به گزارش مشرق، سال۱۳۹۳ بود که به مأموران پلیس شهرستان کرمانشاه خبر رسید در یکی از محلههای شهر بین افراد دو طایفه درگیری خونینی رخ داده است.
با اعلام این خبر تیمی از مأموران پلیس راهی محل شدند و دریافتند در این درگیری پسر جوانی با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده و چند نفر دیگر هم زخمی و راهی بیمارستان شدهاند. بررسیهای مأموران پلیس حکایت از آن داشت دو طایفه از قدیم با هم اختلاف داشته و هر از گاهی هم با هم درگیر میشوند. تحقیقات میدانی نشان داد عامل قتل پسر جوانی به نام کامیار است که پس از حادثه به مکان نامعلومی گریخته است. بدین ترتیب مأموران کامیار را به عنوان مظنون به قتل تحت تعقیب قرار دادند تا اینکه مدتی بعد وی را در مخفیگاهش دستگیر و به اداره پلیس منتقل کردند.
فرار از زندان
متهم در بازجوییها به قتل اعتراف کرد و راهی زندان شد و پرونده وی هم پس از تکمیل شدن برای رسیدگی از دادسرا به دادگاه جنایی فرستادهشد.
در جلسه دادگاه اولیایدم برای متهم درخواست قصاص کردند و هیئت قضایی هم کامیار را به اتهام قتل عمد پسر جوان به قصاص محکوم کرد.
سپس خانواده متهم تلاش زیادی برای جلب رضایت اولیایدم انجام دادند، اما موفق به گرفتن رضایت نشدند. در حالی که قاتل در یک قدمی چوبه دار قرار داشت موفق شد با نقشه قبلی و همدستی چند نفر از دوستانش هنگام انتقال از زندان به دادگاه برای پارهای توضیحات از دست مأموران بدرقه زندان فرار کند.
در چنین شرایطی مأموران پلیس تلاش زیادی برای دستگیری قاتل فراری آغاز کردند، اما دریافتند وی پس از فرار از دست مأموران به مکان نامعلومی گریخته و زندگی پنهانی را شروع کرده است.
۷ سال بعد
پس از این پرونده متهم روی میز کارآگاهان پلیسآگاهی کرمانشاه باز بود و همچنان تلاش برای دستگیری متهم ادامه داشت، اما مأموران پلیس آن شهرستان هیچ سرنخی از قاتل فراری بدست نیاوردند تا اینکه چند روز قبل مردی در تهران به اداره پلیس رفت و راز زندگی مخفیانه هفتساله قاتل فراری را برملا کرد.
وی گفت: من اهل کرمانشاه هستم که چند روز قبل برای انجام کاری به تهران آمدم و قرار بود به زودی به شهرمان برگردم. یک روز قبل حوالی بازار در حال خرید بودم که چشمم به مرد جوانی افتاد که چهرهاش خیلی آشنا بود. آرام به او نزدیک شدم، اما با اینکه قیافهاش آشنا بود او را به جا نیاوردم. فکر کردم اشتباهی گرفتهام، اما ناگهان همان لحظه درگیری هفتسال قبلی که بین طایفه ما و طایفه دیگری رخ دادهبود به ذهنم جرقه زد و صحنه قتل یکی از دوستانم را به یاد آوردم که با ۱۸ضربه چاقو بدست یکی از اعضای طایفه مقابل که کامیار نام داشت به قتل رسید. دوباره برگشتم به مرد آشنا نگاه کردم که فهمیدم او کامیار است که هفتسال است پلیس در تعقیب او است.
قتل اول
وی ادامه داد: کامیار پسر شروری بود و در شهر ما به همه زور میگفت و از طرفی هم پدرش پولدار بود و نفوذ زیادی در بین مردم داشت و همیشه هم با پول پدرش مشکلاتش را رفع و رجوع میکرد.
او در سال۹۱ با پسر جوانی اختلاف پیدا کرد که بعد از مدتی با خودروی نیسانش همان پسر را زیر گرفت و به قتل رساند. پس از این مأموران او را دستگیر کردند و کامیار هم در بازجوییها به جرم خود اعتراف کرد و گفت که به عمد پسر جوان را زیر گرفته است، اما در بازجوییهای بعدی جرم خود را انکار کرد و مدعی شد که حادثه مرگبار یک تصادف بوده و در نهایت هم پس از پرداخت دیه از زندان آزاد شد.
قتل دوم
ما همه فکر میکردیم او پس از آزادی پسر سر به راهی شده و سرش به زندگیاش گرم میشود، اما اشتباه فکر میکردیم، چون او دوباره قلدر بازیهایش را شروع کرد و سعی میکرد از همه زهرچشم بگیرد تا اینکه در سال۹۳ بین طایفه ما و طایفه او درگیری رخ داد. در آن درگیری کامیار با ۱۸ضربه چاقو یکی از دوستان ما را کشت و فرار کرد، اما زود به دام افتاد و در دادگاه هم به قصاص محکوم شد تا اینکه روزی هنگام انتقال به دادگاه با همدستی چند شرور دیگر موفق به فرار شد. پس از این همه شایعه کردهبودند که او به صورت غیرقانونی از مرز خارج شدهاست و بعضیها هم میگفتند که او با چهره جدید و هویت جعلی زندگی مخفیانهای را در یکی از شهرهای ایران آغاز کرده است. روز قبل وقتی او را دیدم ابتدا باور نکردم، اما وقتی به یقین رسیدم او را تعقیب کردم و خانهاش را در محدوده یافتآباد شناسایی کردم و الان هم به اداره پلیس آمدم که راز زندگی مخفیانه او را برملا کنم.
دستگیری قاتل
با اعلام این خبر کارآگاهان جنایی از پلیس شهرستان کرمانشاه استعلام گرفتند که دریافتند همه اطلاعاتی که مرد جوان به پلیس تهران دادهاست، درست است و کامیار به اتهام قتل هفتسال است تحت تعقیب مأموران پلیس شهرستان کرمانشاه قرار دارد. بدین ترتیب مأموران پلیس راهی مخفیگاه کامیار شدند و وی را دستگیر کردند. متهم پس از انتقال به اداره پلیس به قتل پسر جوان در هفتسال قبل اعتراف کرد.
وی گفت: وقتی از سوی دادگاه به قصاص محکوم شدم و خانوادهام نیز موفق به گرفتن رضایت نشدند از زندان فرار کردم و در تهران زندگی مخفیانهای را شروع کردم، اما پس از هفتسال به دام افتادم.
متهم در ادامه با قرار عدم صلاحیت برای تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران پلیس شهرستان کرمانشاه قرار گرفت تا تحویل مقام قضایی آن شهر قرار گیرد.