محسن رضایی

می‌توانم بگویم بچه‌های اطلاعاتی سپاه در داخل اکثر شبکه‌های هوادار رژیم عراق نفوذ کرده بودند. نفوذ به‌حدی بود که مدیریت و فرماندهی‌ اینها دراختیار بچه‌های ما قرارگرفته بود.

به گزارش مشرق، یازدهمین جلسه تاریخ شفاهی سرلشکر محسن رضایی،فرمانده وقت سپاه در دوران دفاع مقدس به فعالیت‌های گروه خلق عرب در خوزستان و اقدامات واحد اطلاعات سپاه برای مقابله با این گروه تجزیه‌طلب اختصاص داشت. این فرمانده با اشاره به آموزش نیروهای خلق عرب در پادگان‌های عراق و کمک‌های اطلاعاتی و تسلیحاتی صدام به آنها، به اقدامات خرابکارانه گروه‌های معاند در انفجار لوله‌های نفت، انفجار قطار تهران ـ خوزستان و کشته‌شدن تعداد زیادی از مسافران توضیح می‌دهد:

«دومین حادثه‌ای که توجه پس از بعد از ترورهای «گروهک فرقان» ما را به خود جلب کرد ، تشدید انفجارها در استان خوزستان بود. هر روز اخبار بدی از استان خوزستان می‌رسید. در آبادان، خرمشهر و اهواز لوله‌های نفت را منفجر ‌کرده بودند و خبرها نگران‌کننده‌ بود و دلالت داشت که کامیون سلاح وارد استان خوزستان می‌شود.

صدور فرمان تشکیل سپاه خوزستان

به‌دلیل وقوع انقلاب، ارتش و ژاندارمری به‌هم‌ریخته بودند و در مرزها هیچ مرزبانی و نگهبانی‌ای وجود نداشت. اگر هر شب ۱۰۰ کامیون [اسلحه] از بصره و العماره وارد ایران می‌شد، شاید تا چند هفته بعد کسی متوجه نمی‌شد. چه برسد به اینکه بخواهند جلوِ آن را بگیرند. این اخبار و اطلاعات مرا خیلی نگران کرد. در اوایل تیرماه سال ۵۹، چند تن از دوستان خوزستانی مانند آقای شمخانی و آقای فرهمند را ـ که قبل از انقلاب باهم کار می‌کردیم و اکنون برای گذراندن دوره آموزشی به تهران آمده بودند ـ صدا کردم و گفتم بروید سپاه خوزستان را تشکیل دهید. دوستان نیز درخواست مرا اجابت کردند و مقدمات تشکیل سپاه در کمیته انقلاب اسلامی پرستویی فراهم شد. آقای بایراموند از دفتر هماهنگی استان‌ها نیز تیمی را [به خوزستان] فرستادند.

من به دوستان گفته بودم آقای شمخانی برای فرماندهی استان فرد مناسبی است. خوشبختانه قبل از آمدن بچه‌های تهران ساختار اصلی سپاه پاسداران در استان خوزستان شکل‌گرفته بود و بعد از این اطلاعات سپاه وارد مسائل خوزستان شد و طرحی را تعریف کرد تا بتواند عوامل دخیل در انفجارهای استان را کنترل و شناسایی کند.

اعتصاب توده‌ای‌های مصدقی در شرکت نفت

متأسفانه در اهواز اوضاع خیلی به‌هم‌ریخته بود؛ از یک‌طرف، «توده‌ها» ـ معروف به توده‌ای‌های مصدقی ـ در صنایع فولاد و شرکت نفت اعتصاب ‌کرده و صدور نفت را با مشکل مواجه ساخته بودند. در کارخانه‌های استان هم تحصن شکل‌گرفته و دیپلمه‌های بیکار، استانداری خوزستان را اشغال کرده بودند. درگیری در استانداری به‌حدی زیاد بود که ازطریق رادیو استان از مردم کمک خواستند و به یاری مردم، استانداری آزاد شد و دوباره شروع به کار کرد.

فرهمند: (از همکاران اطلاعاتی سرلشکر محسن رضایی): برای آزادسازی استانداری نیروهای عملیاتی سپاه وارد عمل شدند. هنگامی‌که ما افراد دستگیرشده در اشغال استانداری و [اداره کل] آموزش‌وپرورش خوزستان را به واحد عملیات سپاه بردیم، خانواده‌های اینها و تعدادی از طرف‌داران گروه‌های سیاسی در اطراف واحد عملیات سپاه پاسداران خوزستان تجمع کردند. از رادیو استان خوزستان برای حل این مسئله فراخوان مردمی صورت گرفت.

 بله، افرادی که آموزش‌وپرورش و استانداری را اشغال کرده بودند، توسط نیروهای سپاه دستگیر شده و به پایگاه عملیات سپاه آورده شدند. خانواده‌های اینها جمع شده بودند و بچه‌های سپاه نگران بودند مبادا مجبور به تیراندازی شوند و کسی کشته شود. آقای شمخانی و دوستانشان به این نتیجه رسیده بودند که ما با مردم درگیر نشویم و از خود مردم برای پراکنده‌کردن آنها استفاده کنیم.

حضور مردم برای پراکنده کردن خانواده دستگیر شدگان

در آن زمان، آقای [آیت‌الله احمد] جنتی به‌عنوان حاکم شرع استان خوزستان، اطلاعیه‌ای‌ صادر کرد و از مردم تقاضا کرد بیایند و این افراد را پراکنده کنند. مردم آمدند و خانواده‌های دستگیرشدگان را پراکنده کردند و میان مردمی که تجمع کرده بودند و بچه‌های سپاه درگیری به وجود نیامد. استان خوزستان در بُعد سیاسی چنین وضعی داشت و گروه‌های مختلف به تحصن، تظاهرات و... می‌پرداختند.

در شهرهایی مثل خرمشهر، سوسنگرد و شهرهای دیگر هم اسلحه‌ زیادی بین مردم بود. از یک‌طرف، هواداران نظام اسلحه‌ها را گرفته و با نظر سپاه استفاده می‌کردند؛ از سوی دیگر، بعضی گروه‌ها برای دوره آموزشی، با پادگان‌های عراقی ارتباط داشتند و معلوم نبود چه کسی طرف‌دار نظام و چه کسی مخالف نظام است. این پرسش مطرح بود که اگر حادثه‌ای پیش بیاید، آیا این‌همه اسلحه برای دفاع از نظام استفاده می‌شود یا علیه نظام به ‌کار برده خواهد شد. مثلاً در غرب کرخه و مرز مشترک ایران و عراق، پاسگاه‌های «بجلیه» و صدام وجود داشت که هر رئیس عشیره با دادن کپی شناسنامه افراد خود از کانتینر سوار بر تریلی سلاح و نارنجک می‌گرفت. برخی از رؤسای عشایر که طرف‌دار نظام و انقلاب بودند، سلاح‌ها را گرفته و به سپاه دزفول تحویل می‌دادند.[۱]

سال ۵۸ یک روز آقای شمخانی و آقای فرهمند موقع بازگشت از بستان دو جوان را سوار می‌کنند و از زبان آنها می‌شنوند که عراقی‌ها به ما گفته‌اند اگر شما بتوانید نیروهای نظامی ایران را از سوسنگرد بیرون کنید ما تا حمیدیه پیشروی می‌کنیم؛ و اگر حمیدیه را بگیرید، ما تا اهواز جلو می‌آییم، حالا ما باید چکار کنیم. این خبر نشان می‌داد که عراق نیروهای نظامی خود را آماده حمله به ایران کرده بود. [حتی] افسران عراقی به افرادی که برای دوره آموزشی به پادگان‌های آنها می‌رفتند، گفته بودند ما برای آینده چنین برنامه‌هایی داریم. همچنین استخبارات عراق به بعضی از سران عشایر و عرب منطقه پول می‌داد تا اقدامات خرابکارانه در مناطق مختلف استان خوزستان انجام دهند. به‌طور مثال، انفجار در قطار راه‌آهن نزدیک خرمشهر که سه‌تا واگن کاملاً در آتش سوخت.

سوال: انفجار در قطار مسافربری صورت گرفت؟

بله، انفجار در قطار مسافربری روی داد و سه‌ تا از واگن‌ها سوخت و مسافرانی که در واگن‌ها بودند، خاکستر شدند. در انفجار دیگری، لوله‌های نفت را منفجر ‌کردند. در مراکز پرجمعیت و پرتردد نیز بمب کار می‌گذاشتند که مجموعه اینها به ۱۲ انفجار می‌رسید.

طرح  مهار فعالیت‌های خرابکارانه در خوزستان

در این شرایط، دوستان ما چند برنامه خوب را طراحی کردند؛ اولاً، حرکت فرهنگی آغاز کردند و فقط در آبادان بیش از ۱۱ دکه تبلیغاتی درست کردند. البته، مخالفان نظام نیز هواداران خود را در خرمشهر و جاهای دیگر به خیابان‌ها ‌آورده و راه‌پیمایی مسلحانه ‌کردند. کنسولگری عراق به کانون سازماندهی نیروهای مخالف نظام اسلامی تبدیل شده بود.

دومین اقدامی که نیروهای اطلاعاتی سپاه دنبال ‌کردند، نفوذ در داخل شبکه‌های هوادار رژیم عراق بود. می‌توانم بگویم در اکثر این شبکه‌ها، بچه‌های اطلاعاتی ما نفوذ کرده بودند. نفوذ به‌حدی بود که مدیریت و فرماندهی‌ اینها دراختیار بچه‌های ما قرارگرفته بود. برای مثال، وقتی مواد منفجره‌ دراختیار آنها قرار می‌گرفت تا لوله‌های نفت را منفجر و منهدم کنند، به اطلاعات اهواز، اطلاعات دزفول یا اطلاعات خرمشهر مراجعه کرده و می‌گفتند به ما دستور داده ‌شده تا فردا شب، فلان لولة نفت را در فلان جا منفجر کنیم، به نظر شما ما چه کار کنیم.

بچه‌های اطلاعات به آنها می‌گفتند اشکال ندارد به‌جای اینکه مواد منفجره را زیر لوله‌های نفت بگذارید، در جای دیگری مواد را منفجر کنید، بعد هم بروید از عراقی‌ها اسلحه بگیرید. اینها هم همین کار را می‌کردند و بعد اطلاعیه می‌دادند که لوله‌های نفت ایران منفجر شد. دولت عراق هم باورش می‌شد که لوله‌های نفت منفجرشده است. ما نه‌تنها اطلاعات ذی‌قیمتی از این افراد به دست آوردیم، بلکه با انجام کار فرهنگی، بسیاری از آنها را که عضو جبهةالتحریر بودند به‌سوی خود جذب کردیم.

ارتباط با شبکه مجاهدین عراقی

کار سوم ما در کنار فعالیت فرهنگی و اطلاعاتی، ارتباط با شبکه مجاهدین عراقی و سازماندهی آنها در اطراف بصره و العماره حتی بغداد بود تا برای ما از ارتش عراق و عناصر ضدانقلابی ایرانی که داخل عراق هستند اخبار و اطلاعات بیاورند. درحقیقت ما با سه حرکت فرهنگی، اطلاعاتی و همکاری با مجاهدین عراق آرام‌آرام هم بر مرز و هم بر گروه‌های معاند تسلط اطلاعاتی پیدا کردیم که تأثیر زیادی در کاهش خرابکاری‌ها و انفجارها داشت.

در این زمان، در هر شهرستان، سپاه همه‌کاره بود. برای مثال خرمشهر توسط شهید محمد جهان‌آرا اداره می‌شد و فرماندار آنجا بیشتر یک تماشاچی بود که او هم به اشاره ما منصوب شده بود. هنگامی‌که مدنی[۲] استاندار خوزستان شد، درگیری‌ها زیادتر شد. تا قبل از اینکه مدنی بیاید، کنترل ما بر استان خیلی بیشتر بود اما با آمدن مدنی نزاع میان وی و بچه‌های سپاه درگرفت و دوستان ما مانند شهید علم‌الهدی[۳] و آقای شمخانی فرمانده سپاه خوزستان با ایشان درگیری داشتند.

این اختلافات به‌حدی زیاد شد که یک گروه به سرپرستی آقای [شهاب‌الدین] اشراقی[۴] داماد حضرت امام به خوزستان آمد تا اختلاف میان استاندار و سپاه را حل‌وفصل کنند. سپاه معتقد بود این آدم به‌جای اینکه به فکر اداره استان باشد، در فکر امیال و آرزوهای خویش است و سپاه باید بار مسئولیت و حفاظت از استان را بر دوش بکشد. این بچه‌های سپاه بودند که با اشغال‌کنندگان استانداری و آموزش‌وپرورش مقابله کرده و این دو سازمان با کمک سپاه دوباره کار خود را شروع کردند.

سوال) مهاجمان، اداره کل آموزش‌وپرورش در اهواز را اشغال کرده بودند؟

بله. سپاه اداره کل آموزش‌وپرورش در اهواز را آزاد کرده و مجدداً فعالیت خود را آغاز کردند. بیشتر ادارات همین‌گونه بود و اغلب آنها با کمک نیروهای سپاه استان اداره می‌شدند. بعد از رئیس‌جمهور شدن بنی‌صدر، باز این بحث‌ها ادامه داشت. وزیر کشور وی تلاش کرد اوضاع را تحت کنترل درآورد. با نخست‌وزیر شدن شهید رجایی اوضاع بهتر شد و سپاه به‌تدریج مسئولیت اداره استان‌ها را به دولت سپرد. می‌توانم بگویم در فاصله سال‌های ۱۳۶۰ ـ ۱۳۵۸، سپاه در اداره استان‌ها نقش فعالی داشت  و نقشش در مناطق مختلف کشور متفاوت بود.

پی نوشت:
۱- به‌استناد گفته‌ها و نوشته‌های غلامعلی رشید مسئول وقت اطلاعات سپاه دزفول، تا زمان آغاز جنگ تحمیلی، حدود ۳۰۰۰ قبضه اسلحه کلاشینکف نو و تعداد زیادی نارنجک ازطرف رؤسای عشایر طرف‌دار نظام به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول تحویل داده شد.

[۲]. احمد مدنی در سال ۱۳۰۸ در کرمان به دنیا آمد. وی برای ادامه تحصیلات به انگلستان سفر کرد و پس از پیروزی انقلاب، در کابینه مهندس بازرگان دو ماه وزیر دفاع و فرماندهی نیروی دریایی شد و پس از آن، مدتی استاندار خوزستان گردید. در اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در بهمن ۱۳۵۸، نامزد ریاست‌جمهوری شد و پس از تسخیر سفارت امریکا، اسنادی به دست آمد که دلالت بر جاسوس‌بودن مدنی داشت. وی در سال ۱۳۵۹، از ایران فرار کرد و در سال ۱۳۸۴ در امریکا درگذشت.

[۳]. سید حسین علم‌الهدی در سال ۱۳۳۷ در شهر اهواز به دنیا آمد. وی در جریان مبارزه علیه نظام طاغوت در قبل از انقلاب فعال بود. بعد از پیروزی انقلاب، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هویزه شد و در جریان عملیات نصر در دی ۱۳۵۹، به‌همراه تعدادی از دانشجویان پیرو خط امام در منطقه هویزه به شهادت رسید.

[۴]. شهاب‌الدین اشراقی در سال ۱۳۰۲ در شهر قم به دنیا آمد. وی پس از گذراندن دروس حوزوی به درجه اجتهاد رسید. اشراقی داماد امام خمینی بود و در سال‌های مبارزه و تبعید در عراق و فرانسه، در کنار رهبر انقلاب حضور داشت و بعد از پیروزی انقلاب به‌طور غیررسمی مسئول دفتر حضرت امام بود. وی در سال ۱۳۶۰، براثر عارضه قلبی درگذشت.

منبع: ایسنا

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس