به گزارش مشرق، دکتر حسین کچویان طی یادداشتی در روزنامه صبح نو نوشت:
پیروزی ترامپ از هر جهت که یک رخداد نا متناظر باشد، از وجهی، تحولی قابل انتظار است. در جهانی که اگر نه برای قرن یا قرونی، حداقل برای چند دهه در اعوجاج و آشفتگی است، تلاش برای خروج از این وضع، هم قابل پیش بینی و هم طبیعی است. به علاوه؛ یک نگاه اجمالی به کتب و نوشتههایی که از اواخر دهه هفتاد قرن میلادی گذشته، طرح ورود جهان به تحولات منتهی به انتخاب ترامپ را برنامه ریزی و اجرا کردند نیز نشان میدهد که از همان آغاز ظهور چنین پدیدههایی، پیش بینی شده و منتظر بوده است.
انتخاب ترامپ تحولی در میان مجموعه تحولات مسبوق به سابقه طی دهه گذشته است؛ اما تحولاتی که در اروپا نتوانست هایدر، لوپوئن و رهبرانی شدیداً ملی گرا نظیر آنها را به قدرت برساند، در آمریکا با پیروزی موفق شده راه خود را به جلو باز کند؛ گرچه رأی انگلیسیها به خروج از اتحادیه اروپا و قدرت یابی تدریجی سایر جریانهای شدیداً ملی گرا در این قاره نشان میدهد که آرای همسو با رأی ترامپ در قاره کهن همچنان قدرت این را دارد که در آینده در جهت این مجموعه تحولات ناسازگار اما پیشبینی شده، اوضاع این قاره کهن را نیز نظیر آمریکا، بیش از آشفتگیهای ناشی از برگزیت، به هم بریزد.
انتخاب ترامپ تحولی در میان مجموعه تحولات مسبوق به سابقه طی دهه گذشته است؛ اما تحولاتی که در اروپا نتوانست هایدر، لوپوئن و رهبرانی شدیداً ملی گرا نظیر آنها را به قدرت برساند، در آمریکا با پیروزی موفق شده راه خود را به جلو باز کند؛ گرچه رأی انگلیسیها به خروج از اتحادیه اروپا و قدرت یابی تدریجی سایر جریانهای شدیداً ملی گرا در این قاره نشان میدهد که آرای همسو با رأی ترامپ در قاره کهن همچنان قدرت این را دارد که در آینده در جهت این مجموعه تحولات ناسازگار اما پیشبینی شده، اوضاع این قاره کهن را نیز نظیر آمریکا، بیش از آشفتگیهای ناشی از برگزیت، به هم بریزد.
با این حال، یک تفاوت عمده، رخدادهایی نظیر رأی ترامپ در آمریکا یا برگزیت در اروپا را از پیش بینیهای قبلی درباره پیامدهای چاره ناپذیر جهانی سازی و نئولیبرالیزم متمایز میسازد.
نیروهایی که تحولاتی نظیر این دو رخداد را موجب شدهاند، برخلاف پیش بینیهای قبلی نه ناشی از پیشروی پیروزمندانه نئولیبرالیزم و جهانی شدن بلکه ناشی از شکست آنها و بازگشت پیروزمندانه نیروها مخالف آن به صحنه تاریخ است.
اما به یک معنا ترامپ بیش و بهتر از اقران اروپایی خود نمودار مجموعه ایدهها و طرحهایی است که در تقابل تقریباً کامل با ویژگیها و وجوه آخرین تلاش ها برای استمرار و بقای نظم غربی در قالب تجدد مابعد تجددی و تجدد جهانی شده و نئولیبرالیزم است که طی چهار دهه گذشته به اجرا در آمده. از این نظر از لحاظ جهانی پیروزی ترامپ تلاش برای برگرداندن عقربه تاریخ تمدن غربی به پیش از این تحولات در دهه شصت میلادی و از لحاظ داخلی حرکتی برای رجعت نظم آمریکایی به دهههای اول قرن بیستم میلادی یعنی دوران ما قبل ویلسونی و انزوا گرایی آمریکاست.
البته این انزواگرایی قطعاً نمیتواند مطابق نسخه کلاسیک تاریخی آن باشد بلکه متناسب با آمریکایی است که نه فقط جهانیسازی را تجربه کرده و به شدت درگیر و گرفتار آن است، حتی بالاتر از آن نیروی اصلی به وجود آورنده و رهبری کننده آن نیز هست. با این آگاهی از ریشهها و پیشینه تاریخی پدیدهای مثل ترامپ و آرزوهای او، سوالی که اکنون رویاروی جهان قرار دارد نه ناظر به گذشته بلکه متوجه آینده است. آن سؤال این است که« از این پس چه خواهد شد؟» تا آنجایی که این سؤال ناظر به سرنوشت ترامپ و طرحها یا آرمان های اوست، به نظر میرسد باید به آن در دو چارچوب مجزا پاسخ داد.
چارچوب اول که در این مقاله مورد توجه ماست، زمان حال تا زمانی را در برمیگیرد که ترامپ از رییس جمهور منتخب به رییس جمهور جدید آمریکا بدل شود. این محدوده زمانی تا 19 دسامبر سال جاری میلادی، یعنی زمانی که مجمع انتخاباتی آمریکا، رأی خام مردم را به پیروزی رسمی و قانونی مبدل سازد، طول میکشد. تعبیه نظام الکترال یا مجمع انتخاباتی در ساختار سیاسی آمریکا توسط بنیانگذاران این کشور جنبه تشریفاتی نداشته است.
آنها با درک خطرات دموکراسی و احتمال انتخابهای ناهماهنگ تودهها با ساختار سیاسی، چنین نظامی را تمهید کردهاند تا در صورت لزوم رأی خطر آفرین تودهها برای نظام سیاسی آمریکا را خنثی و بیاثر کنند. این روش غیر از ترور که یک بار در تاریخ آمریکا سابقه داشته و درباره کندی به اجرا درآمده است، راهی برای مواجهه با خطر دموکراسی مستقیم است که الکتراها یعنی اعضای کالج الکترال یا مجمع انتخاباتی را مجاز میدارد تا برخلاف رأی موکلان خود یعنی مردم، علیه منتخب آنها رأی دهند.
اکنون حداقل یکی از اعضای کالج الکترل از ایالت تگزاس بنام کریس ساپران گفته است که درباره ترامپ چنین خواهد کرد. با اینکه قانون اساسی آمریکا رأی الکتراها علیه رأی مردم را مشروعیت بخشیده و قانونی کردهاست، در تاریخ آمریکا این اتفاق بسیار نادر رخ داده است. در 99 درصد موارد رأی مردم توسط آنها تأیید شده و در هیچ موردی رأی کالج الکترال نتیجه انتخابات را تغییر نداده است.
نمونهای نادر از این اتفاق پیش از ریاست جمهوری اوباما در جریان رقابت الگور و بوش بوده است که تاثیری هم در نتیجه آن نداشته است. با اینکه در 29 ایالت آمریکا الکتراها قانونا از رأی علیه رأی مردم منع شدهاند، اما جریمه تخلف از این قانون برای آنها ناچیز و قابل چشم پوشی است.
الکساندر همیلتون از بنیانگذاران آمریکا دقیقاً درباره این نظام انتخاباتی به موردی اشاره داشته است که ظاهراً مصداق کامل آن ترامپ است. وی دلیل این نظام را تضمین این دانسته است که هیچگاه ریاست جمهوری آمریکا در دست فردی نیفتد که به شکل فاحشی شرایط لازم را برای تصدی این مسوولیت نداشته باشد. با این حال فلسفه یا قانون یک اقدام، مسالهای و اجرای آن مسالهای دیگر است.
با اینکه هیلاری کلینتون 200000 رأی بیشتر از ترامپ کسب کرده است، صلاحیت کسب 290 رأی الکترال توسط ترامپ، فاصلهای بهوجود آورده است که به لحاظ قانونی نیز بهکارگیری نظام الکترال برای حذف ترامپ را بسیار دشوار میکند؛اما مشکل اصلی در حذف ترامپ از طریق نظام الکترال وجه یا جنبه قانونی ندارد، نظام حاکمیتی یا رژیم سیاسی آمریکا و طبقه حاکم آن که قطعاً به این امکان چشم دوختهاند، اساساً به مساله قانونیت یا عدم قانونیت این اقدام نمیاندیشند. کما اینکه قطعاً آنها اکنون در حال اندیشه درباره راههای دیگر نظیر ترور نیز هستند. مشکل اصلی و سد سکندر برای استفاده از نظام الکترال برای حذف ترامپ، مشکل سیاسی است.
اما نکته جالب و به یک معنا غیر معمول این است که این مشکل سیاسی به رغم تقاطع یا همراهی دو دسته نیروهای سیاسی است که ماهیتاً متعارض اما به لحاظ هدف در این زمینه واحدند. از یکطرف مخالفان ترامپ کلیت رژیم یا نظام حاکم آمریکا به ویژه طبقه حاکم این کشور یا سرمایه داران بزرگ و صاحبان شرکتها و مؤسسات چند ملیتیاند که طرح ترامپ برای آنان به منزله هدم تمامی اقدامات و تلاش های آنان برای رهایی از بحرانهای پس از برتونلوت و غلبه بر رکود بزرگ پیش بینی شده در دهه هفتاد میلادی، یعنی هدم جهانی سازی و نئولیبرالیزم است.
ایده ترامپ نه فقط مستلزم برگرداندن تمام ورقهای تاریخ به قبل از شروع جهانی سازی و اجرای سیاستهای نئولیبرالیستی است بلکه بدتر از آن به معنای برگشت به انزواگرایی اوایل قرن بیستم میلادی است که برحسب منطق نظم سرمایه داری معنایی جز نابودی این نظم ندارند. مارکس که برای اولین بار اقتضائات جهانی این نظام را پیش بینی کرده، به روشنی این نتیجه غیر قابل قبول را معنادار و مفهوم ساخته است.
نظام سرمایه داری به حسب منطق بیاندوز، بیاندوز بدون تولید مداوم و بیوقفه، هیچ امکانی برای بقا ندارد؛اما کارآیی این منطق نیز مشروط به تضمین حاشیه سود مورد انتظار این نظم یا سرمایه داران است که تنها امکان آن حداقل در دهه هفتاد در رهاسازی اقتصاد از سیاست و جهانی سازی اقتصاد سرمایه داری بوده است.
اینکه ترامپ چگونه خواهد توانست ایده پرتناقض حفظ نظم سرمایهدارانه با انزواگرایی را جمع و اجرایی کند، مسالهای غامض و محتمل است؛اما صرف تلاش برای ورود در این اندیشه متناقض و حرکت در جهت خلاف مسیر طی تاریخی طی شده سرمایه داری به چند دهه بلکه یک قرن پیش، مسالهای است که نتایج آن روشن و کاملاً قطعی است.
هیات حاکمه یا طبقه سرمایهداریعنی حکام اصلی رژیم سیاسی و نظام آمریکا اساساً نه به اقتضای ترس و احتیاطهای معمول سرمایهدارانه، بلکه از باب قطعیت ضررها و خطرات این حرکت ارتجاعی، به هیچ وجه نمیتواند خود را درگیر چنین طرح هایی کرده و به انتظار نتیجه احتمالی یا موفقیت و شکست آن بنشیند، حتی اگر انگیزه و تمایلی به موفقیت آن داشته باشد.
نکته جالبتر اینکه نه فقط طبقه حاکم آمریکا بلکه تقریباً کل هیات حاکم یا نیروهای سیاسی اداره کنند رژیم سیاسی آمریکا و حتی اکثر قریب به اتفاق هم حزبیهای ترامپ در حزب جمهوری خواه نیز با وی همراهی و همدلی نداشته و مخالف ایدهها و طرحهای وی هستند. بنابراین به شکل عجیبی تمام قدرتمندان آمریکا اعم از صاحبان واقعی قدرت و دارندگان قدرت سیاسی در دو حزب و بلکه بیرون از آن نیز مخالف ترامپ بوده و در حذف وی انگیزه قوی و مؤثر دارند؛اما از طرف دیگر این صحنه وقتی عجیبتر و جالبتر میشود که میبینیم برای اولین بار در تاریخ آمریکا بعد از جنگهای داخلی میان دو گروه ناسازگار و متعارض در آمریکا، وحدت و همگونی در هدف بهوجود آمده است. منظور از این، پیدایی نوعی همدلی یا وحدت درمنافع و مصالح میان دو حزب یا جریان های سیاسی آمریکا برسرضرورت رهایی از ترامپ نیست بلکه نکته غریب، اشتراک منافعی است که میان طبقه حاکم و هیات حاکم آمریکا از یک طرف یعنی سرمایه داران وجریانهای حزبی با بخشهایی مهم از مردم از جمله و به ویژه جریان ها و نیروهای چپ و رادیکال نظیر روشنفکران و دانشگاهیان اعم از دانشجو و استاد در این زمینه است. اما آنچه بیش از پیش زمینه را برای هرگونه تلاش برای حذف ترامپ آماده میکند، همراهی و توافقی است که میان متحدان و وابستگان جهانی نظام آمریکا با جریان داخلی مخالف ترامپ مشاهده میشود. نگاهی اجمالی به عکس العمل نسبت به پیروزی ترامپ و همچنین تعهدات و رخدادهایی که پس از پیروزی وی در آمریکا شاهد آن بودهایم، وجود این زمینه مساعد را به خوبی تأیید میکند.
بالاگرفتن تظاهرات و اعتراضهای مردمی در گوشه گوشه آمریکا و خیابان های شهرهای مختلف آن، وجهی دیگر از این زمینه مساعد را منعکس میسازد که عمدتاً به مردم و جریان های مردمی بیرون از ساختار سیاسی حاکم مربوط میشود؛اما اگر همزمان به عکسالعمل رسانههای دیداری و شنیداری و مکتوب نیز نگاهی بیاندازیم، دقیقاً میتوان مشاهده کردکه تا چه پایه، مجموعههای قدرتمند یا طبقه و هیات حاکمه آمریکا نیز با این جریان مردمی همراه است. این همراهی نه فقط در انعکاس این موج اعتراضات مردمی دیده میشود بلکه در تمامی فعالیتهای رسانهای اعم از تحلیل و مصاحبه و تفسیر یا خبر نیز منعکس است. قدرت رسانهای آمریکا که از ارکان رکین قدرت حاکمه آمریکاست، بعد از اعلام پیروزی ترامپ، دقیقاً در همان مسیری به حرکت خود ادامه میدهد که پیش از آن میرفته است. تمامی فعالیتهای رسانهای در هر قالبی که باشد، در پوشش صوری تفسیر و تحلیل یا انعکاس اخبار همچنان به تضعیف و تخریب ترامپ ادامه داده و تغییر کمی در جهت قبول این پیروزی یا همراهی و تأیید ترامپ در آن دیده میشود.
با این حال وقتی به علاوه زمینههای قانونی - حقوقی، بستر سیاسی داخلی و جهانی نیز برای حذف ترامپ از طریق نظام الکترال وجود دارد، چه مشکلی در این باره است و چرا به کارگیری این ابزار را نبایستی ساده تلقی کنیم؟ خاصه وقتی که هدف از این نظام انتخاباتی، دقیقاً مواجهه با مواردی چون پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری است.
پاسخ به این سؤال را بایستی در ماهیت ویژه و متمایز قدرت سیاسی ترامپ یا رأی دهندگان و حامیان وی جستجو کرد. چه معترضان و منتقدان اعم از طبقه و هیات حاکمه یا جریانهای مردمی، موافق آن و چه مخالف آن باشند، قدرت سیاسی ترامپ به لحاظ اجتماعی ریشه در نیروی سفید پوستانی دارد که خود را صاحبان اصلی آمریکا میدانند. این بخش از جمعیت آمریکا که عمدتاً ریشههایی روستایی و کارگری داشته و از طبقات متوسط به پایین و جمعیت شهرهای کوچک تشکیل شده است، برای دههها پیوند خود را با نظام سیاسی آمریکا قطع کرده و حتی کمتر در انتخابات آمریکا حاضر میشده است. این نیروی سرخورده و مأیوس، انباشته از حس نفرت به نظام سیاسی آمریکا به ویژه قدرتمندان حاکم آن است. زیرا آنها را به اعتبار جهانیسازی و اجرای سیاست های نئولیبرالیستی اقتصادی و چپ گرایانه فرهنگی، خائن به ارزش ها و آرمان های کشور و بالمآل خائن نسبت به خود میدانند.
با توجه به اینکه این نیروها اکنون با کسب پیروزی از طریق قانونی واجد انگیزه مثبت و قدرتمندی شدهاند، هر حرکتی علیه نتیجه انتخابات، آنها را به جریانی بسیار ویرانگر بدل خواهد کرد؛ زیرا این اقدام در وضعیت کنونی و پس از پیروزی ترامپ، مفهوم صرف خیانت نمیدهد بلکه برای آنها به معنای دشمنی و خصومت کامل نظام سیاسی آمریکا نسبت به آنهاست و از تلاش آگاهانه و عامدانه حاکمان آمریکا برای حذف همیشگی آنها از صحنه سیاسی کشور بدون هیچ امیدی به آینده یا راهی برای خلاصی از این وضع حکایت خواهد داشت. این نیروها که به شکل ریشهای به رویاها و ارزش های سنتی آمریکا وابسته بوده و پیشتر در بعضی موارد نیز علائمی از انگیزه، تمایل و حتی اراده به تجزیه طلبی و استقلال از خود نشان دادهاند، یک ویژگی مهم دیگر هم دارند. آنها آماده به کارگیری سلاح و استفاده از خشونت برای تحقق اهداف خود نیز هستند و ظاهراً مطابق گزارش ها در جهت آمادگی برای اینکار از جمله خرید سلاح در صورت شکست ترامپ نیز حرکت کردهاند. حتی بعد از پیروزی نیز، گزارشهایی درباره حمله مسلحانه علیه اقلیتها و کشته و مجروح شدن دهها تن منتشر شده است.
آمار پلیس آمریکا از 28 کشته و حدود 78 مجروح در 72 ساعت گذشته در اثر بیش از 120 مورد تیراندازی حکایت دارد. حال، اکنون که ترامپ به پیروزی اولیه و از نظرطرفدارانش پیروزی نهایی دست یافته، قطعاً تمایل، انگیزه و اراده آنها برای دفاع از حق کسب شدهشان، بسیار بیشتر از زمانی است که ترامپ شکست خورده انتخابات اعلام میشد. بنابر این قدرتمندان حاکم آمریکا برای استفاده از ابزار کالج الکترال به قصد حذف ترامپ با تصمیمی بسیار حاد و خطیر روبرو هستند. هر تصمیمی در این جهت نه فقط جامعه دو شقه شده و پاره پاره آمریکا را در جهت انشقاق بیشتر به پیش میراند، بلکه در صورت حذف ترامپ از هر طریقی از جمله از طریق کالج الکترال، اختلافات و تعارضات را به سمت تنفر و خشم بیشتر سوق خواهد داد که پیش درآمد و گام لازم و ضروری برای شعله ور شدن جنگ داخلی است.
با این حال، اینکه این امکان صورت احتمال واقعی یافته و تدریجاً به واقعیت نزدیک شود، مشروط به شرایط عدیده دیگری است که تحقق آنها تا 19 دسامبر ضروری است. این تاریخ زمانی است که الکتراها در ایالتهای مختلف برای نهایی کردن رأی مردم تشکیل جلسه داده و رأی رسمی خود را اعلام میکنند. از جمله این شرایط، تداوم اعتراضات مردمی و تظاهرات خیابانی و اوج گیری تدریجی آن در جهت فراگیری هرچه گستردهتر و تشدید کیفی آن است. با اینکه درخواست کلینتون از هوادارانش برای پذیرش شکست، ظاهراً بر خلاف فرض تمایل قدرتمندان آمریکا به حذف ترامپ یا جلوگیری از تثبیت حضور وی در کاخ سفید دارد، اما ماهیت مخالفان مردمی و خیابانی ترامپ به گونهای نیست که الزاماً به این درخواستها جواب مثبت دهند.
شروع رفتارهای خشونت آمیزوخصمانه طرفداران ترامپ علیه اقلیتها که پیروزی وی محرک آن است، قطعاً در جهت آرام سازی اوضاع به نفع ترامپ نیست. خصوصاً اینکه، ظاهراً اینگونه رفتارها و حمله علیه اقلیتهای مختلف اعم از خارجیان و مسلمانان یا سیاهپوستان رو به گسترش نیز هست.
اگر ترامپ نتواند به اینگونه رفتارها غلبه کرده و آنها را مهار کند، با تشدید اعتراضات مردمی و تظاهرات خیابانی، خود را در وضعیت خوبی نخواهد یافت. همین امر خود میتواند طبقه حاکمه را بیش از پیش در جهت اجرایی کردن اندیشه حذف ترامپ و غلبه بر ترسهای ناشی از اقدام به چنین کاری تقویت کند؛اما شاید از تمامی این شرایط مهمتر، نحوه عملکرد ترامپ پس از پیروزی تا 19 دسامبر است.آنچنان که نطق پیروزی و همچنین اظهارات وی در دیدارهای بعدی نظیر ملاقات با اوباما حکایت دارد، او به خوبی از پیامدهای سوء تداوم فضای انتخاباتی و تأثیر اقدامات طرفداران خود پس از پیروزی در ایجاد مانع در راه استقرار وی بر اریکه قدرت آگاه است. به همین دلیل، اینکه ترامپ تا چه پایه از طریق بازیهای زشت و زیبای سیاسی، زد و بندها یا تغییرلحن و آهنگ صدا یا برگشت از شعارهای تند قبلی بر این موانع غلبه کرده و اوضاع را برای قدرتمندان حاکم و همچنین مخالفان مردمی، مساعد نشان داده و آرام کند، از مهمترین موانع برای انجام هرنوع حرکتی برای تغییر نتایج انتخابات از طریق بهکارگیری نظام الکترال یا هر شیوه دیگر است؛ اما اگر به رغم مهیا شدن شرایط، خاصه ناتوانی ترامپ در دست یابی به توافق با الیگارشیهای حاکم بررژیم سیاسی آمریکا و اطمینان بخش یا آرام سازی معترضان خیابانی و مردمی، مجمعهای الکترال یا انتخاباتی در 19 دسامبر پیروزی اولیه او را تأیید و تثبیت کنند،یک احتمال آن است که اساساً تصورات موجود درباره ماهیت ناسازگار ترامپ با رژیم سیاسی حاکم در آمریکا و قدرتمندان حاکم نادرست باشد.
بالاگرفتن تظاهرات و اعتراضهای مردمی در گوشه گوشه آمریکا و خیابان های شهرهای مختلف آن، وجهی دیگر از این زمینه مساعد را منعکس میسازد که عمدتاً به مردم و جریان های مردمی بیرون از ساختار سیاسی حاکم مربوط میشود؛اما اگر همزمان به عکسالعمل رسانههای دیداری و شنیداری و مکتوب نیز نگاهی بیاندازیم، دقیقاً میتوان مشاهده کردکه تا چه پایه، مجموعههای قدرتمند یا طبقه و هیات حاکمه آمریکا نیز با این جریان مردمی همراه است. این همراهی نه فقط در انعکاس این موج اعتراضات مردمی دیده میشود بلکه در تمامی فعالیتهای رسانهای اعم از تحلیل و مصاحبه و تفسیر یا خبر نیز منعکس است. قدرت رسانهای آمریکا که از ارکان رکین قدرت حاکمه آمریکاست، بعد از اعلام پیروزی ترامپ، دقیقاً در همان مسیری به حرکت خود ادامه میدهد که پیش از آن میرفته است. تمامی فعالیتهای رسانهای در هر قالبی که باشد، در پوشش صوری تفسیر و تحلیل یا انعکاس اخبار همچنان به تضعیف و تخریب ترامپ ادامه داده و تغییر کمی در جهت قبول این پیروزی یا همراهی و تأیید ترامپ در آن دیده میشود.
با این حال وقتی به علاوه زمینههای قانونی - حقوقی، بستر سیاسی داخلی و جهانی نیز برای حذف ترامپ از طریق نظام الکترال وجود دارد، چه مشکلی در این باره است و چرا به کارگیری این ابزار را نبایستی ساده تلقی کنیم؟ خاصه وقتی که هدف از این نظام انتخاباتی، دقیقاً مواجهه با مواردی چون پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری است.
پاسخ به این سؤال را بایستی در ماهیت ویژه و متمایز قدرت سیاسی ترامپ یا رأی دهندگان و حامیان وی جستجو کرد. چه معترضان و منتقدان اعم از طبقه و هیات حاکمه یا جریانهای مردمی، موافق آن و چه مخالف آن باشند، قدرت سیاسی ترامپ به لحاظ اجتماعی ریشه در نیروی سفید پوستانی دارد که خود را صاحبان اصلی آمریکا میدانند. این بخش از جمعیت آمریکا که عمدتاً ریشههایی روستایی و کارگری داشته و از طبقات متوسط به پایین و جمعیت شهرهای کوچک تشکیل شده است، برای دههها پیوند خود را با نظام سیاسی آمریکا قطع کرده و حتی کمتر در انتخابات آمریکا حاضر میشده است. این نیروی سرخورده و مأیوس، انباشته از حس نفرت به نظام سیاسی آمریکا به ویژه قدرتمندان حاکم آن است. زیرا آنها را به اعتبار جهانیسازی و اجرای سیاست های نئولیبرالیستی اقتصادی و چپ گرایانه فرهنگی، خائن به ارزش ها و آرمان های کشور و بالمآل خائن نسبت به خود میدانند.
با توجه به اینکه این نیروها اکنون با کسب پیروزی از طریق قانونی واجد انگیزه مثبت و قدرتمندی شدهاند، هر حرکتی علیه نتیجه انتخابات، آنها را به جریانی بسیار ویرانگر بدل خواهد کرد؛ زیرا این اقدام در وضعیت کنونی و پس از پیروزی ترامپ، مفهوم صرف خیانت نمیدهد بلکه برای آنها به معنای دشمنی و خصومت کامل نظام سیاسی آمریکا نسبت به آنهاست و از تلاش آگاهانه و عامدانه حاکمان آمریکا برای حذف همیشگی آنها از صحنه سیاسی کشور بدون هیچ امیدی به آینده یا راهی برای خلاصی از این وضع حکایت خواهد داشت. این نیروها که به شکل ریشهای به رویاها و ارزش های سنتی آمریکا وابسته بوده و پیشتر در بعضی موارد نیز علائمی از انگیزه، تمایل و حتی اراده به تجزیه طلبی و استقلال از خود نشان دادهاند، یک ویژگی مهم دیگر هم دارند. آنها آماده به کارگیری سلاح و استفاده از خشونت برای تحقق اهداف خود نیز هستند و ظاهراً مطابق گزارش ها در جهت آمادگی برای اینکار از جمله خرید سلاح در صورت شکست ترامپ نیز حرکت کردهاند. حتی بعد از پیروزی نیز، گزارشهایی درباره حمله مسلحانه علیه اقلیتها و کشته و مجروح شدن دهها تن منتشر شده است.
آمار پلیس آمریکا از 28 کشته و حدود 78 مجروح در 72 ساعت گذشته در اثر بیش از 120 مورد تیراندازی حکایت دارد. حال، اکنون که ترامپ به پیروزی اولیه و از نظرطرفدارانش پیروزی نهایی دست یافته، قطعاً تمایل، انگیزه و اراده آنها برای دفاع از حق کسب شدهشان، بسیار بیشتر از زمانی است که ترامپ شکست خورده انتخابات اعلام میشد. بنابر این قدرتمندان حاکم آمریکا برای استفاده از ابزار کالج الکترال به قصد حذف ترامپ با تصمیمی بسیار حاد و خطیر روبرو هستند. هر تصمیمی در این جهت نه فقط جامعه دو شقه شده و پاره پاره آمریکا را در جهت انشقاق بیشتر به پیش میراند، بلکه در صورت حذف ترامپ از هر طریقی از جمله از طریق کالج الکترال، اختلافات و تعارضات را به سمت تنفر و خشم بیشتر سوق خواهد داد که پیش درآمد و گام لازم و ضروری برای شعله ور شدن جنگ داخلی است.
با این حال، اینکه این امکان صورت احتمال واقعی یافته و تدریجاً به واقعیت نزدیک شود، مشروط به شرایط عدیده دیگری است که تحقق آنها تا 19 دسامبر ضروری است. این تاریخ زمانی است که الکتراها در ایالتهای مختلف برای نهایی کردن رأی مردم تشکیل جلسه داده و رأی رسمی خود را اعلام میکنند. از جمله این شرایط، تداوم اعتراضات مردمی و تظاهرات خیابانی و اوج گیری تدریجی آن در جهت فراگیری هرچه گستردهتر و تشدید کیفی آن است. با اینکه درخواست کلینتون از هوادارانش برای پذیرش شکست، ظاهراً بر خلاف فرض تمایل قدرتمندان آمریکا به حذف ترامپ یا جلوگیری از تثبیت حضور وی در کاخ سفید دارد، اما ماهیت مخالفان مردمی و خیابانی ترامپ به گونهای نیست که الزاماً به این درخواستها جواب مثبت دهند.
شروع رفتارهای خشونت آمیزوخصمانه طرفداران ترامپ علیه اقلیتها که پیروزی وی محرک آن است، قطعاً در جهت آرام سازی اوضاع به نفع ترامپ نیست. خصوصاً اینکه، ظاهراً اینگونه رفتارها و حمله علیه اقلیتهای مختلف اعم از خارجیان و مسلمانان یا سیاهپوستان رو به گسترش نیز هست.
اگر ترامپ نتواند به اینگونه رفتارها غلبه کرده و آنها را مهار کند، با تشدید اعتراضات مردمی و تظاهرات خیابانی، خود را در وضعیت خوبی نخواهد یافت. همین امر خود میتواند طبقه حاکمه را بیش از پیش در جهت اجرایی کردن اندیشه حذف ترامپ و غلبه بر ترسهای ناشی از اقدام به چنین کاری تقویت کند؛اما شاید از تمامی این شرایط مهمتر، نحوه عملکرد ترامپ پس از پیروزی تا 19 دسامبر است.آنچنان که نطق پیروزی و همچنین اظهارات وی در دیدارهای بعدی نظیر ملاقات با اوباما حکایت دارد، او به خوبی از پیامدهای سوء تداوم فضای انتخاباتی و تأثیر اقدامات طرفداران خود پس از پیروزی در ایجاد مانع در راه استقرار وی بر اریکه قدرت آگاه است. به همین دلیل، اینکه ترامپ تا چه پایه از طریق بازیهای زشت و زیبای سیاسی، زد و بندها یا تغییرلحن و آهنگ صدا یا برگشت از شعارهای تند قبلی بر این موانع غلبه کرده و اوضاع را برای قدرتمندان حاکم و همچنین مخالفان مردمی، مساعد نشان داده و آرام کند، از مهمترین موانع برای انجام هرنوع حرکتی برای تغییر نتایج انتخابات از طریق بهکارگیری نظام الکترال یا هر شیوه دیگر است؛ اما اگر به رغم مهیا شدن شرایط، خاصه ناتوانی ترامپ در دست یابی به توافق با الیگارشیهای حاکم بررژیم سیاسی آمریکا و اطمینان بخش یا آرام سازی معترضان خیابانی و مردمی، مجمعهای الکترال یا انتخاباتی در 19 دسامبر پیروزی اولیه او را تأیید و تثبیت کنند،یک احتمال آن است که اساساً تصورات موجود درباره ماهیت ناسازگار ترامپ با رژیم سیاسی حاکم در آمریکا و قدرتمندان حاکم نادرست باشد.
در نتیجه، به این ترتیب نظر کسانی که وی را انتخاب پشت پرده این قدرتمندان و بازی سیاسی آنها قلمداد میکنند، درست خواهد بود. احتمال دیگر آن است که به رغم حصول تمامی شرایط در صورت صحت ناسازگاری ترامپ با رژیم سیاسی آمریکا، ترس از ناآرامی و جنگ داخلی، الیگارشیهای حاکم را به انتخاب راههای دیگری غیر از حذف وی از طریق مجمع الکترال سوق داده باشد. در هر حال با هر فرض یا احتمالی اگر مجمع الکترال ترامپ را تأیید کند، به نظر میرسد که رژیم سیاسی آمریکا برای همیشه بایستی با این نظام انتخاباتی خداحافظی کند. زیرا به این ترتیب بیهودگی و بیخاصیتی مجمع الکترال به طور قطع و یقین به اثبات رسیده است. اگر ترامپ فاسد و به قول همگان دیوانه، مصداق آنچه همیلتون درباره هدف و فایده این نظام انتخاباتی گفته است، نباشد، از این پس نیز مصداقی برای آن یافت نخواهد شد، تا اینکه آمریکا با به قدرت رسیدن پی درپی ترامپ های بعدی یعنی شخصیتهای فاسد و منحطی نظیر ترامپ، هر دوره بیش از دوره قبل، حرکت به سمت سقوط به درون هاویه تاریخ را با سرعت فزاینده ای طی کند.