سیر تحول و شکل‌گیری ادبیات داستانی در دهه‌ی شصت برای فهم معرفتمندانه از جنس و روش شناختن، نوع «ادبیات‌پایداری» ضرورت علمی دارد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - تحولات ادبیات داستانی دفاع مقدس در در دهه‌ی شصت موجب شکل‌گیری نوعی ادبیات سیاسی و اجتماعی در ایران و مناطق اسلامگرا یا پارسی زبان شد. این ادبیات با تحول به محتوای «ادب‌المقاومه» در جهان اسلام و حماسه‌سرایی‌های حکیمان شاعرمسلک ایرانی، به نوع «ادب‌پایداری» نامیده شده‌است که مسئله‌ی جنگ و دفاع را به «زندگی مسالمت‌آمیز» تفسیر می‌کند.

فرآورده‌های ادبی دفاع مقدس در دهه‌ی شصت، خواه‌ناخواه در مقام کلاسیسیسمِ ادبیات پایداری[۱] و چه بسا، کلاسیسیسمِ فرهنگ دفاع مقدس در انقلاب اسلامی ایران قرار دارد چون؛ اول اینکه، محصول آکادمی انقلاب اسلامی است و دوم اینکه، عناصر مکتبی وحدت‌های سه‌گانه در متن ادبی، در محصولات ادبی دهه‌ی شصت به فراوانی یافت می‌شود.

میزان معرفت به آن مقطع به همراه اهمیت آن مقطع زمانی برای سنجش تطبیقی تولیدات فرهنگی در زمان‌های بعدی، به مهارت در شناسایی سیر شکل‌گیری و تحولات ادبیات داستانی دفاع مقدس در دهه‌ی شصت، ارتباط دارد بنابراین؛ سیر تحول و شکل‌گیری ادبیات داستانی در دهه‌ی شصت برای فهم معرفتمندانه از جنس و روش شناختن، نوع «ادبیات‌پایداری» ضرورت علمی[۲] دارد که نوشتار حاضر، در این مقام، گامی نخست در پیوند آموزشگاه عصر کلاسیسیسم با نوع «ادبیات‌پایداری» برداشته می‌شود و تلاشی مختصر صورت می‌گیرد.

در باب سخن و الفاظ

سخن مجموعه‌ای از الفاظ و کلمات دارای معنی است که اقتضای گوینده و شنونده در آن رعایت شده است و همواره مفاهیمی پیش از عصر، هم‌عصر و عصرآینده‌ی گوینده و مخاطب را تبیین می‌کند.

سخندان پیورده پیکر کهن بیندیشید،آنکه بگوید سخن

مزن بی تامل به گفتار دم نکو گوی، گر دیر گویی چه غم

بیندیش و آنکه برآور نفس وز آن پیش بس کن، که گویند بس

به نطق آدمی برتر است از دواب دواب از توبه، گر نگویی ثواب[۳]

بنابراین لاجرم هر سخن بار معنایی دارد که میزان باروری سخن، در درجه‌ی نخست منوط به فضل علمی و کمال خلاقانه‌ی صاحب سخن است و پس از آن درک مخاطب اهمیت پیدا می‌کند.

ادبیات داستانی شکلی منظم از سخن است که از تجربه‌ی وقوع اتفاق‌هایی، در زندگی و زمانه‌ی چیزهایی در عالم هستی حکایت می‌کند و با این فرض، هر متن ادبی متشکل از سه جزء عنصری «روایت‌ادبی»، «حصول و تجربه» و «تعارض چیزهایی در منطق وقوعی آن چیزها است که ترتیب و توالی این وقایع یا اتفاق‌ها متن ادبی را پدید می‌آورده است» پس ادبیات باید حکایتی سلیس و منطقی از وقوع اتفاقات و حوادث پیرامون باشد.

در نهایت فرض داستانی بودن یک متن ادبی باید متبلور از سه‌چیز باشد؛

اول روایت ادبی؛ که بیانی زیبا در متن از یک تجربه‌ی محصَّل و منطقی است.

دوم حصول و تجربه؛ که از یک تجربه‌ی منطقی و قانونی، استحصال شده است.

سوم قهرمان‌هایی متعارض؛ که با منطق وقوعی خاصی خودشان در ترتیب و توالی وقایع یا اتفاق‌ها، متن ادبی را پدید آورده است و حکایتگر درک و معرفتی از جهان پیرامون در قبل، حال و یا آینده است.

برای درک چیستی و چگونگی اندیشه در نسبت با ادبیات داستانی بالاجبار باید معرفتی ابتدایی و مفهومی از اندیشه و سیرجریان‌های آن در ادبیات داستانی را بیابیم تا در متون داستانی «دهه‌ی شصت»، بررسی و معرفت‌های مفهومی حاصل شود.

روایتی از تحول در جهان اسلام

انسان در برخورد با مواضع و مواقع دنیوی و اخروی، برداشت‌ها و دریافت‌های ذهنی متعددی را کسب می‌کند که این داده‌ها در مقایسه با آن مواضع و مواقع، مقدمه‌ای برای اندیشه‌ی انسان می‌شود و در نهایت مناسب با آن اندیشه‌ی متحصل؛ انسان، حیات‌اجتماعی، فرهنگی، علمی و هنری خود را تنظیم و ترسیم می‌کنند بنابراین نتیجه گرفته می‌شود که؛ اندیشه قسمتی جداناپذیر از فرهنگ و تمدن انسان است و بدون آن، فرهنگ و تمدن شکل نمی‌گیرد.

به قطع که برای درک فرهنگ و تمدن راهی غیر از شناختن اندیشه‌ها نیست و اهمیت بازشناسی اندیشه باعث می‌شود، هنگامیکه با فرهنگ و تمدن نوسازه و جدیدی مانند «انقلاب اسلامی ایران» برخورد می‌شود؛ در مرحله‌ی نخست، مشخصات نظری و علمی اندیشمندان و نظریه‌پردازان آن فرهنگ و تمدن شناخته می‌شود و سپس عناصر هویتی و منابع تمدن‌سازی آن، مورد توجه قرار می‌گیرد.

انقلاب اسلامی ایران در سال «هزار و سیصد و پنجاه و هفت»، یک تحول فکری و عملی در سال‌های پایانی قرن بیستم میلادی است که مُنتَهی‌إلیه اندیشه‌های دشمن ستیزانه‌ی ملتی پایدار در عصری مدرن با عناصر ضدهویتی پست مدرن است.

در سالهای متقارن به «انقلاب اسلامی در ایران»، جنبش «ضد روش فایرابند»،[۴] خبر از وقوع جهانی نامتقارن می‌دهد. در این زمان که جغرافیای غرب، مصطلح به مدرن و عناصر مدرنیته است، مردمان شاهد تقابل میان اندیشه‌های لیبرالیسم انگلیسی و ناسیولیسم آلمانی با میانجیگری سوسیالیسم طبقاتی در اتحاد جماهیر شوروی و سوسیالیسم سیاسی در جمهوری پنجم فرانسه[۵] و گروه‌های رنگارنگ دیگری هستند و همچنین توابع جنگ‌جهانی که در اروپا و آمریکا اتفاق افتاد و یک جنگ ایدئولوژیک بوده است و امواج آن، برای ژاپن و آسیای‌شرقی، ویرانی‌هایی را به ارمغان آورد و البته «هویت‌اسلامی» جهان اسلام نیز تجزیه و استعمار شد و در نهایت میراث عثمانی در بین جنگ اول تا دوم، بازیچه‌ی امیال دول متخاصم متف و متحد در جنگ شده بود و تاکنون ادامه دارد.

مسئله‌ی فلسطین، مرزبندی‌های ناموزون در آفریقای شمالی، تعارض پاکان به ناپاکان در «پاکستان»،[۶] «جمهوری‌عربی»[۷] یا «امارات اسلامی»[۸] در خاورمیانه، تعارض‌کمونیسم‌ها و دولت‌های مسلمان و از همه مهم‌تر، حکومت برگزیدهِ پاک‌نژادِ امپراطوری ایران، که ژاندارم دول غربی برای اداره‌ی استعماری جهان اسلام است، همگی قسمتی از دردهای جهان اسلام در برخورد با جنگ ایدئولوژیک بین‌الملل غربی است.

هنگامیکه جهان اسلام به نفت متصل می‌شود، مسئله‌ی جهان اسلامی اهمیت بیشتری پیدا کرد و از استعمار برای بازارکار تبدیل به سرمایه‌ی اقتصادی می‌شود؛ بنابراین، دیگر کسی از جهان اسلام انتظار نیروی کار ندارد و جنوب‌شرق و میانه‌ی آسیا تبدیل به نیروی کار ارزان برای غرب می‌شود اما در عوض، سرزمین‌های اسلامی به سرمایه‌ی اقتصادی غرب تبدیل شد.

شرق آسیا و هند با تعارض و نزاع فکری و عملی میان ادیان شرقی و فرق اسلامی، جمعیت فقیر بسیار زیادی دارد که تحلیل ژئوپلوتیک آن از حوصله‌ی این پژوهش خارج است ولی عصاره‌ی این مقابله و نزاع در استقلال هندوستان از انگلیس قابل مشاهده است و سپس حمایت سخت دول غربی از «محمدعلی‌جناح»[۹] و نهضت پاکان بوده است، و سرانجام به تأسیس حکومت پاکان در برابر کفرستان یعنی استقلال پاکستان از هندوستان منتهی شد که مبدأ بسیاری از تنازعات و خصومت‌ها در منطقه می‌شود.

شاید اگر درسالهای گذشته و در حدود هشتاد سال پیش، از استقلال پاکستان بحث می‌شد، مسلمانان از آن به عنوان یک افتخار اسلامی یاد می‌کردند که نتیجه‌ی فعالیت‌های سیاسی اندیشمندان و نظریه‌پردازان جهان اسلام مانند: «علامه‌اقبال‌لاهوری»،[۱۰] «سیداحمدخان»[۱۱] و دیگران بوده است ولی امروزه با بررسی ماهیت تزویر و دورویی غرب و دشمنی آن‌ها، با اسلام عزیز، به سادگی مسئله‌ی استقلال پاکستان درک نمی‌شود.

روایت فرهنگی از ادبیات عصر پهلوی

به پهلوی با عنوان وارث تاج و تخت پادشاهان امپراتوری‌های پیشین در ایران، اعتماد شده بود تا به اتکای شمشیر مقدس شاهنشاهی، حافظ منافع و مقدرات مالی و معنوی دولت‌های غربی باشد، بنابراین حاکمان ایرانی با بهره‌گیری از عناصر هویتی، قومی و جغرافیای ایرانیان به مقابله‌ی علمی و فرهنگی با هرگونه تعرض به منافع غربی‌ها می‌پرداختند.

گونه‌هایی از این تصویر در روایت‌های ادبیات داستانی در عصر پهلوی مشاهده می‌شود که به تحقیق و تفحض استقرایی ممکن است که برای هفت هدف حکومتی در هفت عنوان ترسیم شود؛ هویت ملی، ایدئولوژی حکمرانی، جامعه سازی، تولید علم و صنعت، فرهنگ سازی، دین، سازه‌ی نظام‌سالاری همگی از اهداف حکومت هستند که با ابزارهای سیاستی تتبع و جستجو می‌شود.

تحقیرهمسایگان، باستانگرایی، الحادتاریخی، الحادعلمی، اباحه‌گری و خودفروباختگی، سلفیگری و ستیزوستایش بیگانگان؛ جملگی از سیاست‌های کارگزاران پهلوی برای دستیابی به یک حکومت ایده‌آل در عصرپهلوی است.

اول، هویت ایرانی با تحقیرهمسایگان؛

سیاست تحقیرتاریخی همسایگان و مخصوصاً ممالک عرب و هندوستان در آثار ادبی سال‌های پهلوی باعث نوعی تصور ایرانی‌گرایی با عنوان «ناسیونالیسم‌ایرانی» در میان جامعه‌ی اندیشمندان آن زمان شده بود که گاهی این تصور به «هویت ادبی» برای ایرانیان نیز تبدیل شده بود. آثار ادبی و پژوهش‌های تاریخی و فرهنگی «فتحعلی آخوندزاده»، «عبدالحسین‌زرین‌کوب» و «فریدون‌آدمیت» در «باب‌هویت‌ایرانی» باعث پدید آمدن داستان‌های ایرانی مانند: «ستارگان‌فریب‌خورده» یا «حکایت‌یوسف‌شاه سَرّاج»، اولین داستان به سبک جدید از یک نویسنده‌ی ایرانی و نخستین داستان از میرزا فتحعلی آخوندزاده است که در سال هزار و دویست و پنجاه و سه، به زبان ترکی منتشر شده است؛ داستانی بلند و تاریخی در دوران صفویه که نویسنده با رویکردی انتقادی، واقعیت‌های دینی در آن زمان را توصیف کرده است. این سبک از داستان‌ها، تبدیل به تخیلی برای حکومت و حاکمیت ایرانیان بر بیچارگان عرب یا هندی است. همچنین هدایت در نمایش‌نامه‌ی «مازیار» با گرایش به اندیشه‌های ناسیونالیسمی، به بیان شجاعت‌های قیام مازیار علیه خلافت عباسی می‌پردازد و اعراب خلافت عباسی را علت گرفتاری و عقب ماندگی ایرانیان می‌داند.

دوم، باستانگرایی برای ایدئولوژی حکمرانی؛

اندیشه و نگرشی در علوم اجتماعی وجود دارد که «باستانگرایی» نامیده می شود، این نگره «در پی آن است که فضای مربوط به زمان گذشته را بازآفرینی کند و یک ایدئولوژی جدید بسازد»[۱۲] و ایرانیان که در عصر باستان، با امپراطوری ایران بزرگ، در هندوچین تا یونان و دریای مدیترانه حکمرانی کرده بودند از انگیزه‌ی خوبی برای تبعیت از این پارادایم برخوردار هستند چون بعضی از ایرانیان توجه و میل زیادی برای بازگشت به این مقطع از گذشته و تشکیل امپراطوری بزرگ پارس را دارند بنابراین سیاست اندیشه‌ی باستانگرایی در ادبیات داستانی عصر پهلوی پدید آمد و با زمینه‌های فرهنگی خاصی گسترش یافت که البته تا حدود زیادی مولود تفکر باستانگرایی در اندیشه‌های «آخوندزاده»، «جلال الدین‌میرزای‌قاجار» و «میرزاآقاخان‌کرمانی» تا «ذبیح بهروز»[۱۳] و «پورداوود» است که در نهایت، منتهی به تولیدات ادبی مانند: کتاب‌های داستانی «دیو...دیو...»،[۱۴] و «مازیار»[۱۵] شده است.

سوم، جامعه سازی با الحادتاریخی؛

الحاد تاریخی و غیر علمی نوعی سیاست متولیان عصر پهلوی است که اصل اولی در سکولاریسم و جامعه‌ی منهای دین است[۱۶] و در آثار میرزا ملکم خان و طالبوف تا به «پاک‌دینی» کسروی تئوری‌پردازی شده است، همچنین در ادبیات آثار ادبی مانند: «دارالمجانین»[۱۷] «علویه خانم»[۱۸] و «سنگ صبور»[۱۹] و «زنان بدون مردان»[۲۰] از فرآورده های این سیاست هستند.

چهارم، تولید علم و صنعت در الحاددانشی؛

الحاد علمی و دانشی تحیُّز و تحیُّر در علم است که مبتنی بر «عقل‌خودبنیاد» با دو رویکرد «علم‌گرایی‌عقل‌محور» و «عقل‌گرایی‌فردمحور» است[۲۱] چون علم با استعداد ناشی از عقل، پرسشگر و تبیین‌گر است و در پرسش از مبادی و مناشی خداشناسی و جستجو از خدا برای عالم هستی، عقل خود بنیاد به شرک یا کفر یا حتی ارتداد می‌رسد.

این سیاست مبنای دین‌زدایی و از اندیشه‌های بنیادین و موتور محرک صنایع مدرن در عصر پهلوی است و از جریان‌های ضد الاهیات، مانند تقی‌ارانی، احسان‌طبری و آریان‌پور؛ به داستان‌هایی مانند: «صحرای محشر»[۲۲] ختم می‌شود. این نوع الحاد همواره با مفاهیمی مانند: لاادری‌گری، بی‌خدایی، تکامل‌انواع‌زیستی، نسبیت‌فلسفی و تحویل‌گرایی همراه است که نوع علم فلسفه یا تفکر بنیادین و علم صنایع در ممالک غربی از این شکل و نوع الحاد ناشی می‌شود.

پنجم، سیاست اباحه‌گری و خود فروباختگی در فرهنگ؛

اباحه‌نگری و خودفروباختگی به سبک آنارشیسم و عصیان گری آلبرکامو و اگزیستانسیالیسم که در اندیشه‌های صادق هدایت و حتی دولتمردانی همچون وثوق الدوله و رزم آرا، باعث ادبیات داستانی مانند: «شب‌یک، شب‌دو»[۲۳] و «توپ‌مرواری» و «زنده به گور»[۲۴] شده است.

ششم، دین سلفیگری؛

اخباریگری و دین‌مداری افراطی و غیراجتماعی و مقابل سیاست دینی، که نوعی سکولاریسم سنتی و غیرمدرن نیز است و بصورت سنتی در اندیشه های گروه های مذهبی ایران مانند: اخباریون سلفی، انجمن حجتیه و مکتب تفکیک، باعث ایجاد ادبیاتی مانند: «روضه الشهدا»[۲۵] «مدینه المعاجز»[۲۶] و «شانزده داستان مذهبی»[۲۷] شده است. این روش دینی و تفسیری یکی از سیاست‌های عصر پهلوی در تبلیغ و ارایه‌ی دین بوده است.

هفتم، ستیز و ستایش هویت غربی برای ساختار هندسی نظام جنگاوری؛

غرب‌ستیزی و غرب‌ستایی هویتی، یا به اصطلاح دیگر ستیزوستایش مضاعف از غرب، یکی از اندیشه‌های بنیادین ایرانیان در عصر پهلوی بود که جریان‌های فرهنگی و سیاسی، با نقد یا ستایش از غرب، هویت دیگری از «ماده‌انگاری» یا «ماتریالیسم» را به عنوان جایگزین آن تولید و ارایه می‌کند، البته غرب‌ستیزی یا غرب‌ستایی مخصوص به ایران، اسلام و عرب نیست چون در تفکر رومانتیک آلمان، ناسیونالیسم روسی و شووینیسم ژاپنی و حتی مسیحیت آمریکایی و صهیونیسم یهودی، ستیزوستایش از غرب نیز وجود دارد.

غرب‌ستیزی و غرب‌ستایی اندیشه‌ی ناهمگونی است که وجه اشترکشان در اندیشه‌ی ماتریالیسم و فرهنگ ابتذال است و حتی گاهی غرب‌ستیزان در مقابل غرب‌ستایان اصلاً غرب را فاقد خصایص بنیادین انسانی می‌دانند البته این به معنای سنت‌گرایی در ستیزوستایش غرب نیست بلکه اصل ستیزوستایش غرب، پدیده‌ای مدرن در اندیشه‌ی بنیادین و بخشی از گسترش مدرنیسم در فرهنگ و تمدن است ولی گاهی نیز در ستیزوستایش غرب به سنت نیز متوسل می‌شوند.

در ایران دو گونه غرب ستیزی و غرب ستایی وجود داشته و هست؛ اول، ستیزوستایش غرب سکولار، دوم، ستیزوستایش غرب، اسلامی و مذهبی، چون همواره در ستیزوستایش غرب، «شهر» مرکز انحطاط اخلاقی و مادی‌گری و نماینده‌ی تمدن غربی و علت آسایش و رفاه مردم است پس «شهر» محوریت دارد برای باید همه چیز فدای شهر شود و همچنین در بین اسلامیون و مذهبیون، دارالاسلام یا مدینه‌ی فاضله محور جامعه است ولی در مقابل و ستیزوستایش غرب سکولاریسم، سنت‌ها و حتی سلف مورد توجه است که در عناصر فکری ایرانیان غرب ستیزی و غرب ستایی، جهان وطنی جدیدی ترسیم می‌کند که در کتاب «گنج شایگان»[۲۸] در ستایش آلمان و نقد قاجار و آثار ادبی غلامحسین ساعدی، جلال آل احمد و نادر ابراهیمی نمایش داده می شود.

پهلوی خود آگاهانه هویت ادبی خودش را در ادبیات داستانی، معماری، هنرهای نمایشی و حجم سازی ایجاد کرده بود و با تخریب و تحقیر عناصر مکتبی در هنر و ادبیات قاجاری و صفوی، ایجاد یک هویت فکری و فرهنگی «ضدهویت‌دینی» مانند آنچه در «اصلاحات میجی» در شرق آسیا[۲۹] در جریان بود را پدید آورد.

انقلاب اسلامی ایران یک پدیده فکری و فرهنگی پسامدرن است که با تایید تحول و تجدد اسلامی به نحوی عناصر مدرن را در محفل ایرانیان تجدید می‌کند و فلسفه، صنعت، هنر و اخلاق جدیدی در بستر آموزه‌های دینی پایه‌گذاری می‌کند. گروهی که انقلاب را گسترش شورش اجتماعی یا مقابله با فقر دانسته‌اند، کسانی هستند که به نوعی ساده‌انگارانه نتوانسته‌اند از عناصر فکری و عملی یا هویت انقلاب اسلامی آگاه و تحلیل صحیحی به دست بیاورند. دانشمندان و اساتید مختلف در تاریخ نگاری، فلسفه، صنعت، ادبیات و رشته‌های دیگر، هیچگاه تحلیل صحیحی از انقلاب اسلامی به دست نیاوردند؛ و حتی بعضی از فقها، اصولیون و مفسرین در آثار فقهی، اصولی، تفسیری اسلامی خود از انقلاب اسلامی به نیکی یاد نکردند.

عناصر فکری انقلاب اسلامی در ادبیات داستانی دهه‌ی شصت

امام خمینی(رحمت‌الله‌علیه) و دانش‌آموختگان مکتب فکری اسلام ناب نبوی، به تدریج آموزگار یک جریان فکری بزرگی شدند که توانست حکومت دینی را با عنوان «جمهوری اسلامی» در جغرافیای ایران تشکیل دهد، پس ایرانیانی که متأثر از این آموزه‌ها شدند مبنای حیات نظری و عملی جدیدی در ایران را تأسیس کردند.

جمهوری اسلامی ایران برای تولید محتوای علمی و عملی در فرهنگ و ادب، نیازمند به یک نظام منسجم فکری است چون همواره فکر و فرهنگ توأمان بر یکدیگر اثرگذارند، بنابراین با بررسی نظام فرهنگی «جمهوری اسلامی ایران»، و در سال‌های آغازین، مجموعه‌ای از عناصر و مولفه‌های فکری و نظری را در تولید محتوای ادبی وجود دارد که این عناصر، میان فکر نظری و فرهنگ عملی در تعامل و معاطات است پس برای کشف نسبت میان نظر و فرهنگ باید نتایج این تعامل در فرآورده های فرهنگی و ادبی بررسی شود و نتیجه اینکه ناچاراً باید در نزدیک‌ترین زمان به وقوع انقلاب اسلامی، تولیدات فرهنگی و ادبی ایرانیان را بررسی و نقد کرد تا در مقایسه‌ی با نظر و فکر اسلامی، مؤلفات فرهنگی و ادبی احصاء و تحلیل شود.

فکر و اندیشه‌ی مسلمانان در سه حوزه‌ی اخلاق، عمل و علم‌دینی، محصور به خداپرستی، پیامبرشناسی و فرجام‌آگاهی یا اصول دین است و در ابعاد اخلاقی و عملی نیز مجموعه‌ای از تمایلات انسان‌باورانه در فرد و اجتماع وجود دارد که انسان‌باوری شخصی، خودباوری جمعی و اعتماد به نفس در اخلاق نامیده می‌شود پس در نهایت، همین نوع باور به فرد و جمع انسان تبدیل به هویت اجتماعی انسان می‌شود که این هویت رکن اصلی برای تولید علم انسانی است، به بیانی دیگر علم انسانی از هویت فردی و اجتماعی استحصال می‌شود و هنگامیکه هویت فردی و اجتماعی دینی باشد ناگریز محصول علمی نیز علم انسانی دینی می‌شود.

در یک بررسی جمعی مستحصل از استقرای ناقص نگره‌های مختلفی در تولیدات و فرآورده‌های فکری و فرهنگی إحصاء، نقد و بررسی می‌شود که نتیجه‌ی آن یافتن پنج نگره‌ی اساسی در ادبیات داستانی سال‌های آغازین جمهوری اسلامی است؛

اول؛ توحید و خداپرستی.

دوم؛ نبوت و پیامبرشناسی.

سوم؛ معاد و فرجام‌انگاری.

چهارم؛ انسان و باور به فردیت انسان.

پنجم؛ انسان و هویت اجتماعی.

این پنج عنصر مذکور، مبتنی بر دو منطق علم و عمل است که در دایره‌ی اخلاق دینی، رفتار دینی و علم دینی، شایستگی دارد که سرفصل، نقد فرآورده‌های ادبی و حتی فرهنگی شود پس در این تحقیق این عناوین در بیست داستان بلند شاخص از داستان‌های دفاع مقدس در دهه‌ی شصت نقد و بررسی می‌شود.

این داستان‌ها در مقطع زمانی سال‌های آغازین از حیات انقلاب اسلامی پیرامون جنگ تحمیلی و دفاع مقدس نوشته شده‌اند که حکم ادبیات کلاسیسیسم انقلاب اسلامی را دارد بنابراین تقدم این کتاب‌ها مانند تقدم صدر اسلام بر تاریخ اسلام است که با وجود شعاع معرفتی پایین ولی از یک خلوص و وجوه شباهات خاصی برخوردار بودند.

اول؛ توحید و باور به خدا؛

ادیان ابراهیمی بر پایه‌ی «انسان مؤمن» نازل شده است[۳۰] بگونه‌ای که همواره خلقت انسان معجزه‌ای است که نتیجه‌ی آن ظهور و جلوه‌ی خداوند است[۳۱] و حتی در بعضی از معارف توحیدی، انسان هدف خلقت معرفی شده است پس در مسایل و مطالب خداشناسی و خلافت انسان مؤمن، در آموزه‌های دینی اسلام یک موضوع محوری است.

خداپرستی در فرهنگ و ادبیات انقلاب اسلامی، نوعی خداباوری و توحید، متعلق به «ادیان ابراهیمی» است که مبتنی بر رابطه‌ی میان انسان و خدا، پیامبر و روزبازپسین و فرجام بشریت است پس ضرورتاً باید ارتباطی بی‌تکلف میان انسان مادی با جهان ملکوتی وجود داشته باشد که معرفت و آگاهی دینی تولید بکند که مصداق بارز آن وحی و ظهور قرآن است و کتاب «قرآن‌مجید» مهم‌ترین منبع در خداپرستی و خداشناسی است.

در این ادراک از خداشناسی، توحید منحصر در یکی بودن خدا نیست بلکه توحید به معنای باور به خدای قدرتمند، دانا و بی نیاز از غیر است که همگان به این باور، التزام عملی نیز داشته باشند. باور علمی مذکور توحید ذاتی و صفاتی است و التزام عملی نیز توحید افعالی است بنابراین در اندیشه‌ی خداباور، توحید محوری و خداباوری منحصر به تفکر توحیدی نیست بلکه در کنار اعتقاد فکری، عمل به توحید نیز وجود دارد.

این نگرش علم و عمل، توأمان در حکم فاعل ادبیات باعث تغزل و ایجاد بسیاری از داستان‌های دهه‌ی شصت شده است؛ در داستان «اسماعیل اسماعیل»، نویسنده شخصیت اسماعیل را استوار و رعنا به تصویر می کشد که گویا نمادی از حضرت اسماعیل(علیه‌السلام) است و پدرش که بصورت نمادین در داستان ابراهیم نام دارد نیز در مقابل خلل‌ناپذیری فرزند ستایشگرانه تصویر می‌شود و در نهایت، ابراهیم به ضرب گلوله، به شهادت می‌رسد تا معنای ایمان از حرف تا عمل سیر کند؛ همچنین در داستان «دعای‌مرغ‌آمین»[۳۲] که روایت نامه نگاری میان حسین و پسرعمویش آرش است که با روایت حسن از جنگ و دغدغه های آن مبلغ پیام معنویت به آرش است و یا اینکه حسن با نگاهی مؤمنانه از جنگ روایت می‌کند.

در کتاب «در انتظار شهادت»[۳۳] و «آخرین نگاه از پل خرمشهر»[۳۴] جنگ را نقد می‌کند ولی انسان‌های در جنگ را مؤفق و پیروز می‌داند و یا اینکه دفاع مقدس را با وجوه ملی و مذهبی در مقابل جنگ ترسیم می‌کند، در کتاب «در انتظار شهادت» بحث ایمان را طرح می‌کند که ایمان تنها لازمه‌ی حضور در جنگ نیست بلکه ایمان جزو ضرورت‌های پذیرش روایت از جنگ نیز هست و می‌نویسد «کسانی که ایمان ندارند، باور نمی‌کنند که اینجا میان تن و تانک است»، یعنی برای پذیرش روایت از جنگ باید مخاطب نیز واجد ایمان باشد تا آن ایمان را درک کند.[۳۵] به عبارتی دیگر؛ راوی و مروی برای روایت و فهم یک قضیه در جنگ باید ایمان داشته باشند و همچنین مخاطب روایت داستانی نیز برای فهم مخاطبی از داستان باید به آن واقعه ایمان داشته باشند البته این مقال، به دنبال بررسی صحت یا کذب این گزاره‌های داستانی نیست اما آنچه در داستان «در انتظار شهادت» روی می‌دهد ایمان به غیب است که در تعامل میان راوی، مروی و مخاطب درک می‌شود

در داستان «راه بی‌کناره» و «عروج»[۳۶] ناصر ایرانی از الوهیت خداوند و صفات غیبی او تصویری شاعرانه به تصویر می‌کشد که «عبدالرحیم» عاشق «شریفه» می‌شود[۳۷] یا مادری که شیفته‌ی فرزندان است[۳۸] پس «راه بی‌کناره» داستان عشق است که البته با توصیف‌ها و پرداخت‌ها به «حیاء» آراسته می‌شود که حیاء، عشق و دین پیوند پیدا می‌کنند پس مفهوم عشق از ماهیت حسی و مادی در ادبیات روشنفکرمآب پیش از انقلاب به «عشق الهی» در کتاب «راه بی‌کناره» تبدیل می‌شود.[۳۹]

الهی بودن انقلاب، امدادهای غیبی، حکمت الهی و نزاع عقل و عشق، در داستان «عروج» مشاهده می‌شود.[۴۰] داستان از لحظه بیداری مهدی در صبح تابستان آغاز می‌شود؛ مادر مهدی را بیدار می‌کند همراه با تیم خود به مسابقه فوتبال برود، دو تیم از جنوب شهر تهران، تیم مهدی و تیمی که حسین کاپیتان آن است. تیم مهدی بیشتر اوقات بازنده است اما آن روز به پیروزی امیدوار هست. در حالیکه همه‌ی نگاه‌ها متوجه رهبری تیم توسط حسین است ولی قبل از مسابقه حسین ساک در دست در کنار مسجد برای اعزام به جبهه آماده می‌شود.

حسین وقت رفتن مهدی را به جای خودش بعنوان کاپیتان و رهبر تیم معرفی می‌کند ولی بعضی‌ها مخالف نظر حسین هستند اما سرانجام با مهدی همراه می‌شوند. حسین در جبهه شهید می‌شود و پس از آن مهدی تصمیم می‌گیرد به جبهه برود و بعضی از دوستانش هم با مهدی همراه می‌شوند.

مهدی در قطار تحت تاثیر مصاحبت با یک جانباز قطع‌پا قرار می‌گیرد که در کوپه‌های قطار با او آشنا شده است و این گفتگوها در وجود مهدی تاثیرگذار است و سرانجام با تکوین و تحول شخصیت، مهدی به جبهه می‌رود ولی در پادگان دوکوهه مجبور می‌شود از مرد جانباز جدا شود و سرانجام همه‌ی این دوستان در عملیات شهید می‌شوند و مهدی می‌ماند.

از آغاز کارکردهای نمادین مهدی و حسین معلوم است؛ چون مسئله‌ی جنگ در رقابت بین دو تیم فوتبال نشان داده می‌شود اما در واقع بازی فوتبال در تقابل با جبهه مطرح شده است و حسین با رفتن به جبهه از بازی‌ها رهایی پیدا می‌کند چون جبهه رهایی از بازی است.

دوم؛ ولایت مداری

در مطالعات دینی، «ولایت» یک مفهوم با پیشینه‌ی عرفانی و اخلاقی است[۴۱] که گاهی از ارکان عملی در امتداد حکمرانی دینی[۴۲] نیز می‌باشد اما در دین اسلام از ارکان «اصـول دین» است. ولایت در اسلام به معنای پذیرفتن رهبری پیشوایان دینی است ولی در میان شیعیان، اعتقاد به این که امامان معصوم(علیهم‌السلام) پس از پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) است که از سوی خداوند بر مردم ولایت دارند. نظام سیاسی اسلام و شیوه حکومتی دین بر پایه ولایت است و ملاک مسلمانی پس از اطاعت از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) ولایت‌پذیری است.

ادبیات داستانی دفاع مقدس در دهه‌ی شصت، شیبی ملایم به مفهوم ولایت و ولایت‌پذیری دارد؛ در کتاب‌های «اقیانوس سوم»،[۴۳] «سرود اروندرود»،[۴۴] «نفرپانزدهم»،[۴۵] «سرود مردان آفتاب»،[۴۶] «زمین سوخته»[۴۷] و «عروج» از مفهوم ولایت و امامت روایت می‌کند. تکیه‌گاه داستان «اقیانوس سوم» اشاراتی به ولایت و تصرفات حضرت‌زهرا(سلام‌الله‌علیه) است که تانک‌های جنگی نیروی بعث از کنار هاشم و بسیجی‌ها تردد می‌کنند ولی به مشیّت الهی نمی‌توانند آن‌ها را ببینند و تمام داستان در حال گفتن از این معجزه‌ها است. این داستان در جغرافیایی غیبی و ملکوتی روایت شده است و نویسنده در توصیف آسمان و زمین و چند جای دیگر اصرار دارد تا بگوید این آسمان و زمین، آسمان و زمین معمولی نیست و ماه در این آسمان بنفش است و ستاره‌ها سبز یشمی هستند و این زمین نیز از جنس کائنات است و این داستان در زمان و زمین خاصی اتفاق می‌افتد که البته جغرافیای داستان وجوه شباهتی به خوزستان دارد.

در داستان «سرود اروند رود» توده‌های مردم به تصویر کشیده می‌شوند که قابلیت هدایت و راهبری را دارند بنابراین دو عنصر شخصیت[۴۸] و رهبری در این داستان سیلان دارد. شخصیت های متعدد؛ عبدل به همراه آقا رزاق پدر، سلیمه مادر، اکبر و اصغر برادران، فائزه، فاطمه و ربابه خواهران که خانواده عبدل بودند، سعید کاپیتان تیم فوتبال مدرسه‌ی شریعتی، آقای مرادی معلم ورزش، بابا علی سرایدار مدرسه و چندین نفر دیگر تنها قسمتی از شخصیت‌های داستانی در داستان هستند که در خط سیر جنگ، ویرانی و مهاجرت قرار دارند ولی در نهایت تحت رهبری مادر، عبدل و در نهایت ائمه‌ی اطهار(علیهم‌السلام) به سعادت که هدایت و شهادت اکبر بود رسیدند «دیدی عبدل؟... دیدی اصغر؟... دیدی بچه‌ام آخرش شهید شد. دیدی عاقبت‌به‌خیر شد.»[۴۹] در این کتاب رهبری از تیم فوتبال مدرسه برای برنده شدن[۵۰] شروع می‌شود تا به مدیریت خانواده[۵۱] می‌رسد و در نهایت به مدیریت ائمه‌ی اطهار(علیهم‌السلام)[۵۲] از فصل دهم در بخش دوم، آغاز و به شهادت اکبر در پایان داستان ختم می‌شود، همچنین در داستان «زمین سوخته» ننه باران زنی خودساخته، بومی و شجاع است که تبلور از رهبری زنان با ایمان و با علقه به ائمه‌ی اطهار(علیهم‌السلام) است البته با وجود اینکه راوی، بصورت اجمالی، «دفاع از وطن» را پذیرفته است، اما از وضع نابسامان روزهای آغازین جنگ انتقاد می کند؛ «... با غیض پیچ رادیو را می گرداند، موج را عوض می کند و از لای دندان می غرد؛ تهران هم که خبری نیست! همه خوابن.»[۵۳] و یا در داستان «سرود مردان آفتاب» نویسنده در درجه‌ی اول، از بیست و سه روز دفاع از خرمشهر روایتی «ایدئولوژیک» می‌کند ولی بصورت موازی با سقوط خرمشهر، روایتی دوم از انسانی در تردید میان «مرگ عارفانه» و «مرگ طبیعی» وجود دارد که مردد بین دو چیز است، اول از همه چیز بریدن و پیوستن به خدا و در نهایت شهادت و دوم بازگشت به زندگی و کسب و کار عادی، البته این روایت در زمان طولانی آغاز تا پایان جنگ تحمیلی صورت می‌گیرد بنابراین داستان از یک معرفت و انتخاب تدریجی روایت می‌کند. همچنین در داستان «عروج» حسین و مهدی نام‌ نمادینی برای رهبری یک جامعه هستند و در پایان حسین شهید می‌شود و مهدی باقی می‌ماند.

سوم؛ معادانگاری و اعتقاد به روز رستاخیز

پایان‌کار و محاسبه کارها در گردش زندگی مادی یکی از مطالبات بسیار اساسی در ادیان و مکاتب توحیدی است که میزان درک معنوی و هوش معارفی دینداران در فرجام شناسی در فصلی با نام هوش معنوی سنجیده می‌شود البته هوش، مفهومی تاریخی است که پژوهش و تفحص درباره جنبه‌ها، ویژگی‌ها و انواع آن اهمیت زیادی در اندیشه‌ی دینی دارد ولی در فرهنگ مطالعاتی غرب، هوش، جنبه‌ی شناختی دارد و شامل پردازش اطلاعات می‌شود اما در معارف دینی، هوش دارای رویکرد ترکیبی از مؤلفه‌های گوناگون عملکردی و تجربی انسان، مانند شناخت، شهود و هیجان است بنابراین در این زمینه، یک بعد جدیدی موسوم به «هوش معنوی» درباره پیوند مفاهیم دینی، معنویت و مفاهیم انسانی مانند تربیت، تعالی، سعادت و فرجام در عرصه‌های مختلف مطرح شده است که سازه‌های معنویت و هوش را درون سازه‌ای جدید ترکیب کند.

«هوش معنوی» مستلزم توانایی‌هایی است که از موضوعات معنوی برای تطابق و کنش اثر بخش با محیط و دیگران همراه با پیامدهای با ارزش استفاده کند[۵۴] مانند سعادت، میزان اثرگذاری و میزان اثرپذیری، مردم داری...، فرجام‌انگاری و پایان اندیشی است که در مفاهیم دینی «رستاخیز» و «معاد» نامیده می‌شود.

هیچ انسانی خالی از «هوش معنوی» نیست و ضرورتاً هر انسانی مجموعه‌ای از معارف و مفاهیم دینی را دارد که گاهی الهی و حتی گاهی «الحادی» است[۵۵] بنابراین معنویت الحادی ضرورتی بنام «هوش معنوی الحادی» نیز دارد که هر دوی ایشان از انواع هوش معنوی، از الحادی تا الهی در ادبیات داستانی پس از انقلاب و حتی ادبیات داستانی دفاع مقدس مشاهده می‌شود. نتیجه این است که هر معادانگاری یا فرجام‌انگاری ضرورتاً مطابق با الاهیات شیعی و اسلامی انقلاب اسلامی نیست.

در داستان «زمین سوخته» روایتی از جامعه‌ی جنگ زده در سال‌های آغازین جنگ را به تصویر می‌کشد که همه نوع آدم در آن زندگی می‌کند؛ با تجاوز دشمن به ایران و سقوط «بستان» و «سوسنگرد»، خانواده پر جمعیت راوی از اهواز مهاجرت می‌کنند؛ اما چهار تن از این خانواده در شهر می ماند. «احمد» رییس حسابداری انبارهای شرکتی بزرگ، «خالد» کارمند همان اداره، «شاهد» کارگر کارخانه و «راوی» که بزرگترین پسر خانواده و در دانشگاه مشغول به تحصیل است، البته چندی بعد «خالد» شهید می‌شود و شاهد که با دیدن لحظه‌ی شهادت برادر افسرده و به تهران اعزام می‌شود.

بعد از بمباران خانه‌ی راوی، روایت به محله دیگری از اهواز منتقل می‌شود که شخصیت های دیگری چون: امیرسلیمان دبیر بازنشسته، محمدمکانیک، عادل، میرزاعلی، گلابتون، پاپتی، ناپلئون، یوسف‌بی‌عار، احمدفری و چند راننده کبوتر باز، دزد و بدون جای و مکان به همرا ننه باران که پسرش در جنگ شهید شده است؛ وارد داستان می‌شوند.

«ننه باران» بیوه زن شجاعی که شوهرش حاج تریاک در پانزده سالگی از دست داده است و پسرش «باران» در جبهه‌ی «دارخوین» به شهادت رسیده است استوار و ثابت قدم، مقام شاهد عادل گره مسئله یا کشمکش داستان باز می‌کند، «ننه باران» به انذار و ابشار شخصیت‌های داستان می‌پردازد؛ تا جاییکه حتی گاهی مجری قانون می‌شود و «یوسف‌بیعار» و «احمدفری» را که هنگام دزدی دستگیر شدند را در دادگاه مردمی، با قضاوت محمدمکانیک محاکمه به اعدام محکوم می‌کند.[۵۶] تا اینکه گلوله های تفنگ ننه باران عادل،دزدان را به کام مرگ می کشاند البته راوی از سیاست‌های حکومت راضی نیست، اما در هر حال شخصیت‌های داستان را در شرایطی قرار می‌دهد تا تصمیم منطقی و معقول ناشی از «هوش‌معنوی» را بگیرند پس در فضایی احساسی «هوش‌معنوی» شخصیت‌های داستان را کاشف و گرداننده‌ی مضامین انسانی داستان می‌کند؛ ننه باران، حاج افتخار، محمدمکانیک، امیرسلیمان، عادل و حتی ناپلون که شعار دارد مردمان اگر به خود خود رجوع کنند، میل به عدالت و محاسبه را در خودشان می‌یابند.

در داستان «صابر»[۵۷] از از آیه‌ی «لااُقسم بیوم القیامه»[۵۸] شروع می‌شود که صابر، در قرآن به آیاتی بر می‌خورد که فضای روایت را با موضوع «معاد» درگیر می‌کند البته صابر قیامت‌اندیش بوده و می‌خواهد پاسخی به مسئله‌ی سعادت، میزان اثرگذاری و اثرپذیری عمل، فرجام‌انگاری و پایان اندیشی، رستاخیز و معاد داده‌ شود.

صابر شخصیت اصلی داخل آشپزخانه بوده و در آغاز داستان قرآن را باز می‌کند و به آیاتی بر می‌خورد که آن را درگیر موضوع معاد می‌کند، از سوی فرمانده محمد، وارد رسته‌ی رزمی می‌شود و برای انجام عملیات و نفوذ به منطقه‌ای در عراق که پیش از این شناسایی شده، می‌روند. فرمانده در طول عملیات، خاطره ای از یک پیرزن و قاطر سفیدش با یک گلاب‌پاش خاص یاد می‌کند و در نهایت هنگام درگیری، شصت نفر از سربازهای عراقی در مقابل شش نفر بسیجی ایرانی قرار می‌گیرند که صابر زخمی می‌شود و راوی لحظات پایانی حیات صابر و همرمانش را در حال احتضار وصف می‌کند. تقابل اصلی این داستان، در مقوله و موضوع معاد است که دغدغه‌ی فکری رزمندگان بوده است.

چهارم؛ خودباوری و اعتماد به خود

خودباوری یک موضوع شناختی است که در نهایت مبتنی بر وجوه فردی و اجتماعی خود، به ارزشگذاری فرد و جامعه منتهی می‌شود و معنای آن، «شناخت ارزشگذارانه»[۵۹] از «فردیت‌خود» و «جامعه‌ی‌خود» که با برجسته کردن برخی وجوه تمایزها مانند: قدرتمندی، دانشمندی، اخلاقم‌داری، منظم بودن و ... نسبت به دیگر فرد، جامعه و ملت شکل می‌گیرد بنابراین خودباوری دوگونه است اول، خودباوری فردی که باور[۶۰] از وجوه تمایز در فردیت‌خود و دوم، خودباوری جمعی، که یک باور جمعی در اجتماع و گروه اجتماعی است که باید وظایف مشخصی را به انجام برساند و در نهایت روایتی که ادبیات از «خود فردی» و «خود جامعه» دارد یکی از عوامل اعتماد به نفس فردی و باور ملی در اجتماع است. این اعتماد به نفس و خودباوری زمینه‌ی اجتماعی و فرهنگی در جامعه‌ آرمانی برای اعمال اخلاقی و تمدنی است که علت فرهنگ و تمدن است.

در روایت‌های ادبی و داستانی مختلفی که در سالهای اخیر در مورد ایرانیان مطرح شده است، اعتماد به نفس و خودباوری ملی، صورت‌های گوناگونی دارد چون برخی از این روایت‌ها؛ احساس ضعف و حقارت و برخی دیگر، احساس عزت نفس می‌دهد.

این روایت‌ها، در مرحله‌ی اول، باورهای مختلف یک فرد با یکدیگر را همساز می‌کند تا در مرحله‌ی دوم، باورها با تجربه‌های جدید متضاد نشوند؛ و در مرحله‌ی سوم و نهایت امر، روایت ادبی، علت توجیه واکنش‌های فردی و اجتماعی در مقابل رخدادها است. این سه فرایند همساز کننده باورها، تجربه‌ها و رفتارها با وجود روایت ممکن می‌شود بنابراین هرکنش فردی و جمعی در اخلاق، سیاست و اجتماع، متأثر از یک روایت پذیرفته شده است که روایت داستان را برای پیشبرد یک آرمان طراحی می‌کند.[۶۱]

بازیگری در این داستان، به خود هویت و انگیزه می‌بخشد تا مسیر آرمان را پیش ببرد و البته اشخاصی که یک عقیده و باور فردی و جمعی را مؤمنانه پیش می‌برند الزاماً به دنبال تحقق هدف‌هایشان نیستند بلکه می‌خواهند در یک مشارکت جمعی «عقایدشان را بیان کنند، کارآمدی آن را نشان دهند، در شور تلاش جمعی شریک شوند و در جریانهای بزرگترتاریخی نقش داشته باشند»[۶۲] ایشان در خلال قصه خود را قهرمان یا کنار قهرمانان تاریخ‌ساز می‌بینند

در فضای تحولی انقلاب اسلامی، آحاد مردم ایران با تکیه بر خودشناسی اسلامی،[۶۳] و گذشتن از خودشیفتگی باستانگرایی و خودباختگی غربگرایان، مبدأ حرکت اندیشه‌ی انقلاب اسلامی شدند.

در داستان «نخل‌های بی‌سر»[۶۴] روایتی از تردید به خویشتن و خرمشهری‌هایی که به تهران مهاجرت می‌کنند ولی بالاخره تصمیم می‌گیرند که بازگردند و به جنگ بروند که این یک تصمیم حیاتی است که در روند داستان تأثیر دارد.

داستان از حضور ناصر، در اولین روزهای آغاز جنگ در خرمشهر آغاز می‌شود سپس برادر و خواهرش حسین و شهناز در همان روزهای آغازین جنگ شهید می‌شوند. خانواده‌اش به تهران مهاجرت می‌کنند، خود او نیز چند بار به تهران آمده اما دلتنگ جبهه می‌شود و به جبهه بازمی‌گردد. در خاتمه داستان هم دوست ناصر، صالح موسوی زنگ می‌زند و خبر آزادی خرمشهر و شهادت ناصر را می‌دهد. آزادی خرمشهر و شهادت ناصر، برگشتن خانواده به سمت خرمشهر، اینها همه مواردی است که در پایان داستان با هم ارتباط دارند.

در جامعه‌ی داستان «نخل‌های بی‌سر» جنگ و خون و آتش و مقاومت و آوارگی و درماندگی و ایستادگی در یک سو قرار دارد و بی‌تفاوتی، بی‌خبری و بی‌خیالی در سوی دیگر است.

راوی با دیدی واقع بینانه جامعه‌ی خود را روایت می‌کند، هیچگاه خوش بینی رزمندگان تغییر نکرده و آنان همواره با روحیه از وطن دفاع می‌کنند اما به دور از هیاهوی جبهه، عده ای نیز، زندگی عادی خود را می‌کنند و گروهی به فکر سوء استفاده از وضع موجود نیز هستند.

«مرد شکم بر آمده ای از تریلر پاین می پرد و با خنده می گوید: ...د نشد...شلوغش نکنین، اول نفری دویست تو منتونو بدین بعد سوار شین.هر کس نداره بیاد پایین.»[۶۵]

مردی که در میان جنگ، بجای کمک به هم وطنانش، کرایه‌ی خرمشهر تا اهواز را تا دویست تومن بالا برده است یا کس دیگری که روزهای آغازین جنگ و در کنار رزمندگان است ولی گوش به رادیو عراق و دل به سودای تغییر وضعیت سیاسی دارد و یا جوان‌های بی‌خیال و از هم گسیخته؛ «...روزی که ناصر را برای بستری شدن به بیمارستان می برند. وقتی به اینجا رسیدند، چند دختر و پسر جوان را دیدند که بستنی می خورند و در حالی که قاه قاه می خندیدنددنبال هم می کردند و پر یا پوچ بازی می کردند.

آن روز ناصر، جلوی پارک از رفتن ماند...

-بخوابین، عراقیا، عراقیا دارن می ان!

و آن دختر و پسرها خندیدند و گفتند :«عراقیا!»[۶۶] البته همه‌ی جامعه در داستان «نخل‌های بی‌سر» انسان‌های بی‌تفاوت نیستند و این نشان از شناخت خوب و واقعی راوی از واقعیت جامعه‌ ایرانی در دهه‌ی شصت دارد.

پنجم هویت ایرانی شیعی؛

زبان ماهیتی شبیه به ماده تفکر[۶۷] دارد که به اقتضای نوع اندیشه‌های یک قوم یا ملتی باعث شکل‌گیری هویت ایشان می‌شود البته حروف یکی از نشانه های زبانی است و نمادها و نشانه عقدی و وضعی دیگری نیز وجود دارد که در کنار حروف، کارکرد زبانی دارد و ماده‌ی فکر است.

«توشیهیکو ایزوتسو» فیلسوف، متکلم، قرآن‌پژوه و اسلام‌شناس معاصر در کتاب «خدا و انسان در قرآن» هویت را «نسبتی میان شبکه‌ی معنایی ذهن خود و شبکه‌ی روابط اجتماعی»[۶۸] می‌داند چون واژگان را دارای دو معنا می‌داند یکی معنای فی‌نفسه و دیگری معنایی که نسبت به چیزهای دیگر به دست می‌آورد پس اگر زبان از عناصر و مؤلّفه‌های هویت باشد باید در نسبت میان شبکه‌های فردی و اجتماعی تحصیل شود و لاجرم چنین معنایابی از زبان باید عنصر هویتی نیز باشد. به عبارت دیگر زبان و نماد از گذشته تا به حال دارای نسبت‌هایی متعددی در شبکه‌های فردی و اجتماعی داشته است که به اقتضای همین نسبت‌ها، معانی مختص، مشترک، منقول، مرتجل و مجازی متعددی پیدا کرده است ادبیات که رامشگر زبان و معانی است با تجزیه و ترکیب عبارات لفظی به تحلیه و تجلیه آن عبارات مفرد و مرکب می‌پردازد.

موقعیت جغرافیایی ایران در اعصار باستانی بسیار خاص است و در این جغرافیا همواره معماری، نمایش، شعر و روایت داستانی، ناظر به جغرافیای ایران زمین وجود داشته است اما با پیدایش اسلام، تعارض و تقابلی بین اندیشه‌ی جغرافیایی اسلامی و اندیشه‌ی جغرافیایی ایرانی[۶۹] شکل گرفت.

بناهای ایرانی با سردرب‌های بلند و سردیس‌های مختلف که نماد الهه‌های ایرانی بوده است دیگر در اندیشه‌های اسلامی جایگاهی نداشته و در مقابل بناهای عربی مانند مناره و گنبد وارد معماری ایرانیان مسلمان شده بوده است.

موسیقی ایرانی نیز با برخورد به آیات وزر و لغو به انسداد حرمت برخورده است و فقهای اسلامی با موسیقی مخالفت می کنند و روایت های ایرانیان نیز به چنین تقابل و تعامل های مبتلا شده بودند اما به تدریج و با تکیه بر عقلانیت حکمت‌مدار دانشمندان شیعه در ایران، معماری گنبد، گلدسته و خلوت نشینی ایران جایگزین معماری ایران باستان شد ولی خصایص فکر عربی را نداشت.

موسیقی مقامی و ردیف‌های آوازی ایرانیان همگام با اصول آهنگین منتظم قرآنی، جایگزین طربخوانی ایرانیان شده بود و داستان‌هایی که محاکات از وقوع وقایع پندآمیز و ایمانی داشت و راوی آن هم صدای با صدای ملکوتی جبرییل‌امین(علیه‌السلام)، عالم علوی و سفلی را روایت می‌کند پس دیگر حکایتی از عریانی شاهان و ملیجک‌ها نبود و قصه‌ی مدح و ثنای شاهان و شاهزادگان به تدریج تبدیل به حکایت آدمیان از جستجوی حقیقت می‌شود، البته این حرکت دینی در هنر و ادبیات اسلامی با یک تدریج «هزاروچهارصد» ساله سیر می‌شود که گاهی دیر یا زود به نتیجه می‌رسد.

مدتی این مثنوی تاخیر شد مهلتی باید تا خون شیر شد

تا نزاید بخت تو فرزند نو خون نگردد شیر شیرین خوش شنو[۷۰]

زبان و نشانه‌های زبانی مسروره‌یِ مخبوته‌یِ انسان است که شناختن آن بازارگاه فکر و اندیشه را از سریر پوشیدگی در نهان به رسوایی تماشایی دیدگان می‌کشاند که مولای موحدین امیرالبیان امیرالمؤمنین «علی‌بن‌ابیطالب»(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «سخن گویید تا شناخته شوید، که آدمی زیر زبانش نهان است»[۷۱] پس

آدمی مخفیست در زیر زبان این زبان پرده‌ست بر درگاه جان

چونک بادی پرده را در هم کشید سِرّ صحن خانه شد بر ما پدید[۷۲]

در داستان «نفرپانزدهم» شخصیت «حسام» که پاسدار و فرمانده اطلاعات عملیات است اسیر کوموله در کردستان می‌شود و در زندان «دوله‌تو» که چهارده نفر دیگر هستند هویت خودش را پنهان می‌کند تا موقعیت و رسته‌ی نظامی‌اش معلوم نشود. این ناشناخته بودن جوان بسیجی در میان کوموله و ضدانقلاب و سرانجام هویت شخصیه‌ی خودش را در مقابل هویت اعتباری نظامی یا عناوین ثبت احوال قرار می‌دهد و به نحوی اساطیر شاهنامه در ذهن مخاطب ترسیم می‌شوند که چگونه در سخت‌ترین لحظات با حکمت تدبیر و پاک نفسی به رهایی می‌رسند؛ حسام نیز در زندانی که تحت نظارت حزب بعث است انواع تحقیرها و نامرادی‌ها را تحمل می‌کند و سرانجام در حالی که به شدت مجروح و در آستانة شهات قرار دارد توسط نیروهای ایرانی مبادله شده و به سوی وطن بازمی‌گردد.

تصویر مسجد، عنوان معرفه‌ی وطن در مقابل نکره‌ی دشمن، زندان کوموله، ازدحام مجروحان در بیمارستان، مقاومت شیعی ایرانیان و مفاهیمی از این نوع، همگی گزارشی از تغییر هویت ایرانیان به مردمانی سخت کوش و راست کردار است است که دهه‌ی شصت را با هویتی خاص به پایان بردند.

به نظر می‌رسد سه‌عنصر فرانظری[۷۳] توحید، ولایت و معاد در مقام پارادایم حاکم بر ادبیات داستانی دهه‌ی شصت، در محتوای داستان‌ها، مورد طرح و تحلیل روایی می‌شود و سرانجام خودباوری و هویت جغرافیای فکری و عملی ایرانیان، در مقام زمینه و بستری برای پذیرفتن سه عنصر فرانظری مرتسم از نظر است یعنی محتوای فکری و نظری داستان، توحید، ولایت و معاد که نظری است و فرم و تکنیک در بستر داستان، بالضروره باید در خودباوری و هویت جغرافیای فکری و عملی ایرانیان تعیین شود چون همواره مجموعه‌ای از تمایلات انسان‌باورانه در فرد و اجتماع وجود دارد که انسان‌باوری شخصی در اخلاق ، خودباوری جمعی و اعتماد به نفس نامیده می‌شود و در نهایت، همین باور به فرد و جمع انسان تبدیل به انسان باوری جمعی می‌شود که هویت اجتماعی نامیده شده است.

همه‌ی ابتناهای و خصوصیات فکری ایرانیان در ابعاد نظری، اخلاقی و عملی پس از انقلاب مبنای اساسی ادبیات و هنر در انقلاب اسلامی است که اهل نظریه‌های ادبی با بررسی گزاره‌های ابتناء، مجموعه‌ای از اصول در فرم و محتوا را می‌یابند که اهل هنر آن را مکتب می‌نامد.

پانوشت‌ها:

[۱]- در باب اهمیت و تقدم کلاسیسیسم در مکتب ادبی به کتاب مکتب ادبی، رضا سیدحسینی مراجعه کنید.

[۲]- این یعنی روشمندی در معرفت ادبی که در علم شناخت‌شناسی بحث می‌شود.

[۳] - بوستان سعدی

[۴] - Against Method در سال ۱۹۷۵

[۵] - جمهوری پنجم فرانسه نام دولت کنونی فرانسه است که از ۵ اکتبر ۱۹۵۸ پدید آمده است.

[۶]- استقلال پاکستان ۱۵ اوت ۱۹۴۷

[۷]- جمهوری متحد عربی نام یک اتحادیه‌ی قومی در خاورمیانه بین سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۱ است

[۸]- امارت اسلامی افغانستان، کنر و بیاره

[۹]- محمد علی جناح (۱۸۷۶ تا ۱۹۴۸) سیاستمدار و بنیانگذار کشور پاکستان که رهبر حزب مسلم لیگ پاکستان و نخستین فرماندار کل آن کشور بود.

[۱۰]- محمد اقبال لاهوری (۱۲۵۶ تا ۱۳۱۷)، متفکر، شاعر، فیلسوف و سیاست‌مدار مسلمان پاکستانی بود که ایده‌ی یک کشور مستقل برای مسلمانان هند را مطرح کرد و در نهایت منجر به ایجاد کشور پاکستان شد.

[۱۱]- سید احمد خان هندی (۱۸۱۷-۱۸۹۸) دانشمند اصلاح طلب و مفسر مادی گرای هندی بود

[۱۲]- بیگدلو، رضا، باستان‌گرایی در تاریخ معاصر ایران، نشر مرکز۱۳۸۰

[۱۳]- بهروز، ذبیح، زبان ایران فارسی یا عربی، نایاب

[۱۴]- بزرگ علوی،سید مجتبی، این کتاب به همراه دو داستان دیگر از هدایت و شیرازی در یک مجموعه‌ی داستان با عنوان «انیران» منتشر شده است.

[۱۵]- صادق هدایت

[۱۶]- زورق، محمدحسن، اسلام و سکولاریسم از آغاز تا امروز، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سال ۱۳۹۵، چاپ دوم

[۱۷]- جمالزاده

[۱۸]- صادق هدایت

[۱۹] - چوبک

[۲۰] - شهرنوش پارسی پور

[۲۱] - جهان، مهدی، تبارشناسی الحاد در ایران، کتاب نقد، شماره ۱۰۲

[۲۲] - جمالزاده

[۲۳] - بهمن فرسی

[۲۴] - صادق هدایت

[۲۵] - حسین واعظ کاشفی؛ مهم‌ترین آثار کاشفی عبارت‌اند از: جواهر التفسیر، مواهب علّیه، روضة الشهدا، انوار سهیلی، مخزن الانشا، اخلاق محسنی، و سبعه کاشفیه و بسیاری از آثار کاشفی هنوز ویراستاری و تصحیح نشده‌اند و فقط به صورت نسخه‌های خطی یا در بهترین حالت به صورت چاپ سنگی در دسترس‌اند. تاریخ نگارش بسیاری از آن‌ها نیز مشخص نیست

[۲۶] - سید هاشم بحرانی

[۲۷] - محمد محمدی

[۲۸] - جمالزاده

[۲۹] - در ژاپن و کره‌ی جنوبی

[۳۰] - قرآن کریم، سوره توبه، آیه ۶۱؛ وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ۚ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ ۚ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ یعنی: بعضی از ایشان پیامبر را می‌آزارند و می‌گویند که او به سخن هر کس گوش می‌دهد. بگو: او برای شما شنونده سخن خیر است. به خدا ایمان دارد و مؤمنان را باور دارد، و رحمتی است برای آنهایی که ایمان آورده‌اند. و آنان که رسول خدا را بیازارند به شکنجه‌ای دردآور گرفتار خواهند شد

[۳۱] - احادیث قدسی؛ جناب داود نبی علیه السلام گفت: یا رَبّ لِماذا خَلَقْتَ الخَلْق؟ قال: کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُعرَف؛ یعنی: پروردگارا! برای چه مخلوقات را آفریدی؟ خدای تعالی فرمود: گنجی پنهان بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا مرا بشناسند.

[۳۲] - طاهباز، سیروس، دعای مرغ آمین، ۱۳۶۰

[۳۳] - مشایخی، مهدی، در انتظار شهادت، ۱۳۶۰

[۳۴] - مؤذن، ناصر، آخرین نگاه از پل خرمشهر، ۱۳۶۰

[۳۵] - مشایخی، مهدی، در انتظار شهادت، صفحه‌ ۳۶

[۳۶] - ایرانی، ناصر، راه‌بی‌کناره و عروج، ۱۳۶۳ و ۱۳۶۲

[۳۷] - ایرانی، ناصر، راه بی‌کناره، صفحه ۱۸ و ۲۲ و ...

[۳۸] - همان، صفحه ۱۲ و ۳۲ و ...

[۳۹] - همان، صفحه ۶۵ تا ۶۹ و صفحات ۱۲ و ۴۵ و ۷۰ و ...

[۴۰] - صفحات ۷۹، ۱۰۲، ۱۱۶، ۱۵۸ و ۱۳۲ از انقلاب الهی، امداد غیبی، حکمت الهی و نزاع عقل و عشق روایت می‌کند

[۴۱]- رساله قشیزیه اثر عبدالکریم بن هَوازِن قشیری عارف مسلمان ایرانی در سده‌ی چهارم و پنجم هجری قمری که در سال۳۷۴ در نیشابور متولد شد و در سال ۴۶۵ هجری قمری در همان شهر از دنیا رفت.

[۴۲] - مانند حکمرانی بوداییان در تبت

[۴۳] - خادم، حسن، اقیانوس سوم، ۱۳۶۳.

[۴۴] - آرمین، منیژه، سرود اروند رود، ۱۳۶۷

[۴۵] - خسروشاهی، جهانگیر، نفرپانزدهم، ۱۳۶۷

[۴۶] - عیدان، غلامرضا، سرود مردان آفتاب، ۱۳۶۸

[۴۷]- محمود، احمد، زمین سوخته، ۱۳۶۱

[۴۸] - کاراکتر

[۴۹] - آرمین، منیژه، سرود اروند رود، صفحه ۱۹۷

[۵۰] - همان صفحه ۳۹

[۵۱] - همان صفحات ۲۶، ۵۸، ۸۸، ۹۸ و ...

[۵۲] - همان صفحه ۱۵۰

[۵۳]- زمین سوخته، فصل دوم، صفحه۴۵.

[۵۴] - سهرابی، فرامرز، «مبانی هوش معنوی»، فصلنامه سلامت روان، سال اول، ش۱.

[۵۵]- صمدی، پروین (۱۳۸۵)، «هوش معنوی» اندیشه های نوین تربیتی، ش ۳ و ۴.

[۵۶]- همان، فصل پنجم

[۵۷]- شیرازی، رضا، صابر، ۱۳۶۶

[۵۸] - سوره قیامت، آیه ۱، یعنی؛ چنین نیست، قسم می‌خورم به روز قیامت.

[۵۹] - باور یعنی شناخت تأثیرمندانه از یک چیز یا شناخت کارکردگرایانه

[۶۰] - شناخت ارزشگذارانه

[۶۱] - ابوت، اچ. پورتر، سواد روایت، ترجمه رویاپورآذر و نیمامهدی‌زاده‌اشرفی، انتشارات اطراف، صفحه ۱۲۷، سال ۱۳۹۷.

[۶۲] - همان، صفحه ۲۲۸

[۶۳] - مصباح یزدی، محمدتقی، خودشناسی و خودسازی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام‌خمینی، صفحات ۸ و ۹.

[۶۴]- فراست، قاسمعلی، نخل‌های بی‌سر، ۱۳۶۲

[۶۵] - همان صفحه ۳۶

[۶۶] - همان فصل هشتم

[۶۷] - مسکوب، شاهرخ، هویت ایرانی در زبان پارسی، انتشارات فرزان روز، صفحه ۱۸ تا ۲۵، سال ۱۳۷۹.

[۶۸]- ایزوتسو، توشی‌هیکو، خداوانسان‌درقرآن، ترجمه احمدآرام، صفحه۴۱، انتشارات‌شرکت‌سهامی‌انتشار، چاپ‌اول، سال۱۳۶۱

[۶۹] - اندیشه‌ی جغرافیایی فرهنگ است

[۷۰]- مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش اول.

[۷۱]- تَکَلّموا تُعرَفوا ؛ فإنّ المَرءَ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانِهِ؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۹۲.

[۷۲]- مثنوی معنوی دفتر دوم، بخش بیست و یکم.

[۷۳] - پارادایمی

منابع و مآخذ؛

قرآن کریم، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی

نهج البلاغه، مولانا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(علیه‌السلام)

احادیث قدسی، شیخ حر عاملی(رحمت الله علیه)

بوستان سعدی، تصحیح محمد علی فروغی

مثنوی معنوی، مولوی، تصحیح بر اساس نسخه قونیه دکتر عبدالکریم سروش، انتشارات هرمس

آدمیت، فریدون، اندیشه‌های طالبوف تبریزی، انتشارات دماوند، چاپ دوم ۱۳۶۳

آدمیت، فریدون، اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوندزاده، انتشارات خوارزمی

آدمیت، فریدون، اندیشه ترقی و حکومت قانون (عصر سپهسالار)، انتشارات خوارزمی

آرمین، منیژه، سرود اروند رود، انتشارات انجمن قلم، چاپ اول، ۱۳۹۰

آخوندزاده، میرزا فتحعلی، ستارگان فریب خورده، نسخه رایانه‌ای

ایزوتسو، توشی‌هیکو، خداوانسان‌درقرآن، ترجمه احمدآرام، انتشارات‌شرکت‌سهامی‌انتشار، چاپ‌اول، سال۱۳۶۱

ابوت، اچ. پورتر، سواد روایت، ترجمه رویاپورآذر و نیمامهدی‌زاده‌اشرفی، انتشارات اطراف، سال ۱۳۹۷

بیگدلو، رضا، باستان‌گرایی در تاریخ معاصر ایران، نشر مرکز۱۳۸۰

بحرانی، سید هاشم ، مدینة معاجز الائمه اثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، هشت مجلد، موسسه المعارف الاسلامیه قم

بهروز، ذبیح، زبان ایران فارسی یا عربی، نایاب

بزرگ علوی،سید مجتبی، هدایت و شیرازی، مجموعه داستان «انیران»، قدیمی

پارسی پور، شهرنوش، نسخه رایانه‌ای

جهان، مهدی، تبارشناسی الحاد در ایران، کتاب نقد، شماره ۱۰۲

جمالزاده، محمدعلی، دارالمجانین، قدیمی

جمالزاده، محمدعلی، صحرای محشر، قدیمی

چوبک، صادق، سنگ صبور، انتشارات جاویدان، ۱۳۴۵

خادم، حسن، اقیانوس سوم، انتشارات بین الملل، چاپ اول ۱۳۶۳.

خسروشاهی، جهانگیر، نفرپانزدهم، انشارات علمی فرهنگی، چاپ اول ۱۳۹۵

زرین کوب، عبدالحسین، دو قرن سکوت، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۳۰

زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، انتشارات امیرکبیر، سال ۱۳۸۷

زورق، محمدحسن، اسلام و سکولاریسم از آغاز تا امروز، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سال ۱۳۹۵، چاپ دوم

سهرابی، فرامرز، «مبانی هوش معنوی»، فصلنامه سلامت روان، سال اول، شماره ۱.

سیدحسینی، رضا، مکتب‌های ادبی، انتشارات نگاه معاصر، سال ۱۳۸۵

شیرازی، رضا، صابر، انتشارات پیام آزادی، بهمن ۱۳۶۶

صمدی، پروین، «هوش معنوی» اندیشه های نوین تربیتی، سال ۱۳۸۵، شماره ۳ و ۴.

طاهباز، سیروس، دعای مرغ آمین،انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چاپ اول۱۳۶۰

فراست، قاسمعلی، نخل‌های بی‌سر، انتشارات صریر، چاپ سوم، خرداد ۱۳۸۵

فرسی، بهمن، شب‌یک شب‌دو، انتشارات سازمان چاپ‌وپخش‌پنجاه‌ویک، ۱۳۵۳

قشیری، عبدالکریم بن هَوازِن ، رساله قشیزیه، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲

عیدان، غلامرضا، سرود مردان آفتاب، انتشارات سوره مهر، چاپ اول ۱۳۶۸

محمدی اشتهاردی، محمد، شانزده داستان مذهبی، انتشارات علامه، قم ۱۳۴۸

محمود، احمد، زمین سوخته،انتشارات معین، چاپ سوم، بهار ۱۳۷۸

مسکوب، شاهرخ، هویت ایرانی در زبان پارسی، انتشارات فرزان روز، صفحه ۱۸ تا ۲۵، سال ۱۳۷۹.

مشایخی، مهدی، در انتظار شهادت، انتشارات موسوی، چاپ اول، بهمن ۱۳۶۰

مصباح یزدی، محمدتقی، خودشناسی و خودسازی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام‌خمینی، صفحات ۸ و ۹.

مؤذن، ناصر، آخرین نگاه از پل خرمشهر، انتشارات جهان سو، چاپ اول ۱۳۶۰

واعظ کاشفی، حسین، روضه الشهدا، کتابچی قدیمی

واعظ کاشفی، حسین، انوار سهیلی، اسلامیه قدیمی

واعظ کاشفی، حسین، جواهر التفسیر، اسلامیه قدیمی

هدایت، صادق، توپ مرواری، چاپ مکرر

هدایت، صادق، زنده به گور، چاپ مکرر

هدایت، صادق، توپ مرواری، چاپ مکرر

هدایت، صادق، نمایشنامه مازیار، چاپ مکرر

*مهدی جهان

برچسب‌ها