مشرق - در ميان قيام هايي که پس از شهادت امام حسين(عليه السّلام) در سرزمين هاي ايراني انجام گرفت، نيرومندتر و اثرگذارتر از همه، جنبشي بود که با رهبري مختار در کوفه آغاز شد. مختار، يکي از جوانان خاندان ثقفي بود که از ابتداي درگيري ميان خاندان اموي و هاشمي، طرف شاخه هاشمي قريش را گرفته بودند و در ميان نزديکان امام اول و دوم شيعيان بودند. عمويش، سعد بن مسعود ثقفي، عامل حضرت علي(عليه السّلام) و امام حسن(عليه السّلام) در مداين بود و بهدليل حسن سلوک و رفتار نيکويش با مردم محلي شهرت داشت. خودِ مختار، در آن زمان که امام حسين(عليه السّلام) قيام کرد و مسلم بن عقيل را براي بيعت گرفتن از مردم کوفه به اين شهر فرستاد، به ياري او برخاست و از نزديکان مسلم بود. زماني که والي کوفه مسلم بن عقيل را به قتل رساند، مختار را نيز دستگير و زنداني کرد.
ابن زياد، با عصا چنان مختار را کتک زد که يکي از چشمانش نابينا شد. با اين وجود، با وساطت شوهر خواهرش عبدالله بن عمر خطاب از بند رست و آزاد شد. مختار پس از آزاد شدن، به عبدالله بن زبير پيوست و براي مدتي از او در برابر امويان طرفداري کرد. اما خيلي زود از او بريد و شروع کرد به دعوت کردن به اسم محمد بن حنيفه، که در اين زمان در مدينه ساکن بود. مختار به کوفه رفت و به جنبشي پيوست که هم پيمانان قديمي امام حسين(عليه السّلام) سردمدارانش بودند. اين هم پيمانان، همان کساني بودند که پس از بگير و ببندهاي ابن زياد، سکوت کرده و از ياري به امام خودداري کرده بودند، و حالا، پس از واقعه کربلا از کردار خود پشيمان شده و توبه کرده بودند. از اينرو نيز حرکت ايشان قيام توابين ناميده ميشد. رهبر ايشان، سليمان بن صُرَد بود که رئيس شيعيان کوفه به شمار ميرفت. والي اموي کوفه، وقتي از دامنه دار شدنِ اين قيام خبردار شد، سليمان را زنداني کرد. اما سليمان از زندان به دوستش رفاعة بن شداد نامه نگاشت و او با ياري مختار ثقفي و ابراهيم بن مالک اشتر – فرزند سپهسالار حضرت علي(عليه السّلام)، در کوفه شورش کردند و سليمان را از زندان رهاندند. مختار در اين هنگام بهعنوان رهبر قيام کوفه اسم و رسمي يافته بود و رهبر قيام دانسته ميشد.
مختار هم سرداري دلاور بود و هم سازمان دهندهاي لايق. او به سرعت از ميان ايرانيانِ کوفه که جمعيتي بسيار داشتند و موالي ناميده ميشدند، يارگيري کرد. موالي، در اصل به معناي هم پيمان بود، اما در اين معني خاص، به بردگاني اطلاق ميشد که آزاد شده بودند و پس از آن به قبيله ارباب سابق خود منسوب ميشدند. موالي در اين هنگام نوعي شهروند درجه دوم و نيمه برده محسوب ميشدند و قوانيني سخت محدودکننده بر ضدشان وجود داشت. با توجه به اين که بيشتر اين موالي فرزندانِ سربازانِ ارتش ساساني يا اسيراني بودند که در زمان هجوم اعراب از شهرهاي ايراني به بردگي گرفته شده بودند، از موقعيت خويش ناراضي بودند و گذشته از انگيزه پررنگ ديني، به دلايل اجتماعي نيز براي پيوستن به قيامي از اين دست آمادگي داشتند.مختار با بسيج ايرانيان موفق شد در قلب سرزمين هاي خلافت اموي، نيرويي بزرگ و مقتدر را بر ضد امويان بسيج کند. او علاوه بر کوفه، شهرهاي موصل و بصره را نيز فتح کرد، و بخش مهمي از سرزمين اَراک (همان که معربش عراق است و در پهلوي قلب و سرزمين مياني معنا ميدهد) را فتح کرد. او تعقيب و سياست قاتلان امام حسين(عليه السّلام) و هواداران حکومت اموي را آغاز کرد و شمر ذي الجوشن و عمرو بن سعد بن ابي وقاص- پسر سپهسالار اعراب در جنگ قادسيه- را دستگير کرد و به قتل رساند. سرهاي ايشان به علامت هواداري و تابعيت، به مدينه و نزد محمد حنيفه ارسال شدند. با اين وجود محمد حنيفه از تأييد رسمي قيام ايشان خودداري کرد.
اندکي بعد، عبدالله بن زبير که از سوي ديگر در برابر امويان علم طغيان برافراشته بود، مدينه را فتح کرد و از آنجا که محمد حنيفه با وي بيعت نميکرد، او را در خانه اش بازداشت کرد و حتي قصد آتش زدن خانه اش را داشت. اما مختار چهارصد تن از مريدان خود را به مدينه فرستاد و ايشان وي را از خطر رهاندند. مريدان و هواداران مختار را در عراق خشبيه ميناميدند، از اينرو که گرزهايي چوبي سلاح اصلي شان را تشکيل ميداد.پيوستن نيروهاي ايراني به مختار چندان دامنه دار بود که وقتي سفيري از شام براي مذاکره با ابراهيم بن مالک اشتر وارد اردوي سپاه مختار شد، از زماني که از دروازه اردو گذشت تا وقتي که با خودِ ابراهيم مذاکره کرد، يک کلمه عربي نشنيد. به همين دليل هم به تدريج گروههاي عربي که هوادار وي بودند و به سنت جاهلي اشرافيت اعراب باور داشتند، به تدريج از گرد او پراکنده شدند. با اين وجود کار مختار تا مدتي بعد پيش رفت. در نخستين روز از محرم سال 67 هجري، مختار و ابراهيم به همراه دوازده هزار تن از پيروانشان در کرانه رود خازَر در نزديکي موصل، در نبردي بزرگ بر ابن زياد و حصين بن نمير که از بزرگترين دشمنان خاندان علوي بودند پيروز شدند، و ابن زياد را به قتل رساندند.
پس از اين نبرد، شکاف هاي دروني جبهه مختار به تدريج رخ نمود و وقتي مختار همراهي ابراهيم را از دست داد، به تدريج بختي واژگونه يافت. غم انگيز آن که عامل از ميان بردن مختار، دشمنان اصلي اش يعني امويان نبودند، که اعضاي خاندان زبير - هم پيمانان سابقش- به شمار ميرفتند. مصعب بن زبير، که سردارِ بزرگِ عبدالله بن زبير بود و از خلافت برادرش هواداري ميکرد، به کوفه تاخت و در شرايطي که توانسته بود در ميان پيروان مختار تفرقه ايجاد کند، ايشان را در نبردي سهمگين در هم شکست. مختار و ايرانيانِ هوادارش، به ارگ کوفه عقب نشستند و در آنجا چندان مقاومت کردند که مختار در جنگ کشته شد. آنگاه، هفت هزار از ايرانيانِ محاصره شده و خانواده مختار با اين شرط که به جانشان تعرض نشود، تسليم شدند. مصعب به ايشان امان نامه داد، اما به محض آن که به آنها دست يافت، دستور داد هفت هزار ايراني را به قتل برسانند، و زنِ مختار – اسماء بنت نعمان- را هم که حاضر نشد شوهرش را در برابر مردم لعن کند، گردن زد. به اين ترتيب قيام مختار پس از دو سال فرو مرد. هرچند کاميابي چشمگير آن در اين مدت و انتقامي که از قاتلان خاندان امام حسين(عليه السّلام) گرفت، ديباچهاي شد براي قيام هاي ديگر، که در نهايت به سرنگوني نظام اموي انجاميد.
* همشهري آنلاين