جانگو فیلم خیلی سیاسی‌ای بود در برابر مثلا اراذل بی آبرو که لزوما سیاسی نبود. اراذل بی آبرو بیشترتحقق آرزو بود؛‌ جانگو هم تحقق آرزو بود اما سعی داشتم در آن خود امریکا را هم نشان دهم. جانگو قطعا آغاز وجهه‌ی سیاسی من بود.

گروه فرهنگ و هنر مشرق-  کوئنتین تارانتینو پس از موفقیت جانگوی زنجیر بریده. تصمیم گرفت یک وسترن دیگر بسازد. او کارش را با این ایده شروع کرد که قصه‌ی جانگو را ادامه دهد و اسمش را هم بگذارد «جانگو در جهنم سفید» اما خیلی زود به این نتیجه رسید که کاراکتر جانگو برای قصه‌ای که در ذهن دارد. مناسب نیست و عنوان جدید فیلمش را علام کرد:‌ هشت نفرت انگیز. او که در این مرحله نسخه‌ی اول فیلمنامه‌اش را نوشته بود، آن را برای چند نفر از بازیگران مورد اعتمادی فرستاد که قصد داشت بازی در فیلمش را به آنها پیشنهاد دهد؛ غافل از این که با این کار باعث می‌شود فیلمنامه‌‌ی عزیزتر از جانش لو برود.

کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/

در ژانویه‌ی سال 2014 فیلمنامه‌ی هشت آدم نفرت انگیز به سرعت در فضای اینترنت دست به دست شد، کوئنتین تارانتینو از شدت عصبانیت به مرز جنون رسید، دنبال شخص خاطی گشت،‌ از وب سایت منتشر کننده‌ی فیلمنامه‌اش شکایت کرد و بعد هم اعلام کرد که از ساخت این فیلم منصرف شده چون همه فیلمنامه‌اش را آنلاین خوانده‌اند: «می‌خواستم سه نسخه از فیلمنامه بنویسم که هر کدام در یک دوره‌ی زمانی متفاوت می‌گذشت. داستان را سه دفعه به شکل‌های متفاوت تعریف کنم و بعد تصمیم بگیرم که کدام را می‌خواهم آن وقت نسخه‌ی اول را نوشتم که کاملا ناتمام بود. یک پایان داشت اما پایانی نبود که من از آن راضی باشم. در نتیجه این که همه این نسخه را دیدند. خیلی عصبانی‌ام کرد» پایان بندی نسخه‌ی اول فیلمنامه، مرگ همه‌ی شخصیت‌ها بود.


کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/

تصمیم بعدی تارانتینو، تبدیل این فیلمنامه به یک رمان بود. به گزارش 24، او در ماه آوریل سال 2014 روخوانی زنده از فیلمنامه‌اش را با حضور بازیگرانی از جمله ساموئل ال جکسون، کرت راسل، بروس درن، تیم راث و مایکل مدسون کارگردانی کرد. این اجر با استقبال و موفقیت زیادی روبه رو شد و کمی پس از آن، تارانتینو پذیرفت که هشت آدم نفرت انگیز را بسازد.


کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/

 از این مرحله به بعد همه چیز همان‌طور پیش رفت که همه در مورد فیلمی از تارانتینو انتظار دارند. انتخاب عوامل هیجان انگیز و جنجال برسر فرمت فیلمبرداری فیلم،‌ اما کمی پیش از اکران،‌ کوئنتین تارانتینوی حاشیه ساز ثابت کرد که علاقه‌اش به تم های «بی عدالتی» و «خشونت افراد صاحب قدرت» که در چند فیلم اخیرش کاملا بارز شده بود، فقط دست مایه‌ای داستانی برایش نیست. او در راه‌پیمایی اعتراض آمیز نسبت به خشونت نیروی پلیس در شهر نیویورک شرکت کرد و نوشته‌ای به دست گرفت که در آن گفته شده بود: «از کشتن آدم‌های بی‌گناه دست بردارید» پلیس‌های نیویورک عصبانی شدند و تهدید کردند که فیلم او را تحریم می‌کنند(که نکردند)، رسانه‌ها تا جایی که امکان داشت آتش ماجرا را تندتر کردند، تارانتینو بر تعداد دشمنان خود افزود و با این حال بر سر موضع خود باقی ماند.

کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/

در نهایت در سایه‌ی سنگین همه‌ی این اتفاق‌ها، هشت آدم نفرت انگیز اکران شد و اگر چه بر خلاف جانگو فروش چندان رضایت بخشی نداشت، با تحسین فراوان اغلب منتقدها مواجه شد. اما اتفاقی که شاید بیش از همه‌ی اینها غافلگیر کننده بود، نامزد نشدن این فیلم در بخش‌های اصلی جوایز اسکار بود.


کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/

حالا بیایید آرام‌تر پیش برویم. آیا این بی‌اعتنایی به فیلم تارانتینو، همان طور که بسیاری اعتقاد دارند، متأثر از ضدتبلیغات وسیع و خصومت آمیز نیروی پلیس علیه تارانتینو بود؟ بعید است آیا دلیل آن ضعیف بودن فیلم در نسبت با دیگر نامزدهای اصلی، مانند بروکلین، اتاق، بیگ شورت، یا مریخی بود؟ قطعا چنین نیست. اما ... آیا ممکن است مشکل از رویکرد تماتیک فیلم باشد؟ از نگاه گزنده‌اش به تاریخ آمریکا؟ آیا ممکن است نسبتی بین این فیلم و دیگر اثر سینمایی مهم و تحسین برانگیز اما نادیده گرفته شده در اسکار امسال، یعنی استیو جابز باشد؟ استیو جابز هم مانند هشت آدم نفرت انگیز برای مخاطب آمریکایی، فیلمی شوکه کننده بود. اگر فیلم تارانتینو کل تاریخ آمریکا را صراحتاً زیر سوال می‌برد، دین بویل هم چهره‌ای از جابز ساخت که آن قدر واقعی و بی تناسب با اسطوره‌ی «استیو جابز بود که پذیرفتنش را بسیار سخت می‌کرد. شاید هر دوی این فیلم‌ها زود ساخته شدند. شاید جواب معقول‌تر این باشد که جامعه‌ی غربی نگاه خوش بینانه‌ی فیلم نه چندان خوب بروکلین به «رویای آمریکایی» را به نگاه عریان و دیر هضم شاهکارهای تارانتینو و بویل ترجیح می‌دهد. اما برای ما که با فاصله داریم سینمای روز دنیا را دنبال می‌کنیم، دیدن نقاط قوت فراوان این دو فیلم سخت نیست.

کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/

*شما در فیمسازی همیشه به گذشته علاقه داشته‌اید؛ حالا یا گذشته تاریخی یا سبک‌های فیلمسازی رایج در گذشته. هیچ وقت به این فکر کرده‌اید که مسیر معکوس را امتحان کنید و بروید سراغ چیزی مربوط به آینده؟

کوئنتین تارانتینو:
ایده‌ی واقعاً جذابی است. فکر کنم تا به حال کسی آن را به این شکل به من پیشنهاد نداده بود. همه همیشه در مورد ژانر علمی –تخیلی صحبت می‌کنند که همیشه ذهنم را می‌برد سمت آدم‌هایی در سفینه‌های فضایی. جذابیت این ایده را درک می‌کنم اما وجهه‌ی داستان پرداز/فیلمساز من واقعا در آن قرار ندارد. پیش از این به شکلی که تو مطرح کردی به این ایده فکر نکرده بودم، به این که برویم سراغ جامعه‌ای شبیه به جامعه‌ی خودمان در آینده و ببینیم رفتن به بیست، پنجاه یا صد سال بعد چه معنایی دارد. هیچ وقت از این منظر به این موضوع فکر نکرده بودم؛ به نظرم ایده‌ی عمیقی است.

*فاصله‌ی بین ساخت جانگو و هشت آدم نفرت انگیز را چطور گذراندید؟

تارانتینو: معمولاً وقتی ساخت فیلمی را تمام می‌کنم، دوست دارم دو ماه تمام را روی کاناپه‌ام بگذرانم. دوست دارم در را چهار میخ کنم،‌ تلفن ر اقطع کنم، و هر وقت دلم می‌خواهد بخوابم. من برنامه‌ی خواب کاملا نامنظمی دارم. هر وقت دلم می‌خواهد می‌خوابم و هر وقت دلم می‌خواهد بیدار می‌شوم. دو ماه فقط فیلم دیدن و چیزهای سینمایی نوشتن و استراحت کردن. بعد از آن کم کم بیدار می‌شوم و شروع می‌کنم به برگشتن به چرخه‌ی زندگی.

کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/

*در آن دوره‌ای که هر وقت می‌خواهید، می‌خوابید، اطرافیانتان قاعدتاً دوست دارند بکشندتان؛ درست است؟!

تارانتینو: یکی از خوبی‌هایی که نوع زندگی هنرمندانه و به وجود آوردن دنیای خودت دارد، این است که در فاصله‌‌ی بین دو کار،‌ می‌توانی وقتت را هر جور دوست داری بگذرانی. چون وقتی دوباره در شیرینی فروشی‌ات را باز می‌کنی،‌ آمده‌ای که کسب و کار کنی. باید مسئولیت بپذیری. باید در دسترس باشی. اما آن فاصله‌ی بین دو کار، می‌توانم واقعاً زندگی با حال یک دانشجوی‌ تازه فارغ التحصیل شده را بگذرانم.

*مشهور است که پالپ فیکشن را در آمستردام نوشتید بدون این که به تلفن دسترسی داشته باشید. هنوز هم برای نوشتن به این شرایط احتیاج دارید؟


تارانتینو: لازم نیست برای نوشتن به جای خاصی بروم. یک موبایل دارم که شماره‌اش را فقط یک نفر دارد. چون لازم نیست وقتی دارم توی خیابان راه می‌روم یا رانندگی می‌کنم کسی با من تماس بگیرد. خط ثابتم تلفن اصلی‌ام است. موقع نوشتن یا آن را قطع می‌کنم یا برای مدتی به پیام‌هایش گوش نمی‌دهم. مشکلی ندارم.

*این نوع قطع ارتباط نگرانتان نمی‌کند؟

تارانتینو:‌ نه، نه. برعکس اصلا نگرانم نمی‌کند. خیلی‌ها معتقدند که این مشکل من است؛ این که هیچ نگرانی بابت دوری کردن کامل از دنیا ندارم.

*چطور چیزی مثل هشت آدم نفرت انگیز از این پروسه به وجود می‌آید؟

تارانتینو: از این ایده خوشم می‌آمد که یک کاراکتر قهرمان فرهنگ فولکلوریک جدید به وجود آورم، از آن نوعی که در جانگو به وجود آوردم و فکر می‌کنم تا مدت‌ها به یاد خواهد ماند. فکر می کنم و امیدوارم که هم زمان با جلو رفتن نسل‌ها، این فیلم تبدیل به نوعی «مراسم گذار» برای پدران سیاه پوست و پرانشان بشود. مثلا با خودشان بگویند که «کی آن قدر بزرگ می‌شوند که جانگوی زنجیر بریده ببینند؟» و وقتی پسرهاشان آن قدر بزرگ شدند،‌ مثلا چهارده یا پانزده ساله شدند، شاید این کاری باشد که همراه با پدرشان بکنند؛ و کار با حالی است. و بعد جانگو تبدیل به قهرمان کابوی آنها می‌شود. این ایده را دوست داشتم که شاید تعدادی کتاب نازک مثل«ماجراجویی‌های دیگر جانگو» منتشر شود، و در نتیجه واقعا درگیر این ایده شدم. بعد شروع کردم آن را در قالب یک کتاب بنویسیم، که این چیزی بود که در نهایت تبدیل شد به هشت آدم نفرت انگیز. یعنی اولین کاری که باید می‌کردم این بود که خودم را از دست جانگو خلاص کنم{می‌خندد}


کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/

*جانگو این حس را داشت که انگار نوعی جهت گیری سیاسی از طرف شماست.


تارانتینو: خب راستش فیلم خیلی سیاسی‌ای بود در برابر مثلا اراذل بی آبرو که لزوما سیاسی نبود. اراذل بی آبرو بیشترتحقق آرزو بود؛‌ جانگو هم تحقق آرزو بود اما سعی داشتم در آن خود امریکا را هم نشان دهم. جانگو قطعا آغاز وجهه‌ی سیاسی من بود و فکر می‌کنم هشت آدم نفرت انگیز ادامه‌ی منطقی و فرجام آن است. وقتی می‌گویم فرجام، منظورم این نیست که دیگر هرگز سیاسی نخواهم بود، بلکه به شکل عجیبی به نظرم جانگو سوال بود و هشت آدم نفرت انگیز پاسخ آن.

