آمریکا تنها جایی نیست که سیاست لیبرال دموکراسی در آن با بازگشتی غیرمنتظره مواجه شده؛ اروپا نیز با چالش جدی مواجه شده است.

به گزارش مشرق، انتخابات ریاست جمهوری امسال در آمریکا از جنبه ای مختلف عجیب است. چه کسی تصور می کرد که شخصی مثل دونالد ترامپ یا برنی سندرز تا این مرحله از انتخابات دور مقدماتی پیش آیند؟ اما آمریکا تنها جایی نیست که سیاست لیبرال دموکراسی در آن با بازگشتی غیرمنتظره مواجه شده؛ اروپا نیز با چالش جدی مواجه شده است. مشکلات اقتصادی فزاینده، مواجهه با موضوع تروریسم و بحران مهاجرت همه موضوعاتی هستند که رهبران اروپایی و به ویژه چپ ها، جوابی برای آن ندارند. به نظر می رسد که چپ های اروپایی به دو دست تقسیم شدند. یک دسته که در حال واگذار کردن انتخابات هستند و گروه دیگر که علاقه ای به پیروزی در انتخابات نشان نمی دهند.



در سوی دیگر، جبهه راست نیز در اروپا عملکرد خوبی نداشته و به وضعیت خود کمکی نمی کنند. محافظه کاران سنتی و پراگماتیست ها وضعیتی آشفته دارند و عرصه سیاست جولانگاه ملی گرایان افراطی شده است که ورژن جدیدی از راست گرایی پوپولیستی را نشان می دهند. ماری لوپن در فرانسه، نوربرت هوفر در اتریش، یکتور اوربن در مجارستان و رهبر حزب مستقل انگلستان نمونه هایی از این راست گرایی جدید هستند.

شهردار محافظه کار فعلی لندن، بوریس جانسون می تواند چهره ترامپ در انگلیس باشد. جانسون امیدوار است که بتواند دیوید کامرون رقیب خود را ( که در حال حاضر هم حزبی و به واقع رئیس وی است) تضعیف کند. کامرون در تلاش است که جلو شکستی بزرگ در رفراندوم بزرگ خروج بریتانیا از اتحادیه را در ماه آتی بگیرد. کامرون مخالف خروج از اتحادیه و جانسون موافق آن است. این اختلاف نظر نشان دهنده شکاف های عمیق درون حزب محافظه کار انگلیس است.  درست مثل جمهوری خواهان آمریکایی، حزب محافظه کار انگلیس نیز در حال از هم پاشیدن است.

با بالا رفتن اختلافات سیاسی، به نظر می رسد که تقسیم بندی ایدئولوژیک به چپ و راست نیز در حال از بین رفتن است. در عصر حاضر، ترامپ محافظه کار به کسی شباهت ندارد که خواهان حفظ وضع موجود باشد.

ترامپ حتی از سیاست های روسیه و نقش پوتین نیز حمایت کرده است. این موضع وی در مقابل روسیه با هم کیشانش در اروپا مانند لو پن نیز هم جهت است.

برخی از این به ظاهر چهره های محافظه کار به قدری به اقتدارگرایی و نژادپرستی نزدیک شده اند که مایه تعجب بنیانگذاران دموکرات مسیحی آنها شده که در دوران پس از جنگ جهانی دوم به شکل گیری اتحادیه اروپا کمک شایانی کردند.

اوربن شخصا اعلام کرده که «دموکراسی غیر لیبرالی» را ترجیح می دهد. شاید بتوان این نوع دموکراسی را در زمام داری پوتین و رجب طیب اردوغان جستجو کرد.

در این میان برنی سندرز در آمریکا خود را یک سوسیال دموکرات معرفی می کند، اگر چه بنظر می رسد که نه خود وی و نه حامیانش درک درستی از آنچه می گویند، ندارند. به طور تاریخی، سوسیالیست ها را می توان افرادی دانست که معتقدند دولت باید ابزار تولید را یا حداقل کنترل اقتصاد را در دست داشته باشد. وعده های غیر روشن سندرز مانند وعده تحصیل رایگان قابل مقایسه با انگاره های سوسیالیسم نیستند. ممکن است سندرز علاقمند به انتقاد از گلدمن ساکس باشد، اما وی حتی پیشنهاد ملی کردن آن را هم به زبان نیاورده است.

عجیب به نظر می رسد در شرایطی که اروپا از چپ گرایی روی بر گردانده، سندرز در امریکا خود را یک سوسیالیست معرفی کرده است.

بدون تردید، شکاف طبقاتی هنوز وجود دارد، اما این موضوعات در حال حاضر بسیار پیچیده تر از قبل هستند. چالش های بزرگ سیاسی عصر معاصر مانند ازدواج هم جنس گرایان، وضعیت زندگی سیاه پوستان و همگرایی میان مهاجران مسلمان بیش از آن که برآمده از موضوعات اقتصادی باشند، از فرهنگ نشات گرفته اند. طی چند دهه اخیر، هم حزب کارگر انگلیس و هم حزب دموکرات آمریکا هر دو خود را در جایگاه حامیان حقوق اقلیت ها قرار داده اند که محصول به وجود آمدن جوامع چندفرهنگی بوده اند.

 همان طور که شاهدیم پایگاه حامیان قدیمی آنها یعنی کارگران سابق به سوی محافظه کاران جدید مانند ترامپ گرایش پیدا کرده اند. محبوبیت و رشد فعلی پوپولیست ها نیز نه از روی ارائه برنامه ای صحیح و جامع، بلکه مرهون خلاء به وجود آمده است.

منبع: دیپلماسی ایرانی