کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی گفت: سنگ نوشته های شهدا رسانه ای است که بخشی از تاریخ را در دل خود دارد و باید به عنوان میراث غنی فرهنگی ثبت و حفظ شود.

گروه جهاد و مقاومت مشرق: آنچه در میان خیل مقالات و پایان نامه‌های خاک خورده‌ای که اغلب تاثیر یک متغیر بر دیگری را به گونه تکراری بررسی کرده و عملا در گوشه‌ای از بی‌کاربرد رها می‌شود، توجه خبرنگاری‌ام را برانگیخت پایان نامه‌ای است که به اصطلاح از بند و غزل شیوه‌ی تکراری پژوهش رسته و به مقوله‌ای متفاوت‌تر پرداخت کرده است.

سنگ نوشته های مزار شهدا؛ مقوله‌ای که این روزها محل جدال برخی مسئولین دولتی و اهل فرهنگ است و در این بین یک پژوهشی علمی از اهمیت و حساسیت واقعی این موضوع پرده بر می‌دارد و لاجرم سخنی از سید شهیدان اهل قلم را در ذهن تداعی می‌کند که گفت:

"شهادت، پایان نیست آغاز است تولدی دیگر است،
در جهانی فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد
 تولد ستاره‌ای است که پرتو نورش عرصۀ زمان را در می نوردد و زمین را به نور رب الأرباب اشراق می بخشد ..."

وحید رضازاده آذری متولد سال 66 و فرزند شهید داوود رضازاده آذری، دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته‌ی علوم ارتباطات اجتماعی که پایان نامه‌ی خود را به "تحلیل محتوای سنگ نوشته های مزار شهدا" اختصاص داده است.

در پی کدام مساله در پایان نامه‌ی خود، سنگ نوشته های شهدا را مورد پژوهش قرار دادید؟

هنگامی که موضوع مد نظر خود را با استاد راهنمای خود (دکتر صمدی) مطرح کردم، خلاف انتظار من خیلی راحت با موضوع موافقت کردند چون به عقیده‌ی آنها سنگ نوشته یک رسانه است و رشته‌ی تحصیلی ما نیز به شدت با رسانه قرین و مرتبط است. ایشان به من گفتند سنگ نوشته رسانه‌ای است که بعد از وفات انسان شروع به انتقال پیام وی می‌کند و تحلیل محتوای سنگ نوشته های مزار شهدا نیز یک کار کاملا رسانه‌ای و دارای ارزش است.


سنگ نوشته‌ها پیام شهدا را منتقل می‌کنند
ما از طریق سنگ نوشته های مزار اقشار مختلف، از جمله شهدا، می توانیم بفهمیم که در پی انتقال چه پیامی هستند؛ مخصوصا اینکه خیلی از  سنگ نوشته ها حاوی بخشی از وصیتنامه یا به سفارش و گرایش خانواده شهید، نگاشته می شود که هرکدام دارای پیام بسیار عمیقی است. بنابراین ارزش علمی این پژوهش بر این است که ما سنگ نوشته را به عنوان یک رسانه معرفی کردیم و استدلال ها نیز در جلسه دفاع مورد قبول داوران واقع شد.

نمونه‌ی شما جهت انجام مطالعات پژوهشی خود، کدام گلزارها بودند؟

البته اگر حاج بهزاد پروین قدس و آقای ناصر یاری نبودند، من شاید هرگز موفق به انجام تحقیق خود نمی شدم چون آنها قبل از شکل گیری طرح "ساماندهی مزار شهدا" و از بین رفتن سنگ نوشته ها، از تک تک مزار ها عکس گرفته بودند و من نمونه ای با عنوان 308 قطعه عکس سنگ نوشته در اختیار داشتم که دارای کیفیت عالی و قابل خوانش بودند. در واقع دیگر سنگ نوشته های شهید محمد باقر مشهدعبادی و خیلی های دیگر از بین رفته بودند و عملا دسترسی بر آنها مقدور نبود.

بر اساس این مطالعه‌ی علمی، سنگ نوشته های مزار شهدا چه پیام هایی در دل خود دارند؟

برای پاسخ به این سوال لازم است که بحثی را در خصوص میراث فرهنگی مطرح بکنم؛ ما میراث های فرهنگی متنوعی چون ارگ تبریز و تخت جمشید در شیراز داریم که در بسیاری از آنها سنگ نوشته ها و کتیبه ها ولو به زبان میخی هم که باشد، مورد بررسی قرار گرفته است. برای مثال محتوا و پیام کتیبه های تخت جمشید استخراج و پیام های شخصیتی مثل کوروش ثبت شده است. همه ی این کارها به این دلیل است که ما آثار تخت جمشید و یا خیلی جاهای دیگر را به عنوان میراث فرهنگی تلقی می کنیم و معتقدیم که باید حفظ شده و پیام های نهفته در دل آنها کشف شود.

چطور سنگ نوشته های مزار شهدا را میراث فرهنگی نمی دانیم!؟

حال تعجب من از آن است که چطور می شود میراث فرهنگی معاصر، نزدیک و قابل دسترس خود را میراث فرهنگی نمی دانیم! در حالی که ضمن تحلیل محتوای سنگ نوشته های مزار شهدا پیام های بسیار عمیقی را دریافتیم.

برای مثال روی سنگ قبری، از زبان مادر شهید نوشته شده بود "پر کاهی تقدیم به آستانه کبیر الله"؛ حال باید از کارشناسان و ادیبان بخواهیم به تعبیر و تفسیر این جمله بپردازند تا ببینیم چه اتفاقی می افتد که یک مادر، فارغ ازسال ها خون و دلی که برای بزرگ کردن فرزندش خورده است، او را در قبال خداوند، اندازه‌ی پرکاهی تصور می کند؟! این ادبیات مخصوص گفتمان انقلاب اسلامی است و هیچ جای دنیا چنین چیزی وجود ندارد و در هیچ نقطه از زمین کسی پس از، از دست رفتن عزیزش آن را به عنوان پرکاهی به خداوند تقدیم نمی کند؛ این موضع گیری برای گفتمان انقلاب اسلامی است و انقلاب اسلامی آن را از مکتب سیدالشهدا(ع) گرفته است.

پدری نیز در سروده‌ی خود، مخصوص سنگ قبر فرزند شهیدش، می نویسد: اسرار عاشقان ز حدیث خدا بپرس/ بیگانه را رها کن و از آشنا بپرس/ زاغ از حدیث غزل خبر ندارد دلا / این قصه را ز بلبل شیدای ما بپرس / این راز ناگشودنی کسی نداند، برو/ از قطره قطره خون محمدرضا بپرس ... (سنگ نوشته شهید محمدرضا پورپاشا). پیام پدر شهید این است که هرکسی نمی تواند بفهمد، خون پسر من در چه راهی ریخته شده است مگر اینکه در وادی عشق حضور داشته باشد.

در مطالعات خود برای تحلیل محتوای سنگ نوشته ها، ضمن تعریف مولفه هایی، به محاسبه‌ی تعداد دفعات تکرار آن مولفه ها در مزارها پرداختیم؛ در جدول بندی که انجام دادم، در یک ستون مولفه ها، در ستون دوم تعداد دفعات تکرار یک کلمه یا محتوا و در ستون دیگر ارزش برجسته شده را قرار دادم و همچنین برای حفظ عمق رسانه ای پیام، ستونی را نیز به مخاطب پیام اختصاص دادم که نشان می دهد سنگ نوشته برای نسل دهه هفتادی و هشتادی پیام دارد و به خیلی از سوالات آنان پاسخ می دهد؛ شهید به واسطه‌ی سنگ نوشته اش به نسل امروز که دفاع مقدس را واقعه‌ای عجیب می داند، پاسخ می دهد که آرمان های ما ارزش از جان گذشتگی را داشت.

به عنوان مثال، در یکی از مزارها نوشته شده بود "ای خوشا با فرق خونین به لقای یار رفتن / سر جدا پیکر جدا، در محفل دلدار رفتن" که چهار بار تکرار شده، ارزش برجسته‌ی آن خون دادن در راه خدا و مخاطبش عموم مردم است.

سنگ نوشته شهدا فقط برای خودمان نیست و می تواند تاثیری به گستره جهانی داشته باشد

طبق رسمی که وجود دارد، وقتی مقام مسئول خارجی یا کشوری به شهری می آید، مراجعت به گلزار شهدای آن شهر، جزو برنامه های کاری قرار می گیرد. بارها دیده ام که مقام خارجی با یک نگاه عمیق به سنگ نوشته که شاید متفاوت هم باشد، از مترجم سوال می کند، روی این سنگ قبر چه چیزی نوشته شده است؟ بنابراین سنگ نوشته فقط برای مردم خودمان نیست و می تواند دایره‌ی گسترده تری داشته باشد؛ همان طور که تاکنون نیز الگوی مزار شهدای ما به جوامع دیگر منتقل شده و من در پیشینه‌ی تحقیق خود به چندی از این موارد پرداخت کردم. یعنی به جنگ هایی که در کشورهای دیگر رخ داده است رجوع کرده و دریافتم که حزب الله لبنان سنگ مزار شهدای خود را از گلزار شهدای بهشت زهرای تهران ما الگوبرداری کرده و در وجهی بسیار بهتر و شایسته تر از ما پیاده و حفظ کرده است. شهدای جنگ قره باغ نیز سنگ نوشته دارند و آن ها را حفظ کرده اند چون برایشان ارزشمند است.

درواقع مولفه‌های ارزشمندی را که ما در گلزارهای شهدای خود داشتیم، دیگران از ما اقتباس کردند و اما ما با دست خود داریم آن ها را تخریب می کنیم.

اهمیت مولفه های موجود در محتوای سنگ قبرها، برای جامعه‌ی امروز چیست؟

برای مثال برخی از شبهات در نسل جدید وجود دارد و ممکن است بچه های نسل بعد نیز سوال کنند این دفاع چرا مقدس بود که پدری فرزند خود، شوهری همسر خود یا فرزندی مادرش را در تنهایی رها کرده و به جبهه می رود و شهید می شود؟! پاسخ این شبهه را سنگ قبر شهیدی می دهد که روی آن نوشته شده است " آن کس که تو را شناخت، جان را چه کند/ فرزند و عیال و خانمان را چه کند!" یعنی کسی که با خدا معامله کرد، دیگر هیچ چیز را جز خدا نمی بیند و او تنها به خدا توکل کرده و خدا نیز مسیر را برایش هموار می کند.

در سنگی نیز نوشته شده بود "در مسلخ عشق جز نکو را نکشند/ روبه صفتان زشت خو را نکشند/ گر عاشق صادقی ز مردن مهراس/ مردار بود هرآنکه او را نکشند" این اوج حدیث نفس است؛ شهید آنقدر از دفعات حضور پیاپی در جبهه حق علیه باطل وامانده است، که می گوید حتما مشکلی دارم که نمی توانم شهید بشوم؛ نکند من روبه صفتم؟! که اگر صادق بودم قطعا شهید می شدم و اگر شهید نشدم قطعا مردار هستم ... این ادبیات مخصوص گفتمان انقلاب اسلامی است و با از بین رفتن این سنگ قبر، بخشی از ادبیات گفتمان انقلاب تخریب می شود. چون این شعرها فقط در آن زمان شکل گرفته است و غیر از آن دیگر نیست.

تمام سنگ نوشته های مزار شهدا محتوا دارند، یعنی ما دیگر نیاز به ساختن محتوا نداریم، بلکه فقط باید روی محتوای به وجود آمده کار بکنیم.

زیبایی گلزار شهدا بسته به حفظ شکل سنتی آن بود

در بعد احساسی نیز زیبایی گلزار شهدا بسته به حفظ شکل سنتی آن بود و  همچنین می توانستیم در آن مجموعه‌ی ادبی زیبایی را در اختیار داشته باشیم؛ چرا که در کنار "پر کاهی تقدیم به آستانه مقدس الله" برادری نیز روی سنگ قبری نوشته است "بعد از تو کمرم شکست" که این نیز علیرغم احساسات عمیقی که در خود دارد، برگرفته از جریان عاشوراست.

علاوه بر این بعضی از سنگ نوشته ها محتوای پنهان داشتند؛ مثلا در پیشوند یا پسوند نام شهید نوشته شده بود: دانشجوی مکانیک دانشگاه تبریز یا دانشجوی سال آخر پزشکی، که این نشان از سطح علمی بالای بسیاری از شهدای دفاع مقدس است و خیلی گمان های بی اساس و ناروا نسبت به شهیدان را از بین می برد.

در واقع سنگ نوشته های مزار شهدا یک شناسنامه عظیم و یک میراث غنی فرهنگی و مانا است. سنگ نوشته حجله نبود که بگوییم زیر نور خراب شد، یا پرچم نبود که بگوییم پاره شد، سنگ نوشته روی سنگ نوشته می شود و مدت ها باقی می ماند همان طور که سنگ نوشته های زمان هخامنشیان باقی است.

آناج: از بین رفتن سنگ نوشته ها چه اثر یا خطری را در پی دارد در حالی که خیلی از آثار تاریخی و فرهنگی در اثر عوامل متعدد مثل تهاجمات، از بین رفته اند؟

از بین رفتن هر میراث فرهنگی، یک اتفاق بد و فاجعه‌ی فرهنگی  است. برای مثال آقای حبیبی (معاون اول دولت آقای هاشمی و شخصیت علمی برجسته) در وصیت نامه‌ی خود می نویسد "روی سنگ قبرم بنویسید نام مادر: زهرا، تا همگان بدانند این سنت، سنت خوبی نیست که فرد فرهیخته فقط با نام پدر و فامیل او شناخته بشود؛ من حاصل تربیت پدر و مادری هستم، مادری که بخشی از شخصیت مرا شکل می دهد." این فرد با چنین وصیتی در حین مرگ نیز یک کار فرهنگی انجام می دهد و می گوید چرا با مادران سرزمین من ناروا برخورد می کنید؟ این یک اقدام فرهنگی است که سال ها بعد از او هم این فرهنگ باقی می ماند اما اگر سنگ قبرش از بین برود، در واقع این فرهنگ هم از بین می رود.

من در بخشی از کار خود به سنگ نوشته هایی غیر از سنگ نوشته های شهدا پرداخت کردم که سنگ قبر دکتر حبیبی یکی از آن موارد بود و علاوه بر آن روی کتیبه های مربوط به دوران هخامنشیان نیز تحقیق کردم که در یکی از آن کتیبه ها این مضمون نوشته شده بود: یکی از نزدیکان کوروش در دربار، در اموال بیت المال  تصرف کرد و کوروش دستور داد او را حد بزنید، سپس تکه سنگی را در میدان اصلی شهر بگذارید، خون بدن او را بر آن تکه سنگ بمالید تا همگان وقتی از آن میدان گذر می کنند، بدانند کوروش با کسی که در اموال بیت المال تصرف بکند، چنین برخوردی خواهد کرد. حال فرض کنید این کتیبه از بین برود، بخشی از تاریخ باستان ما که دارای عمق جامعه شناختی است، از بین می رود (البته من کوروش دوست نیستم هرچند که به دلیل یکتاپرست بودن این شخصیت و برخی اقداماتی که انجام داده است، او را تکریم می کنم).

با از بین رفتن سنگ نوشته های شهدا، بخشی از تاریخ را از دست می دهیم

با از دست رفتن سنگ نوشته های مزار شهدا نیز، تاریخ را از دست می دهیم و هرگز نمی توان از کنار این مساله بی تفاوت گذشت مگر اینکه ادعا کنیم تاریخ به هیچ دردی نمی خورد. سنگ نوشته های شهدا تاریخ معاصر ما بودند؛ اما امروز ما داریم بخشی از تاریخ را نابود می کنیم، تاریخی که از دل آن ادبیات غنی گفتمان انقلاب اسلامی خارج می شود.

طرح یکسان سازی مزار شهدا را چگونه تحلیل می کنید؟

بگذارید سوال شما را از موضع یک فرزند شهید پاسخ بگویم و خاطره ای برایتان تعریف کنم ؛ پدر من سال 66 شهید و پیکرشان در سال 86 پیدا شد. ما نیز مثل تمام خانواده های شهدا احساساتی داشتیم که قابل کتمان نیست. به عنوان فرزند یک شهید مفقود الاثر، هرگاه به وادی رحمت یا بهشت زهرای تهران می رفتیم، با خود می گفتم اگر پدر من هم مزاری داشت، برایش حجله درست می کردم یا خیلی کارهای دیگر را انجام می دهم. چون می دیدم خانواده ها با ظرافت خاصی این کار را انجام می دهند و یک موزه تمام عیار مردمی درست می کنند. وقتی کسی فشنگی را که از تن عزیزش درآورده اند داخل حجله می گذارد، یک کار فرهنگی تمام عیار است.

وقتی در سال 86 پیکر پدرم را به همراه چهار شهید دیگر(شهید حبیب پاشایی، شهید حسن کندوری، شهید حبیب هوشیار و یک شهید گمان) آوردند، به این آرزو رسیدم که پدرم مزاری داشته باشد. من درگیر مراسم بودم و قبل از روز تشییع اصلا وقت نکردم سمت وادی رحمت بروم و ببینم پدرم را کجا دفن خواهند کرد؛ روز تشییع نیز جمعیت کثیری آمده بودند تا بعد از ده سال بار دیگر در تشییع پیکر پنج شهید شرکت کنند؛ مادری اسپند دود می کرد، برخی شمعدانی های خود را در کوچه ها چیده وعده ای هم خیابان ها را چراغانی کرده بودند، مادری را می دیدم چنان اشک می ریخت، گویی پسر خودش شهید شده است! و همه‌ی این کارها را خود مردم انجام می دادند نه ارگان های دولتی و این تنها متعلق به گفتمان انقلاب اسلامی است؛ وگرنه در جنگ های ویتنام و غیره چنین اتفاقاتی نمی افتد.

پس از تشییع به وادی رحمت رفتم و سردار پورجمشیدیان از من خواست آماده شده و پیکر پدرم را درون قبر بگذارم. من این کار را انجام دادم اما اصلا حواسم به دور و بر و فضای گلزار نبود. وقتی قدری سرم خلوت شد، یک آن دیدم در اطراف خبری از جعبه آیینه نیست! با تعجب سمت سردارد پورجمشیدیان رفته و گفتم: چرا پدرم را نزد شهدا دفن نکردید؟! سردار با همان آرامش همیشگی گفت آرام باش، اینجاهم مزار شهداست! گفتم پس حجله و پرچم و آن سنگ ها کجاست؟! سردار پاسخ داد گویا خیلی وقت است این طرف ها نیامده ای، چون دو هفته ای می شود که دارند اینجا را ساماندهی می کنند. با حالت افسرده ای قبول کردم و با خود گفتم شاید طرح جدیدی پیاده می کنند.

از بین بردن سنگ قبرهای شهدا یک فاجعه‌ی فرهنگی است

سال 90، در همان محل خبرنگار شبکه استانی با من مصاحبه کرد در حالی که هنوز آن طرح ساماندهی به پایان نرسیده بود! یعنی بیش از چهار سال به طول انجامید اما نه جعبه آیینه ای برگشت و نه آن چیزی که در احساسات من می گنجید. من نمی دانم از چه کلمه ای استفاده کنم اما از دست دادن آن جعبه های آیینه، جلوه هایی که پرچم ها به وجود می آورد و آن سنگ قبر ها، فاجعه فرهنگی است.

فقدان کارشناسی های فرهنگی در طرح ساماندهی گلزار شهدا

پس از اجرای طرح یکسان سازی، گلزار شهدا به برهوت سنگ تبدیل شد و در مرحله های متعدد اجرای این طرح هیچ کاری با مشورت کارشناسان فرهنگی انجام نگرفت. در شکل جدید، نورپردازی بسیار زیبایی انجام داده اند اما واقعا چه کسانی شبانه به وادی رحمت می روند که از نورپردازی ها بهره ببرند بجز چند مورد مراسمات شبانه ای که در طول سال اجرا می شود که در شکل سابق نیز با زیبایی و معنویت زیادی انجام می گرفت ؟ غیر از این مگر در آموزه های دینی ما شبانه سر خاک رفتن کراهت ندارد؟! پس این نورها برای چه هستند؟ غیر از این است که در روز هیچ فایده ای ندارند؟!

استدلال می کنند که مادر شهید وقتی به زیارت مزار فرزندش می آید، زیر نور آفتاب اذیت می شود! پس دستتان درد نکند که مسقف سازی کردید هر چند که این را نیز در شکل درست انجام ندادید و به ما هم حتی اجازه‌ی ارائه‌ی نظراتمان را ندادید.

با وجود مسقف سازی، پرا حجله ها و پرچم ها را از بین بردید؟!  

در ثانی آنان که مسقف سازی گلزار را با بهانه هایی چون از بین رفتن حجله و پرچم و عکس در زیر نور آفتاب استدلال می کنند، پس برای چه حجله و پرچم ها را برداشتند در حالی که با وجود سقف دیگر نگرانی از بابت نور آفتاب منتفی می شد.