*منظورتان از این حرف چیست؟

تارانتینو: خب،‌ منظورم این است که موضوع جانگو به نوعی صحبت درباره‌ی خطاکاری آمریکا در گذشته‌اش است. برتری سفید پوست‌ها از همان زمان وجود داشته و دوباره دارد چهره‌ی زشت خود را نشان می‌دهد، تا حدی که در واکنش به آن موج «جان سیاه‌ها ارزش دارد» و از این قبیل راه افتاده است. وضعیت فعلی ما این است. و این چیزی است که هشت آدم نفرت انگیز با آن سر و کار دارد. نکته‌ی واقعا جالب ماجرا این است که من به هیچ شکلی سعی نکردم کاری کنم که فیلمنامه با اوضاع اجتماعی مرتبط شود. اما وقتی نوشتن آن را تمام کردم، تازه فهمیدم که چقدر با وضع اجتماعی همخوان است.

کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/

*جانگو هم زمان با لینکلن اسپیلبرگ اکران شد و یک سال بعد از آن هم 12 سال بردگی استیو مک کوئین به سنماها آمد؛ فیلم‌هایی که همه دست مایه‌ای واحد داشتند. من آن زمان با مک کوئین مصاحبه کردم و نظرش را در مورد جانگو پرسیدم و او جواب داد که «فقط خوشحالم که بازیگرهای سیاه پوستی را روی پرده می‌بینم که واقعا نقشی برعهده دارند» نظر شما در مورد فیلم او چه بود؟

تارانتینو: هیچ وقت ندیدمش.

*چرا؟ به این دلیل به کاری که شما داشتید می‌کردید خیلی نزدیک بود؟

تارانتینو: نه، من تازه بعد از یک سال ونیم از بودن در دوران قبل از جنگ‌های داخلی جنوب آمریکا خلاص شده بودم؛ آخرین کاری که در آن زمان می‌خواستم بکنم این بود که به آن دوران برگردم. بعد از آن که در واقع بدترین دهه‌ی ممکن در دویست سال اخیر را به وجود آوردم و تک تک روزها را در آن زندگی کردم، به هیچ وجه تماشاگر مناسبی برای آن فیلم نبودم. آخرین کاری که در عالم می‌خواستم بکنم این بود که دوباره سراغ همان دوران در هر شکل یا فرمی بروم. نمی‌خواستم خودم را تحت تأثیر آن قرار بدهم. آن زمان کمی افسرده بودم. اگر چه جانگو بزرگ‌ترین موفقیت من بود،‌ اما بعد از اکران آن حدود نه ماه افسردگری داشتم چون زمان ساخت فیلم واقعا نمی‌توانستم اجازه دهم که درد و عذابی که داشتم می‌ساختم وارد وجودم شود و وقتی فیلم آماده شد، تازه تأثیرش مشخص شد.

کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/

*جانگو 425 میلیون دلار فروخت. این موفقیت را به حساب چه می‌گذارید؟


تارانتینو: مردم از فیلم خوششان آمد{می‌خندد} کمی به خودم می‌بالم به خاطر این واقعیت که فیلم‌های وسترن قرار نیست موفق باشند. فیلم‌هایی با شخصیت اصلی سیاه پوست قرار نیست موفق باشند، و اگر آنها قرار نیست موفق باشند، پس فیلم‌های برده‌داری واقعا، واقعا، واقعا قرار نیست موفق باشند؛ و من با فروش جهانی این فیلم تقریبا نیم میلیون دلار در آوردم. اما در نهایت به نظرم خود فیلم مهم بود. مردم با آن ارتباط برقرار کردند.

*امید زیادی برای اقبال این فیلم جدیدتان دارید؟


تارانتینو:
نه. اتفاقا برعکس با خودم می‌گویم که امیدورارم فیلم موفق شود، اما این سومین فیلم در خطر اراذل بی آبرو و جانگو نیست. جانور متفاوتی است. عاشق این وضعیتم که الان مردم در مورد فیلم خیلی هیجان زده‌اند و دارند درباره‌اش حرف می‌زنند و آخر سال، خیلی دیوانه‌وار خواهد بود که هشت آدم نفرت‌ انگیز، این وسترن برفی کلاستروفوبیک، در کنار جنگ های ستاره‌ای در یک جمله قرار بگیرد {می‌خندد}

*شما در مقام کارگردان، آدم اهل رقابتی هستید؟

تارانتینو: نه، در مقام کارگردان اهل رقابت نیستم. اما مسئله این است که اگر من سومین اسکار فیلمنامه‌‌ی اریژینال را برنده شوم، با وودی آلن برابر می‌شوم. تا وقتی با او برابر نشوم نمی‌توانمی شکستش بدهم.

کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/

*می‌خواهید وودی آلن را شکست بدهید؟!


تارانتینو: می‌خواهم بیشتر از همه‌ی آدم‌هایی که تا الان زندگی کرده‌اند، اسکار فلیمنامه‌ی اریژینال داشته باشم. چهار تا کافی است. و اگر با ده فیلم بتوانم به این خواسته‌ام برسم،‌ خوب است چون بعد از مرگمم، آنها اسم اسکار بهترین فیلمنامه‌ی اریژینال را به «کوئنتین» تغییر می‌دهند. همه هم با این کار موافق خواهند بود. { در این لحظه دوست تارانتینو وارد اتاق می شود و می‌گوید:«تو واقعا خلی. شنیدم چی گفتی. این مسخره‌ترین حرفیه که تا حالا زدی»}


*برایم سخت است باور کنم که خیلی راحت بین حضار بنشینید و در حالی که خودتان نامزد این بخش هستید تماشا کنید کارگردان دیگری برنده‌ی جایزه‌ی بهترین کارگردانی شود.


تارانتینو:‌
دارم می‌گویم چه می‌خواهم. من آن اسکار سوم فیلمنامه را می‌خواهم. می‌خواهم  با وودی برابر شوم. ببین وقتی دوران تو رسیده باشد، دوران تو رسیده است و راستش واقعا نمی‌توانی کاری بکنی که دوران تو نباشد. دنی بویل تقریبا هیچ کاری نمی‌توانست بکند که مانع موفقیت میلیونر زاغه نشین شود. برادران کوئن تقریبا هیچ کاری نمی‌توانستند بکنند که مانع موفقیت عالم گیر قدیمی‌ها جایی ندارند شوند. در نتیجه اگر شانس بیاورم و یک اسکار فیلم‌نامه‌ی دیگر بگیرم،‌ همه چیز درست می‌شود.

کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/


*شما متخصص این مدیوم هستید. تاریخ سینما می‌دانید. قصد اهانت به دنی بویل را ندارم، اما شما با خودتان نمی‌‌گویید«دنی بویل چطوری داره برنده‌ی این اسکارها می‌شه وقتی من هشت تا فیلم ساختم؟»

تارانتینو: مهم نیست. می‌دانی، من فیلم‌های اسکار پسند نمی‌سازم. در نتیجه همین که به این مهمانی دعوت می‌شوم در شرایطی که ... نمی‌گویم که او دارد فیلم‌هایی می‌سازد که به مذاق اسکار خوش بیاید؛ یعنی ساخت میلیونر زاغه نشین به سختی می‌تواند چنین فیلمی باشد، اما می‌دانی، من هم فیلم‌هایی نمی‌سازم که به مذاق اسکار خوش بیاید. منظورم این است که در واقع این ایده که سه تا اسکار فیلمنامه برنده شوم،‌ حالا شاید هم چهارتا،‌ آن هم فقط با ده فیلم، و هرگز هم فیلمی را با این قصد نسازم و فقط خلاقیت هنری خودم را دنبال کنم،‌این بزرگ‌ترین گواه ممکن است بر وجود پیشه‌ی هنری. اما سعی می‌کنم این موضوع را سر جای خودش ببینم چون راستش معتقدم که پرستون استرجس شاید از همه‌ی کسانی که جایزه گرفتند نویسنده‌ی بهتری باشد و هیچ وقت هم جایزه‌ای نگرفت.

کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/

*انیو موریکونه موسیقی هشت آدم نفرت انگیز را ساخته، اما در سال 2013 خبرش رسیده بود که گفته شما «بدون انسجام» از موسیقی در فیلم‌هایتان استفاده می‌کنید.

تارانتینو: فکر کنم او داشته سر یک کلاسی صحبت می‌کرده و گفته که علاقه ای به رویکرد قر و قاطی من در جانگو و بعضی کارهای دیگرم ندارد. اما این حرفش لزوما نقد من نبوده. فقط باب طبعش نیست. فکر کنم یک موضوع نسلی است و کاملا آن را درک می‌کنم. او عذرخواهی کرد در حالی که هیچ حرفی نزده بود که نیازی به معذرت خواهی داشته باشد. بعداً دربار‌ه‌ی ماجرا توضیح داد،‌ چون همه جا پخش شد. یک آدم مزخرفی که دنبال نوعی قدرت بود ماجرا را پخش کرد تا بتواند لذت تماشای انتشار آن  روی سیصد تا سایت را ببرد. حس کردم آن آدم به موریکونه خیانت کرده. من می‌دانستم که او چه حسی نسبت به کار من دارد؛‌ برایم تازگی نداشت. موریکونه چنان هنرمند بزرگی است که می‌تواند هر چیزی که می‌خواهد بگوید.

کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/من فیلم‌های اسکار پسند نمی‌سازمکوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/من فیلم‌های اسکار پسند نمی‌سازم

*بیست سال پیش ممکن بود با کسی که چنین حرفی را به طور عمومی در مورد شما زده، کار کنید؟

تارانتینو: خب، مردم این موضوع را پیش از حد بزرگ کردند. می‌دانید، زمانی بود که من می‌توانستم به شهر آستین بروم تا «فستیوال کوئنتین تارانتینو» را برگزار کنم وآنجا مقابل مخاطب‌ها بنشینم(حالا چه در قالب جلسه‌ی پرسش و پاسخ در مورد فیلم خودم چه در جلسه‌ی معرفی فیلمی که خیلی دوستش دارم) و صادق باشم و متلک بگویم و بامزه باشم و عمیق و پیچیده،‌ و هیچ مشکلی هم نبود چون فقط برای کساین بود که توی آن اتاق بودند. آن دنیا واقعا دیگر وجود ندارد، و این تقصیر انیو نیست.

*ناراحتید که آن دنیا دیگر وجود ندارد؟

تارانتینو: خیلی خیلی ناراحتم، آره. اما از نظر من آنها لیاقتش را ندارند. اگر تنها راهی که می‌توانند با آن این تجربه را داشته باشند این است که از آن جلسه فیلم تجربه بگیرند تا بتوانند بگذارندش روی اینترنت، پس دیگر لیاقت صمیمیت من را ندارند. لیاقت آن لحظه‌ی خاصی را که ممکن است بینمان پیش بیاید،‌ ندارند. و اگر این چیزی است که آنها در نهایت طالبش هستند، خب، باشد؛ من نحوه‌ی رفتارم را متعارف می‌کنم{می‌خندد}

کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/من فیلم‌های اسکار پسند نمی‌سازمکوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/من فیلم‌های اسکار پسند نمی‌سازم

*شما فیلم هشتمتان را ساخته‌اید. چطور می‌توانید برنامه‌ریزی کنید که فقط دو فیلم دیگر بعد از این بسازید؟


تارانتینو: امیدوارم که به نوک پیکان نزدیک شده باشم. دارم بهتر و بهتر می‌شوم و این یعنی هنوز دو فیلم دیگر هم وقت دارم. خب؟ و دو فیلم دیگر یعنی حداقل شش سال. اما باید ببینیم چه می‌شود. و اگر آن فیلم دهم مزخرف شود،‌ خب،‌ شاید کل این برنامه‌ریزی نابود شود. اما تا الان که اوضاع خوب پیش رفته و عاشق این ایده‌ام که سر زندگی‌ام را تا حد نهایتش پیش ببرم و بعد توقف کنم و مخاطب را در این حس بگذارم که باز هم کمی بیشتر بخواهد دوست دارم زیادی توی مهمانی باقی نمانم. با احساسات کسالت بار کار نکنم. با اهداف کسالت بار کار نکنم. با اهداف سازش گرایانه کار نکنم. یعنی سن، سرزندگی، ثروت، زن، بچه،‌ می‌دانی، همه‌ی این چیزهایی که سر راه آدم قرار می‌گیرند.

کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/من فیلم‌های اسکار پسند نمی‌سازمکوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/من فیلم‌های اسکار پسند نمی‌سازم

*بخش آخر گفته‌هایتان خیلی تیره و تار بود.


