با مروري بر خاطرات مربوط به فرقه فرقان نقش کليدي انحرافات تفسيري موسوي خوئيني ها در راه اندازي ماترياليستهاي منافق و فرار رو به جلوي او در پيوستن به تسخير لانه جاسوسي آمريکا جاي مداقه دارد.

به گزارش مشرق، جديدترين شماره از ماهنامه فرهنگي تاريخي "يادآور " ويژه گروهک فرقان با عنوان «بازخواني کارنامه فرقان و فرقان گونگي در تاريخ انقلاب؛ فاصله روشنفکري تا خشونت» از سوي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران منتشر شده است.
اين ماهنامه که حوزه اصلي فعاليت خويش را انتشار اسناد شفاهي تاريخ معاصر ايران قرار داده، در اين شماره در گفتگو با افراد مختلف باديدگاههاي گوناگون به بررسي تمامي ابعاد اين گروهک پرداخته است. از جمله نکات جالب و خواندني اين ويژه نامه بررسي نقش محمد موسوي خوئيني ها و جلسات تفسير او در پيدايش افکار گروهک فرقان مي باشد که در خلال مصاحبه با افراد مطلع و صاحبنظران به آن پرداخته شده است. نظر به اهميت اين موضوع در شناخت ماهيت و افکار موسوي خوئيني ها که گفته مي شود نقش کليدي در پيدايش و هدايت فتنه 88 داشته است، بخش هايي از اين ويژه نامه که به اين موضوع اختصاص دارد، تقديم خوانندگان عزيز مي شود:
با مروري بر خاطرات مربوط به فرقه فرقان نقش کليدي انحرافات تفسيري موسوي خوئيني ها در راه اندازي ماترياليستهاي منافق و فرار رو به جلوي او در پيوستن به تسخير لانه جاسوسي آمريکا جاي مداقه دارد.

حجت الاسلام والمسلمين سيد هادي خسروشاهي:
فرقه ي فرقان همانند سازمان آرمان مستضعفين و سازمان مجاهدين با استناد ظاهري به آيات قرآن و تفسير مادي گرايانه آنها در راستاي اهداف و اميال فرقه هاي خودشان خواستار حذف علما و رهبران جريان اصيل اسلامي بودند و اين به موازات فعاليت هواداران سکولاريسم الحادي بود که با اساس دين و باورهاي مذهبي مخالفت مي کردند. عقيده ي اين سازمان ها و گروهها که خواستار به اصطلاح اسلام منهاي آخوند و يا سياست منهاي روحانيت بودند،درواقع زاده ي گروهي بودند که از زمانهاي بسيار دور به مبارزه ي مستقيم و صريح براي حذف کامل مذهب از زندگي مردم برخاسته بودند و در واقع با قيافه ي مذهبي و تفسيرهاي مادي از مباني اسلامي مزورانه در تحريف و مسخ و حذف عناصر و ارزشهاي اخلاقي فرهنگي و اجتماعي مذهب مي کوشيدند . اين گروهها نقطه ي مشترکي با هم داشتند و آن اسلام منهاي روحانيت بود زيرا که روحانيت سدّي محکم و مقاوم در برابر آنان به شمار مي رفت ...
...من در تحليل ها و بررسي هاي سياسي – تاريخي خود به اين جمع بندي رسيده ام که بي ترديد رهبري اين فرقه علاوه بر عناصر و سازمان هاي ضد انقلاب داخلي با عناصر سيا و جاسوسان بيگانه هم ارتباط داشته و از آنها براي اجراي توطئه هاي خائنانه خط مي گرفته و حتي به آنها وعده ي ترور هفتگي مي دهد...
به دنبال اشغال [تسخير] سفارت آمريکا اسنادي به دست آمد که دليلي روشن بر ارتباط همه جانبه ي يک طلبه ي قديمي با سفارت و وعده ي ترور هاي هفتگي! وي به وزارت خارجه آمريکا بوده و به طور محرمانه مخابره شده است.
نمونه اي از اين اسناد سند زير است:

محرمانه و فوري
از سفارت آمريکا در تهران به وزارت امور خارجه
يکي از دوستان قديمي دفتر سياسي که يک طلبه قديمي است وسال گذشته مسئول مرکز بحث هاي ايدئولوژيک براي شاگردانش بود يک ديد خلاصه اي از فرقان داد.يازده نفر از شاگردان قديمي اين شخص عضو گروه فرقان در تهران هستند.تعداد اعضاي گروه فرقان چهل الي پنجاه نفر مي باشد.آنها ترکيبي از چپ گراها و راست گراها هستند. اگر چه بيشتر آنها نامتعادل هستند.به جز بعضي از افراطيون اغلب آنها اصول اسلامي را قبول دارند و احساس مي کنند که ترور راهي است که آنها از دست روحانيوني که با نظرات آنها هماهنگي ندارند خلاص مي شوند.يکي از اعضاي فرقان افتخار مي کرد که آنها در نظر دارند خرابکاري را با ترور هفته اي يک روحاني شروع کنند و تا رسيدن به موفقيت ادامه دهند.اشکال در اين است که در اينکه موفقيت چقدر مي تواند باشد به توافق نرسيدند.منبع بيان داشت اعضاي گروه فرقان که با آنها در تماس است توجهشان را به اهداف داخلي معطوف کرده اند.

در اينجا بايد اشاره کنم که رابط سفارت با فرقان شخصي بنام ويکتور تام ست بوده که به هنگام اشغال سفارت و گروگانگيري به وزارت خارجه ايران پناهنده شد و به رغم درخواست رسمي و کتبي دادستاني انقلاب اسلامي از وزارت خارجه براي بازجويي از وي در رابطه با ماجراي فرقان سرپرست وزارت خارجه ايران يعني آقاي صادق قطب زاده از تحويل او به دادستاني خودداري نمود و او که عضو اصلي و فعال شبکه جاسوسي سيا در ايران و حلقه ي وصل سيا با فرقان بود به کمک سفارت کانادا در ايران به سلامتي به واشنگتن برگشت!
... فرقاني ها فهرست بلند و بالايي از شخصيتهاي مختلف تهيه کرده بودند که به قول خودشان هفته اي يکي از آنها را ترور کنند!محصول اين توطئه خائنانه ترور 20 نفر بود که از آنها نه نفر از جمله آيت الله مرتضي مطهري ،آيت الله قاضي طباطبائي ،دکتر محمد مفتح ،سرلشگر محمد ولي قرني ،حاج مهدي عراقي ،حسام عراقي ،تقي حاج طرخاني ،شيخ قاسم اسلامي و ... شهيد شدند و 6 نفر از جمله آيت الله آقارضي شيرازي، آيت الله هاشمي رفسنجاني ،آيت الله رباني شيرازي ،آقاي حسين مهديان و ... مجروح شدند. پنج نفر ديگر هم که در ميان آنها دو کارخانه دار و يک تبعه ي آلماني و يک واعظ دوران رژيم قبل (محسن بهبهاني) و يک مداح (سيد جواد ذبيحي) که از زندان آزاد شده بود ديده مي شود. اينها هم توسط فرقه ي فرقان ترور و کشته شدند.
... با توجه به اينکه بعدها معلوم شد که يکي از اعضاي هسته ي دوم فرقان به نام محمد حسيني عضو سازمان (منافقين خلق) بوده است بايد حداقل اين را پذيرفت که سازمان افراد نفوذي خود را در اين فرقه داشته و مي توانسته در ترورها خط دهي کند و يا اطلاعات مقدماتي براي انجام ترورها را در اختيار اين فرقه بگذارد. از سوي ديگر خانه هاي امن تيمي فرقان مملو از کتابها و نشريات سازمان بوده که با توجه به کميت آنها بي ترديد فقط براي مطالعه گودرزي و هوادارانش نبوده است.
تأمين هزينه هاي سنگين چاپ و نشر دهها کتاب در صدها هزار نسخه و پرداخت هزينه هاي جاري افراد که بالغ بر پنجاه نفر شده بودند نخست از راه تهديد و باج گيري از مردم به دست مي آمد! و سپس براي توسعه کار به سرقت مسلحانه از بانک ها دست زدند!

چارت سازماني فرقان تقريبا به اين شکل بود:
رهبر : اکبر گودرزي
مرکزيت : علي حاتمي، سعيد مرآت، کمال ياسيني، عباس عسگري
هسته ي وابسته: حسين اقرلو، علي اسدي، بهرام تيموري، حسن حسني، حميد نيکنام، سعيد واحد، محسن سياهپوش، عبدالرضا رضواني، محمد حسيني
... در همان مصاحبه [مرتضي الويري با مجله داخلي!مجاهدين خلق يعني چشم انداز] پس از ذکر علت قطع همکاري [ الويري] باآن فرقه[تحت امر گودرزي] از قول آقاي الويري آمده است که: ديگر براي توزيع ونگهداري کتابهاي آنها آمادگي نداشتيم. به ياد دارم چند صد هزار جلد کتاب آنها نزد ما باقي ماند که کتابها را معدوم کرديم .
خُب! [فرقه ي فرقان به عنوان] سازماني که امکانات مالي ندارد چگونه فقط چند صد هزار جلد کتاب با هزينه هاي گزاف چاپ مي کند و آنها را علاوه بر خودشان و ديگران در اختيار سازمان فلاح هم که توسط ايشان و مهندس محمد [کاظم پيرو] رضوي و حميد فغفور مقربي و حسين شيخ عطار و چند نفر ديگر اداره مي شد قرار مي دهد؟

دکتر علي مطهري (فرزند شهيد):
فرقاني ها متأثر از افکار مارکسيستي بودند... مي خواستند اسلام را بر مارکسيسم تطبيق بدهند و احکام اسلامي را بر اساس مارکسيسم توجيه کنند. من معتقدم اينها بيشتر متأثر از افرادي چون موسوي خوئيني ها و دکتر پيمان بودند و همينطور از نهضت آزادي خارج از کشور و دکتر يزدي و قطب زاده و جزواتي که از طرف آنها مي آمد...

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي:
...اينکه چطور اين گروهها پيدا مي شوند روانشناختي خاصي دارد. افرادي پيدا مي شوند که استعداد خاصي دارند و غروري در آنها پيدا مي شود. مي بينند کساني کارهاي بزرگي را انجام داده اند به خود مي گويند چرا ما اين کار را نکنيم. عامل رواني مشترک بين همه ي اينها غرور است و اينکه احساس مي کنند مي توانند کارهاي بزرگي انجام دهند!
قبل از پيدايش فرقان گروه مشابهي هم در قم سربرآورد که پس از انقلاب هم تا مدتي مشغول فعاليت هاي خطرناک بود. مؤسس اين گروهک هم طلبه ساده اي بود که بسيار مغرور بود : سيد مهدي هاشمي را از زماني که کت و شلواري بود مي شناختم. همان زماني هم که هنوز درس رسائل و مکاسب مي خواند حس مي کرد عُرضه ي خاصي دارد..به اين توهم دچار شد که مي تواند دنيا را تسخير کند کشور هاي ديگر را تابع ديدگاه خود کند با رئيس فلان کشور ارتباط برقرار کند و از اين نوع بلندپروازي ها پيدا کرد.خودش هم نهايتا در اعترافاتش گفت که عامل همه اينها غرور بوده است.
رهبر گروهک فرقان هم همينطور بود.او فرد با استعدادي بود و به يک خانواده ي فقير و مذهبي تعلق داشت. او همراه با درس هاي طلبگي که خيلي هم طول نکشيد به مطالعه ي کتاب هاي روشنفکران روي آورد و سخت تحت تأثير آنها قرار گرفت و تز اسلام منهاي روحانيت را که بعدا اينها پرچمدارش شدند از نويسنده ديگري اخذ کردند.
مطالعات او هم روي همان کتابها بود و سخنرانيهايي هم که مي کرد ترجماني از همان کتابها بود.تفسيرهايي هم که براي قرآن مي گفت و مي نوشت برگرفته از همان تفسير سمبليک قرآن بود که از فرانسه به ارمغان آورده شده بود.فردي که اين نگاه را از فرانسه آورد در تفسير هابيل و قابيل در قرآن گفته بود: هديه ي قابيل پذيرفته نشد چون سرمايه دار بود! و خوشه هاي گندم هابيل پذيرفته شد چون کشاورز زحمتکشي بود! سپس مي گويد: من مانده بودم اين کلاغ سياه در اين قصه چه کاره است؟ بعد متوجه شدم که آن کلاغ سياه آخوند است! و اين آقا شد الگوي تفسير سمبليک قرآن!
و اين نوع نگاه و تفسير منتقل شد به آقاي گودرزي که سواد کم و غرور زياد داشت و شرايط مساعد اجتماعي هم در او اين پرسش را برانگيخت که ما چرا فقط براي داستان هابيل و قابيل اين کار را بکنيم؟مي شود همه ي قرآن را اين طور تفسير کرد!
متأسفانه بعضي از اشخاصي که الان هم از شخصيتهاي پشت پرده ي جريانات اخير هستند در مسجد قلهک و جاهاي ديگر همين حرف ها را زدند.. در سايه ي اظهارات آن افراد چهره هايي مانند گودرزي هم جرئت بيشتري پيدا مي کردند ...
مرحوم آقاي مطهري به عنوان يک اسلام شناس واقعي مي دانست که اگر تفسير سمبليک مطرح شود و جا بيفتد بزرگ ترين خطري است که اسلام را تهديد مي کند و قرائت هاي مختلف و من درآوردي از قرآن را به همراه خواهد داشت و از آن پس هر حرفي بزنيد جواب خواهند داد اين قرائت شماست .ما قرائت ديگري داريم! و ديگر چيزي که بشود به آن استناد کرد باقي نمي ماند.
چه خطري بالاتر از اين براي دين وجود دارد؟
اين خطرات را امثال آقاي مطهري درک مي کردند ... ديگران مي گفتند حالا يک طلبه اي يک حرفي زده و يک اشتباهي کرده حرفش ارزشي ندارد ولي آقاي مطهري مي دانست اين حرفها چه پتانسيلي دارند و چگونه به سرعت رواج پيدا مي کنند... ايشان مي دانست که اين درخت از ريشه فاسد است.تشخيص اينکه فساد مربوط به ريشه است يا برگ يا شاخه کار امثال مطهري است...

حاج احمد قديريان :
بعدها در خلال اعترافات دستگير شدگان فرقان بدست آمد هم گودرزي و هم دوستانش در جلسه ي تفسير قرآن آقاي موسوي خوئيني ها در مسجد جوستان شرکت مي کردند. من خودم هيچ وقت به جلسات ايشان نرفتم اما چون برخي از دوستانم مي رفتند از محتواي سخنان ايشان به ما خبر مي دادند.

حجت الاسلام والمسلمين سيد هادي خسروشاهي:
اکبر گودرزي...به تکثير و نشر دروس تفسيري به شکل پلي کپي اقدام مي کرد و از اسفند 1356 نشريه فرقان را منتشر ساخت که تا اسفند ماه 1359 سي و پنج شماره از آن به طور ماهانه منتشر گرديد.
فعاليت هاي گودرزي پيش از انقلاب محدود به کارهاي به ظاهر ديني و فرهنگي بود و به رغم فشار همه جانبه رژيم بر همه ي نيروهاي چپ و راست هيچ نوع محدوديت و مشکلي هم توسط رژيم شاه و ساواک بر سر راه فرقان ايجاد نمي شد. حتي به گفته ي خود گودرزي براي فعاليت هاي بيشتر با دامنه ي وسيعتر وي با هماهنگي دو نفر به نامهاي دکتر عابد و دکتر ملکي تصميم مي گيرد رهسپار اروپا شود و به همين منظور بدون هيچ مشکلي راهي پاکستان مي گردد. قرار مي شود از آنجا به لبنان برود ولي آنها به وعده خود وفا نمي کنند و او را حتي به بيروت هم نمي برند. لذا پس از اقامت دو ماهه در پاکستان باز به ايران بر مي گردد و از نو به کار تشکيل جلسات مذهبي و نشر کتاب و صدور اعلاميه مي پردازد که باز با هيچ مسئله اي از طرف ساواک روبرو نمي شود!

حجت الاسلام والمسلمين جعفر شجوني:
گودرزي بعد از آنکه از طرف علماي محترم و شناخته شده و حوزه هاي علميه ي مهم تهران طرد شد به سراغ آقاي موسوي خوئيني ها در مسجد جوستان رفت و او هم گودرزي را پذيرفت و اين هم امر غير منتظره اي نبود. آقاي خوئيني ها قبل از انقلاب در آن مسجد در مقام تفسير قرآن حرف هاي عجيب و غريبي مي زد که من اسم آن را گذاشته بودم قرآن شناسي آسان!...اين آقاي موسوي خوئيني ها هم به گفتن تفاسير مارکسيستي معروف بود.آقاي مطهري چند باري به او هشدار داده بودند ولي او کار خودش را مي کرد.مدتي در آن مسجد اين حرف ها را زد و عده اي جوان ناآگاه هم دور و برش را گرفتند و تصور مي کرد که بازارش هميشه گرم مي ماند...گودرزي به مسجد جوستان رفت و آقاي موسوي خوئيني ها هم او را به مسجد خمسه فرستاد.مسجد خمسه در اواسط خيابان سراب در خيابان دولت – يخچال واقع شده است....
موسوي خوئيني ها از کساني بود که قبل از انقلاب به اين ذهنيت دامن مي زد که هر نوع فعاليتي در دستگاههاي دولتي و شبه دولتي کمک کردن به رژيم است و حال آنکه توجه نمي کرد که بعضي ها از همين کارهاي شبه دولتي توانستند به اندازه ي ده ها سال تأثير کار او داشته باشند و بلکه بسيار بيشتر . علناً مي گفت آقاي مطهري و آقاي مفتح که تدريس در دانشگاه را پذيرفته اند با حکومت سازش کرده اند و تبديل به ترمز انقلاب شده اند!...او همين حکم را هم درباره آقاي بهشتي و آقاي باهنر مي داد که به آموزش و پرورش رفته بودند و کتابهاي درسي را تدوين مي کردند.مي گفت که اينها همکار فرخرو پارسا شده اند! و حال آنکه اگر قرار به انقلابيگري و منبرهاي داغ رفتن و بعد هم زنداني شدن باشد من که از بسياري از اينها جلوتر بودم ولي هيچ وقت از اين فکرها نمي کردم.من 25 بار زندان رفته و شلاقهايي خورده ام که اگر به ديوار مي زدند خراب مي شد منتهي کار امثال بنده روبنايي بود.يعني اگر يک پروژه ساخت و ساز خانه را در نظر بگيريد کار ماها حکم دکوراسيون خانه را داشت و کارهاي زيربنايي و پي ريزي و اسکلت بندي را امثال آقاي مطهري انجام مي دادند....
يک شيخ محترمي ... آقاي قاسمي.. نقل مي کرد من يک شب در مسجد جوستان کنار آقاي کروبي نشسته بودم وآقاي موسوي خوئيني ها هم روي منبر بود. اکبر گودرزي و محمود کشاني.. نشسته ومحو حرف هاي آقاي خوئيني ها شده بودند. اين آقارفته بودبالاي منبر و آيه شريفه و يصدون عن سبيل الله را کنايتاً و گاهي تصريحاً بر آقايان مطهري و مفتح و بهشتي تطبيق مي داد و مي گفت اينها ترمز انقلاب و سازشکارند و با دستگاه روي هم ريخته اند! من که ديدم گودرزي و کشاني مات و مبهوت حرف هاي خوئيني ها هستند به کروبي گفتم بابا اگر فردا انقلاب پيروز بشود اينها با اولين اسلحه اي که به دستشان بيفتد مي روند و اينها را مي کشند.
کروبي را که مي دانيد هم احساساتي است هم عصبي. دستش را بلند کرد و زد روي پاي من و گفت نه بابا! اينجوري نيست .ولي بعدها ديديم که اتفاقاً اينجوري شد!...
همين محمود کشاني از کساني بود که آقاي مفتح را در دانشگاه الهيات به گلوله بست. اين مسأله که فکر را چه کسي توي کله يک مشت بي سواد کرده بود بايد ريشه يابي کرد. بعد از سي سال که از انقلاب مي گذرد بايد معلوم شود محرکين اينها چه کساني بودند که اينقدر به خود جسارت دادند که چنين شخصيت هايي را بکشند...
...موسوي خوئيني ها... صريح بگويم آقاي مطهري معتقد بود که او مارکسيست شده است! آقاي مطهري اعتقاد افراد را از روي ظاهر و لباسشان نمي سنجيد بلکه محتواي حرف و فکر آنها را بررسي مي کرد.ايشان مي فرمود اين نوع تفاسير تفاسير مارکسيست هاست.حالا بر زبان هر کسي که مي خواهد جاري شده باشد...
از آيت الله آقا رضي شيرازي بپرسيد. ايشان تعريف مي کرد که وقتي آيت الله انواري از زندان آزاد شدند با آقاي مطهري به ديدن ايشان رفتيم .وقتي به منزل ايشان وارد شديم ديديم موسوي خوئيني ها هم آنجا نشسته. او چون با آقاي مطهري بد بود تا چشمش به ايشان افتاد بلند شد و رفت بيرون! آقاي مطهري با حالت عصبانيت و تحکم از آقاي انواري پرسيده بود او را مي شناسيد؟ آقاي انواري جواب داده بود بله اين آقاي خوئيني هاست. آقاي مطهري مي گويد:خبر داريد مارکسيست شده؟
آقاي مطهري واقعاًدرباره ي آقاي موسوي خوئيني ها همينطور فکر مي کرد و بخشي از هشدارهايي هم که در مقدمه ي کتاب گرايش به ماديگري داد درباره ي همين آدم و اطرافيانش بود....
... وقتي بعد از سالها به اين موضوع فکر مي کنم مي بينم فقط دو دسته بودند که در اين لباس[لباس روحانيت شيعه] مي ماندند. يک عده با نيت خالص مي خواستند خدمت کنند و جوانمردي به خرج مي دادند.دسته دوم هم يک عده آدم مرموز بودند که دستي اينها را در اين لباس نگه مي داشت تا در مواقع مقتضي در جامعه شبهه افکني کنند...
در دوران قبل از انقلاب ...چيزي که براي همه مهم بود پيش بردن مبارزه و پيروزي انقلاب بود . در آن سالها هر کسي که به نوعي به جريان مبارزه منسوب مي شد نزد مردم احترام پيدا مي کرد چون مردم از دستگاه نفرت داشتند.کمتر کسي مثل آقاي مطهري متوجه تفاوت صفوف و انحراف افرادي مي شد که خود را در ميان مبارزين جا زده بودند....بسياري معتقد بودندحالا وقت طرح اين مسئله نيست چون در صفوف مبارزين با رژيم شکاف ايجاد مي شود ولي ايشان معتقد بود که بايد از همين حالا جلوي رشد اين جريان را بگيريم وگر نه در آينده مسئله ساز خواهد شد... عده اي از حاميان [آن دوره] گروه فرقان [بعد از پيروزي انقلاب] توسط خود آنها ترور شدند.. يکي از آنها شهيد حاج تقي حاج طرخاني است. اين شهيد بزرگوار خيلي به گودرزي خدمت کرد... بعد از انقلاب گودرزي مي رود دم در منزل حاج طرخاني و مي گويد ما پانصد هزار تومان پول نياز داريم. پول زيادي بود. حاج طرخاني مي پرسد شما اين پول را براي چه چيزي لازم داريد؟ گودرزي مي گويد مي خواهيم انقلاب کنيم.حاج طرخاني مي گويد انقلاب که کرديم! گودرزي مي گويد نه اين انقلاب نشد. ما مي خواهيم عليه اين آخونديسم موج سوار انقلاب کنيم! حاج طرخاني بنده خدا هم گفته بود: ما از اين پولها نداريم به کسي بدهيم. گودرزي هم کينه او را به دل گرفت و در ماه رمضان با دو سه نفر دم در منزل شهيد حاج طرخاني آمد و او را جلوي چشم دختر ده دوازده ساله اش به گلوله بست. خيلي بي حيايي و بي چشم و رويي کرد...
ادامه دارد...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس