به گزارش مشرق، مناسبات دیپلماتیک عربستان و رژیم صهیونیستی طی چند سال گذشته شاهد تحولات تازهای بوده است. این روابط دیگر مانند سالهای پیشین پنهانی نیست و بهتدریج به سمت آشکار شدن پیش میرود. در اینراستا، مقامهای سیاسی و امنیتی عربستان و رژیم صهیونیستی برای بحث درباره پروندههای مهم منطقهای و بهویژه موضوع ایران، با یکدیگر دیدارهای متعددی داشتهاند.
سفر ماه گذشته پادشاه عربستان سعودی به قاهره و انتقال حاکمیت دو جزیره راهبردی (تیران و صنافیر) از مصر به عربستان، بهنوعی نشاندهنده همکاریهای نزدیک عربستان با رژیم صهیونیستی است چراکه انتقال این جزایر به عربستان بدون هماهنگی با رژیم صهیونیستی هرگز صورت نمیگرفت.
چشمپوشی مصر از جزیرههای تیران و صنافیر تنها بخش کوچکی از اقدامهای پنهانی است که پشت پرده صورت میگیرد. در ظاهر، انتقال حاکمیت دو جزیره مصر به عربستان بخشی از تغییراتی است که اینبار در توافقنامه صلح میان اسراییل و مصر رخ داده است. آمریکا بهعنوان ناظر اصلی توافق صلح میان مصر و اسراییل نیز هیچ اعتراضی به این مسأله نکرد زیرا آمریکا، ریاض، تلآویو و قاهره را سه همپیمان برجسته میداند که ائتلافبندی آنها طی ماههای آینده از حالت پنهانی به مرحله روابط آشکار سوق مییابد.
عادیسازی روابط با اسراییل بارها در زبان مقامات سعودی آمده است. برای نمونه ترکی الفیصل رییس پیشین دستگاه اطلاعاتی عربستان درباره رژیم صهیونیستی سخنان زیادی بر زبان آورده است، بهطوریکه این سخنان سبب شده او مرد شماره یک عادیسازی روابط میان عربستان و رژیم صهیونیستی لقب گیرد. فیصل صاحب این گفته مشهور است که ما دوست نداریم رژیم صهیونیستی در منطقه منزوی باشد! وی همچنین مدعی شده است که با خِرد عربی و ثروت یهودی میتوان گامی عالی در حوزههای مختلف علمی و فنآوری برداشت!
رسانههای رژیم صهیونیستی طی سالهای پیش آشکارا اعلام میکردند نشستهای امنیتی میان عربستان و رژیم صهیونیستی با مدیریت بندر بن سلطان برگزار میشود. این نشستها در سواحل دریای سرخ و شهر ایلات برگزار میشد. در این میان، بندر بن سلطان بر تشکیل یک نیروی سنیمذهب توجه ویژهای داشت. او از مهندسان فتنه میان شیعه و سنی است وتردیدی نیست که گروههای تروریستی تکفیری از دستاوردهای همکاری پشت پرده این شاهزاده سعودی با صهیونیستهاست.
از این منظر رژیم صهیونیستی همپیمانی بهتر از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و در صدر آنها عربستان سعودی، پیدا نکرد. اختلافات این کشورها با ایران و موضع مشترک آنها در باره بحران سوریه، نقطه مشترک توافق میان رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس است.
مطبوعات صهیونیستی از اینرویداد استقبال کردهاند. روزنامه جروزالم پست در یادداشتی با عنوان «زمان گشایش روابط عربستان و اسرائیل فرا رسیده» به بررسی روابط این دو رژیم در دوره جدید و در فضای پایان مذاکرات هستهای ایران پرداخته و آنرا در حال حاضر ضروری ارزیابی کرده است.
بیتردید بزرگترین قربانی نزدیکی عربستان و رژیم صهیونیستی، آرمان فلسطین است. البته مخالفت سعودیها با مقاومت و جانبداری از اسراییل در مقاطعی همچون جنگ 33 و 22 و 50 روزه معلوم شده بود؛ اما در شرایط فعلی، نظام سعودی تلاشهای خود را با هماهنگی و همکاری رژیم اسراییل برای به حاشیه بردن مسأله فلسطین افزایش داده است.
در شرایطی که همکاری عربستان و رژیم صهیونیستی علیه مردم فلسطین تقویت میشود، عربستان به پایگاه پیشرفتهای برای رژیم صهیونیستی در منطقه خلیج فارس تبدیل شده است. وزیران دفاع، امنیت، مستشاران امنیتی و نظامی رژیم صهیونیستی در این پایگاهها در حال تردد هستند. علاوه بر این، همکاری اطلاعاتی تنگاتنگی میان ریاض و تلآویو وجود دارد و دستگاه امنیتی عربستان در خدمت دستگاه امنیتی رژیم اسراییل است. از زبان یکی از مقامات امنیتی سعودی نقل شده است که اگر رژیم صهیونیستی طرح ابتکار عمل عربی که در سال 2002 مطرح شده را بپذیرد، عربستان بهزودی در تلآویو سفارت باز خواهد کرد. به گفته ناظران، این سخنان نشان میدهد که روابط تنگاتنگی میان عربستان و رژیم صهیونیستی وجود دارد و دو طرف از آشکارسازی روابط ابایی ندارند.
نگاه حاکمان جدید سعودی بر این رویکرد استوار است که اتحادیه عرب دچار شکاف شده و تاریخ مصرف طرح صلح عربی پایان یافته است؛ لذا باید در مسیر عادیسازی روابط و همکاری با کشورهایی که دارای منافع مشترک هستند، یعنی اسراییل و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس گام برداشت.
از این نگاه، ایران و حزب الله و در مجموع محور مقاومت، خطری هستند که هم منافع عربستان و هم موجودیت اسراییل را تهدید میکنند و هردو تلاش دارند، سوریه و بهویژه منطقه جولان در سوریه را به نقطه آغاز عملیات راهبردی حمله به اسرائیل تبدیل کنند. ایران بهعنوان قدرت منطقهای بزرگترین خطر را هم برای عربستان و شیوخ عرب و اسراییل تشکیل میدهد، لذا باید با کمک رژیم صهیونیستی مانع هرگونه پیشرفت و توانمندی این کشور شد.
بهعبارتی رهبران عربستان تصور میکنند، عادیسازی روابط و همکاری با اسراییل یک سد امنیتی برای آنها در برابر آنچه خطر ایران خوانده شده، ایجاد خواهد کرد؛ در حالیکه این تصور اشتباهی است چون این اسراییل است که با سیاستهای توسعهطلبانه خود برای آنها خطر واقعی باقی خواهد ماند.
حکام جوان و بیتجربه سعودی قطب نمای تحولات منطقه را به سمت رژیم صهیونیستی چرخاندهاند، در حالیکه از نگاه جمهوری اسلامی ایران، رژیم اسراییل یک رژیم جعلی و پوشالی است که مدت زیادی از عمر آن باقی نمانده است. آنچه پایدار است، مسلمانان و منافع راهبردی آنان است، در حالیکه سعودیها از این واقعیت آشکار غفلت کرده و دل به دشمنان تاریخی مسلمانان سپردهاند.
* نقش عربستان در ایجاد بحرانهای منطقهای
مقدمه
عربستان سعودی بهعنوان یک سیستم سیاسی بهشدت بسته و الیگارشی، برای سالیان متمادی است جهت ایجاد بیثباتی، تنشهای قومی - مذهبی و نیز حمایت همهجانبه از گروههای تروریستی و ضد دولتی مشخصاً در کشورهای شیعهنشین تلاش میکند که این تلاشها بهصورت رسمی از بحرین و سوریه و عراق شروع شده و اخیراً بهدنبال تهاجم گستاخانه سعودیها به خاک یمن و کشتار مردم این کشور، به اوج خود رسیده است.
آلسعود؛ بحرانسازترین بازیگر منطقه
اکثر کشورهای آسیای غربی در مقاطع مختلف شاهد اقدامات مداخلهجویانه ریاض و سرویسهای اطلاعاتی عربستان در امور داخلیشان بودهاند اما چند سالی است که سعودیها بهصورت آشکار به بحرانسازی در منطقه مبادرت میکند بهگونهایکه در حال حاضر میتوان ریاض را «بحرانسازترین» بازیگر در سطح منطقه غرب آسیا نام نهاد.
ذکر این نکته ضروری است که انقلابهای عربی - اسلامی در سال 2011 محیط پیرامونی و بازیگری عربستان سعودی را در محاصره دگرگونیهایی قرار داد که برآیند آن سقوط مصر متحد کلیدی، چالش در حوزههای حیاتی چون بحرین و یمن، گسترش موج دموکراسیخواهی و بحرانهای پراکنده در بعد داخلی بهخصوص در استانهای شرقنشین بود که تأثیراتی را بر جایگاه عربستان بهعنوان بازیگری مهم در منطقه غرب آسیا بر جای گذاشت. لذا مقامات ریاض از یک منظر برای جلوگیری از تسری انقلابهای عربی - اسلامی به عربستان دست بهکار شده و به اقدامات مداخلهجویانه سلبی و ایجابی در برخی از این کشورها روی آوردند.
هماینک آسیای غربی در حالی به مرکز ثقل بحرانهای متعدد امنیتی - سیاسی تبدیل شده است که عربستان همچنان بهعنوان عنصری بحرانساز ایفای نقش میکند. این رژیم از یکسو به کشتار مردم یمن ادامه میدهد و از سوی دیگر حامی گروههای تروریستی در کشورهای مختلف ازجمله عراق و سوریه است. در واقع عربستان سعودی همواره محوریت اصلی سازماندهی نیروهایی را عهدهدار بوده است که علیه دولت سوریه، عراق، حزبالله لبنان و شیعیان منطقه ایفای نقش میکنند. نتیجه چنین فرایندی را باید در گسترش مداخلهگری عربستان در کشورهایی همانند بحرین و یمن نیز مشاهده کرد.
سرکوب انقلاب بحرین
بحرین در محور نخست جهانبینی سیاسی - امنیتی سعودی قرار دارد و ازجمله فوریترین مسایل سیاست خارجی عربستان، حفظ امنیت و ثبات این کشور پادشاهی است. بهعلاوه بحرین بهمثابه دروازهای است که دگرگونیهای جهان عرب را وارد خلیج فارس میسازد. لذا بستن این دروازه برای مصون نگه داشتن محور نخست از نظر ریاض ضروری است. از اینرو سعودیها از همان آغاز انقلاب مردم، خواستار سرکوب آن بودهاند چراکه انقلاب مردم بحرین میتواند برای شیعیان عربستان نیز الهامبخش باشد. بهخصوص که بعد از تشکیل دولت شیعی در عراق، عربستان این قیام را در چارچوب ژئوپلیتیک شیعه تفسیر میکند. سعودیها با بهکارگیری اهرم نظامی، صحنه را ظاهراً به نفع خود تغییر دادند ولی با اینهمه انقلاب بحرین تواناییاش را کماکان با ادامه ترساندن همسایه غولپیکرش عربستان و میزان ترس این رژیم از انقلاب کوچک بحرین نشان میدهد و انقلاب بحرین تنها انقلاب، اصرار و پافشاری و تداوم است.
حمله نظامی به یمن
یمن در نگاه استراتژیک عربستان، از جایگاه برجستهای در مجاورت این کشور برخوردار است. موقعیت جغرافیایی یمن و نوع رابطه آن با عربستان در دههها و سالهای گذشته، این کشور را از نظر اثرگذاری بر امنیت ملی عربستان در سطح کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس قرار میدهد. در واقع یمن، با توجه به جمعیت و پتانسیلهای موجود، بزرگترین رقیب عربستان در شبهجزیره و نیز بزرگترین تهدید بالقوه در برابر جایگاه عربستان در این زیرمنطقه بهحساب میآید. آغاز انقلاب فراگیر یمن، نگرانیهای گستردهای را در ریاض برانگیخت. سعودیهاکه بهتازگی بزرگترین متحد خاورمیانهای خود یعنی مصر را از دست داده بودند، با خطر دیگری در جنوب (یمن) و نیز خطر تسری این دگرگونیها به خاک خود روبهرو شدند. در واقع عربستان با اقدام پیشدستانه و استفاده از قدرت برتر نظامی، سرکوب را در پیش گرفت تا خواستههای خود در یمن را اجرا کند. از سوی دیگر حمله عربستان به یمن و قطعنامه شورای امنیت با قوانین حقوق بینالملل سازگار نبود چراکه نه تجاوزی از سوی یمن صورت گرفته و نه در صورت احساس خطر احتمالی از سوی این کشور، هیچ تناسبی برای عملیات نظامی وجود ندارد، بلکه جنگ تمامعیار برای حفظ قدرت مورد نظر عربستان و آمریکا در یمن است.
رویکرد تهاجمی علیه دولت سوریه
بحران حادثشده در سوریه فرصت مغتنمی را در اختیار سعودیها قرار داد تا برای برونرفت از چالشهای موجود در رویکردی عربی - غربی تلاش کند تا تغییر رژیم را در سوریه به پیش ببرند که با توجه به ابعاد و اهمیت منطقهای و استراتژیک سوریه و نوع روابط دولت بشار اسد و بهخصوص جایگاه آن در محور مقاومت قابل تحلیل است.
در واقع بحران سوریه، کانونی شد تا عربستان بتواند معادلات قدرت در حال شکلگیری را دگرگون سازد و در مقابل نظم جدید برخاسته از تحولات جدید خاورمیانه موازنه ایجاد کند. نقشی که عربستان در چارچوب استراتژی غربی - عربی بازی میکند، تضعیف سوریه یا حذف نقش منطقهای سوریه است. نقش عربستان در دو مسأله تغییر نظم منطقهای و تقابل گفتمانی و ایدئولوژیک معنا مییابد.
همراهی و پیوند با ترکیه بهعنوان یک بازیگر فعال منطقهای در سوریه امری بود که با توجه به سطح روابط رو به گسترش با عربستان بهخصوص از سال 2005 بدینسو موجب گردیده تا مقامات ریاض به این نتیجه برسند که ترکیه از پتانسیل و ظرفیتهای لازم برای همراهی با سناریو جدید برخوردار میباشد. در سطح ژئوپلیتیکی فشارهایی که عربستان همراه با طرح غرب و اتحادیه عرب اعمال کرده است تا بر اساس آن سیاستهای دولت سوریه و حمایتهای آن از جریان مقاومت در منطقه تضعیف گردیده و با حذف این نقش، نفوذ ایران نیز در منطقه کاهش یابد و فرصت برای نقشآفرینی عربستان در معادلات منطقهای فزونی یابد.
در سطح ایدئولوژیکی نیز میتوان اذعان نمود که تقابل گفتمانی موجود باعث میشود تا موضوعات خاورمیانه از بحث نوع حکومت و تغییر نظامهای سیاسی در اثر ظهور جنبشهای مردمی به سمت تنشهای مذهبی سیر کند. این روند مبتنی بر نوعی استراتژی برای حفظ بقای نظام سیاسی عربستان سعودی و ارتقای جایگاه و نفوذ و نقشآفرینی منطقهای عربستان محسوب میشود. نقشی که با پشتیبانی از تروریستهای سوریه و حمایت از جریان سلفی - تکفیری در منطقه معنا پیدا خواهد نمود. ضمن اینکه بهزعم سعودیها موفقیت این کشور در ساقط کردن نظام سوریه میتواند موفقیت مهمی برای احیای نقش منطقهای عربستان و آینده سیاستهای این کشور باشد و بر ژئوپلیتیک خاورمیانه و شکلگیری ائتلافها و دستهبندیهای جدید منطقهای تأثیرات قابل توجهی بر جای بگذارد.
حضور مشکوک در ائتلاف به اصطلاح ضد داعش
عربستان را بهدلیل پیشینه ویژهای که در روابطش با داعش دارد، قطعه ناجوری در ائتلاف بهاصطلاح ضد داعش میتوان قلمداد نمود. علاوه بر این، عربستان به جهت حمایت مالی و تسلیحاتی از داعش، همواره در معرض بیشترین انتقادات بوده، همچنان که در اینرابطه «راهیم الطائی» عضو شورای بزرگان موصل در شمال عراق فاش کرد که عربستان ماهانه 1500 دلار به چهل نفر از بزرگان و شیوخ این شهر که حامی عناصر تروریستی داعش هستند، حقوق پرداخت میکند!
اما در این میان بدیهیترین سؤالی که در مورد حضور عربستان در این ائتلاف به ذهن میرسد، این است که با توجه به وابستگیهای عقیدتی تروریستهای داعش به سعودیها و تأمین مالی این گروه در سالهای گذشته، نیت و هدف حقیقی عربستان برای پیوستن به چنین ائتلافی چه میتواند باشد جز تعمیق بحرانهای امنیتی در منطقه. با اینهمه، به نظر میرسد پررنگترین نقشی که برای عربستان در ائتلاف علیه داعش مطرح شده، نقش کمک مالی و تأمین هزینه جنگ میباشد. همچنانکه رسانههای مختلف غربی گزارشهای متعددی را منتشر کردهاند که با فشار آمریکا، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس بهعنوان تأمینکننده منابع مالی جنگ علیه داعش قبول مسؤولیت کردهاند و نکته قابل تأمل اینکه این تجهیزات همان تسلیحاتی هست که پیش از این با قراردادهای سنگین مالی از کشورهای غربی و بهخصوص آمریکا خریداری کردهاند.
اهداف عربستان از بحرانسازی در منطقه
در وهله نخست تأمین منافع غرب و آمریکا و در مرحله بعدی رسیدن به جایگاه مرجعیت منطقهای از طریق پیشبرد سیاستهای ضد ایرانی و بهعبارت دقیقتر گسترش نقشآفرینی و جلوگیری از نفوذ ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیکی ایران دو هدف عمدهای است که در پشت پرده اقدامات جنگافروزانه سعودیها قرار دارد.
1- تأمین منافع آمریکا
شایان ذکر است آمریکا برای دسترسی به اهداف خود میتواند با قدرتهای درجه دوم منطقهای که معمولا با قدرت اول منطقهای تضاد منافع دارند، همکاری و تقسیم کار نماید. باید توجه داشت یکی از قدرتهای درجه دوم منطقهای که از دیرباز همکاریهای گستردهای با ایالات متحده آمریکا داشته و در جهت منافع واشنگتن عمل نموده، عربستان سعودی بوده است. در واقع عربستان که تأمینکننده هزینههای مالی و لجستیکی تمامی جنگهای منطقه محسوب میشود، در چارچوب شرایطی عمل میکند که میتوان آنرا پیشبرد منافع آمریکا در منطقه با استفاده از ظرفیتهایی دانست که بهطور مطلق در عربستان حضور دارد.
