شهید دکتر محمدعلی شاه موسوی

در اتاقی که من را در وسط آن به بند کشیده بودند و در حالی که برهنه بودم دورتادور من بازجوهای آمریکایی نشسته بودند، یکی با صدای بسیار بلند فریاد زد که این را بشنو: اسم تو محمدعلی شاه نیست؛ بلکه ۶۹۵ است.

به گزارش مشرق، دکتر سید محمدعلی شاه موسوی، پزشکی افغانستانی بود که چهار سال از عمرش را بدون هیچ اتهامی در زندان‌های بگرام و سپس گوانتانامو سپری کرد. این پزشک مجاهد پس از آزادی، دوباره به وطن خود بازگشت و در حین خدمت به هموطنانش قربانی عملیات تروریستی داعش شد. در این گزارش کوتاه تلاش کرده‌ایم به مناسبت دستگیری خانم مرضیه هاشمی (ملانی فرانکلین) توسط ایالات متحده، نگاهی به سرگذشت شهید دکتر موسوی بیندازیم. پزشکی که او هم مانند خانم هاشمی بدون هیچ دلیلی توسط آمریکایی‌ها بازداشت شده بود.

بیشتر بخوانیم:

حقایق ناگفته زندان گوانتانامو به روایت چمرانِ افغانستان

فیلم / ناگفته های شنیدنی از "چمران افغانستان"

چمران افغانستان را می‌شناسید؟ + عکس

«محمدعلی شاه» شهید شد + عکس

دکتر سید محمدعلی شاه موسوی، پزشکی افغانستانی است. او که عضو لویی‌جرگه موقت افغانستان بوده است، در سال ۸۲ در خانه خود در شهر گردیز افغانستان توسط نظامیان آمریکایی ربوده می‌شود و ۴۰ ماه را در بند آمریکایی‌ها در زندان‌های بگرام و گوانتانامو می‌گذراند. او در سال ‌۱۳۹۵ مهمان برنامه تلویزیونی هم‌قصه شد و طی دو قسمت ماجرای زندگی خود را تعریف کرد. دکتر موسوی بعد از آزادی از گوانتانامو، مشاهدات و خاطرات خود از وضعیت بگرام و گوانتانامو را در قالب کتابی به نام «حقایق ناگفته از گوانتانامو» در افغانستان منتشر کرد. او با حضور در برنامه هم‌قصه برای اولین‌بار بدون واسطه برای مخاطب ایرانی، وضعیت زندانیانی که به دست آمریکایی‌ها بازداشت شده بودند و نیز وضعیت زندان‌های بگرام و گوانتانامو و رفتار نظامیان آمریکایی با زندانیان را روایت کرد.

بیشتر ما گمان می‌کنیم کسانی که در زندان‌های گوانتانامو، ابوغریب، بگرام، بوکا و… توسط آمریکایی‌ها دستگیر و زندانی شدند، همگی از اعضای گروه‌های تروریستی مانند داعش یا القاعده بوده‌اند، اما حکایت زندگی دکتر موسوی خلاف این تصور را اثبات می‌کند. او درباره خود و دلیل دستگیری‌اش می‌گوید: «بنده عضو هیچ گروهی نبودم و تنها یک پزشک هستم و فقط در سال‌هایی که کمونیست‌ها بر افغانستان حکومت می‌کردند، عضو گروه‌های مجاهدین بودم و علیه کمونیست‌ها مبارزه می‌کردم. بعد از ماجرای ۱۱ سپتامبر و حمله آمریکایی‌ها به عراق، تبلیغات کاذبی شکل گرفت که فکر می‌کردیم دوره اختناق تمام شده و فضای مساعدی برای خدمت فراهم شده است. تا سال ۸۱ در ایران بودم و در آن سال با این تصور که با حضور آمریکایی‌ها فضا مساعد شده است به افغانستان بازگشتم و از طرف مردم شهر گردیز افغانستان که خود من هم از همان شهر هستم، به عنوان نماینده لویی‌جرگه اضطراری انتخاب شدم و وارد مجلس شدم. این لویی‌جرگه، مجلسی بود که دولت موقت را بعد از سقوط طالبان تعیین کرد. سال ‌۸۲ به همراه دو برادرم و پسرعمویم به حج مشرف شدیم و بعد از بازگشت به افغانستان، با استقبال پرشور مردم گردیز مواجه گشتیم. در آن زمان رسم بر این بود که وقتی کاروان نظامیان آمریکایی از جاده‌ای عبور می‌کردند، سایر ماشین‌ها موظف بودند که در کنار جاده متوقف شوند تا کاروان آمریکایی‌ها عبور کنند. زمانی که مردم در بیرون از شهر به استقبال ما آمدند، به علت جمعیت زیادی که برای استقبال آمده بودند، این مسأله برعکس شد و کاروان نظامیان آمریکایی مجبور شدند که در کنار جاده متوقف شوند تا ما عبور کنیم. این مسأله باعث حساسیت آن‌ها شد و من فکر می‌کنم علت دستگیری من و همراهانم این بود. همان شبی که به افغانستان بازگشتیم در مهمان‌خانه مسجد شهر نشسته بودیم که آمریکایی‌ها آمدند و من را صدا زدند.

تصور ما بر این بود که حالا که آمریکایی‌ها امور را به دست گرفته‌اند و به حدی ادعای قانون و حقوق بشر دارند که حتی ما را اغوا کرده‌اند، حتماً همه‌چیز بر اساس قانون و منطق جلو می‌رود. با این تصور از آن‌ها پرسیدم که برای ورود چه حکمی دارید و مجوز خود را نشان بدهید. نظامی آمریکایی جواب داد: «من قانون هستم و اسلحه‌ام مجوز من است.» این جمله خیلی برای من سنگین بود و متوجه شدم، ذهنیت ما درباره آمریکایی‌ها غلط بوده است.»

دکتر موسوی هنگامی که برای حضور در برنامه هم‌قصه به ایران آمد در جلسات متعددی حضور پیدا کرد و در بیشتر آن‌ها از ذکر جزئیات شکنجه‌ها خودداری می‌کرد. این پزشک مجاهد که درنهایت به شهادت رسید در یکی از معدود خاطراتی که از شکنجه‌ها و تحقیرهای آمریکایی‌ها تعریف کرد، گفت: «در اتاقی که من را در وسط آن به بند کشیده بودند و در حالی که برهنه بودم دورتادور من بازجوهای آمریکایی نشسته بودند، یکی با صدای بسیار بلند فریاد زد که این را بشنو: اسم تو محمدعلی شاه نیست؛ بلکه ۶۹۵ است. حدود ۲۰ بار به صورت داد برای من تکرار کرد و این شماره من در بگرام بود.» شهید سید محمدعلی شاه موسوی دو رفتار آمریکایی‌ها را بسیار ناراحت‌کننده‌تر و تلخ‌تر از همه رفتارها و شکنجه‌های آن‌ها می‌دانست: «اول زمانی که سرباز آمریکایی گفت که من قانون هستم و دوم در بگرام که بازجو گفت: این‌جا خاک آمریکاست و قوانین آمریکا حاکم است. بعد شروع کرد به بیان قوانین: هیچ حرکتی نمی‌کنی، هیچ حرفی نمی‌زنی، هیچ چیز را نگاه نمی‌کنی، به پرچم و سربازان آمریکا توهین نمی‌کنی و اعتراض نمی‌کنی.» پس از دستگیری و در روند همه بازجویی‌ها و شکنجه‌هایی که دکتر موسوی تجربه می‌کند هیچ گاه به او تفهیم اتهام نمی‌کنند. اتفاقی عجیب که در خون‌ریزترین و استبدادی‌ترین حکومت‌ها هم سابقه‌ای ندارد. او درباره این ماجرا توضیح می‌دهد: «در بازجویی‌ها مدام از ما می‌پرسیدند برای چه شما را دستگیر کرده‌اند. در جواب آن‌ها می‌گفتم که من بی‌گناهم و شما که من را بازداشت کرده‌اید باید بگویید چرا من را گرفته‌اید. آن‌ها می‌گفتند: «حتماً جرمی مرتکب شده‌ای که شما را دستگیر کرده‌اند، جرمت را بگو!» این پزشک افغانستانی درباره دوران حضور در گوانتانامو و شکنجه‌ها و بازجویی‌هایی آمریکایی در آن‌جا اینطور توضیح می‌دهد: «‌در زندان گوانتانامو، شکنجه‌های جسمی بسیار کم بود و شکنجه‌های اصلی، تحقیر و شکستن روحیه زندانیان بود. مثلاً وقتی برای بازجویی می‌بردند، در وضعیتی قرار می‌دادند که دست‌وپایت بسته بود و در معرض صدای بلند و نور شدید بودی، در آن حال ۲۴ ساعت روی صندلی می‌نشستی و آن‌ها هیچ کاری نمی‌کردند و بعد دوباره به زندان منتقل می‌شدی.

شکنجه دیگر این بود که هر دو ساعت دست و پایت را می‌بستند و اتاقت را عوض می‌کردند. بعد از یک هفته اتاق عوض‌کردن، زندانی روانی می‌شد. وقتی که بازجویی‌ها از من تمام شد و مطمئن شدند که جرمی مرتکب نشده‌ام، پرونده من مختومه شد؛ اما گفتند که با توجه به تحقیقات ما، تو از مجاهدین بوده‌ای و با خارجی‌ها جنگیده‌ای و با حضور خارجی‌ها در افغانستان مخالف هستی؛ بنابراین برای آمریکایی‌هایی که در افغانستان هستند، خطر محسوب می‌شوی. گفتم: همه افغانستانی‌ها مخالف حضور خارجی‌ها هستند. گفتند: فعلاً تو زیر دست ما هستی!»

در سرگذشت دکتر موسوی جالب‌تر از دستگیری بدون دلیل ایشان، ماجرای آزادی او است. پس از اینکه طی چندسال بازجویی سخت، آمریکایی‌ها هیچ اتهامی علیه او پیدا نمی‌کنند، تصمیم به آزادی مشروط او می‌گیرند. شروطی که توسط سید محمدعلی با قاطعیت رد می‌شود. او درباره ماجرای آزادی‌اش اینگونه توضیح می‌دهد: «بالاخره بعد از ۴۰ ماه اسارت، حکم بی‌گناهی من صادر شد و یک روز به من مژده آزادی دادند. ما را به کمپی منتقل کردند که مقدمات آزادی را در آن‌جا فراهم کنند. در آنجا از من خواستند که تعهدنامه‌ای را امضا کنم که در آن باید چند تعهد می‌دادم: ۱. با هیچ گروه تروریستی ازجمله طالبان و القاعده همکاری نکنم ۲. با آمریکا و کشورهای ائتلاف نجنگم و با کسی که با آن‌ها می‌جنگد همکاری نکنم ۳. با کسانی که مخالف آمریکا هستند همکاری نکنم و ۴. اگر خلاف این تعهد رفتار کردم، آمریکا حق دارد من را بازداشت کند. من از امضای آن امتناع کردم و گفتم که چهار سال به این دلیل زندانی بوده‌ام که این اتهام‌ها را نپذیرفته‌ام. آمریکا نه حق داشته است که من را زندانی کند و نه از این به بعد حق دارد که زندانی‌ام کند. نامه را امضا نکردم و من را به زندان بازگرداندند، اما خواست خدا بود که با دیگر زندانی‌هایی که آزاد می‌شدند، به‌رغم امضا نکردن تعهد، من را هم آزاد کردند.» در نهایت مردادماه امسال طی یک عملیات تروریستی و در انفجاری انتحاری در افغانستان، ۱۲۰‌ نفر شهید و مجروح شدند که سید محمد علی شاه موسوی هم بین این شهدا بود. انفجاری که داعش مسوولیت آن را به‌عهده گرفت.

*صبح نو

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • سپهر FR ۱۷:۵۶ - ۱۳۹۷/۱۰/۲۹
    10 3
    الان در افغانستان جو شدید ضدایرانی وجود داره. لیاقت اون مردم، بهتر از طالبان نیست. با افتخار از سی.آی.ای حمایت میکنند. بیشتر افغانیها سواد ندارند
  • IR ۱۶:۲۷ - ۱۳۹۷/۱۱/۰۶
    0 0
    شادی روحش صلوات

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس