شهید حاج احمد کاظمی را نه تنها ما، بلکه آیندگان این نسل نیز نخواهند شناخت و این شرمندگی تا قیامِ قیامت برای ما خواهد ماند.
به مناسبت نوزدهم دی ماه؛ سالگرد شهادت سردار شهید حاج احمد کاظمی به سراغ پسر کوچک وی رفتیم تا لحظاتی هرچند کوتاه را با یادگار این بزرگمرد انقلاب، همراه باشیم. «محمد سعید کاظمی» متولد سال 69 و در حال حاضر دانشجوی معماری دانشگاه شهید بهشتی در مقطع کارشناسی است. محمد سعید 15 ساله بود که پدرش به شهادت رسید.
از رابطه پدر و پسری تان با حاج احمد بگویید؟ ارتباط شما با شهید چگونه بود؟
محمد سعید کاظمی: رابطه ما مثل هر پدر و پسری در چارچوب خودش بود. ولی در مقایسه با اطرافیان، خیلی صمیمانهتر و در عین حال خارج از چارچوب و عرف هم معمول نبود. این رابطه به گونهای بود که زمینه را برای همدلی و دردودل کردن دو طرفه فراهم آورده بود.
هر زمانی که در زندگی با مشکلی روبرو میشدیم، خیلی راحت موضوع را با پدر مطرح کرده و ایشان هم در اکثر مواقع، واقع بینانه و دلسوزانه با ما برخورد میکردند. به گونهای که پدر مأمنی برای ما و درد ودل هایمان شده بود.
از طرف دیگر هم در تفریحات مثل یک همسن و دوست در کنارمان بودند؛ مثلا بیشتر مواقع با من و برادرم فوتبال بازی میکردند. حتی تا همان اواخر و لحظات نزدیک به شهادتشان.
این مطلب موید همان حرفم است که شهید کاظمی در چارچوب پدر و پسری، صمیمی ترین پدر دنیا برای فرزندانش بود. خیلی صمیمانه تر از افراد و پدرهایی که در دور و بر خود می دیدم.
از چه زمانی پدرتان را یک آدم بزرگ شناختید؟
محمد سعید کاظمی: ما حقیقتا تا قبل از شهادت پدر به بزرگیشان پی نبرده بودیم. پدر ما دقیقا مصداق این موضوع است که آدم تا زمانی که با یک موضوعی، زیاد مانوس و در کنارش باشد، خوب نمیشناسدش و به آن عادت می کند. نمیدانم برای بقیه فرزندان شهدا هم همین طور بوده یا نه، ولی برای ما این گونه بوده است.
هیچ وقت ما ایشان را به عنوان یک فرمانده نگاه نمیکردیم. چون ایشان هم چه در خانه و چه در سطح جامعه، خودش را این گونه معرفی نمیکرد، بماند که موضوع در محل کار متفاوت است. به هرحال ما هیچ وقت به پدر به عنوان یک فاتح جنگ و فرمانده نگاه نمیکردیم.چون ایشان اصلا به این گونه طرز تفکر در مورد خودشان، میدان نمیدادند.
سردار حاج احمد کاظمی برای ما همان پدر دوست داشتنی بود و در خانه و جامعه هم یک انسان عادی که درد و دل جوانان را گوش داده و با آنها راحت ارتباط برقرار می کرد. البته در حدی که اوقات فراغتش اجازه میداد. متاسفانه ما چه در زمینه مادی و چه در زمینه معنوی، خیلی نتوانستیم ایشان را درک کنیم.
فکر نمیکنید این درک نکردن و عدم شناخت بزرگی پدر به خاطر روابط صمیمانتان بود؟
محمد سعید کاظمی: من یک بار به پدرم گفتم شما بالاخره در جنگ چه کردید؟ جایی را فتح کردید؟ کسی را توانستید اسیر کنید؟ چند تا عراقی را کشتید؟
پدرم در جواب من گفتند: «بابا من در جنگ هیچ کاری نکردم؛ فقط یک بار یک تانک را زدم!» به عقیده من این گونه صحبت کردن پدر، ناشی از اخلاص و روحیهی بی ریا بودن شان بود. هیچگاه دوست نداشتند در رابطه با کارهایی که انجام دادند، چیزی بگویند یا مانوری روی آن داشته باشند. چون به گفته خودشان کارها برای رضای خدا و الی الله بوده است. اصلا یکی از روحیاتشان این بود که هیچ وقت کارهایی که انجام میدادند را برای کسی نقل نمیکردند.
البته این روحیه، روحیه ای بودکه در بیشتر رزمندگان ما دیده میشد و برای همین بود که خالصانه میجنگیدند. این طور نبود که بخواهند از خودشان تعریف کنند و برای مجاهدتهایی که کردند، سر کسی منت بگذارند.
به روحیه اخلاص پدرتان اشاره کردید، فکر میکنید مهمترین خصوصیت شهید کاظمی از لحاظ اخلاقی چه بوده است؟
محمد سعید کاظمی: پدرم مرد بسیار خوشرویی بود و این موضوع به خوبی در فیلمهای شان جلوهگر است. بسیار خندهرو بود و هیچ گاه تبسم از صورت شان جدا نمیشد و البته انسانی صبور و با درک والا. فکر میکنم این روحیات برای یک پدر خیلی خوب و شاخص است.
حاج احمد چه قدر روی تربیت فرزندان شان وقت میگذاشتند و بر این امر تاکید داشتند؟
محمد سعید کاظمی: پدر با وجود این که اکثرا در مناطق عملیاتی بودند؛ چه در طول جنگ 8 ساله و چه بعد از آن که به فرمان رهبری در کردستان بودند؛ در رسیدگی به امور درسی و تحصیلی فرزندان و حتی سر زدن اتفاقی به مدارس مان، کم نمیگذاشتند. این گونه بگویم که ایشان هیچ گاه حواسشان از امور تربیتی فرزندان شان پرت نمیشد.
آن مقداری که در منزل بودند، تقریبا کار تربیتی در زندگیمان جاری و ساری بود و با تفریح و درس ما در هم آمیختگی داشت. حتی پدر در کنار تفریحات خانوادگی مان هم، در عین صمیمیت به گونه ای برخورد می کرد که امور تربیتی ما ن مورد اغفال قرار نگیرد.
در زمینه اعتقادات مذهبی، چقدر روی فرزندانشان کار می کردند؟
محمد سعید کاظمی: خیلی ساده و روتین به ما توصیه میکردند که نمازهایتان را اول وقت بخوانید. به قرائت روزانه زیارت عاشورا تاکید داشتند و میگفتند هر روز یک سوره از قرآن حتی اگر شده یک آیه از آن را بخوانید. خیلی این موارد را به ما گوشزد میکردند. در کلاس های قرآنی هم ثبت ناممان می کردند.
از پر رنگ بودن شاخصه ولایت فقیه در زندگیشان و ارادت پدر به رهبری برایمان بگویید؟
محمد سعید کاظمی: ما از کودکی به گونهای در خانواده تربیت شدیم که از لحاظ عاطفی، عاشق آقا بودیم و ایشان قداست ویژه ای در ذهن ما داشتند. یادم هست والدینم از من می پرسیدند من را بیشتر دوست داری یا آقا را؛ میگفتم حضرت آقا را... خود پدر هم این روحیه و اظهار ارادت و علاقه به رهبری را فراوان داشتند.
مثلا هر وقت حضرت آقا سخنرانی داشتند و خود بابا هم در آن جلسه حضور داشتند، پدر سخنرانی ایشان را همان شب و دوباره و با دقت از تلویزیون گوش می دادند و بر روی فرمایشات ایشان حساسیت زیادی داشتند. شهید کاظمی علاوه بر اینکه در زبان ولایتی بود، در عمل هم آن را ثابت کرد. حالا چه در جنگ و چه بعد از آن و در فرمانی که حضرت آقا به ایشان برای حضور در کردستان دادند .
پس شما ولایتمداری را شاخصه اصلی شهدا و پدرتان میدانید؟ کسانی که در عمل ثابت کردند پیرو رهبری هستند.
محمد سعید کاظمی: بله؛ ولایتمداری شاخصه اصلی و ویژگی بارز همه شهدا و صد البته شهید کاظمی بوده است. شما اگر وصیت نامه شهدا را بخوانید، درصد بالایی از آنها در مورد ولایت فقیه و پیروی از ایشان صحبت کرده و البته در عمل هم جانشان را برای این موضوع دادهاند.
زمانی که خبر شهادت پدر را شنیدید، کجا بودید؟
محمد سعید کاظمی: آن روز امتحان داشتم و تازه از مدرسه میآمدم . اوضاع کوچه کمی غیرعادی بود ولی در آن لحظه چیزی متوجه نشدم. تا اینکه برادرم داخل خانه شد و پشت سرش خانمهای همسایه آمدند و خبر را به مادر دادند.
با عکسالعملی که از عمه و مادر دیدیم و صدای گریهای که شنیدم، پی بردم، پدرم شهید شده است. چون قبل از این هم در خانه ما از شهادت پدر زیاد صحبت بود.
اینکه از شهادت پدر در خانه شما زیاد صحبت بوده، پس به نوعی باید شما را برای چنین روزی آمادهتر میکرد. همین طور است؟
محمد سعید کاظمی: همان قدر که پدر در فیلمهای شان به طور مرتب میگفتند شهادت را میخواهم و دوست دارم به قافله شهدا و دوستان شهیدم، شهیدان خرازی و باکری بپیوندم، در محیط خانواده هم زیاد در این باره صحبت میکردند و همین موضوع سبب شده بود یک آمادگی و انتظاری برای شهادت بابا همیشه در خانه ما وجو د داشته باشد. من میدانستم بالاخره یک روزی قرار است پدر شهید شود.
زیباترین خاطرهای که از پدرتان دارید؟
محمد سعید کاظمی: خیلی نمیتوانم این موضوع را دستهبندی کنم. چون زندگی ما سراسر خاطره بوده است. هرچه بوده را هم قبلا گفتهایم!
در این مدت خواب پدر را دیده اید یا نه؟
محمد سعید کاظمی: خواب که زیاد دیده شده البته من خودم کمتر ولی اخوی و اطرافیان بیشتر.
نکته خاصی در خوابهایی که دیده شده، وجود دارد؟
محمد سعید کاظمی: محوریت خوابهایی که دیده شده، اکثریت حکایت از این دارند که شهدا زنده اند. هستند، میبینند و میدانند. عصاره خوابها چه در خصوص مسائل خانوادگی و چه درباره مسائل نظام و کشور این است که من احمد کاظمی میدانم و هنوز کمکتان هستم.
برای ادامه راه پدرتان چه کرده و چه خواهید کرد؟
محمد سعید کاظمی: هنوز که هیچ! ان شالله بتوانیم کاری بکنیم و خدا هم کمک مان کند. یک کار کوچک همین مصاحبهها است تا گوشهای از شخصیت شهید کاظمی را معرفی کرده و نسبت به موضوعات روز جامعه آنها راتحلیل کنیم.
فکر میکنید پیام شهدا به ویژه شهید کاظمی در حال حاضر به ملت ایران چیست؟
محمد سعید کاظمی: فکر میکنم پیام شهدا خیلی واضح است. شهدا کسانی هستند که راه را شناخته اند و کل وجودشان و عزیزترین دارایی شان یعنی جان را پای آن راه گذاشته اند. ما باید تحقیق کنیم ببینیم این راه چه بوده و چه ویژگیهای مشترکی داشته است. من فکر میکنم پیام مشترک شهدای انقلاب اسلامی ایران، حرکت در مسیر اسلام و قرآن و اهل بیت همراه با پیروی از رهنمودها و فرمایشات ولی امر زمان است.
این پیام روشنی برای همه است ولی متاسفانه عمل کردن به آن سخت! هر کسی با وجود خودش این پیام را درک می کند.
برای فرزند شهید کاظمی، سختی این سالها بیشتر بوده یا شیرینی شهادت پدر؟
محمد سعید کاظمی: واقعا سخت است. این حرف من را، یک بچه شهید خوب میتواند درک کند. هر فقدانی در زندگی، سختی دارد و این گونه هم نیست که بگوییم چند سال که گذشت فراموش می شود. نه اتفاقا، نبود پدر در کل زندگی من درک میشود.
ولی خب الحمدلله در مورد شهدا بشارت های الهی زیاد است. این موضوعی که میگویند شهدا زندهاند، واقعا هست. خیلی جاها در زندگی به مشکل برخوردهام ولی وقتی میبینم چقدر راحت حل شد، یک دلگرمی گرفته و به عقیده من این ها بشارتهای خداست تا به صورت عملی در زندگی ببینیم که شهدا هستند و در مواقع سخت کمکمان میکنند!.
قرآن کریم می فرماید:« وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُون» «به آن هایی که در راه خدا کشته می شوند مرده و اموات نگویید، بلکه آنها زنده اند و شما نمی فهمید.»