2- مقابله با ایران
عربستان سعودی خود را رهبر جهان اسلام میداند و تلاش میکند تا تأثیرگزاری خود را در گستره جهان اسلام افزایش دهد. حکام عربستان از یکطرف لازمه حضور مقتدرانه خویش در منطقه را در اتحادی عمیق با آمریکا میدانند و از طرفی دیگر خود را رهبر جهان اهل تسنن معرفی مینمایند که وظیفه دارد در مقابل ایران شیعی که از نظر حکام سعودی بهدنبال تأسیس «ارتش صفوی» در منطقه است، مقاومت و از نفوذ آن جلوگیری نماید. با اینهمه در سالهای اخیر مشخص گردید که سعودیها در رقابت با ایران متحمل ناکامیهای قابل توجهی شدهاند؛ تحولات لبنان و قدرتگیری شیعیان نزدیک به ایران در عراق، در کنار نفوذ معنوی روزافزون ایران در یمن و بحرین که حیاط خلوت عربستان سعودی محسوب میشوند، چالشهای عمدهای را برای نفوذ منطقهای عربستان ایجاد و عملاً توازن قوا را به نفع جمهوری اسلامی تغییر داده است. در چنین شرایطی، عربستان سعودی تلاش میکند تا با حمایت از گروههای تکفیری - تروریستی در سوریه، موازنه قوا در منطقه را تغییر داده و ناکامیهای خود در مقابل ایران را در سوریه جبران نماید. غافل از اینکه در معادلات داخلی سوریه، این سعودیها بودهاند که تاکنون بازی را باختهاند.
پندار غلط عربستان در مورد قدرت فزاینده ایران
سعودیها برای تضعیف و جلوگیری از گسترش روزافزون نفوذ ایران در منطقه، راهبردهای متعددی را بهکار گرفتهاند که ایرانهراسی و دامن زدن به منازعات شیعی - سنی و عربی - صفوی ازجمله اینراهبردهاست. بهعنوان مثال رسانههای وابسته به عربستان سعودی ازجمله العربیه، الاخباریه، الجزیره و دهها رسانه داخلی و منطقهای که پولهای کلانی از دربار سعودی دریافت میکنند، ایرانهراسی را یکی از رویکردهای مهم خبری خود قرار دادهاند، چنانکه ایرانهراسی و تبلیغات منفی بر علیه ایران و اینکه تهران در صدد احیای امپراتوری هخامنشی و صفوی و قس علی هذا میباشد، بهعنوان یک اصل و یک ارزش دروغین در دستگاههای رسانهای سعودی درآمده است.
اینکه رسانههای سعودی دائماً اعلام میکنند «ایران بهدنبال تسلط بر جهان عرب است»، «هدف اصلی ایران ایجاد آنچه امپراتوری صفوی خوانده میشود، بر ویرانههای منطقه عربی است»، «توطئه واقعی را برای سیطرهطلبی در منطقه عربی اجرا میکند» و تبلیغاتی از ایندست، همه گویای این واقعیت است که آلسعود بر مبنای محاسبات غلط خود عامدانه بهدنبال این است تا پای ایران را به مسائل ناگواری که در نتیجه اقدامات و دلارهای نفتی آلسعود در منطقه جاری است باز کند و جنگهای داخلی در یمن و عراق و سوریه را به دعوای عرب و عجم که در پی «احیای امپراتوری صفوی است» تقلیل دهد تا بهزعم خود به این وسیله نه تنها چهره بلکه نفوذ رو به افزایش ایران در معادلات منطقهای را تخریب کند. غافل از اینکه عربی - عجمی و یا عربی - صفوی کردن مسائل و تنشهای موجود در منطقه غرب آسیا از سوی عربستان که متأثر از اندیشههای ناسیونالیسم شدید عربی است در نهایت باعث تشدید تنشها شده و آنکه در این میان بیشتر از همه ضرر میکند، عربستان است.
اشاره به این نکته ضروری است که اصطلاح «ارتش صفوی» که از طرف رسانههای سعودی بازتولید و تبلیغ میشود، اشاره به جمهوری اسلامی و کلیه حامیان منطقهای او دارد که بهزعم سعودیها گسترش شیعه در جهان اسلام را همچون دولت صفویه در دستور کار دارد. در حقیقت رسانهها و حکام سعودی با استفاده از این تعبیر به یک کینه تاریخی اشاره دارند و آن اینکه دولت صفویه با تجهیز ارتشی نیرومند، موجبات تضعیف سیستم خلافت را فراهم آورد. با این کاربست و ابداع، مصطلحی به نام ارتش صفوی در مقابل دولتهای عربی، بهمنظور مفهومسازی از کینهای تاریخی بهکار میرود. به پندار سعودیها، جمهوری اسلامی بازتولیدشده قدرت صفوی معرفی میشود که هدف از رفتارهای منطقهایاش که از آن با تعبیر ارتش صفوی یاد میکند، اعمال هژمونی شیعه بر منطقه است.
موارد مذکور نشان میدهد که عربستان قدرت و نفوذ منطقهای ایران را بهدرستی درک کرده است، ولی در مورد علل، انگیزهها، پیامدها و راهبرد چگونگی مواجهه با آن به خطا رفته است. عربستان هنوز به این درک نرسیده که علت قدرتیابی ایران در منطقه ناشی از راهبرد و سیاستهای عقلانی مبنی بر تولید و استفاده بهینه از قدرت هوشمند، دیپلماسی و عقلانیت بوده است؛ نه توسعهطلبی و نظامیگری. ژئوپلیتیک منطقه نیز بستر مناسبی برای بازیگری ایران بهعنوان بزرگترین کشور حوزه خلیج فارس فراهم ساخته است.
علاوه بر این سعودیها انگیزهها و اهداف ایران را نیز بهدرستی درک نکردهاند. بهزعم آنان ایران بر پایه نوعی فرقهگرایی شیعی در صدد هژمونی و سلطه بر منطقه و تضعیف کشورهای سنیمذهب منطقه است، در حالیکه ایران بهعنوان یک بازیگر منطقی و امنیتطلب در پی تأمین و تضمین امنیت ملی خود آنهم بهصورت مسالمتآمیز بوده است. در واقع عربستان و متحدین منطقهای آن در چارچوب فرقهگرایی با حمایت از گروههای تکفیری در عراق، سوریه و اکنون در یمن، دست به نظامیگری و توسعهطلبی فرقهای زدهاند.
ارزیابی نهایی
در پایان باید گفت عربستان سعودی یکی از معدود کشورهایی است که بیشترین تلاش خود را برای بحرانسازی و تنشزایی در منطقه انجام میدهد. میتوان گفت که عربستان سعودی در سیاستهای خود اصل حفظ وضع موجود را دنبال میکند که مؤلفههایی چون موازنه منطقهای، مخالفت و مبارزه با کانونهای انقلابی در منطقه، تأکید بر رهبری جهان عرب و جهان اسلام وترویج اصول و ارزشها را در بر میگیرد لذا بهعنوان ارزیابی نهایی باید تأکید داشت با شکلگیری خیزشهای مردمی در جهان عرب، منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا، شاهد سقوط دولتهای محافظهکار و متحد غرب و عربستان بود. سقوط این دولتها که در نتیجه انقلابهای عربی - اسلامی صورت گرفت بهخصوص از دو جنبه، عربستان را نگران کرده است: اول اینکه عربستان سعودی با سقوط متحدین اصلی، خود را در وضعیت و موقعیت ضعیفتری نسبت به گذشته میبیند و این موجب میشود تا از اهمیت استراتژیک و نفوذ و تأثیرگذاری این کشور در منطقه بهخصوص در قیاس با سایر رقبای منطقهای کاسته شود. دوم اینکه محور اعتدال عربی یا محافظهکاری عرب در مقابل محور موسوم به مقاومت، در جریان تحولات و دگرگونیهای منطقه تضعیف گردید چراکه با سقوط مصر و نگرانی کشورهای عربی، فرصت خوبی برای محور مقاومت فراهم گردیده است. این نگرانی در موضع تهاجمی عربستان نسبت به سوریه مشهود است.