آنقدر نخوابیده بود که موقع راه رفتن تلوتلو می‌خورد. طاقت ایستادن نداشت. با این حال، نمی‌توانست دست روی دست بگذارد. رفت سراغ بچه‌های زرهی و مهندسی. چند راننده‌ لودر و بلدوزر انتخاب کرد. گفت کسانی را می‌خواهد که داوطلب شهادت باشند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، به مناسبت سالروز آغاز عملیات رمضان و حماسه آفرینی شهیداحمد کاظمی خاطراتی از این شهید در کتاب «مثل من و تو » نوشته «یحیی نیازی» که دومین کتاب از مجموعه کتاب‌های «سرداران» انتشارات روایت فتح است را با هم می‌خوانیم:

دو ماهی از آزادی خرمشهر گذشت. جنگ هنوز ادامه داشت. عراقی‌ها در مناطقی تا نوار مرز عقب‌نشینی تاکتیکی کردند. صدام و حامیانش حرف آتش‌بس می‌زدند، اما از صلح واقعی خبری نبود. ایران تصمیم به تنبیه متجاوز گرفته بود. عملیات رمضان طراحی شد؛ اولین عملیات ایران در خاک عراق.

جنگ رمضان در پیش بود و احمد نگران. فردا اولین کاری که کرد، رفت سراغ تدارکات‌چی‌ها. مسئول‌شان را صدا زد «هوا گرمه، بچه‌ها از سرشب که راه می‌افتند، تا نزدیک صبح راه می‌رن. وقتی می‌رسند پای کار، دیگه رمقی براشون باقی نمونده. روز که آفتاب بیاد بالا، می‌شه مثل صحرای کربلا. هر چی می‌تونید کلمن جور کنید. کلمن‌ها رو پر از یخ کنید و اول وقت برسونید به نیروهای توی خط.»

گرمای جنوب در تیرماه به بالاترین درجه می‌رسید. منطقه عملیاتی دشتی صاف و بی‌عارضه در خاک عراق بود. از کوشک در شمال جبهه‌های جنوب شروع می‌شد و تا دهانه‌ اروندرود ادامه داشت. غروب بیست و دوم، احمد آخرین حرف‌ها را برای گردان‌های عمل‌کننده زد. هوا که تاریک شد، گردان‌ها راه افتادند. در همان مرحله‌ اول، خط مقدم عراقی‌ها را در غرب کانال ماهیگیری شکستند.

احمد به بچه‌های مهندسی رزمی گفت که با زدن خاکریز برای بچه‌ها جان‌پناه درست کنند. خاکریز زده شد. پیش از روشنی هوا نیروها پشت خاکریز جای گرفتند. دو سه ساعت از استقرارشان نگذشته بود که عراقی‌ها با تانک‌های بی‌شمار از بیابان صاف اطراف پاسگاه زید پاتک کردند.

تانک‌ها زمین منطقه را شخم زده بودند. عملیات رو به شکست بود. آفتاب سوزان بالا آمده بود. هوا هر لحظه گرم‌تر می‌شد. بچه‌ها پشت خاکریز سنگر گرفته و مقاومت می‌کردند.

 روایت حماسه آفرینی شهیداحمد کاظمی در کتاب «مثل من و تو»

زمین پاسگاه زید یک‌ جا در آتش این جهنم می‌سوخت. بچه‌ها به هر دری می‌زدند تا جلوی پیشروی تانک‌ها را بگیرند. چند تانک تا نزدیک خاکریز پیش آمده بودند. احمد به فرمانده گردان گفت: «اگه این پاتک رو دفع کنی، بچه‌ها می‌رسند. داره نیروی کمکی می‌آد.»

ـ همه بریده‌اند. گرما بی‌داد می‌کنه. زخمی‌ها از تشنگی دارند هلاک می‌شن. آب و غذا نداریم. یه فکری بکن.

ـ بی‌سیم‌چی، بی‌سیم‌چی.

ـ بله، بله.

ـ تدارکات رو بگوش کن.

ـ هادی، هادی، احمد.

ـ بگوشم.

ـ مگه قرار نبود اول وقت با شصت و چهار و کلمن پر توی خط باشی. پُشت دستت رو نگاه کن. کجایی؟

ـ داریم می‌آییم، نقل و نبات زیاده، چهارپاها رو میزنند.

ـ جُم بخور، این‌جا شده کربلا.

دقایقی بعد کلمن‌های آب یخ رسید. همه سیراب شدند. احمد کمی خیالش از آب و نان بچه‌ها راحت شد. به بالای خاکریز رفت و دوربین کشید. تانک‌ها هنوز در حال جولان دادن در دشت روبه‌رو بودند.

عملیات رمضان آن‌ طور که باید پیش نمی‌رفت. طولانی شد؛ بیشتر از بیست روز جنگ شبانه‌روزی امان همه را بریده بود. عملیات را مرحله‌ای کردند. عملیات را مرحله‌ای کردند. مرحله‌ پنجم آخرین و سخت‌ترین مرحله بود. این مرحله از شمال پاسگاه زید، بین دژ مرزی عراق و خاکریزهای مثلثی ‌شکل شروع شد.

مثلثی‌ها خاکریزهای بزرگی بودند که عراقی‌ها بعد از آزادی خرمشهر در منطقه‌ زید درست کرده بودند تا  از بصره حفاظت کنند. آرایش تانک‌ و سلاح‌های سنگین و سبک عراقی‌ها طوری بود که هر نیروی وارد مثلثی‌ها می‌شد، در تیررس قرار می‌گرفت و ناکارش می‌کردند؛ یک دژ غیرقابل نفوذ. نبرد رمضان در اطراف این دژ مثلثی آن‌ قدر سنگین و نابرابر بود که بچه‌ها به آنجا می‌گفتند «مثلث شوم».

لودر و بلدوزرها تا دل دشمن پیش رفته بودند. هوا که تاریک شد، راننده‌ها نشستند پشت فرمان و تا خود صبح تمام‌وقت کار کردند.

فقط کسی از لودر پیاده می‌شد که زخمی یا شهید شده باشد. صد متری در وسط دو خاکریز مانده بود که هوا روشن شد. ده تانک عراقی در فاصله‌ یک کیلومتری، روبه‌روی این صد متر باقی‌مانده آرایش گرفتند. تانک‌ها به نوبت شکاف بین دو سر خاکریز را می‌کوبیدند.

عراقی‌ها گرای رخنه را به توپ‌چی‌هایشان هم داده بودند. در این یک تکه جا، گلوله جای گلوله می‌خورد. عراقی‌ها می‌دانستند اگر دو سر خاکریز وصل شود، راه نفوذشان بسته می‌ماند. می‌خواستند این راه باقی بماند تا با یگان‌های زرهی‌شان از همان آنجا بیایند جلو یا دست کم مانع تدارکات‌رسانی به رزمنده‌ها باشند. احمد با چشم‌هایی که مثل دو پیاله‌ خون توی صورت خاک‌آلودش خودنمایی می‌کرد. دنبال راهی بود تا این فاصله را بپوشاند.

او آنقدر نخوابیده بود که موقع راه رفتن تلوتلو می‌خورد. طاقت ایستادن نداشت. با این حال، نمی‌توانست دست روی دست بگذارد. رفت سراغ بچه‌های زرهی و مهندسی. چند راننده‌ لودر و بلدوزر انتخاب کرد. گفت کسانی را می‌خواهد که داوطلب شهادت باشند.

ساعتی بعد، یکی از راننده‌ها که حسابی خسته بود، از حال رفت و از بالای لودر نقش زمین شد. کسی نبود جای او را پر کند. بچه‌ها جمع شدند دورش، آب به صورتش می‌زدند. بهش روحیه می‌دادند. آن‌قدر قربان‌ صدقه‌اش رفتند تا با همان حال و روز دوباره نشست پشت فرمان. چند دقیقه بعد گلوله توپی کنار لودر خورد و آن را به آتش کشید.

راننده خسته، زخمی که شد، به عقب فرستادندش. بقیه زدن خاکریز را ادامه دادند. سخت بود. نزدیک ده کیلومتر طول کل خاکریز بود که 9900 مترش را در شب، هشت‌ساعته زده بودند، اما صد متر باقی‌مانده در روز، پنج ساعت طول کشید. با هر زحمتی بود، بالأخره نزدیکی‌های ظهر دو سر خاکریز به هم وصل شد. احمد نفس راحتی کشید. با به هم چسبیدن دو سر خاکریز، جناح چپ منطقه کمی آرام‌تر شد.

عملیات رمضان تمام شد. ردانی‌پور فرمانده قرارگاه فتح سپاه، فرمانده تیپ‌های عملیاتی را جمع کرد. جلسه گرفتند تا عیب‌ها را پیدا کنند؛ عیب‌هایی که باعث ناکامی عملیات شده بود. احمد مثل همیشه حرفش را رک و پوست‌کنده زد. عیب و نقص‌هایی را که دیده بود، یکی‌یکی گفت. بقیه هم حرف‌هاشان را زدند؛ همت، خرازی، سلیمانی. خبر گلایه‌ها و حرف‌های آن جلسه به فرمانده کل سپاه رسید. رضایی فکر کرده بود احمد و بقیه از جنگ خسته‌اند. فوری همه را جمع کرد. گفت «هر حرفی دارید بزنید، اگه از جنگ خسته‌‌ید، بی‌رودروایستی بگید. اگه نمی‌تونید یا نمی‌خواید بجنگید، بگید تا یه فکر دیگه‌ای بکنیم.»

فضای جلسه احساسی بود. حتی بعضی‌ها بلندبلند گریه می‌کردند. حرف‌های رضایی تمام شد. حسین خرازی با استدلال‌هایش فضا را آرام کرد. بعد از حسین، احمد شروع کرد.

 روایت حماسه آفرینی شهیداحمد کاظمی در کتاب «مثل من و تو»

***
عملیات رمضان با همکارى مشترک سپاه و ارتش براى تعیین سرنوشت جنگ در 23 تیر 1361 مصادف با 21 رمضان (1402ه. ق) انجام شد. پس از فتح خرمشهر و برترى سیاسى- نظامى ایران، رژیم بعث عراق در حالى مسئله صلح را مطرح کرد که هیچ تغییرى در ماهیت رفتار سران این رژیم مشاهده نمى‌شد.

علاوه بر آن تصمیم گیرندگان سیاسى و فرماندهان نظامى ایران با توجه به برترى مطلق جمهورى اسلامى در این زمان حاضر نبودند بدون دستیابى به حداقل امتیاز (تنبیه متجاوز و گرفتن غرامت) قرارداد پایان جنگ را امضاء کنند. از این رو هدف اصلى ایران از ورود به خاک عراق و ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر وادار کردن جامعه بین‌المللى به تنبیه متجاوز بود تا از این رهگذر به ماهیت انقلاب اسلامى خدشه وارد نشود.

این عملیات منطقه عملیاتی شلمچه در شرق بصره آغاز شد. در این حمله 10 تیپ از سپاه و دو لشکر از نیروی زمینی ارتش حضور داشتند که تحت امر 4 قرارگاه عملیاتی کار می‌کردند و این عملیات در 4 مرحله انجام شد.

مرحله نخست ـ در سه محورـ به علت موانع و استحکامات پدافند مثلثی شکل و میادین مین فراوان، نیروهای ایرانی نتوانستند با سرعت عمل به تمامی اهداف مورد نظر دست پیدا کنند، لذا با روشن شدن هوا از ادامه پیشروی خودداری شد.

اما در محور جنوبی ـ جنوب پاسگاه زید ـ چهار تیپ از سپاه و دو تیپ از ارتش توانستند با سرعت عمل چشمگیری همه مواضع دشمن را در هم کوبیده و تا عمق 30 کیلومتری مواضع عراقی‌ها رسیده و خود را به نهر «کتیبان» شرق اروند و کانال «ماهیگیری» برسانند، به گونه‌ای که به قرارگاه لشکر 9 زرهی عراق دست یافته، و ضمن به غنیمت گرفتن خودروی تویوتای فرماندهی، قرارگاه را منهدم کنند.

مرحله دوم نیز در محور میانی ـ جنوب پاسگاه زید ـ و با همان یگان‌ها و با تقویت دو تیپ دیگر در تاریخ 25 مرداد ماه 1361 صورت گرفت، که چندان موفقیت‌آمیز نبود و تنها مقداری خسارت به دشمن وارد‌ آمد و شماری از آنان کشته و زخمی و اسیر شدند.

عملیات مرحله سوم در 30 مرداد 61 از جنوب پاسگاه زید آغاز شد و نیروهای ایرانی بطور خیره‌کننده‌ای به درهم شکستن و تصرف مواضع دشمن پرداختند. مرحله چهارم عملیات در یکم شهریور ماه 1361 از محور جنوبی منطقه عملیاتی شلمچه شروع شد اما به دلیل هوشیاری و آمادگی عراقی‌ها و استحکامات و مواضعی که تعبیه شده بود، راهی از خط نخست دشمن، به روی رزمندگان اسلام باز نشد .

مرحله پنجم و پایانی که تلاش نهایی و اصلی این عملیات سیاسی ـ نظامی بود، در تاریخ 6 شهریور ماه 1361 از شمال پاسگاه زید در حد فاصل دژ مرزی عراق و خاکریزهای مثلثی آغاز شد. در بدو درگیری و نبرد، همه چیز طبق طرح فرماندهان ایرانی پیش می‌رفت و نیروهای ارتش و سپاه توانستند گذشته از پاکسازی و الحاق، خاکریزی مناسب و دو جداره در جناح شمالی بسازند. ولی از آنجا که دقت کافی در ساخت آن به کار نرفت، دشمن توانست 5 کیلومتر در آن رخنه کند. در این مرحله 130 دستگاه تانک و نفربر منهدم و 11 دستگاه نیز به غنیمت گرفته شد و همچنین 800 تن از نیروهای دشمن کشته و زخمی شدند.

گفتنی است، چاپ سوم کتاب «مثل من و تو» تألیف «یحیی نیازی» در 112 صفحه و با قیمت 3400 تومان منتشر شده است که تاکنون از این اثر 11 هزار نسخه به فروش رسیده است.

منبع: فارس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس