اما به راستی منظور آقای دکتر چه بوده است؟ البته اندک تاملی در متن اظهارات دکترـ که در خبر مشرق آمده است ـ موضوع را روشن می کند و نشان می دهد که مراجع عظام تقلید نیز به درستی مقصود آقای دکتر را دریافته اند و فنوا داده اند ولی برای توضیح بیشتر باید بگوییم که جناب دکتر در بخشی از سخنانشان گفته اند که:
«عرض کنم که خب این نسبت هایی که میدن هر کسی به اندازه فهم خودش حرف میزنه. یعنی چون در همون مرتبه هستند از رقص فقط الواطی می فهمند و رقاصی می فهمند و هرزه درائی! کسی که رقص رو هرزه درائی میدونه فکر می کنه که رقص مولانا هم هرزه درائیه. این دیگه بیشتر از این هم نمی تونه بفهمه! بیچاره خب چیکار بکنه. این مرتبه فهمش همینه. اون خودش همینه فکر می کنه هر کسی که از رقص صحبت کرد هم در همین حد رقص اوست!»
خب، از اظهارات فوق چنین بر می آید که از نظر جناب دکتر، رقص و سماع مولوی، همان رقص آرمانی و عرفانی بالا و والا است که عده ای نمی توانند والایی و بالایی آن را درک کنند و به انکار بر می خیزند.
اکنون با این مقدمه به توضیح ابعادی از رقص و سماع جناب مولوی می پردازیم تا معلوم شود که بالاخره حق با آقای دکتر است و یا با مراجع تقلید که بر غیر شرعی بودن چنین اعمال و آدابی تاکید و تصریح فرموده اند.
به نوشته کتب متعدد عرفانی مولوی پس از آشنایی با شمس تبریزی و عشق آتشینش به این مرد، به رقص و سماع رو آورد:
كتب مناقب و آثار بر اين متفق است كه مولانا بعد از اين خلوت (خلوت با شمس) روش خويش را بدل ساخت، و به جاي اقامه نماز و مجلس وعظ به سماع نشست، و چرخيدن و رقص بنياد كرد، و به جاي قيل و قال مدرسه و اهل بحث، گوش به نغمه جانسوز ني و ترانه رباب نهاد. (2)
سماع، يكي از ارمغانهايي بود كه شمس تبريزي همراه خود براي مولوي آورد. مولوي قبل از ملاقات با شمس، هر چند صوفي بود، ولي اهل سماع و شعر و... نبود.(3)
و لكن بعد از آشنايي با شمس و انفعال باور نكردني وى، يكسره به شعر و سماع پرداخت. به خصوص چرخ زدن در حال رقص و سماع را بايد يكي از آموزه ها و نوآورى هاي شمس تبريزي در قونيه به حساب آورد.(4)
مولوي پس از بر خورد با شمس، موسيقي و دوستي سماع را تا بدان حد گسترش می دهد كه حتي به طور هفتگى، مجلسي ويژه بانوان، همراه با گلافشاني و رقص و پاىكوبي زنان در قونيه بر پا می دارد.(5) ... تا جايي كه حتي در مواردي چون سرگرم رباب و موسيقي می شده است نمازش قضا می شده است، و با وجود تذكار به وى، موسيقي را رها نمی كرده است، بلكه نماز را ترك می گفته است! (6)
علاوه بر زنان طبقات مرفه، بين زنان... طبقات پايين و اصناف نيز مولانا علاقهمنداني داشت كه به خاطر او مجلس ترتيب می دادند و دعوتش مىكردند. وقتي مولوي در مجلس آنان حاضر می شد، گلبارانش مىكردند و همراه او به سماع بر می خاستند! شبهاي جمعه زنان قونيه در منزل امين الدين ميكائيل كه نايب خاص سلطان بود گرد می آمدند و سماع می كردند. (7)
روزي علمالدين قيصر سماع بزرگ داشت، و مولانا در آن سماع هر چه پوشيده بود به قوّالان (خوانندگان) بخشيده و همچنين عريان رقص مىكرد! و بعد از سماع، علمالدين لباس سر تاپايي كه مناسب او بود آورد و مولانا پوشيد و بيرون آمد. در راه آواز "رباب" از خانه ارمنيان شنيد، به چرخ آمد و ذوقها كرد تا صباح ديگر بر سر آن راه، در نعره و صياح بود، باز هر چه پوشيده بود به مردمان شرابخانه بخشيد و برفت! (8)
و بالاخره سلطان ولد (فرزند مولوى) با اشاره به حالت پدر بعد از فراق شمس مىگويد:
شيخ مفتي ز عشق شاعر شد گشت خمار اگر چه زاهد بد
يك نفس بي سماع و رقص نبود روز و شب لحظه اي نمی آسود
خلق از روي وي ز شرع و دين گشتند همگان عشق را رهين گشتند
ورد ايشان شده است بيت و غزل غير اين نيستشان صلات و عمل
عاشقي شد طريق و مذهبشان غير عشق است پيششان هذيان
كفر و اسلام نيست در رهشان شمس تبريز شد شهنشهشان
گفته منكر ز غايت انكار نيست بر وفق شرع و دين اين كار(9)
بله اين خلاصه ای از سماع و رقص عرفانی مولانا بود که جناب دکتر دینانی آن را ستوده و بین آن با هرزه درایی و رقاصی مبتذل فرق گذاشته اند!
فکر می کنم اکنون قضاوت (برای کسانی که شریعت برایشان اصل و معیار و مبنا است) در مورد این که آیا مراجع تقلید در فتوایشان مقصود آقای دکتر را درست فهمیده اند یا نه، بسی سهل و آسان است. البته برای کسانی که دینشان بر مدار تصوف و عرفان است پذیرش اموری چون رقص و سماع و ... بسی سهل است چرا که جناب مولوی که از پیامبران محوری مرام تصوف و عرفان صوفیانه است، در مقدمه مثنوی تصریح می کند که: اذا ظهرت الحقایق بطلت الشرایع یعنی هرگاه بر عارف و صوفی حقیقت آشکار شود، احکام شریعت باطل می شود!
*م-صالح- طلبه حوزه علمیه قم
--------------------------------------------------
1. سماع عبارت است از وجد و سرور و پاي كوبي و دست افشاني صوفيان با آداب و تشريفاتي خاص.( فرهنگ معين، واژه سماع)
[2] . رساله در تحقيق حال و شرح آثار مولوى ص 70، مناقب العارفين، ص 89؛ فروزانفر، بديع الزمان: احوال و زندگى مولانا جلال الدين محمد، تهران، 1315، ص 70 ـ 69، به نقل از خط سوم، 56 ـ آ
[3] . خط سوم، ص 39 بخش آ
[4] . خط سوم، ص 77، بخش آ
[5] . افلاكى: 3 / 468، 3 / 591، به نقل خط سوم: 74، آ
[6] . افلاكى 3 / 328، به نقل خط سوم: 75 ـ آ
[7] . مولانا جلال الدين، 34، دكتر زرين كوب: پله پله تا ملاقات، 165
[8] . مناقب العارفين، 489، بنا به نقل تنبيه الغافلين، 80
[9] . رجوع كنيد به: نقد مثنوي، 311 ، 56؛ سماع، عرفان و مولوي، 125؛ مولانا جلال الدين، 149