به گزارش مشرق، نشست فیلمسازان جوان سینمای انقلاب، به مناسبت روز جهانی مسجد با اکران و رونمایی از دو مستند با موضوع مسجد همراه بود.
اولین مستندی که در این نشست به نمایش درآمد، مستند «فصل سیب» به کارگردانی امیرمهریزدان بود که امام جماعت مسجد صاحب الزمان محله افسریه را که با فعالیت گسترده خود تاثیر قابل توجهی در محل و نمازگزاران گذاشته است، نشان میدهد.
مستند دیگری که برای اولین بار به نمایش درآمد، مستند«آنچه بر این خانه رواست» به کارگردانی تورج کلانتری بود که به فعالیتهای مسجد مشیریه میپردازد. هر دو این مستندها با تهیهکنندگی سید جمال عودسیمین در موسسه نجوای زلال هنر تهیه شده است.
در این نشست آقایان مصطفی فارویی به عنوان کارشناس مجری، امیر مهریزدان کارگردان مستند فصل سیب و از اعضای موسسه نجوای زلال هنر و مجتبی همتیفر دانشجوی دکترای فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان کارشناس حضور داشتند.
همچنین آقایان سلطانمحمدی و نقیزاده که از اعضای قدیمی و فعال مسجد جوادالائمه هستند، به بازگویی خاطرات خود از فعالیتهای این مسجد در دوران انقلاب و دفاع مقدس پرداختند.
سال آینده روز جهانی مسجد، نماز در مسجد الاقصی
امیرمهریزدان کارگردان مستند «فصل سیب» در ابتدای نشست با اشاره به ثبت این روز به عنوان روز جهانی مسجد، ابراز امیدواری کرد سال آینده این روز در مسجد الاقصی نماز جماعت برگزار کنیم و آنجا برای فیلمهایی که با موضوع مسجد است، جلسه بگیریم.
وی در مورد چگونگی ساخت آثاری با موضوع مسجد در موسسه نجوای زلال هنر، گفت: ما به دنبال این بودیم که درباره مسجد کار کنیم و دنبال مساجد مختلف بودیم؛ متوجه شدیم در امور مساجد کار تحقیقی انجام شده و پنجاه مسجد فعال را شناسایی کردهاند، از بین این مساجد ده مسجد مورد انتخاب دوستان مجموعه قرار گرفت و با دیدن این مساجد از نزدیک، پنج مسجد برای ساخت مستند انتخاب شد. مسجد صاحب الزمان افسریه، مسجد امامحسن(ع) مشیریه، مسجد صاحبالزمان شهرک رسالت، مسجد جوادالائمه(ع) و مسجدی که حاج آقا مقدس امام جماعتش بودند و مستندش به نام «کوچه مقدس» در جشنواره عمار معروف شد. مجموعاً پنجکار با موضوع مسجد تولید کردیم که هرکدام سختیهایی هم داشت. ان شاءالله خدا توفیق بدهد و بتوانیم ادامه دهیم.
جذابیت، اصل اساسی ماست
مهریزدان در جواب مجری نشست مبنی بر مطرح شدن مباحث به صورت گذرا و نبود محوریت در مستند، گفت: اصل اساسی ما، جذابیت و عدم خسته کننده بودن آن است. نسخه اول این مستند 40 دقیقه بود که پس از سه بار تدوین به صورت نسخه 25 دقیقه ای درآمد. واقعاً کشش بعضی مباحث دیگر وجود نداشت؛ مثلاً یک بحث مهم مشاوره خانواده حاج آقای معراجی بود. ایشان یک زوج را از طلاق مسلم نجات داده بود اما چون این زوج راغب نبودند ما نمیتوانستیم آن را به تصویر بکشیم؛ اینکه سعی کردیم جذابیت حفظ شود، طبیعتاً چیزهایی فدا شد.
وی در مورد محوریت در مستند «آنچه به این خانه رواست» هم توضیح داد: در این مستند بنا نبود چیزی به عنوان محوریت باشد، چون کانون در آن اهمیت داشت و نمیخواستیم کسی برجسته شود؛ متأسفانه در خلال کار مشکلاتی پیش آمد و گاهی همراهی لازم توسط اعضای کانون صورت نمیگرفت؛ آغوش بازی که انتظار داشتیم و همکاری که فکر میکردیم نشد البته اینها هیچ کدام توجیه نقاط ضعف نمیشود، حتماً نقاط ضعفی وجود دارد. به ما به چشم افراد تازه کار با انگیزه نگاه کنید.
«نجوای زلال هنر» را با بودجه شخصی راه انداختیم
عضو موسسه «نجوای زلال هنر» در رابطه با فعالیتهای این گروه گفت: این مجموعه را آقای سیدجمال عودسیمین خودشان با بودجه شخصی راه انداختند البته من دیرتر ملحق شدم؛ مجموعاً پنج نفر هستیم که کارهای اصلی را انجام میدهیم یعنی شما تیتراژهای همه این فیلمها را نگاه کنید، اسم سه چهار نفر در همه کارها مشهود است؛ یک واحد شصت و دو سه متری را اجاره کردیم و فعالیت میکنیم. بنای ما بر این است که سبک زندگی دینی و سبک زندگی مسجدی و انقلاب اسلامی را به عنوان محور کار قرار بدهیم.
وی افزود: تجربه خوبی که دوستان سر «کوچه مقدس» داشتند مزید بر علت شد که در این جریان پیش برویم. با سختیهای زیادی هم روبرو هستیم، در عین حال همیشه سعی کردیم که کیفیت را فدا نکنیم. مستند «مسجد مشیریه» یک بار کار به تدوینگری سپرده شد. دو ماه هم طول کشید اما نپسندیدیم؛ دوباره خودمان آن را تدوین کردیم یا همین مستند «فصل سیب» سه بار تدوین شد. تدوینی که واقعاً زیر و رو میکردیم. یعنی میچیدیم و دوباره به هم میریختیم؛ الحمدالله تا الآن زمینگیر نشدهایم ان شاءالله اگر خدا لطف کند فعلاً با همین شیوه سپری میکنیم؛ به تجربه نگاری و تکثیر آن در حوزه مسجد نیاز داریم.