تارانتینو: فیلمسازی قبل از هر چیز دیگری قرار می‌گیرد. سفر هنرمندانه‌ام قبل از هر چیزی قرار می‌گیرد. نمی‌گویم که نمی‌توانم بچه داشته باشم، اما زمان ساخت دو فیلم آخرم،‌ نمی‌شود زن و بچه داشته باشم. شیوه‌اش همین است. راستش این خیلی هم ترسناک نیست. اگر بخواهم می‌توانم فردا بچه‌دار شوم، و وقتی حرفه‌ی فیلمسازی‌ام به پایان برسد، آنها شش ساله‌اند. و آن وقت تمام زندگی‌ام را صد و بیست درصد صرف آنها می‌کنم. اگر دو یا سه سال دیگر بچه‌دار شوم،‌ آنها آن زمان سه یا چهار ساله‌اند. اما الان، بوم... من آن کسی‌ام که همه‌ی حواس‌ها به سمتش جلب شده و وقتی تماشاگرها به شدت منتظر فیلم بعدی فیلمسازی باشند که دارد مسیر به سمت جاودانگی را بالا می‌رود، هیجان انگیز است. من در دهه‌های 70 و 80 همین حس را نسبت به دی پالما داشتم. در دهه‌های 70و80 همین حس را نسبت به اسکورسیزی داشتم. در دهه‌های 70 و 80 همین حس را نسبت به اسپیلبرگ داشتم.

کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/من فیلم‌های اسکار پسند نمی‌سازم

*به نظرتان چه کسی در حال حاضر دارد هم سطح شما کار می‌کند؟


تارانتینو: فکر می‌کنم فیلمسازی که الان واقعا هم ردیف من باشد،‌ دیوید ا.راسل است. از نظر توانایی‌اش در نوشتن، فیلم‌هایی که می‌سازد، و رابطه‌ای که با بازیگران مورد علاقه‌اش دارد. و فکر می‌کنم در کنار من،‌ بهترین «کارگردان بازیگر»ی است که الان وجود دارد. و به نظرم دارد بهتر هم می‌شود. به نظرم با این که رابرت دنیرو در راهنمایی مثبت اندیشی فوق العاده بود، نقش کوتاهی که در دغل کاری آمریکایی بازی کرد شاید بهترین کارش در هفت سال اخیر باشد. نقش کوچکی است، و او گلوله‌ی الماس بود در آن! و آدم قبل از دیدن این فیلم با خودش فکر می‌کند که به اندازه‌ی کافی دنیرو را در نقش آدم خلاف کار دیده است؛ اما نقشی که در این فیلم بازی کرده هیچ وقت پیش از این دیده نشده. و این واقعیت که آنها این اعتماد و این رابطه را با هم دارند خیلی عالی است. فکر می‌کنم راسل و جنیفر لارنس نزدیک‌ترین نوع رابطه را به ویلیام وایلر و بت دیوبس دارند. واقعا هیجان انگیز است.

کوئنتین تارانتینو: می‌خواهم وودی آلن را شکست بدهم/من فیلم‌های اسکار پسند نمی‌سازم

*هنوز هم به آن آدمی که در ابتدای کارتان بودید، دسترسی دارید؟‌ آن آدمی که به خاطر جریمه‌ی پارکینگ رفت زندان و هیچ وقت لس آنجلس را ترک نکرد بود؟

تارانتینو: اوه، کاملا. منظورم این است ... {مکث می‌کند} هنوز تمام مدت با آن آدم ارتباط دارم، و هنوز فکرها و نوع نگاه‌های او در سرم است. می‌دانی، این نوعی که الان پلیس مردهای سیاه‌پوست را می‌کشد،‌مردهای سیاه پوست غیرمسلح را می‌کشد. می‌دانی، در این لحظه اوضاع من متفاوت است. پلیس از این خانه محافظت می‌کند و من هم به آنها احتیاج دارم که این کار را بکنند. و می‌خواهم که این کار را بکنند. اگر مشکلی پیش بیاید، مثلا فکر کنم کسی را روی نرده‌ها پریده توی خانه، به پلیس زنگ می‌زنم. اما من الان پولدارم، پولدار و سفید پوست خب‌؟ وقتی بیست، بیست و خرده‌ای ساله بودم، پولدار نبودم.

 آنها به من به چشم یک جنایت‌کار نگاه می‌کردند. به چشم یک آدم آشغال. من چهار دفعه به زندان ایالتی رفتم. دیدم وقتی آدم مطلقا هیچ قدرتی ندارد و در طرف اشتباه جریان‌های اجتماعی است، اوضاع چطوری است و آنها چه فکری درباره‌ی آدم می‌کنند و چه قضاوتی می‌کنند. من آن زمان این وضعیت را دیدم و حالا هم می‌بینم. در نتیجه وقتی الان با این اوضاع مواجه می‌شوم، با خودم می‌گویم که «خدایا، من ممکن بود جای اون باشم توی سال 1984، می‌تونستم جای اون باشم توی سال 1986» تازه من پوست سفید دارم و آنها پوست سیاه. و این تفاوت عظیمی است.

 
*در دهه 90، شما مثل یک بازیگر با مطبوعات طرف می‌شدید و از این جهت هم مشهور شدید. بعدا از این تصمیمتان پشیمان شدید؟

تارانتینو: من را آن‌قدرها مشهور نکرد، من را قابل تشخیص کرد. یعنی اگر کسی بداند که چه شکلی‌ام، وقتی من را ببیند می‌تواند بشناسدم اما نه،‌ می‌خواستم برای ساخت یک فیلم خودم کافی باشم. نمی‌خواستم مجبور شوم بروم و ستاره‌ای بیاروم که به فیلم‌هایم احترام می‌گذارد. می‌خواستم خودم برای ساخته شدن آن کافی باشم، و حالا اگر ستاره‌ای هم آوردم که عالی می‌شود. خب، مثلا وقتی درباره‌ی هیچکاک و کری گرانت حرف می‌زنیم، فوق العاده است! درست است؟ اما می‌دانی هیچکاک و فارلی گرنجر هم خوب است دیگر.

*آدم‌های زیادی در این کار موفقیت‌های زود هنگام داشتند و بعد سوختند. چطور این اتفاق برای شما نیفتاد؟


تارانتینو: برای این که به اینجا برسم خیلی طولانی کار کردم. منظورم این است که خوش شانسی باورنکردنی‌ای داشتم که توانستم پالپ فیکشن را بسازم و این که در آن برهه‌ی زمانی عجیب و غریب،‌ این فیلم توانست به عنوان چیزی که هست درک شود. اگر قرار باشد به این گند بزنم،‌ واقعا لیاقت هیچ کدام این اتفاقات را نداشته‌ام. اما هیچ وقت از این سناریوی شکستی که تو توصیف کردی،‌نترسیدم.

 من نمی‌خواستم که یک مغازه‌ی کوچک باز کنم و حالا صاحب کارخانه شده باشم. می‌دانی، من هر دو سال،‌ سه سال یک بار فیلم خودم را می‌سازم اما خیلی چیزها را هم تهیه می‌کنم و در نتیجه اسمم همیشه مطرح است: کوئنتین تارانتینو این فیلم را تقدیم می‌کند،آن فیلم را تقدیم می‌کند .... و فیلمنامه‌هایی را بازنویسی می کنم چون پول خیلی خوبی می‌گیرم. دو هفته کار اصلاح دیالوگ برای فیلم ترنسفور مرها3 انجام می‌دهم و چند کار دیگر و همین طور پول در می‌آورم  و پول در می‌آورم و پول‌ در می‌آورم و مثل این است که،‌می‌دانی، انگار از این چاه آب جادویی مخصوصم به بقیه هم می‌دهم ... و حالا،‌ ناگهان دیگر آن آدم هیچ کس نیستم.

*مستند گله‌ی گرگ‌ها(The Wolfpack) را دیده‌اید؟‌درباره‌ی بچه‌هایی که عاشق فیلم‌های شما هستند؟

تارانتینو: آره، آن بچه‌ها شاهکارند. به نظرم فوق العاده‌اند. تماشای آنها  که صحنه‌های فیلم‌هایم را بازی می‌کنند، فیلمنامه می‌نویسند، نوعی که درباره‌ی آن صحبت می‌کنند انگار که خودشان آن را نوشته‌اند ... و دقیقا می‌دانم چه منظوری دارند.

*کماکان در فرهنگ سال 2015 هم تأثیرات تارانتینو زیاد به چشم می‌خورد‌؛ حالا در دیالوگ نویسی یا داستان‌گویی غیر خطی یا در تداوم ابدی کت و شلوارهای فیلم سگ‌های انباری. خودتان در زندگی عادی بیشتر در کجا تأثیر کارهایتان را می‌بینید؟

تارانتینو: در دهه‌ی 90، مثلا از سال 97 تا 99 یا 2000، در خانه‌ی جوان‌ها با پوستر پالپ فیکشن روی دیوار مواجه می‌شدم یا با تصویر سرهای وینسنت و جولز که تفنگشان را به سمت آدم نشانه رفته‌اند. یا در کتابخانه‌هایشان می‌دیدم که پدرخوانده یک را دارند، پدر خوانده 2 را دارند، صورت زخمی را دارند، و بعد سگ‌های انباری را دارند و پالپ فیکشن را.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • ۰۰:۵۰ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۹
    0 1
    چقدر خشن!!!

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس