به گزارش مشرق، پرویز پرستویی بازیگر معروف سینما در اینستاگرام خود نوشت:
ناگهان
چقدر زود دیر می شود!
در باز شد
برپا! بر جا !
درس اول : بابا آب داد ، ما سیرآب شدیم.
بابا نان داد ، ما سیر شدیم...
اکرم و امین چقدر سیب و انار
داشتند در سبد مهربانی شان
و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود
و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودند
کوچه پس کوچه های کودکی
را به سرعت طی کردیم
و در زندگی گم شدیم.
همه زیبایی ها رنگ باخت...!
و در زمانه ای ک زمین درحال
گرم شدن است قلب هایمان یخ زد!
نگاهمان سرد شد و دستانمان خسته
دیگر باران با ترانه نمی بارد!
و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم ،
زرد شدیم ، پژمردیم...
و خشکزار زندگیمان تشنه آب شد...
و سال هاست وقتی پشت سرمان
را نگاه می کنیم،
جز رد پایی از خاطرات خوش بچگی
نمی یابیم،و در ذهنمان جز همهمه
زنگ تفریح ، طنین صدایی نیست...!
و امروز چقدر دلتنگ آن روزها ییم
و هرگز نفهمیدیم ،
چرا برای بزرگ شدن این همه بی تاب بودیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهایمان از کاه بود
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی، پیراهنش را می درید
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم!!!! شاگردان قدیمی پیشاپیش
مهرتان مبارک.
کاش اسم صاحب متن را میدانستم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 2
  • غیر قابل انتشار: 1
  • مهدی الوندی IR ۱۴:۰۲ - ۱۳۹۷/۰۷/۰۳
    11 5
    واای که چقدر تن و بدن من رو لرزوند و و اشک منو در آورد این متن خیلی نوستالوژی بود ممنونم استاد پرستویی چه خاطرات خوبی داشتیم اون دوران مملو بود از سادگی و صداقت که نتیجشم آرامش روح و روان بود. واقعا هم درست گفته " لا اقل یک روز کودک میشدیم " یه دهه شصتی
  • مهرماهی IR ۱۵:۱۸ - ۱۳۹۷/۰۷/۰۳
    7 0
    یاد دوران دهه شصت افتادم و بغضم گرفت و اشک از چشمان سرازیر شد... کاش اون دوران برمیگشت

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس