حملات هوایی انگلیس در کنار غرش هواپیماهای جنگی آمریکا و فرانسه و احتمالاً در آینده نزدیک آلمان از مواضع تئوریکِ اعلامی تا عَمل، نشان از تناقض های ساختاری و محتوایی دارد؛ گویا قرار است دو روی دو سکه متفاوت را به تصویر بکشاند.
غرب مدعی است به حوزه های نفتی تحت اشغال تروریست ها حمله ور شده و پایگاه های نفتی آنان را مورد اصابت قرار می دهد؛ در حالیکه برای هر یک از مستمعین اینگونه خبرها معمایی با عنوان چرایی تخریبِ میادین نفتی مطرح می شود که پاسخگویی به آن مستلزم دقت در روند تعامل غرب با تروریست ها در عرصه میدانی سوریه خواهد بود.
آنچه محور غربی همواره از آن به عنوان تاکتیک «افکار سنجی» از طریق بنگاه های رسانه ای خود دنبال می کند، آماده کردن افکار عمومی جهانیان برای آغاز اقدامی است که قرار است تنها و تنها به تأمین منافع غربی ها بپردازد. در این راستا، از هفته های پیش به ویژه در حواشی نشست های وین در بروکسل و نیز کنفرانس بین المللی آب و هوایی در پاریس زمزمه هایی مبنی بر لزوم قطع منابع مالی داعش شدت گرفت که به نوبه خود و در برهه زمانی مذکور ایده پردازی خوبی تصور می شد. اما زمانیکه آمریکا، فرانسه و انگلیس تخریب تأسیسات نفتی در سوریه را به بهانه تحقق وعده خود در راستای قطع منابع مالی تروریست ها به منصه ظهور رساندند، جلوه هایی از اسرار این شیوه انسداد مالی داعش بیش از پیش عیان گردید.
غرب در تلاش است با عملیات های هوایی گسترده، زیرساخت های اقتصادی آینده سوریه را نابود و منهدم ساخته تا از این رهگذر هر یک از گزینه های مورد هدف اعم از تجزیه سوریه، توهم رؤیاگونه خاورمیانه جدید، ابقاء باقی مانده هایی از تروریسم تضعیف شده و ... در این منطقه را با سهولت بیشتر و با خیالی آسوده از تضعیف اقتصادی کشور سوریه دنبال کند.
انهدام تأسیسات و زیرساخت های استحصال و یا تصفیه نفت به مفهوم حرکت به سوی تضعیف بنیان های اقتصادی کشوری است که از سال ۲۰۱۱ تا کنون و در جریان تروریسم تحمیلی دچار آسیب های زیادی شده است. این اقدام غرب که با ظاهری فریبنده به بهانه تضعیف مالی داعش در راستای مقابله با آن به انجام می رسد، در واقع بسترسازی حضور همین کشورها برای عملی ساختن گام دومِ پروژه «تخریب» موسوم به «نفوذ» است.
انهدام زیرساخت های نفتی در موقعیت زمانی کنونی امکان نفوذ محور غرب در سوریه را در آینده تضمین ساخته به گونه ای که همین کشورها با پایان یافتن درگیری های سوریه به بهانه هایی از قبیل دراختیار داشتن فن آوری های لازم برای بازسازی ویرانه های جنگی و با ظاهری فریبنده در قالب کمک به احیای زندگی بشری، به گام دوم که همان «نفوذ» است مبادرت می کنند تا معامله ای دو سر سود را به نفع خود و به زیان مردم سوریه رقم بزنند. به عبارت دیگر سیر تکاملیِ سکه تزویری در حال ضرب شدن است که از خلق مصنوعاتی به نام داعش و النصره آغاز و با تخریب تأسیسات زیربنایی و درآمدزا در جریان است و قرار است نهایتاً به بهانه دموکراسی و حضور همراه با بازسازی و خدمت رسانی به مردم سوریه جامه عمل بپوشد.
برای روشن شدن بهتر این مسیر لازم است به نکات زیر توجه کنیم:
۱) کلیدخوردن پروژه «تخریب» به بهانه هدف قرار دادن تأسیسات درآمدزایی که در اشغال تروریست ها است، مسأله جدیدی نیست. به عنوان نمونه همین کشورها در تهاجم سال ۲۰۰۳ به عراق نیز تعداد قابل ملاحظه ای از چاه های نفتی این کشور را با انواع موشک های هوا به زمین منهدم کردند، سلاح های جدید خود را از برخی ملاحظات مانند قدرت تخریب، آزمایش و پس از تصرف بغداد و به اصطلاح خلع دیکتاتور خودساخته با ژست دایه دلسوزتر از مادر شرکت های صنعتی و نفتی شان را برای مهار آتش سوزی های مهیب به عراق و قبل از آن به کویت سرازیر نمودند؛ عواید زیادی را نصیب شرکت ها و مالیات های کلانی را از آن ها برای دولت مرکزی وصول نموده و دست آخر هم در پوشش اینگونه به اصطلاح ارائه خدمات فنی-مهندسی به عراق در عمل به غارت منابع انرژی این کشور پرداختند.
این رویدار تلخ ادامه یافت تا سرانجام در سال ۲۰۰۶ پرده از راز «رسوایی هالیبرتون» برداشته و فاش شد که تنها در میانه سال های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ تعداد قریب به ۶۰ میلیون بشکه نفت در عراق ناپدید شده است. با فشار افکار عمومی اعلام شد که رسوایی این شرکت بین المللی نفتی مربوط به «دیک چنی» معاون اول رئیس جمهور وقت آمریکا و مدیر عامل پیشین شرکت مذکور بوده و نفت های مسروقه به عنوان تحفه اشغال عراق توسط اشغالگران از این کشور خارج شده بود (دیک چنی در سال ۱۹۹۵ به عنوان مدیر عامل شرکت نفتی بزرگ «هالیبرتون» برگزیده و در این تصدی ماند تا پس از آغاز ریاست جمهوری «جورج دبلیو بوش» وی به عنوان معاون اول بوش انتخاب و از هالیبرتون کناره گیری کرد).
۲) اگر مقصود و هدف اعلامی محور غرب به واقع قطع منابع درآمدی داعش و آغاز تضعیف تروریست ها در مسیر نابودی آن ها است، چرا راهکارهای دیگر تأمین مالی داعش به ویژه از سوی دولت هایی که آشکارا از تروریست ها حمایت مالی-اعتباری می کنند، مورد توجه قرار نمی گیرد؟ به اذعان برخی مطبوعات غربی، برخی کشورها علناً مبالغ زیادی برای پرداخت حقوق و دستمزد تروریست ها به داعش یا جبهه النصره پرداخت می کنند و یا در ازای دریافت نفت ارزان از داعش به تأمین تسلیحات مرگبار برای گروه های تروریستی اقدام می نمایند. در این میان این سئوال مطرح می شود که چرا غرب به جای تخریب یکی از مبانی اقتصادی سوریه، بر تروریسم دولتیِ حامی داعش متمرکز نشده و با آن ها به مقابله بر نمی خیزد؟
۳) قریب به یک سال از عملیات های ائتلاف موسوم به مبارزه با داعش می گذرد، اما کشورهایی که در عملیات هایی از قبیل «طوفان صحرا» در جنگ اول خلیج فارس و برای آزادی کویت در سال ۱۹۹۱ در مدت کوتاهی به اهداف اعلامی خود دست یافتند، چرا نتوانسته اند یک گروهک تروریستی مصنوعِ خود را نابود و مضمحل نمایند؟
۴) بررسی پیشینه اقدام نظامی کنونی غرب که قرار است در پلان بعد به استقرار نیروی زمینی در این کشور برسد، به انضمام اظهارات «لوران فابیوس» وزیر امور خارجه فرانسه (که حضور بشار اسد را در دوران انتقالی به رسمیت شناخته بود) نشان می دهد که احتمالاً کشورهای غربی مراحل پایانی بحران آفرینی شان را در سوریه متصور هستند؛ گام هایی که باید در آن ها فرصت را مغتنم شمرده و برای سهم خواهی بیشتر نیروهای خود را در دوران پسا تهاجم در منطقه هدف مستقر کنند.
۵) انهدام چندین مقر فرماندهی متعلق به گروه های تروریستی توسط روسیه که از ۳۰ سپتامبر سال جاری و در چارچوب قطعنامه شماره ۳۳۱۴ مصوب سال ۱۹۷۴ میلادی مجمع عمومی سازمان ملل حملات هوایی خود را به تروریست ها در سوریه به انجام رسانده است، با سنگ اندازی های محور غربی-عربی مواجه شد تا جاییکه در یکی از اعتراضات خود به مسکو از هدف قرار گرفتن ۶ بیمارستان توسط جنگنده های روسیه خبر و آن را مورد جنجال رسانه ای قرار دادند؛ موضوعی که کمتر از یک هفته دروغ بودن آن آشکار گردید. بنا به اعلام فرمانده نیروی هوایی روسیه، ۵ بیمارستان وجود خارجی نداشته و ۱ بیمارستان باقیمانده نیز در نقاط مورد حمله هوایی مسکو قرار نداشت.
۶) تصویرهای منتشره از عیادت «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر رژیم صهیونیستی از مجروحین وابسته به گروهک تروریستی داعش و ارسال تجهیزات نظامی ائتلاف موسوم به مبارزه با داعش برای تروریست ها ششمین نکته ای است که می توان در راستای تشکیک در صدق ادعای کشورهای متجاوز به سوریه مورد توجه قرار داد.
لذا می توان اظهارات مقامات این کشورهای غربی در خصوص اقدام نظامی در سوریه با هدف قطع منابع مالی تروریست ها در این کشور را در راستای پروژه تکراری «تخریب و نفوذ» تنها یک خوراک رسانه ای پیرامون عوام فریبی برشمرد؛ ادعای مضحکی که با توجه به دو موضوع عدم کسب مجوز از دولت مستقل و قانونی دمشق و نیز تهاجم هوایی ۱۶ آذر جنگنده های ائتلاف به ارتش سوریه کذب آن برای همگان محرز شد.
تأمل در اهتمام کشورهای غربی برای کسب منافع حداکثری در عین نابودی کشورها، جان باختن میلیون ها نفر، تجزیه حاکمیت ها و یا آوارگی قشر عظیمی از توده ملت ها می تواند رهنمون خوبی برای درک علل ماهوی برنامه ریزی های آن ها برای به یغما بردن منابع سایر کشورها محسوب می شود.