نشان دادن آسیبها در کنار نمونههای موفق
در ادامه این نشست مجتبی همتیفر که پایاننامه کارشناسی ارشد خود را با محوریت «کارکرد تربیت دینی در مساجد» نوشته است، به بیان نظرات خود پرداخت.
وی در همین ارتباط بیان داشت: ما در حوزههایی مثل مسجد نیاز به نظریهپردازی نداریم، زیرا این قدر تجربیات ناب و خوب داریم که ثبت و تکثیر آنها کمک میکند به این که دوباره اتفاق بیفتند.
همتیفر درباره فعالیتهای خود در این حوزه گفت: خود ما در نشریه «کانون» در مشهد، تجربهنگاری مساجد کشور را انجام دادیم یا در کاری دیگر تجربه ده تشکل تربیتی را در کشور ثبت کردیم. این مواردی که الآن ثبت میشود، ده سال بعد به عنوان سند میتواند هم در پژوهشهای اجتماعی و هم در پژوهشهای تربیتی ما استفاده شود، حتی میتواند در حوزههای سیاستگذاری ما ملاک قرار بگیرد.
این کارشناس مسائل تربیتی افزود: فکر میکنم این مستندها کارهای موفقی بودند. توانسته بودند وجوهی از فعالیت و تاثیرگذاری مساجد را نشان دهند که در خیلی از مساجد ضعف است و خلاء آن احساس میشود.
وی با اشاره به اینکه میتوان نوع نگاهی دیگر به این کارها داشت، بیان کرد: این مستندها عرصه موفق مساجد را نشان میدهند، اما واقعیت مساجد ما واقعاً این نیست. ممکن است بعضی سیاستگذاران که این کارها را میبینند، فکر کنند همه مساجد ما همین طور هستند اما باید از امور مساجد سؤال کرد که آن پنجاه مسجد را که این دو مورد از بهترین آنهاست، از بین چند مسجد انتخاب شدهاند؟ قاطبه مساجد ما چه فضایی دارند؟ درصد مخاطبین جوان آنها چقدر است؟ حتی فعالان مساجد، چه فهمی از کار تربیتی و کار تبلیغی دارند؟
مجتبی همتیفر در ادامه به نظرسنجی انجام شده در نشریه «کانون» اشاره کرد و افزود: یک شماره به سراغ محصولات فرهنگی رفتیم. سؤال ما این بود: چندتا از شبکههای پرمخاطب بین جوانها و نوجوانان را نام ببرید. چیزهایی که برای ما گفتند این بود: کربلا، فرات، شبکه قرآن، بعضیها هم جام جم را اشاره کردند. این ذهنیت کسی است که میخواهد برای جوان کار فرهنگی کند.
وی افزود: یا یکی از سؤالهای ما این بود که چندتا از بازیهای معروف کامپیوتری را نام ببرید که الآن نوجوانان در کافی نتها و خانهها بازی میکنند. عمدتاً نمیدانستند. یک تعداد ایکس باکس و سونی را به عنوان بازی معرفی میکردند. ما باید در کنار معرفی نمونههای موفق، آسیبها را هم بگوییم. در این مستندها که دقت کردم، حدود پنجاه درصد جوان بودند در حالی که در خیلی از مساجد این گونه نیست. این که چرا این اتفاق میافتد باید بررسی شود.
مسجد، کانون اصلی زندگی
همتیفر همچنین افزود: آقا جملهای دارند که ما این را شعار نشریهمان کرده بودیم؛ میگویند: هر جا سامان زندگی هست مسجد مرکز و کانون اصلی است. در شهرهای بزرگ مسجد محوری که نداریم هیچ، خانواده محوری هم نداریم. یعنی فرد خانه میرسد خسته و مانده است و به بچههایش هم نمیرسد تا چه برسد به این که بخواهد به مسجد برود و فعالیت بکند و ارتباط داشته باشد.
این کارشناس با اشاره به مسئله تغییر جمعیت گفت: چقدر از جمعیت یک محله ساکن و بومی همان منطقه هستند و چقدر از مساجد ما در مناطقی قرار دارند که مخاطب غیربومی و متحرک دارند؟ یعنی جمعیت یک سال هست و سال بعد میرود. در محلهای که سابقه حضور یک خانواده سی سال و بیست سال و ده سال است، مسجد و امام جماعت و تیم فرهنگی این فرصت را پیدا میکنند که ارتباط برقرار کنند. چون یک وجه کار تربیتی استمرار است.
مسجد باید در همه شئون زندگی دخیل باشد
همتیفر با اشاره به جمله مقام معظم رهبری درباره اینکه مسجد باید محور زندگی باشد گفت: چه زمانی میتواند محور زندگی باشد؟ وقتی که نیازهای مختلف مردم را جواب دهد. مسجد وقتی میتواند در یک محله موفق باشد که بتواند برای شئون مختلف نیازهای مردم کار تعریف کرده باشد. مسجد موفقی در یک روستا، محلی برای کارآفرینی اهالی آن روستا شده بود. خانم ها سبزی خشک کنند و کارهای مختلفی که تعریف کرده بودند. در عین حال، مسجد کارکرد اصلی خودش را داشت. چون کارکرد اصلی مسجد بحث عبادت و تربیتی آن است. در کنار این می توان با اضافه کردن بعضی موارد، هدایتگری و نقش تربیتی را بهتر انجام داد. یعنی مردم را به سمت مسجد کشاند.
در ادامه این جلسه آقایان سلطان محمدی و نقیزاده به بیان خاطراتی در رابطه با فعالیتهای مسجد جوادالائمه در ابتدای سالهای انقلاب پرداختند، که تنها بخشی از آنها در ادامه می آید و ان شاءالله متن کامل این خاطرات پس از ویرایش های لازم منتشر خواهد شد.
آقای سلطان محمدی از فعالین قدیم مسجد جوادالائمه هستند که اسناد و عکس های فعالیتهایشان را جمع کرده و هم خاطرات خوبی دارد، هم تحلیل درستی از آن فعالیتها ارائه میدهد. آنچه در ادامه می خوانید بخشی از خاطرات ایشان است.
نیتها باید خدایی باشد
در مستند اول دیدیم روحانی نقش مؤثری دارد. در برخوردش با بچههای نوجوان، نوحه خواندن، نماز خواندن، سینه زدن، همه جا محور اصلی روحانی بود. در مسجد دوم روحانی هم همراهی میکرد اما محور اصلی نبود. واقعاً زیبایی اسلام و این مسجدها که جزیی از اسلام میشوند همین است. این نیست که بگوییم آن مسجدها طبق یک فرمولی و یک برنامهریزیای پیشرفت کردند. هر مسجدی برای خدا باشد میبینیم میگیرد. بگوییم که در مسجد محور این است که هر کس هر کاری میکند برای خدا باشد. خود به خود اگر اخلاص داشته باشند و نیت آنها رضای خدا باشد، یک کار ساده هم میگیرد.
در مسجد خود ما همین جوری بوده. پیشنماز ما نسبت به پیشنمازهای دیگر خیلی ساده بود. یکی از ویژگیهایی که حاج آقا مطلبی امام جماعت مسجد جوادالائمه داشتند این بود که مانع انجام کاری توسط دیگران نمی شدند، هر کس هر جا هر کاری میتوانست بکند انجام میداد. ما باید بدانیم اگر همه چیز ما برای خدا باشد، خود به خود جور میآید ولی اگر بخواهیم همه طبق یک چارچوب کار کنند، نمی شود. اگر جای دیگر کسی آن فرمول را گیر نیاورد، آیا نباید کار کنند؟ یک جای دیگر این پیش نماز را ندارد که این قدر همکاری بکند، آیا نباید کار کنن؟ نه. اول از همه نیتهای خوبی داشته باشد. به لطف شهدا و مدد امام هر کاری بکنند میگیرد و خوب میشود. ما در مسجد خودمان غیر از این چیز دیگری نداشتیم.
مسجد جوادالائمه از یک هیئت خانوادگی شروع شد
در مسجد ما، هیئتی از روستای کربکند اصفهان بود که همگی خانوادگی و همشهری بودند. جزو روستاهای اطراف دولت آباد اصفهان بود. اینها یک هیئتی داشتند. بیشتر آنها در میدان ترهبار در کار میوه بودند. این ها تصمیم میگیرند که یک زمینی بخرند و هیئتشان در مسجد فعالیت بکند. میآیند یک تکه زمین میخرند. بعد طی چند مرحله سه تکه جدا جدا خریداری میشود. یک فرد خاصی هم پول نمیدهد. حاجی مطلّبی هم از همان اولش حضور داشته. یک گوشهاش چادری میزنند و روی آن چادر اسم مسجد جوادالائمه را مینویسند. یعنی این که سازندههایش واقعاً نیت خالصانهای داشتند. آدمهای خیلی سطح معمولی بودند. در میدان کارگر بودند. همه جور تویشان بود. یک نفر خاصی که یک دفعه بگوید من این زمین را میدهم نبوده. در تهیه بنایش هم تا هر چقدر که پولشان بوده میساختند. این جوری نبوده که یک دفعه صفر تا صدش را در یک مرحله بسازند.
شهدا را قاطی کارهای مسجد کنید
هر کاری توی ذهن بچهها میآمد، این نبود که حاجی مطلّبی بگوید این کار را نکنید. این بود که در زمینههای مختلفی به مدد شهدا هر کاری در آن مسجد شده، برای شهدا شده. بچه ها اولین کاری که کردند این بود که دوربین جور کردند تا بتوانند فیلم تشییع شهدای مسجدمان را بگیرند. بچههای ما که در والفجر هشت شهید شدند، ما الآن فیلمهای سه دقیقهایشان را در جبهه داریم.
یعنی واقعاً همه چیز ما به لطف شهدا بود. این را میگویم به خاطر این که اگر هر مسجدی بیایند و شهدایشان را قاطی کارهایشان بکنند و مدد بگیرند، کار آنها ده برابر بازدهی خواهد داشت. ما الآن هم کارهایی که عمومی میکنیم، باز به نوعی میبینیم که مدد شهدا است. مسجد ما مراسمهای بزرگی میگیرد. بچهها که شهید میشدند، دو سهتا در یک عملیات. خود به خود گردن مسجد بود که یک سالگرد بگیرد. بعد تجربهاش در آن سالگردها بیشتر میشد.
مهمان دیگر این نشست اصغر نقی زاده بود، که یکی دیگر از بچه های مسجد جوادالائمه است و خاطرات آن دوره را به شکل جذابی تعریف می کند. آنچه در ادامه می آید بخشی از خاطرات اوست.
حاج آقا مطلبی و امیرحسین فردی پدر ما بودند
قبلاً مساجدی که در تهران بود، یک روحانی در محل میآمد و مال آن محله میشد. آنجا زندگی میکرد. یک نقطهای را انتخاب میکرد. یک چادر میزد. این که میگویم سابقه جوادالائمه است. بعد مردم را دور خودش جمع میکرد. میگفت این دین، این خدا، این پیغمبر و این چیزهایی که حالا هست. یکسره هم از عوامل ساواک میآمدند و میگفتند، این را نگویید. آن را نگویید. این حرف را نزنید. چیزهایی که سالهای قبل از انقلاب هم سنهای من یادشان هست و میدانند. حکومت داشت برای خودش یک راه سکولار را میرفت. از این طرف هم مسجدها به عنوان جایی که پایگاه دین است، روحانی میآمد و حکم پدر ما را پیدا میکرد. پدر اول ما در مسجد حاج آقا مطلّبی بود. پدر دوم ما امیرخان فردی بود که ده پانزده سال از ما بزرگتر بود. خدا رحمتش کند.
نهادهای انقلاب از دل مسجد بیرون میآمد
یک حاج آقا یادگاری داشتیم. الآن دیگر پیرمردی شده. ایشان سعی میکرد در مسجد مشکل اقتصادی مردم را حل کند. یکی یخچال نداشت. واقعاً مشکلات اقتصادی مردم را خیلی کمک میکرد. یک سری فعالیتها یواش یواش از آن مسجد بیرون آمد و شکل وزارتخانه به خودش گرفت. شد جهاد سازندگی. بعد شد جهاد کشاورزی. اینها از توی مسجد بیرون آمد. یا وقتی کمیته درست شد، آمدند چه کار کردند. تمام لات و لوتهای محل همه آمدند و جذب مسجد شدند. یک کمیته درست کردند و گفتند، حالا خود شما که عامل ناامنی بودید حالا بیایید و امنیت درست کنید. نمیدانم اصغر پاره پوره و احمد چترباز و فلان. خدا روحشان را شاد کند. اینها قشنگ مأمور کمیته شدند. خلافها را هم میشناختند دیگر. امنیت این جوری شکل گرفت. در کنار شهربانی آن موقع که پاسبانها بودند. بعد این رفت و یواش یواش به نهاد کمیته تبدیل شد. بعد یواش یواش نهاد کمیته رفت و با نیروی انتظامی ادغام شد.
جهاد سازندگی مسجدی
یک برنامه به نام جهاد سازندگی بود. جمعهها از مسجدمان اتوبوس میآوردیم. خانوادهها را جمع میکردیم. مثلاً به آن طرف ورامین میرفتیم. گندم یک نفر را برایش میچیدیم. تحویلش میدادیم و میآمدیم. این یکی از کارهای ما بود. یک سال مسجد ما محور شده بود. از مسجدهای دیگر اتوبوس ها به آنجا میآمدند. جمع میشدند و برای جهاد سازندگی میرفتیم. سالهای پنجاه و نه و شصت. به مزرعههای کشاورزی میرفتیم. جوی یارو را میچیدیم. گندمش را میچیدیم و کارهایی که از دست ما برمیآمد. حتی یک سری از بچهها بلند شدند و به سیستان و بلوچستان رفتند. خود امیرخان (امیرحسین فردی) اینها رفتند. یا پنجشنبه جمعهها اتوبوس میگذاشتیم. جمع میکردیم و میگفتیم ببریم دعای کمیل. دعای کمیل تازه شکل گرفته بود. یک حاج آقایی به نام رستگاری بود. من اصلاً نمیدانم او کجا رفت و چی شد. یک اتوبوس دو طبقه پر میکردیم و برای دعای کمیل میبردیم که شبهای جمعه برگزار میشد.
مادر من که الآن دیگر زمینگیر شده و برایش پرستار گرفتیم، رئیس بسیج مسجد بود. همیشه این خانم ها را جمع میکرد و به قم و جمکران میبرد. شوهرانشان در خانه ما میآمدند. یک سره فحش و بد و بیراه به ما میدادند. زن ما را برای چه برداشته برده. بابام خدا بیامرز هم به مادرم میگفت، خانم این قدر اینها را برندار ببر. این ها میآیند و سروصدا میکنند.
مسجد و رزمندههایی که ساخته شدند، نه اینکه از آسمان بیایند
اولین بار ده نمکی در فیلمهایش مطرح کرد که این رزمندهها از آسمان نیامدهاند. من خودم سینهام تا اینجا باز، پاچه گشاد، ما آدمها این جوری بودیم. امام آمد و به آدمهایی تبدیل شدیم که. البته من نه. من بادمجان بم بودم. آفت هم نداشتم. دین درست و حسابی هم ندارم. مسلمان درست و حسابی هم نیستم. الآنش هم دارم میگویم. بچههایی را ساخت. جالب است. پسرخاله من را از هوانیروز به عنوان نیروی ضد انقلاب اخراجش کردند. در هوانیروز کرمانشاه. به تهران آمد. به مسجد جوادالائمه آمد. رفت در والفجر هشت شهید شد. یک دانه عملیات هم بیشتر نیامد. این آدم ها چه جوری این جوری شدند.
من به شما بگویم. ایشان یادش هست. چاله میکندند. توی چاله میرفتند. آدمی که جوان است. اوج شهوت، اوج قدرت، اوج دنیاخواهی، اینها در جوان هست دیگر. همه این وسوسهها هست. آنجا میرفت نماز شب میخواند. زیارت عاشورا، دعای کمیل، فرهنگ نوکری امام حسین. امام این را راه انداخت. همت را اینها ساخت. احمد متوسلیان را این جور چیزها ساخت. وگرنه من به شما بگویم. هر جا در عملیات گیر میکردیم، فقط توسل میخواندیم. چون عراقی ها همه نقشهشان بهتر از ما بود، هم نیرویشان بهتر از ما بود، هم سلاحشان بهتر از ما بود. بهترین کارشناسان دنیا بالای سرشان ایستاده بودند. ما این طرف چی داشتیم. یا امام حسین، ما برای تو میجنگیم. از کجا یاد گرفته بودیم. از مسجد. آن موقع این جوری بود.
اولین مستندی که در این نشست به نمایش درآمد، مستند «فصل سیب» به کارگردانی امیرمهریزدان بود که امام جماعت مسجد صاحب الزمان محله افسریه را که با فعالیت گسترده خود تاثیر قابل توجهی در محل و نمازگزاران گذاشته است، نشان میدهد.
مستند دیگری که برای اولین بار به نمایش درآمد، مستند«آنچه بر این خانه رواست» به کارگردانی تورج کلانتری بود که به فعالیتهای مسجد مشیریه میپردازد. هر دو این مستندها با تهیهکنندگی سید جمال عودسیمین در موسسه نجوای زلال هنر تهیه شده است.
در این نشست آقایان مصطفی فارویی به عنوان کارشناس مجری، امیر مهریزدان کارگردان مستند فصل سیب و از اعضای موسسه نجوای زلال هنر و مجتبی همتیفر دانشجوی دکترای فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان کارشناس حضور داشتند.
همچنین آقایان سلطانمحمدی و نقیزاده که از اعضای قدیمی و فعال مسجد جوادالائمه هستند، به بازگویی خاطرات خود از فعالیتهای این مسجد در دوران انقلاب و دفاع مقدس پرداختند.
سال آینده روز جهانی مسجد، نماز در مسجد الاقصی
امیرمهریزدان کارگردان مستند «فصل سیب» در ابتدای نشست با اشاره به ثبت این روز به عنوان روز جهانی مسجد، ابراز امیدواری کرد سال آینده این روز در مسجد الاقصی نماز جماعت برگزار کنیم و آنجا برای فیلمهایی که با موضوع مسجد است، جلسه بگیریم.
وی در مورد چگونگی ساخت آثاری با موضوع مسجد در موسسه نجوای زلال هنر، گفت: ما به دنبال این بودیم که درباره مسجد کار کنیم و دنبال مساجد مختلف بودیم؛ متوجه شدیم در امور مساجد کار تحقیقی انجام شده و پنجاه مسجد فعال را شناسایی کردهاند، از بین این مساجد ده مسجد مورد انتخاب دوستان مجموعه قرار گرفت و با دیدن این مساجد از نزدیک، پنج مسجد برای ساخت مستند انتخاب شد. مسجد صاحب الزمان افسریه، مسجد امامحسن(ع) مشیریه، مسجد صاحبالزمان شهرک رسالت، مسجد جوادالائمه(ع) و مسجدی که حاج آقا مقدس امام جماعتش بودند و مستندش به نام «کوچه مقدس» در جشنواره عمار معروف شد. مجموعاً پنجکار با موضوع مسجد تولید کردیم که هرکدام سختیهایی هم داشت. ان شاءالله خدا توفیق بدهد و بتوانیم ادامه دهیم.
جذابیت، اصل اساسی ماست
مهریزدان در جواب مجری نشست مبنی بر مطرح شدن مباحث به صورت گذرا و نبود محوریت در مستند، گفت: اصل اساسی ما، جذابیت و عدم خسته کننده بودن آن است. نسخه اول این مستند 40 دقیقه بود که پس از سه بار تدوین به صورت نسخه 25 دقیقه ای درآمد. واقعاً کشش بعضی مباحث دیگر وجود نداشت؛ مثلاً یک بحث مهم مشاوره خانواده حاج آقای معراجی بود. ایشان یک زوج را از طلاق مسلم نجات داده بود اما چون این زوج راغب نبودند ما نمیتوانستیم آن را به تصویر بکشیم؛ اینکه سعی کردیم جذابیت حفظ شود، طبیعتاً چیزهایی فدا شد.
وی در مورد محوریت در مستند «آنچه به این خانه رواست» هم توضیح داد: در این مستند بنا نبود چیزی به عنوان محوریت باشد، چون کانون در آن اهمیت داشت و نمیخواستیم کسی برجسته شود؛ متأسفانه در خلال کار مشکلاتی پیش آمد و گاهی همراهی لازم توسط اعضای کانون صورت نمیگرفت؛ آغوش بازی که انتظار داشتیم و همکاری که فکر میکردیم نشد البته اینها هیچ کدام توجیه نقاط ضعف نمیشود، حتماً نقاط ضعفی وجود دارد. به ما به چشم افراد تازه کار با انگیزه نگاه کنید.
«نجوای زلال هنر» را با بودجه شخصی راه انداختیم
عضو موسسه «نجوای زلال هنر» در رابطه با فعالیتهای این گروه گفت: این مجموعه را آقای سیدجمال عودسیمین خودشان با بودجه شخصی راه انداختند البته من دیرتر ملحق شدم؛ مجموعاً پنج نفر هستیم که کارهای اصلی را انجام میدهیم یعنی شما تیتراژهای همه این فیلمها را نگاه کنید، اسم سه چهار نفر در همه کارها مشهود است؛ یک واحد شصت و دو سه متری را اجاره کردیم و فعالیت میکنیم. بنای ما بر این است که سبک زندگی دینی و سبک زندگی مسجدی و انقلاب اسلامی را به عنوان محور کار قرار بدهیم.
وی افزود: تجربه خوبی که دوستان سر «کوچه مقدس» داشتند مزید بر علت شد که در این جریان پیش برویم. با سختیهای زیادی هم روبرو هستیم، در عین حال همیشه سعی کردیم که کیفیت را فدا نکنیم. مستند «مسجد مشیریه» یک بار کار به تدوینگری سپرده شد. دو ماه هم طول کشید اما نپسندیدیم؛ دوباره خودمان آن را تدوین کردیم یا همین مستند «فصل سیب» سه بار تدوین شد. تدوینی که واقعاً زیر و رو میکردیم. یعنی میچیدیم و دوباره به هم میریختیم؛ الحمدالله تا الآن زمینگیر نشدهایم ان شاءالله اگر خدا لطف کند فعلاً با همین شیوه سپری میکنیم؛ به تجربه نگاری و تکثیر آن در حوزه مسجد نیاز داریم.
نشان دادن آسیبها در کنار نمونههای موفق
در ادامه این نشست مجتبی همتیفر که پایاننامه کارشناسی ارشد خود را با محوریت «کارکرد تربیت دینی در مساجد» نوشته است، به بیان نظرات خود پرداخت.
وی در همین ارتباط بیان داشت: ما در حوزههایی مثل مسجد نیاز به نظریهپردازی نداریم، زیرا این قدر تجربیات ناب و خوب داریم که ثبت و تکثیر آنها کمک میکند به این که دوباره اتفاق بیفتند.
همتیفر درباره فعالیتهای خود در این حوزه گفت: خود ما در نشریه «کانون» در مشهد، تجربهنگاری مساجد کشور را انجام دادیم یا در کاری دیگر تجربه ده تشکل تربیتی را در کشور ثبت کردیم. این مواردی که الآن ثبت میشود، ده سال بعد به عنوان سند میتواند هم در پژوهشهای اجتماعی و هم در پژوهشهای تربیتی ما استفاده شود، حتی میتواند در حوزههای سیاستگذاری ما ملاک قرار بگیرد.
این کارشناس مسائل تربیتی افزود: فکر میکنم این مستندها کارهای موفقی بودند. توانسته بودند وجوهی از فعالیت و تاثیرگذاری مساجد را نشان دهند که در خیلی از مساجد ضعف است و خلاء آن احساس میشود.
وی با اشاره به اینکه میتوان نوع نگاهی دیگر به این کارها داشت، بیان کرد: این مستندها عرصه موفق مساجد را نشان میدهند، اما واقعیت مساجد ما واقعاً این نیست. ممکن است بعضی سیاستگذاران که این کارها را میبینند، فکر کنند همه مساجد ما همین طور هستند اما باید از امور مساجد سؤال کرد که آن پنجاه مسجد را که این دو مورد از بهترین آنهاست، از بین چند مسجد انتخاب شدهاند؟ قاطبه مساجد ما چه فضایی دارند؟ درصد مخاطبین جوان آنها چقدر است؟ حتی فعالان مساجد، چه فهمی از کار تربیتی و کار تبلیغی دارند؟
مجتبی همتیفر در ادامه به نظرسنجی انجام شده در نشریه «کانون» اشاره کرد و افزود: یک شماره به سراغ محصولات فرهنگی رفتیم. سؤال ما این بود: چندتا از شبکههای پرمخاطب بین جوانها و نوجوانان را نام ببرید. چیزهایی که برای ما گفتند این بود: کربلا، فرات، شبکه قرآن، بعضیها هم جام جم را اشاره کردند. این ذهنیت کسی است که میخواهد برای جوان کار فرهنگی کند.
وی افزود: یا یکی از سؤالهای ما این بود که چندتا از بازیهای معروف کامپیوتری را نام ببرید که الآن نوجوانان در کافی نتها و خانهها بازی میکنند. عمدتاً نمیدانستند. یک تعداد ایکس باکس و سونی را به عنوان بازی معرفی میکردند. ما باید در کنار معرفی نمونههای موفق، آسیبها را هم بگوییم. در این مستندها که دقت کردم، حدود پنجاه درصد جوان بودند در حالی که در خیلی از مساجد این گونه نیست. این که چرا این اتفاق میافتد باید بررسی شود.
مسجد، کانون اصلی زندگی
همتیفر همچنین افزود: آقا جملهای دارند که ما این را شعار نشریهمان کرده بودیم؛ میگویند: هر جا سامان زندگی هست مسجد مرکز و کانون اصلی است. در شهرهای بزرگ مسجد محوری که نداریم هیچ، خانواده محوری هم نداریم. یعنی فرد خانه میرسد خسته و مانده است و به بچههایش هم نمیرسد تا چه برسد به این که بخواهد به مسجد برود و فعالیت بکند و ارتباط داشته باشد.
این کارشناس با اشاره به مسئله تغییر جمعیت گفت: چقدر از جمعیت یک محله ساکن و بومی همان منطقه هستند و چقدر از مساجد ما در مناطقی قرار دارند که مخاطب غیربومی و متحرک دارند؟ یعنی جمعیت یک سال هست و سال بعد میرود. در محلهای که سابقه حضور یک خانواده سی سال و بیست سال و ده سال است، مسجد و امام جماعت و تیم فرهنگی این فرصت را پیدا میکنند که ارتباط برقرار کنند. چون یک وجه کار تربیتی استمرار است.
مسجد باید در همه شئون زندگی دخیل باشد
همتیفر با اشاره به جمله مقام معظم رهبری درباره اینکه مسجد باید محور زندگی باشد گفت: چه زمانی میتواند محور زندگی باشد؟ وقتی که نیازهای مختلف مردم را جواب دهد. مسجد وقتی میتواند در یک محله موفق باشد که بتواند برای شئون مختلف نیازهای مردم کار تعریف کرده باشد. مسجد موفقی در یک روستا، محلی برای کارآفرینی اهالی آن روستا شده بود. خانم ها سبزی خشک کنند و کارهای مختلفی که تعریف کرده بودند. در عین حال، مسجد کارکرد اصلی خودش را داشت. چون کارکرد اصلی مسجد بحث عبادت و تربیتی آن است. در کنار این می توان با اضافه کردن بعضی موارد، هدایتگری و نقش تربیتی را بهتر انجام داد. یعنی مردم را به سمت مسجد کشاند.
در ادامه این جلسه آقایان سلطان محمدی و نقیزاده به بیان خاطراتی در رابطه با فعالیتهای مسجد جوادالائمه در ابتدای سالهای انقلاب پرداختند، که تنها بخشی از آنها در ادامه می آید و ان شاءالله متن کامل این خاطرات پس از ویرایش های لازم منتشر خواهد شد.
آقای سلطان محمدی از فعالین قدیم مسجد جوادالائمه هستند که اسناد و عکس های فعالیتهایشان را جمع کرده و هم خاطرات خوبی دارد، هم تحلیل درستی از آن فعالیتها ارائه میدهد. آنچه در ادامه می خوانید بخشی از خاطرات ایشان است.
نیتها باید خدایی باشد
در مستند اول دیدیم روحانی نقش مؤثری دارد. در برخوردش با بچههای نوجوان، نوحه خواندن، نماز خواندن، سینه زدن، همه جا محور اصلی روحانی بود. در مسجد دوم روحانی هم همراهی میکرد اما محور اصلی نبود. واقعاً زیبایی اسلام و این مسجدها که جزیی از اسلام میشوند همین است. این نیست که بگوییم آن مسجدها طبق یک فرمولی و یک برنامهریزیای پیشرفت کردند. هر مسجدی برای خدا باشد میبینیم میگیرد. بگوییم که در مسجد محور این است که هر کس هر کاری میکند برای خدا باشد. خود به خود اگر اخلاص داشته باشند و نیت آنها رضای خدا باشد، یک کار ساده هم میگیرد.
در مسجد خود ما همین جوری بوده. پیشنماز ما نسبت به پیشنمازهای دیگر خیلی ساده بود. یکی از ویژگیهایی که حاج آقا مطلبی امام جماعت مسجد جوادالائمه داشتند این بود که مانع انجام کاری توسط دیگران نمی شدند، هر کس هر جا هر کاری میتوانست بکند انجام میداد. ما باید بدانیم اگر همه چیز ما برای خدا باشد، خود به خود جور میآید ولی اگر بخواهیم همه طبق یک چارچوب کار کنند، نمی شود. اگر جای دیگر کسی آن فرمول را گیر نیاورد، آیا نباید کار کنند؟ یک جای دیگر این پیش نماز را ندارد که این قدر همکاری بکند، آیا نباید کار کنن؟ نه. اول از همه نیتهای خوبی داشته باشد. به لطف شهدا و مدد امام هر کاری بکنند میگیرد و خوب میشود. ما در مسجد خودمان غیر از این چیز دیگری نداشتیم.
مسجد جوادالائمه از یک هیئت خانوادگی شروع شد
در مسجد ما، هیئتی از روستای کربکند اصفهان بود که همگی خانوادگی و همشهری بودند. جزو روستاهای اطراف دولت آباد اصفهان بود. اینها یک هیئتی داشتند. بیشتر آنها در میدان ترهبار در کار میوه بودند. این ها تصمیم میگیرند که یک زمینی بخرند و هیئتشان در مسجد فعالیت بکند. میآیند یک تکه زمین میخرند. بعد طی چند مرحله سه تکه جدا جدا خریداری میشود. یک فرد خاصی هم پول نمیدهد. حاجی مطلّبی هم از همان اولش حضور داشته. یک گوشهاش چادری میزنند و روی آن چادر اسم مسجد جوادالائمه را مینویسند. یعنی این که سازندههایش واقعاً نیت خالصانهای داشتند. آدمهای خیلی سطح معمولی بودند. در میدان کارگر بودند. همه جور تویشان بود. یک نفر خاصی که یک دفعه بگوید من این زمین را میدهم نبوده. در تهیه بنایش هم تا هر چقدر که پولشان بوده میساختند. این جوری نبوده که یک دفعه صفر تا صدش را در یک مرحله بسازند.
شهدا را قاطی کارهای مسجد کنید
هر کاری توی ذهن بچهها میآمد، این نبود که حاجی مطلّبی بگوید این کار را نکنید. این بود که در زمینههای مختلفی به مدد شهدا هر کاری در آن مسجد شده، برای شهدا شده. بچه ها اولین کاری که کردند این بود که دوربین جور کردند تا بتوانند فیلم تشییع شهدای مسجدمان را بگیرند. بچههای ما که در والفجر هشت شهید شدند، ما الآن فیلمهای سه دقیقهایشان را در جبهه داریم.
یعنی واقعاً همه چیز ما به لطف شهدا بود. این را میگویم به خاطر این که اگر هر مسجدی بیایند و شهدایشان را قاطی کارهایشان بکنند و مدد بگیرند، کار آنها ده برابر بازدهی خواهد داشت. ما الآن هم کارهایی که عمومی میکنیم، باز به نوعی میبینیم که مدد شهدا است. مسجد ما مراسمهای بزرگی میگیرد. بچهها که شهید میشدند، دو سهتا در یک عملیات. خود به خود گردن مسجد بود که یک سالگرد بگیرد. بعد تجربهاش در آن سالگردها بیشتر میشد.
مهمان دیگر این نشست اصغر نقی زاده بود، که یکی دیگر از بچه های مسجد جوادالائمه است و خاطرات آن دوره را به شکل جذابی تعریف می کند. آنچه در ادامه می آید بخشی از خاطرات اوست.
حاج آقا مطلبی و امیرحسین فردی پدر ما بودند
قبلاً مساجدی که در تهران بود، یک روحانی در محل میآمد و مال آن محله میشد. آنجا زندگی میکرد. یک نقطهای را انتخاب میکرد. یک چادر میزد. این که میگویم سابقه جوادالائمه است. بعد مردم را دور خودش جمع میکرد. میگفت این دین، این خدا، این پیغمبر و این چیزهایی که حالا هست. یکسره هم از عوامل ساواک میآمدند و میگفتند، این را نگویید. آن را نگویید. این حرف را نزنید. چیزهایی که سالهای قبل از انقلاب هم سنهای من یادشان هست و میدانند. حکومت داشت برای خودش یک راه سکولار را میرفت. از این طرف هم مسجدها به عنوان جایی که پایگاه دین است، روحانی میآمد و حکم پدر ما را پیدا میکرد. پدر اول ما در مسجد حاج آقا مطلّبی بود. پدر دوم ما امیرخان فردی بود که ده پانزده سال از ما بزرگتر بود. خدا رحمتش کند.
نهادهای انقلاب از دل مسجد بیرون میآمد
یک حاج آقا یادگاری داشتیم. الآن دیگر پیرمردی شده. ایشان سعی میکرد در مسجد مشکل اقتصادی مردم را حل کند. یکی یخچال نداشت. واقعاً مشکلات اقتصادی مردم را خیلی کمک میکرد. یک سری فعالیتها یواش یواش از آن مسجد بیرون آمد و شکل وزارتخانه به خودش گرفت. شد جهاد سازندگی. بعد شد جهاد کشاورزی. اینها از توی مسجد بیرون آمد. یا وقتی کمیته درست شد، آمدند چه کار کردند. تمام لات و لوتهای محل همه آمدند و جذب مسجد شدند. یک کمیته درست کردند و گفتند، حالا خود شما که عامل ناامنی بودید حالا بیایید و امنیت درست کنید. نمیدانم اصغر پاره پوره و احمد چترباز و فلان. خدا روحشان را شاد کند. اینها قشنگ مأمور کمیته شدند. خلافها را هم میشناختند دیگر. امنیت این جوری شکل گرفت. در کنار شهربانی آن موقع که پاسبانها بودند. بعد این رفت و یواش یواش به نهاد کمیته تبدیل شد. بعد یواش یواش نهاد کمیته رفت و با نیروی انتظامی ادغام شد.
جهاد سازندگی مسجدی
یک برنامه به نام جهاد سازندگی بود. جمعهها از مسجدمان اتوبوس میآوردیم. خانوادهها را جمع میکردیم. مثلاً به آن طرف ورامین میرفتیم. گندم یک نفر را برایش میچیدیم. تحویلش میدادیم و میآمدیم. این یکی از کارهای ما بود. یک سال مسجد ما محور شده بود. از مسجدهای دیگر اتوبوس ها به آنجا میآمدند. جمع میشدند و برای جهاد سازندگی میرفتیم. سالهای پنجاه و نه و شصت. به مزرعههای کشاورزی میرفتیم. جوی یارو را میچیدیم. گندمش را میچیدیم و کارهایی که از دست ما برمیآمد. حتی یک سری از بچهها بلند شدند و به سیستان و بلوچستان رفتند. خود امیرخان (امیرحسین فردی) اینها رفتند. یا پنجشنبه جمعهها اتوبوس میگذاشتیم. جمع میکردیم و میگفتیم ببریم دعای کمیل. دعای کمیل تازه شکل گرفته بود. یک حاج آقایی به نام رستگاری بود. من اصلاً نمیدانم او کجا رفت و چی شد. یک اتوبوس دو طبقه پر میکردیم و برای دعای کمیل میبردیم که شبهای جمعه برگزار میشد.
مادر من که الآن دیگر زمینگیر شده و برایش پرستار گرفتیم، رئیس بسیج مسجد بود. همیشه این خانم ها را جمع میکرد و به قم و جمکران میبرد. شوهرانشان در خانه ما میآمدند. یک سره فحش و بد و بیراه به ما میدادند. زن ما را برای چه برداشته برده. بابام خدا بیامرز هم به مادرم میگفت، خانم این قدر اینها را برندار ببر. این ها میآیند و سروصدا میکنند.
مسجد و رزمندههایی که ساخته شدند، نه اینکه از آسمان بیایند
اولین بار ده نمکی در فیلمهایش مطرح کرد که این رزمندهها از آسمان نیامدهاند. من خودم سینهام تا اینجا باز، پاچه گشاد، ما آدمها این جوری بودیم. امام آمد و به آدمهایی تبدیل شدیم که. البته من نه. من بادمجان بم بودم. آفت هم نداشتم. دین درست و حسابی هم ندارم. مسلمان درست و حسابی هم نیستم. الآنش هم دارم میگویم. بچههایی را ساخت. جالب است. پسرخاله من را از هوانیروز به عنوان نیروی ضد انقلاب اخراجش کردند. در هوانیروز کرمانشاه. به تهران آمد. به مسجد جوادالائمه آمد. رفت در والفجر هشت شهید شد. یک دانه عملیات هم بیشتر نیامد. این آدم ها چه جوری این جوری شدند.
من به شما بگویم. ایشان یادش هست. چاله میکندند. توی چاله میرفتند. آدمی که جوان است. اوج شهوت، اوج قدرت، اوج دنیاخواهی، اینها در جوان هست دیگر. همه این وسوسهها هست. آنجا میرفت نماز شب میخواند. زیارت عاشورا، دعای کمیل، فرهنگ نوکری امام حسین. امام این را راه انداخت. همت را اینها ساخت. احمد متوسلیان را این جور چیزها ساخت. وگرنه من به شما بگویم. هر جا در عملیات گیر میکردیم، فقط توسل میخواندیم. چون عراقی ها همه نقشهشان بهتر از ما بود، هم نیرویشان بهتر از ما بود، هم سلاحشان بهتر از ما بود. بهترین کارشناسان دنیا بالای سرشان ایستاده بودند. ما این طرف چی داشتیم. یا امام حسین، ما برای تو میجنگیم. از کجا یاد گرفته بودیم. از مسجد. آن موقع این جوری بود.