امضای رضایت خانواده های شهدا را منتشر کنید

البته من هرگز با مرمت گلزار شهدا مخالف نیستم که این نیز مطالبه‌ی بخشی از خانواده‌ی شهداست نه همه آن ها در حالی که در بخش نامه‌ی بنیاد شهید آمده است، این طرح با رضایت کامل همه‌ی خانواده های شهدا انجام می گیرد. در مصاحبه هایشان نیز اذعان می کنند از همه‌ی خانواده های شهدا رضایت گرفته ایم و امضاء داریم! من در همین تریبون به صراحت تقاضا می‌کنم، امضاهای موجود، خصوصا امضای رضایت خانواده‌ی شهید داوود رضازاده آذری را منتشر کنند تا شاید مشخص شود جز عده‌ای معدود، خانواده های دیگر از این موضوع بی اطلاعند و یا اگرخانواده شهدا نماینده‌ای گزیده‌اند، ما از وجود نماینده هم بی اطلاعیم. من اجازه دارم از چند خانواده‌ی شهدا نام ببرم که برای اجرای طرح یکسان سازی از آن‌ها رضایت نگرفته اند، اما به لحاظ رعایت اخلاق این کار را نمی کنم و فقط به حاج اساعیل وکیل زاده از رزمندگان و روایان دفاع مقدس و فعال فرهنگی که مدتی  نیز در اداره حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس خدمت کرده است، اشاره می کنم که می گفت: پرواضح است (که برای اخذ امضای رضایت) سراغ افرادی چون من نخواهند آمد.

به نظر شما تحلیل طراحان و مجریان ساماندهی گلزار شهدا در خصوص طرح اجرا شده چیست؛ آیا این اقدام آگاهانه است یا خیر؟

ناگفته نماند که انتقادات مطرح شده در تبریز، نمی از دریای منتقدین است و این موضوع به یک بحث ملی تبدیل شده است. اما متاسفانه برخی در قبال بحث فرهنگی منتقدین، آنان را تهدید به محکمه می کنند! مگر ما ظرفیت یک گفت و گوی کارشناسانه را نداریم که طرف مقابل را با دادگاه و محکمه تهدید می کنیم؟ حرف من این پایان نامه است، آنها هم حرف های زیادی در قالب کتاب ها و عملکردهایی که منتشر کرده‌اند، دارند؛ پس بهتر است برای سوال فرهنگی پاسخ فرهنگی بدهید؛ حرف پایان نامه‌ی مرا با پایان نامه جواب بدهید؛ مصاحبه را با مصاحبه، یادداشت را با یادداشت و مقاله را نیز با مقاله پاسخ می دهند نه تهدید و ارعاب و محکمه کشی.

 ارگان های مربوطه مسئولیت خود را در رابطه با اجرای این طرح انکار می کنند

من در مورد آگاهانه یا ناآگاهانه بودن طرح قضاوت نمی کنم اما با استفاده از این تریبون خواهش می کنم که ارگانی مسئولیت این طرح را بپذیرد؛ چندین سال است که سراغ هرنهاد مربوطه‌ای می رویم، هیچکدام مسئولیت طرح را نمی پذیرد! و هر روز که می گذرد سنگ نوشته های بیشتری را از بین می برند. ما می خواهیم یکی از این ارگان ها سینه سپر کند و بگوید مسئول اجرای طرح ساماندهی است و تحلیل خود را و طرح کارشناسانه‌ی خود را رو کند. ما حتی راضی به این هستیم که طرح مکتوب را روی سایتشان منتشر کنند تا صاحب نظران فرهنگی در بخش نظرات، نظرهایشان را راجع به آن بنویسند. مگر نه این است که شما نیز در مورد مصاحبه‌ی بنده امکان درج نظرات مخاطبین را فراهم خواهید کرد؟ چرا متولیان طرح یکسان سازی، این کار ها را نمی کنند؟ این یک امر معمولی است و نیاز به محکمه ندارد؛ چرا مسئولیت نمی پذیرند؟ از چه می ترسند؟

من یک جوان دارای دغدغه‌ی فرهنگی هستم که جنگ و جبهه را هم ندیده ام و اما حداقل یک پایان نامه نوشته ام؛ من نمی خواهم بابت این کار از من تشکر کنید اما حداقل به ما انگ نزنید که به خاطر ترس از منافع‌مان انتقاد می کنیم؛ مگر ما چه منفعتی در ماجرای سنگ نوشته ها داریم؟! اگر هم نفعی داشته باشم، این است که دوست داریم فردا روزی که نسل بعد و نوادگان شهدا از علت شهادت پدرانشان و دلایل رفتنشان به جبهه ها سوال کردند، بگویم سنگ نوشته ها را بخوانید تا بفهمید.

اگر ادعا می کنید این یک طرح ملی است، چرا در تهران از این اتفاق ها نمی افتد؟ چرا قبر شهید چمران متفاوت است؟ برای اینکه چمران واقعا باید متفاوت باشد و اگر ادعا دارید برخی خانواده های شهدا منتقد هستند، باید توجه داشته باشیم که شهید برای تمام جامعه است نه فقط برای خانواده اش.

اگر خاطره ای از پدر شهیدتان دارید، برای ما تعریف کنید؛

پدرم قبل از به دنیا آمدن من در عملیات کربلای هشت و منطقه شلمچه، شهید شد و من هیچوقت او را ندیده ام اما این طور بگویم که ما اصالتا اهل تبریز هستیم اما ساکن محله‌ی فردوس تهران بودیم که پس از شهادت پدرم دوباره به تبریز بازگشتیم. پس از بازگشت به تبریز نیز هرگاه به تهران می رفتیم حتما سری به کوی فردوس می زدیم. آنجا محله‌ی کوچکی است از جنس انقلاب اسلامی که در مقیاس کوچک خود که سه کوچه بیشتر نبود، 108 شهید تقدیم کرده است.

وقتی نوجوانی 18 ساله بودم، جهت شرکت در مراسم ختمی به همراه مادر، خواهر و دایی خود، مجددا به آن محله رفتیم؛ بچه های محل وقتی ما را دیدند گریه کردند؛ یکی از آنها می گفت ما دو برادر هموفیلی بودیم (بیمارانی که وقتی جایی از بدنشان زخم شود، خونشان بند نمی آید) و پول درمان هم نداشتیم اما پدر تو هر دوی ما را به دفتر شهید رجایی برد و آنها نیز دستور اکید دادند که به مشکل ما رسیدگی کنند.

وقتی هم به محل کار پدرم (کارخانه نوظهور) رفتم، بیش از هفت یا هشت نفر از اهل کارخانه، به من گفتند ما یتیم شده بودیم و عمو داوود (شهید رضازاده) ازهمان بچگی به ما توجه می کرد و همه ی ما را او سر کار آورد و اگر امروز خانواده‌ی ما روزی می خورند، به برکت شهید رضازاده است.

او را نمی شناسم ولی بعضی وقت ها برای من نان می آورد ...

مادرم نیز تعریف می کند پدرم چنان شخصیتی داشت که برای حمایت از مستضعفین، نان شب هم نمی خورد. تا جایی که یکی از بچه های محل تعریف می کند که در سال 79 به محله‌ی کوره پزخانه تهران رفته بودم (بخش اعظمی از مستضعفان تهران در این محله ساکن هستند) پیرزنی را دیدم که داشتند کوره پزخانه اش را خراب می کردند؛ دیدم عکسی از شهید رضازاده را که روی یک کاغذ کاهی نقش بسته بود، روی دیوار کوره پزخانه چسبانده است؛ پرسیدم مادر این کیست؟ گفت او را نمی شناسم ولی بعضی وقت ها برای من نان می آورد...
من خیلی دوست داشتم این حقایق را به نحوی در مزار پدرم نشان بدهم و بگویم این شهید برای حمایت از مستضعفین همه کار می کرد؛ می خواستم این سنت حسنه را روی سنگ قبرش حک کنم تا دیگران نیز بدانند شهدا چنین انسان هایی بودند. اما با اجرای طرح یکسان سازی، این اجازه را به من ندادند.

برای معرفی امثال شهید شفیع زاده که مغز متفکر تبریز بود، چه کردیم؟!

به نظر من هیچ کس حق نداشت سنگ نوشته ها را از بین ببرد و اگر شهیدی هم سنگ نوشته نداشت، باید او را با مشخصه ی بارزش می شناساندند. برای مثال شهید شفیع زاده مبتکر توپخانه است و اولین توپخانه ی کشور را به وجود آورده است، باید از این مشخصه المانی بر مزارش طراحی می شد اما این اتفاق نیافتاده، سنگ نوشته ها نیز از بین رفته اند؛ حال به چه وسیله ای ما شهید شفیع زاده را که افتخار و مغز متفکر تبریز است، به دیگران معرفی کنیم؟! (دکتر کی نژاد عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، در جشنواره علمی و هنری شهدای دانشجوی دانشگاه هنر تبریز، نقل می کرد که وقتی سردار شمخانی به تبریز آمده بودند، در بازدید از گلزار شهدای وادی رحمت، سر مزار شهید شفیع زاده رفتند و گفتند شما در تبریز شفیع زاده را خوب نشناخته اید وگرنه برایش کارها می کردید.

لطفا نتیجه و پیشنهادات پژوهش علمی خود را در مورد سنگ نوشته های مزار شهدا، توضیح بدهید:

سنگ نوشته رسانه است / سنگ نوشته های گلزارهای شهدا باید به عنوان میراث غنی ملی ثبت و حفظ گردد

در نتیجه‌ی پایان نامه سنگ نوشته را برای اولین بار به عنوان رسانه معرفی کردیم و در بخش پیشنهادات نیز آوردیم که سنگ نوشته های گلزارهای شهدا باید به عنوان میراث غنی ملی ثبت و حفظ گردد. اماکن تاریخی زیادی را به ثبت ملی و همچنین به ثبت یونسکو رساندیم اما هنوز سنگ نوشته های گلزار شهدا را به عنوان میراث فرهنگی نمی شناسیم! و این عمق فاجعه را نشان می دهد. چون در اثر همین غفلت است که با بولدوزر سراغ مزار ها می روند و اگر تلاش های بهزاد پروین قدس و ناصر یاری نبود، من مطمئنم ارگان های متولی ما حتی عکس مزارهای شهدا را هم ندارند.

با تکیه بر سنگ نوشته های شهدا خیلی محکم می توانستیم در برابر شبهات بایستیم

همچنین در بخش های دیگر قید کردیم، بررسی سنگ نوشته های شهدا نشان می دهد، ارزش ها  باورهای مهم شهدا به مقولاتی قابل تقسیم هستند: باورهای دینی،اعتقادی، مذهبی و شهادت، باورها به حفظ نوامیس و کیان ملی، اعتقاد قلبی و رضایت به تقدیر الهی، آزادی و غیره. با تکیه بر مقوله ی آزادی که پیام آن به وضوح در سنگ نوشته ها وجود داشت، خیلی محکم می توانستیم در برابر شبهات بایستیم و نشان بدهیم که آزادی واقعی یعنی چه.

علاوه بر این در پژوهش حاضر، منبع و محتوای سنگ نوشته ها نیز مورد توجه بود که از آن جمله می توان به صبر و بردباری، اطاعت از دستورات خداوند، رهایی از قید و بندهای دنیا، میهن پرستی و دینداری، پیروی از امام و تأسی عمیق از مکتب عاشورا اشاره کرد.

همان طور که در مقدمه ی پایان نامه ام ذکر کرده ام، آن را به روح بند امام و مادرم (که حس افتخار فررزند شهید بودن را در سایه ی تربیت ایشان دارم) تقدیم کردم.

ناگفته نماند، این پایان نامه توسط بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مورد حمایت واقع شد.

حرف آخر ...

مصاحبه‌ای که انجام دادیم، یک گفت‌وگوی کاملا علمی بود و اگر انتقادهایی را مطرح کردم به خاطر دغدغه ای است که نسبت به مسائل فرهنگی انقلاب دارم. لذا من از متولیان طرح خواهش می کنم، برای یک بار هم که شده با فعالان فرهنگی که در این حوزه دارند کار می کنند، صحبت کنند.

راز مزار غر زدن نیست / کار هنری را با هنر و پایان نامه را با پایان نامه پاسخ بدهید

اگر به کاری مثل انتشار مستند راز مزار نقدی دارند، توجه داشته باشند که راز مزار غر زدن نیست بلکه یک کار هنری است و انتظار می رود آن را با کار هنری پاسخ بگویند. حرف من با مسئولان این است که کارشناسان فرهنگی در موضوعی دارند حرف می زنند، شما هم در مقابل حرف بزنید و گرنه تهدید های محکمه ای در برابر گفت و گوی فرهنگی، در چهارچوب انقلاب اسلامی جای نمی گیرد.
* آناج

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس