-
نقش و جایگاه امام خمینی در آثار شهید سید مرتضی آوینی را بررسی کردیم؛
انزوای آوینی پس از رحلت حضرت امام(ره)
پس از رحلت امام و تحولات جهاد سازندگی، آوینی دچار انزوای عمیق شد. محمدعلی فارسی (مستندساز) روایت میکند: «مرتضی رفیق نداشت... همه میگفتند: این زمان جنگ یک کاری کرده، حالا هم فکر میکند میشود؟
-
گفتگو با حجت الاسلام علیمحمد کاظمیانپور درباره روحانیان کاروان در مراسم حج؛
زیارت «بقیع» حس و حال معنوی سابق را ندارد!
در حال حاضر، نحوه زیارت بقیع به گونهای است که زائر، پس از ورود، دیگر حس و حال معنوی سابق را تجربه نمیکند. مسیر مشخصی تعیینشده که زائر، بدون امکان خواندن دعا یا همخوانی، وارد و خارج شود.
-
به انگیزه اعزام زائران بیتالله الحرام، روایتی متفاوت از این سفر را مرور کردیم
شیطنتهای دخترک در سفر حج!
شیطنت دختری که به خاطر مادرش عازم حج شده بود و تمام تلاش خود را میکرد تا حاج آقا را با عبارت «حاج آقا! مسأله؟!» اذیت کند، باعث نشد در صبوری و گشادهرویی آقای مختاری خدشهای وارد شود.
-
«مردان خانه من» رونمایی شد؛
کتابی که خانه و زیست شهدا را به خوبی معرفی کرد
یک منتقد ادبی گفت: در زمینه ادبیات دفاع مقدس به ویژه زندگینامهها و شرححالها و آثاری که به شهدای بزرگوار یا خانوادههای معظم آنها میپردازد، با یک مشکل و آسیب روبهرو هستیم و آن هم قالبشناسی است.
-
هشت سال صبوری برای دیدار با فرشتهی مفقودالاثر؛
مادر شهید: یکسانسازی گلزار شهدا دلم را آتش زد!
مادر شهید رضایی میگوید: اطلاع یافتم که پیکر تعدادی از شهدا را به دانشگاه تهران آوردهاند. من سر کار بودم و دخترم را فرستادم. او میگفت از بین آن همه تابوت شهید، انگار یکی به من گفت برگرد. وقتی برگشتم، دیدم که اسم برادرم را روی تابوت نوشتهاند.
-
چند دقیقه با کتاب «مردان خانه من» / ۲۸۸
آتش زدن آلبوم عکس بازیکنها بعد از باخت پرسپولیس!
آنقدر ناراحت شد که دفتر را برد تو حیاط، رویش نفت ریخت و آتش زد. بعد یک دفتر جلد آبی خرید و عکس بازیکنهای استقلال را چسباند توی آن اما وقتی استقلال شیشتایی شد، دوباره پرسپولیسی دوآتیشه شد...
-
چند دقیقه با کتاب «پلاک پ» / ۲۸۷
دستهگل زنان و موشهایی که در دیگ شربت افتادند!
پلهها را سریع رفتم بالا تا دست کارمان را ببینم. قاشق تمیزی برداشتم و رفتم سر دیگ اول که دیدم یک موش دارد توی شربت دست و پا میزند. نفهمیدم چه کنم؛ همان جور لب گزیده بالای سر دیگ ایستاده بودم.
-
چند دقیقه با کتاب «تریلی تئاتر»/ ۲۸۲
واکنش حضرت امام به یک شعار اشتباه!
در خانه باز شد. ما گفتیم حالا ما باید وارد شویم و منتظر باشیم تا امام بیاید. وارد که شدیم، دیدیم آن مردی که جهان را تکان داده، انتظار دیدار یک مادر شهید را میکشد. دستهایش را پشتش گرفته و قدم میزند.
-
پیشنهاد برای مطالعه؛
موسیو ژروم فرانسوی در عملیات مرصاد!
محمدعلی جعفری، نویسنده ادبیات پایداری، کتاب «موسیو کمال» به قلم بهزاد دانشگر که روایتگر زندگی تنها شهید اروپایی دفاع مقدس است برای مطالعه به علاقهمندان در نوروز توصیه کرد.
-
چند دقیقه با کتاب «تو عاشق شدی»/ ۲۷۳
چشم مصنوعیام وقت و بیوقت از حدقه درمیآمد! + عکس
ظر جراح این بود که زیر پلک را جراحی کنند. برای گرفتن نوبت عمل، به بیمارستان بوعلی در دروازه شمیران رفتم. تعداد زیادی بیمار در نوبت بودند و منشی مشغول صحبت تلفنی درباره بافتنی با دوستش بود.
-
چند دقیقه با کتاب «نیمه پنهان ماه ۲۸»/ ۲۵۷
مواظب دزدان سیاستمدار باشید!
دست خط محمدحسین بود. همه را دعوت به پیروی از امام و ولایت فقیه کرده بود. سفارش کرده بود مواظب باشید تا دزدان سیاستمدار نتوانند این امت را از انقلاب و اسلام ناامید کنند...
-
چند دقیقه با کتاب «نیمه پنهان ۲۵»/ ۲۵۵
از شوق دیدن امام افتاد توی چاله!
وقتی آمدن امام حتمی شد و امام آمد، روی زمین نبود انگار. هلیکوپتر امام را که دید شال گردنش را از گردنش باز کرده بود و توی هوا میچرخاند. دوید طرف من بالای سرم را نشان میداد و داد میزد هلیکوپتر امامه.
-
چند دقیقه با کتاب «نیمه پنهان ۲۷»/ ۲۵۴
تجویز گوشت کوسه برای مداوای جانباز جنگ!
هر سال شب پانزدهم ماه مبارک رمضان شب ولادت امام حسن (ع)، محمد افطاری میداد. نگران محمد بودم که غصه افطاری ندادن امسال را میخورد؛ خودش ولی هیچ نمیگفت. افطاری مخصوص کسانی بود که بهزیستی خانه شان بود.
-
چند دقیقه با کتاب «کتابها شیمیایی نمیشوند» / ۲۴۶
سرلشکر ستاد، رئیس اتوبوسرانی شد! + عکس
خودش میگفت: «مدتی که در ارتش نبودم سه ماه از سال رئیس اتوبوسرانی عراق بودم و سه ماه دیگه رو میرفتم اروپا عیاشی.» صدام همان اول به او قولهایی داده بود...
-
محمد؛ محبوبترین نام در انگلیس
دادههای جدید دفتر آمار ملی (ONS) نشان میدهد که محمد به عنوان برترین نام نوزاد پسر در سال ۲۰۲۳ به ثبت رسیده است.
-
چند دقیقه با کتاب «مگر چشم تو دریاست» / ۲۳۵
خانواده آیتالله خامنهای روی فرشهای بدون پرز!
روی فرشی نشسته بودیم که پرزهایش رفته بود. مادرم یک مقدار روی این فرش ناراحت بود و جا به جا میشد. خانم آقا فهمید گفت این فرش جهیزیه من است و سر صحبت باز شد: «من دختر یکی از تجار فرش فروش مشهد هستم...»
-
پدر شهیدان فاضل بجستانی به آسمان رفت + برنامه تشییع
تهران - ایرنا - اسحاق فاضل بجستانی پدر شهیدان مهدی، حمید و مجید فاضل بجستانی به فرزندان شهید خود پیوست و آسمانی شد.
-
چند دقیقه با کتاب «پسرهای ننه عبدالله» / ۲۲۶
واقعیتهای زندگی یک پاسدار لو رفت!
گفت: «شما همهاش از شهادت و مردن میگویید کمی هم از امید و زندگی بگویید.» گفتم: «به هر حال اینها واقعیتهای زندگی ماست. زندگی با یک پاسدار همین است. خواستم آمادگی داشته باشید.»
-
در نشست «ارض موعود» مطرح شد؛
سربازان اسرائیلی رکورددار بالاترین آمار خودکشی
نویسنده کتاب مطرح کرد: دغدغه اولیه من برای خلق این رمان بر اساس مطالعهای بود که بر روی سربازان اسرائیلی داشتم و اینکه چرا بیشترین آمار خودکشی در میان سربازان اسرائیل است.
-
چند دقیقه با کتاب «زمان ایستاده بود» / ۲۱۲
محمدرضا و صارم در تله گوشبرها!
برگشتم و نگاهی انداختم پشت سرم. حسینی و مهرفرد دیده میشدند؛ فقط صدایشان میآمد. تا بلند شدم خودم را برسانم بالا و مسیر را نشانشان بدهم، کریمی فریاد زد: بیا بریم فرصتی نیست دیگه...
-
چند دقیقه با کتاب «تاریخنگاران و راویان صحنه نبرد» / ۲۱۱
منع برادر از رفتن به قرارگاه خاتمالانبیا!
برادرش حسین موافق نبود گفت: «تو هنوز تجربه زیادی نداری تا همین حدی که کمک فکری میدی فعلاً کافیه. صبر کن تجربه ات بیشتر شه بعد برو.»
-
چند دقیقه با کتاب «منوچهر مدق» / ۲۰۲
پول ربوی برای خرید داروهای جانباز!
به نادر گفتم هر طور شده پول جور کند، حتی اگر نزول باشد. نگذاشتیم منوچهر بفهمد، وگرنه نمیگذاشت یک قطره آمپول برود توی تنش. اما این داروها هم جواب نداد.
-
چند دقیقه با کتاب «مسجدنا» / ۱۹۳
لیست پدر شهید برای ازدواج جوانان!
بعد هم پدر شهید یک دفتر و خودکار آورد و گذاشت جلوی ما! پرسیدم چه کار کنیم؟ گفت: «اطلاعات و شماره تلفنت رو بنویس. شستم خبردار شد که پای معرفی برای ازدواج وسط است...
-
به همت نشر روایت فتح؛
دوکتاب از نویسنده شیرازی رونمایی شد
مراسم زونمایی از دو کتاب انتشارات روایت فتح، عصر روز یکشنبه مورخ ۲۱ مرداد، ساعت ۱۷ در فرهنگسرای عطارنیشابوری در محله بریانک با حضور نویسنده کتاب، خانواده شهدا، جمعی از اهالی رسانه و کتاب برگزار شد.
-
چند دقیقه با کتاب «گرای باقر» / ۱۸۴
ببخشید حاجآقا؛ ولایت فقیه به شما مربوط نیست!
شیخ بنا کرد به شلوغ کردن. بقیه همکارانم چون بچههای جنگ بودند به پشتیبانی من در آمدند. چند روز بعد دفتر نظارت لشکر مرا خواست و مسئول دفتر شروع کرد به نصیحت کردن من. میخواستند حق را به شیخ بدهند.
-
توسط دبیرخانه رویداد انجام شد؛
معرفی نامزدهای بخش نهایی نهمین جشنواره خاتم
نامزدهای بخش نهایی نهمین دوره جشنواره خاتم توسط دبیرخانه این رویداد معرفی شدند.
-
در نشست رونمایی از کتاب «عیدگاه» مطرح شد؛
تلفیقی از اقلیم مشهد و زندگی امام رضا(ع)
خراسان رضوی - مدیر انتشارات بهنشر گفت: «عیدگاه» توام با اقلیم مشهد و داستانی با محوریت زندگی امام رضا (ع) است و این یکی از نقاط قوت این اثر است.
-
چند دقیقه با کتاب «سینهخیز تا عرش» / ۱۷۸
مسابقه سینهخیز عبدالحمید مقابل حضرت امام(ره)
بچههای دیگر که خواب عبدالحمید را مشتاقانه گوش میدادند ابراز خوشحالی میکردند و خوابش را تعبیر میکردند. این مسابقه عشقه و مسابقه ولایت مداریه و چه سعادتی از این بالاتر که از دست امامت جایزه بگیری.
-
گفتگو با امیر خلبان صفرعلی ناطقی؛
کوچکترین سنگ و آخرین نوع فشنگ برایمان تهدید بود
از کوچکترین سنگ تا آخرین نوع فشنگ برایمان تهدید بود. ما ۱۰ تا ۲۰ دقیقه روی سر دشمن بودیم. با تیر کِلاش (کلاشنیکف) و تیربار و حتی یکبار دیدم با سنگ، ما را میزنند.
-
چند دقیقه با کتاب «امام، فراتر از مرزها» / ۱۷۳
دعوت سورئالیستی امام از گورباچف!
پیام امام خمینی به میخائیل گورباچف این بود که کمونیسم از نظر معنوی و مادی شکست خورده و اکنون زمان آن فرارسیده است که اتحاد شوروی، نجات خود را در اسلام جست وجو کند.