجاست: چرا دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان ضمن «توصیف رفتار برجامی اروپا»، از 3 کشور آلمان، انگلیس و فرانسه در این باره توضیحی نمی‌خواهد؟ چرا مقامات اروپایی در این معادله صرفا خود را در مقابل آمریکا و رژیم صهیونیستی پاسخگو می‌دانند؟ آیا زمان آن نرسیده است وزارت امور خارجه کشورمان، پایان رسمی تاریخ مصرف اعتماد برجامی به اروپا را اعلام کرده و تروئیکای اروپایی را وادار به «اتخاذ مواضع صریح» در این باره کند؟ آیا استمرار مماشات فعلی با اتحادیه اروپایی منتج به «ایجاد شوک برجامی» بر اثر همراهی 3 کشور آلمان، انگلیس و فرانسه با خواسته‌های ترامپ و نتانیاهو نخواهد شد؟


در نهایت اینکه «شرم برجامی اروپا» از نتانیاهو که تنها یک نمونه از آن را در اجلاس داووس شاهد بودیم، قاعدتا باید زنگ خطر را برای دستگاه سیاست خارجی کشورمان به صدا درآورد. نباید این حقیقت را فراموش کرد که زمان «بازخواست از اروپا» پس از نقض عهد علنی آنها در همراهی با تل‌آویو و واشنگتن نیست، بل در همین بازه  زمانی  باقیمانده تا ضرب‌الاجل هسته‌ای رئیس‌جمهور ایالات متحده است. بر این اساس  آنگلا مرکل و امانوئل مکرون باید میان «حفظ واقعی برجام» و «خروج کامل از توافق هسته‌ای»  یک گزینه را انتخاب کنند؛ گزینه سومی وجود ندارد.

این 15درصد دوست داشتنی!

غلامرضا صادقیان در جوان نوشت:

یک روزنامه حامی رئیس‌جمهور از او خواسته است به طور علنی به مردم بگوید که فقط 15 درصد قدرت را در دست دارد تا بلکه بار فشارهای عمومی از روی او برداشته شود. 

 اصل این ادعا که رئیس‌جمهور در ایران قدرتی ندارد، مضحک است. محض اطلاع این «مشاوران بد» رئیس‌جمهور، یادآور می‌شوم که بعید است روحانی تن به چنین مشاوره‌ای بدهد، چون او برای به دست آوردن این قدرت به قول شما 15 درصدی جنگیده است و رقبایش را در مناظره‌ها و سخنرانی‌های انتخاباتی با «سخنان آنچنانی» خطاب کرده است و در جمع‌های چند هزار نفره سفرهای استانی، کوشنده و عرق‌ریزان، راست و ناراست را به هم بافته است تا همه را از میدان به در کند. او زمانی که به قول مرحوم هاشمی در نظرسنجی‌ها فقط 3 درصد رأی داشت، این 15 درصد قدرت آن قدر برایش مهم بود که وارد کارزار سخت انتخابات با رقبایی شد که بسیار بیشتر از 3 درصد امید داشتند. 

روحانی از سیاست‌های کلی نظام آگاه بود، بلکه خودش «عین نظام» بود. نه گفتمان جدیدی آورد و نه به اصلاح‌طلبان قولی داد و نه «برانداز» بود، فقط می‌گفت: «معتدلم». 

روحانی عاقل‌تر از آن است که در تبلیغات انتخاباتی بگوید: «چنان رونق اقتصادی ایجاد می‌کنم که اصلاً کسی سراغ این یارانه 45 هزار تومانی نرود.» و بعد از پنج سال به توصیه شما مشاوران منورالفکر دوباره روبه‌روی مردم بایستد و بگوید: «چگونه رونق اقتصادی ایجاد کنم، در حالی که فقط 15درصد قدرت در دست من است.»

رئیس‌جمهور در ایران بر بیش از 2 هزار مدیر ارشد اجرایی دولت، قدرت خود را اعمال می‌کند و معمولاً هر رئیس‌جمهور جدید بیشتر این تعداد را که شامل همه مدیران کل به بالای وزارتخانه‌ها و سازمان‌های دولتی و استانداری‌ها می‌شود، تغییر می‌دهد. 

در بحث بودجه آقایان توصیه‌کننده به رئیس‌جمهور، مردم را از پیش فریب‌خورده می‌دانند. رئیس‌جمهور اخیراً گفت: «از 360 هزار میلیارد تومان بودجه عمومی، 60 هزار میلیارد تومان برای صندوق‌های بازنشستگی و 40 هزار میلیارد تومان برای یارانه نقدی می‌رود. 60هزار میلیارد تومان هم به صندوق توسعه ملی و 10 تا 11 هزار میلیارد تومان هم پاداش بازنشستگی است و اینها به اضافه یارانه‌های کشاورزی در مجموع 200هزار میلیارد تومان از بودجه عمومی را از دست دولت می‌برد.»

شگفتا که پرداخت یارانه به همه مردم و تأمین هزینه بازنشستگان و یارانه دادن به کشاورزان برای دولت‌های قبلی، اعمال قدرت و بازی قدرت بود و برای دولت اعتدال، کاهش قدرت به 15 درصد!

دولتی که در سیاست خارجی، نظر خود را در قضیه برجام به پیش برد و در سیاست داخلی هم از فرصت وحدت ملی که نیاز این روزهای کشور است، همراه‌ترین دوره همه نهادهای غیردولتی کشور را تجربه می‌کند، دیگر به چه دستاوردی باید برسد که قدرتش فقط 15 درصد نباشد؟!

اصلاً بگویید عدد 15 را چطور حساب کرده‌اید؟! مگر قدرت، نخود و لوبیا است که با جداکردن آن از هم، بتوانید درصد بگیرید؟!

شما حامیان روحانی نمی‌دانید که همه توصیه‌هایتان به حساب او نوشته می‌شود، چون او بنا به قاعده رفیق‌بازی نمی‌تواند با صراحت، ادعای شما را پس بزند و بگوید: «نه دوستان! از این حرف‌ها نزنید! آن زمان که ما برای به دست گرفتن قدرت به میدان آمدیم، حرف 15 درصد و اینها نبود. خیلی بیشتر بود وگرنه صرفه نداشت این همه هزینه برای چندرغاز قدرت.»

لطفاً رئیس‌جمهور را در توصیف قدرت خودش و دولتش به حال خود بگذارید، چون او بسیار معقول‌تر از این توصیه‌ها عمل می‌کند. او یکی به نعل می‌زند و یکی به میخ. اما شما از او می‌خواهید یکسره به نعل بکوبد! شما می‌خواهید «راه فرار از مشکلات» را به رئیس‌جمهور نشان دهید، چون نمی‌توانید «راه عبور از مشکلات» را به او بنمایانید. اگر یک چرخی به دور خود بزنید، خواهید دید که شما خود یکی از مشکلات رئیس‌جمهور هستید، شما که در وعده‌ها و امید بخشی‌ها، کنار او بودید، حالا نمی‌توانید یأس‌آفرینی‌ها را نیز با شخص رئیس‌جمهور به پیش ببرید. 

نه! من یقین دارم خود آقای روحانی هم در گوشه‌ای نشسته و به عددسازی 15درصدی شما لبخند می‌زند!

گفت‌وگوی ملی؛ پیشفرض‌ها و راهکارها

علی باقری در ایران نوشت:

گفت‌وگوی ملی، ضرورتی انکارناپذیر برای  جامعه کنونی ماست. جامعه‌ای که نه تنها دستخوش مشکلات و نارسایی‌های عدیده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است، فعالان و گروه‌ها و نهادهای مرجع آن در عرصه‌های مختلف نیز، بعضاً در فضایی آکنده از کدورت، دلخوری و سوء ظن نسبت به یکدیگر روزگار می‌گذرانند و به جای هم‌افزایی برای حل مشکلات، در بسیاری از موارد مشغول تقابل و خنثی‌سازی اقدامات و تحرکات یکدیگر به سر می‌برند.


استقرار این ضرورت ملی، مستلزم تحقق پیشفرض‌ها و عملی ساختن راهکارهایی است که فقدان آنها، یقیناً موضوع را در سطح مبحثی نظری و غیر عملی نگاه خواهد داشت. اهم پیشفرض‌های استقرار گفت‌وگوی ملی را به شرح زیر می‌توان صورت‌بندی کرد:


 - تلاش برای برطرف ساختن عوامل تولید کینه و نفرت و واگرایی در جامعه، کوشش برای التیام زخم‌های ایجاد شده از تضادها و تخاصم‌های گذشته و ترویج روحیه گذشت و بخشش متقابل در میان فعالان سیاسی و اجتماعی کشور. بر این پایه، هرگونه عمل و گفتاری که تشدید کننده نفرت‌ها و کینه‌ها باشد، مردود است.


- تعریف چارچوب‌های کلان و مشترک نظری و معرفتی برای فعالیت طرف‌های این گفت‌وگو و به رسمیت شناختن و پایبندی نسبت به آن از طرف همگان. این چارچوب می‌تواند برآمده از سند میثاق ملی کشور (قانون اساسی) بدون فاصله‌گذاری و ارجحیت اجزای آن، تأمین منافع ملی و حفظ امنیت ملی کشور و نهایتاً اصول ارزشی ملی و دینی مورد قبول عامه جامعه باشد.


- به رسمیت شناختن رقبا و حق فعالیت آنها. این رقبا در مرحله آغازین می‌توانند در عرصه سیاسی دو جناح شناخته شده کشور باشند و بتدریج دامنه آن، سایر جریانات سیاسی بالقوه کشور را که حاضر به فعالیت قانونی در چاچوب پیش گفته هستند نیز شامل شود.


- تعریف و به رسمیت شناختن هنجارها و قواعد حاکم بر رقابت و گفت‌وگو از جانب همگان. این هنجارها می‌تواند مبتنی بر اصول اخلاقی، قوانین صریح و عادلانه و تعریف نهاد مستقل و بی‌طرف حل منازعه استوار شود. بر این اساس هرگونه اقدامی که خارج از این قواعد رفتاری انجام شود، غیرقابل پذیرش و لزوماً مورد طرد طرف‌های مختلف قرار خواهد گرفت.


در کنار پیشفرض‌های لازم و ضروری فوق، تعبیه بسترها و راهکارهایی عملی و اجرایی نیز برای جریان یافتن فرآیند گفت‌وگوی ملی لازم به نظر می‌رسد. بسترهایی که فقدان آن، عملاً فرآیند گفت‌وگوی ملی را ناکام خواهد گذاشت و آن را بدون امکان برای تحقق عملی باقی خواهد گذاشت.


در این میان، دو راهکار و بستر عملی برای جریان یافتن این فرآیند، مهم‌تر و اساسی‌تر از سایر عوامل به چشم می‌آید.


نخستین راهکار در این زمینه، باور، تقویت و برطرف کردن موانع عملی تحقق امکان سازمان‌یابی و به طور مشخص، تحزب، در جامعه است. بدون شک، برای شکل‌گیری گفتمان‌های واقعی و کلان در جامعه و همچنین سازماندهی نهادهای ریشه‌داری که مطالبات گوناگون جامعه را به شکل واقعی نمایندگی کنند تا امکان شکل‌گیری گفت‌وگوی ملی میان این گفتمان‌ها و حاملان واقعی آن شکل بگیرد، تجربه نقض ناشده بشری، ابزاری جز سازمان‌های مردمی سیاسی و اجتماعی به رسمیت نمی‌شناسد. لذا به عنوان یک راهکار ضروری برای تحقق گفت‌وگوی ملی، ایجاد بسترهای قانونی و رفع موانع عملی در این زمینه خودنمایی می‌کند. جامعه کنونی ما از این حیث دارای کاستی‌ها و مشکلات عدیده‌ای است که باید در جای خود مورد تحلیل قرار گیرد.


همچنین بی طرفی و استقلال «رسانه ملی»، راهکار واجب و انکارناپذیر دیگر است. هر چند با پیشرفت خارق‌العاده تکنولوژی‌های ارتباطی مدرن، تا حدود زیادی از قدرت و انحصار عملی صدا و سیما در عرصه رسانه‌ای کشور کاسته است، اما تا زمانی که نهاد عمومی و انحصاری رادیو و تلویزیون، به عنوان ابر رسانه جامعه، به سمت «ملی شدن» و بی طرفی پیش نرود و نگاه خود را به عدالت در میان جریانات سیاسی و اجتماعی کشور تقسیم نکند، انتظار برای شکل‌گیری گفت‌وگوی ملی، انتظار چندان واقع بینانه‌ای نخواهد بود.

تغییر صحنه برخورد با ایران

جاوید قربان‌اوغلی در شرق نوشت:

اگر از یاد نبرده باشیم، قبل از انتخابات سال ٩٢ شرایط ایران در عرصه مناسبات خارجی به‌گونه‌ای بود که مردم به شعار و برنامه تعامل با جهان آقای حسن روحانی، به‌عنوان یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، رأی دادند. در آن زمان به دلیل سیاست‌های دولت نهم و دهم روابط ایران با دنیا به‌شدت متشنج بود. برنامه هسته‌ای ایران در کانون توجه جهانی قرار داشت و به‌همین‌دلیل جهان غرب به رهبری ایالات متحده اجماعی جهانی را علیه ایران ایجاد کرد. آنها توانستند ایران را در ذیل قطع‌نامه‌های شش‌گانه شورای امنیت سازمان ملل قرار دهند که منشعب از آنها تحریم‌های بین‌المللی و یک‌جانبه اتحادیه اروپا و آمریکا علیه ایران وضع شد.

در آن دوران همه چیز دست به دست هم داده بود تا ایران از نظر روابط خارجی در یک حالت انزوا قرار گیرد و از نظر تأثیرات آن بر مناسبات اقتصادی، به‌گونه‌ای شده بود که اقتصاد کشور به بن‌بست رسیده و معیشت مردم به‌شدت از این مسئله متأثر بود. ازهمین‌رو مردم با درک این شرایط و خطراتی که می‌توانست در ادامه این سیاست خود و کشور را تهدید کند، از رویکرد حسن روحانی حمایت کردند. به بیان بهتر در انتخابات سال٩٢ مردم به رویکرد سیاست خارجی آقای روحانی برای برون‌رفت از مناقشه هسته‌ای، ترمیم روابط با جهان و برون‌رفت از شرایط وخیم اقتصادی رأی دادند.

اینک پس از گذشت پنج سال از آن رویداد، بار دیگر ایران در کانون سیاست‌های خصمانه آمریکا قرار گرفته و شرایط حاکم بر روابط تهران- واشنگتن با سرعت به سمت تقابل در حال پیشروی است. جریان‌های مختلف در داخل آمریکا، رژیم صهیونیستی و برخی دولت‌های منطقه در حال لابی‌گری در جهت تسریع در تصمیم‌گیری هیئت حاکمه جدید آمریکا برای برخورد با ایران هستند. با روی‌کارآمدن ترامپ و چینش تیم به‌شدت ضدایرانی در نهادهای تصمیم‌گیری ایالات متحده آمریکا، کشتی‌بان کاخ سفید را سیاستی دگر آمد.

استراتژی تعامل اوباما در میان ساکنان جدید کاخ سفید به‌سرعت تبدیل به رویکرد تقابل و برخورد با ایران شد. اسرائیل، عربستان، آیپک و دیگر لابی‌های طرفدار اسرائیل، جان گرفته‌اند و برای تأثیرگذاری بر تصمیم‌های ضدایرانی در کاخ سفید از هیچ کوششی دریغ نمی‌کنند. شکل‌گیری این استراتژی آمریکا درباره ایران را باید در حلقه چنین رایزنی‌های سیاسی و لابی‌های ضدایرانی‌ای جست‌وجو کرد. از این منظر در خوش‌بینانه‌ترین حالت سه سال باقی‌مانده از ریاست ترامپ بر کاخ سفید دوره‌ای سخت و پرتنش خواهد بود و باید این دوره را با تدبیر و کمترین هزینه پشت سر گذاشت.

در کنار این تحولات، منطقه متشنج خاورمیانه نیز در حال تبدیل‌شدن به مکانی برای آغاز مجدد جنگ سرد در مناسبات جهانی است. باوجود پیروزی سوریه و متحدانش بر داعش، بحران در این کشور در شکلی دیگر رخ نموده و بیم آن می‌رود با برهم‌خوردن ائتلاف‌ها و قطب‌بندی جدید در معادلات این کشور و نقش‌آفرینی قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی، نقشه جغرافیای این کشور دچار دگرگونی شده و به کانتون‌های شبه‌مستقل که هر یک حوزه نفوذ یکی از بازیگران است، تبدیل شود. تحولات چند روز گذشته یمن نیز با وجود اینکه رویدادی به ظاهر خوشایند و در جهت برهم‌خوردن ائتلاف ضدحوثی‌ها و آغاز رقابت بین امارات متحده عربی و عربستان است ولی نگرانی از تجزیه و تبدیل آن به دو کشور شمالی و جنوبی، می‌تواند در راستای تحولات سوریه و تغییر نقشه جغرافیایی این کشور باشد. 

در افغانستان پس از گذشت ١٧ سال از اشغال کامل این کشور از سوی نیروی نظامی آمریکا، طالبان در حال پیشروی است و براساس برخی گزارش‌ها دولت مرکزی کنترل خود را بر بخشی از مناطق این کشور از دست داده است. مدیریت این دوره نیازمند الزاماتی در سیاست خارجی و البته در مدیریت داخل کشور در موضوعات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. داخل کشور نیازمند بازگشت به شرایطی است که رشته‌های وحدت ملی را تحکیم کند. از یاد نبریم که در ٤٠ سال گذشته وحدت مردم ضامن عبور از عقبه‌های سخت و نفس‌گیر و خنثی‌کردن توطئه‌ها بوده است. ضروری است با کنارگذاشتن اختلاف‌ها و جایگزین کردن آن با عطوفت از همه نیروهای لایق و کارآمد کشور برای تحکیم رشته‌های مودت و وحدت و همدلی استفاده شود.

در سیاست خارجی چنانچه ملاحظه شد تدبیر حاکمیت در رویکرد نرمش قهرمانانه و جهت‌گیری درست دولت و بهره‌گیری از دیپلماسی هوشمندانه و کارآمد، کشور با حفظ حقوق حقه خود توانست با حفظ عزت و کرامت ملی، مناقشه هسته‌ای را پشت سر بگذارد و با دستیابی به توافق با شش قدرت جهان، کشورمان را در حاشیه امن قرار دهد. امروز نیز در مواجهه با ماجراجویی‌های ترامپ نیازمند همان تدبیر و برهم‌زدن ائتلاف‌هایی هستیم که آمریکا در قالبی دیگر در حال شکل‌دهی علیه کشورمان است. اروپا، روسیه و چین با ماجراجویی‌های ترامپ در توافق هسته‌ای مخالف هستند، بااین‌وجود، تحولات نمایانگر تلاش آمریکا برای تغییر زمین بازی، جلب نظر متحدان اروپایی به مباحث موشکی، تحولات منطقه و افزایش تنش و آغاز دوباره مرحله جدیدی از جنگ سرد با روسیه و چین است تا همگی آنان را به همراهی با استراتژی خود درباره ایران وادار کند.

از این منظر آمریکا تلاش خواهد کرد با تغییر صحنه برخورد با ایران، مواضع کشورهای حامی برجام در رابطه با ایران را تحت تأثیر قرار دهد. در زمینه تحولات منطقه و اتهام‌زنی ترامپ به ایران، پیروزی‌های عراق و سوریه بر داعش و نقش برجسته ایران در این دستاورد، فرصت مناسبی برای انعطاف در سیاست‌های منطقه‌ای ایران در رابطه با کشورهای منطقه و برهم‌زدن ائتلاف‌های گذشته را فراهم کرده است که این تحولات را در راستای منافع خود تفسیر می‌کنند. ازاین‌رو بازگشایی کانال‌های مذاکره براساس منطق برد- برد، با وجود دشواری‌هایی که ناشی از عمیق‌شدن کدورت‌هاست، هنوز می‌تواند راهکار مناسبی برای ناکارآمدکردن سیاست‌های آمریکا برای استفاده ابزاری از کشورهای منطقه برای برخورد با ایران باشد.

آمریکا در فکر داعش

در سرمقاله امروز روزنامه صبح نو آمده است:

داعش یک تفکر است و آنچه با مشقت طولانی و در مدت ۷ سال زدوده شد، سلطنت اسلامی‌ای بود که می خواست در منطقه با پشتیبانی محور سعودی-صهیونی ایجاد کند، اما این تفکر در جهان اسلام (به معنای وسیع آن یعنی در هر جایی که مسلمانی وجود دارد ولو دولتش غیراسلامی باشد)،ریشه دوانده و ماحصل سالها تدریس و تحصیل و نشر تکفیری گری است؛ تکفیری گری بدیل بود که آمریکایی ها آن را به راه انداختند تا مانع از رشد جریانات ضداستکباری در میان مسلمانان شوند که براثر انقلاب اسلامی در جهان مطلوب شده بود و بیش از سه دهه برای آن هزینه کردند و برنامه داشتند تا به بار نشست. حالا داعش را به افغانستان برگرده اند، جایی که خاستگاه ابتدایی و البته غیرطبیعی آن است تا با کنارزدن جریانات ضداستکباری دیگر، اولا شوق به تداوم جدال را در ذهن هواداران زنده نگه دارند و در ثانی به دلیل فقدان قدرت متمرکز مرکزی در این کشور، تهدید علیه ایران را پایدار کنند.

این موضوع می‌تواند به تقویت تیم‌های تروریستی آن در داخل بینجامد و چه بسا گروه های خرابکار داعش گون دیگر را هم با اقدامات خشونت طلبانه (البته محدود و بزدلانه خود) سعی در آسیب رساندن به امنیت ملی دارند، تهییج و تشویق کنند؛ اتفاقاتی که در حوادث هفته دوم دی ماه در برخی نقاط به وجود آمد و خوشبختانه به دلیل فقدان عقبه مردمی به سرعت فروکش کرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس