کد خبر 542299
تاریخ انتشار: ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۲

به يكى از دوستان گفتم: شنيده‌‏ام خداوند به شما فرزندى عطا فرموده است؟ در جواب من خيلى زيبا گفت: خداوند افتخار تربيت يكى از بندگانش را به من عطا كرده است!

به گزارش مشرق، آنچه در پی می‌آید گوشه‌ای از خاطرات جذاب و پندآموز حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی است که توسط خبرگزاری حوزه منتشر شده است.
***
* جواب نغز امام (ره) به ماموران تركيه‏
زمانى كه امام خمينى(ره) در تركيه تبعيد بودند، ماموران اطلاعاتى تركيه براى اينكه امام را بترسانند، ايشان را به منطقه‏اى بردند و گفتند: چهل نفر از علماى تركيه عليه حكومت سخنى گفتند و اعدام شدند و اينجا به خاك سپرده شدند. حضرت امام (ره) فرمود: عجب!! اى كاش در ايران هم چهل نفر از علما شهيد مىشدند تا ما از علماى تركيه عقب نمانيم.

* قصّه از جاى ديگرى آب مى‏خورد!
به خانه پدر دو شهيد در همدان رفتم؛ وی نقل مى‏كرد روز عيدى به منزل آخوند ملاعلى همدانى رفتم. مردم به زيارت آقا مى‏آمدند، نوبت به فقرا كه مى‏رسيد آقا از زير تشك پولى برمىداشت و به آنها مى‏داد. گفتيم: به يقين آقا پول زيادى زير تشك ذخيره كرده است. از قضا آقا براى كارى از اتاق بيرون رفت، ما شيطنت كرديم و تشك را برداشتيم تا ببينيم چقدر پول هست؛ ديديم هيچ نيست! گفتيم: لابد تمام شده است. آقا برگشت و سرجاى خود مستقر شد و فقيرى‏ وارد شد، ديدم آقا دست زير تشك کرد و به او پولى داد؛ فقير بعدى آمد باز هم آقا از زير تشك به او پولى داد! فهميديم قصّه از جاى ديگرى آب مى‏خورد.

* دادن روحیه به خلبانان
جمعى از خلبانان به خانۀ خلبانى رفته و به همسرش گفتند: متأسفانه شوهر شما از مأموريت برنگشته، حالا نمىدانيم اسير شده يا شهيد. همسر خلبان گفته بود: راضي‌ام به رضاى حقّ، اگر عمر داشته باشد هر كجا باشد، خدا حفظش مى‏‌كند و اگر عمرش سر آمده باشد، در آسمان باشد يا زمين، خداوند جانش را مى‏گيرد. خلبانان كه با دلهره و نگرانى و براى دلدارى به آنجا رفته بودند، از برخورد اين زن قهرمان، خود روحيه گرفتند.

* تقدیرنامه کارخانۀ ساعت‌سازی غربی به مرد قمی
پيرمرد ساعت‌سازى در قم می‌گفت: به فلان كارخانه ساعت‌‏سازى در يكى از كشورهاى غربى نامه نوشتم كه در ساختن ساعت اگر اين دقّت را بكنيد زيبايى و دوام ساعت شما بيشتر خواهد شد. الآن نزديك چهل سال است كه از آن تاريخ‏ مى‏گذرد و هر سال وقتى تاريخ ارسال آن نامه مى‏رسد، تقديرنامه‏اى از آن كارخانه براى من مى‏رسد.

* اعزام نماينده به دعای کمیل
يكى از دوستان مى‏گفت: به محلى رفتم تا دعاى كميل بخوانم؛ به جاهاى مختلف اعلام كردم، امشب دعاى كميل است. گروهى پيغام فرستادند؛ ما خود نمى‌توانيم در مراسم شركت كنيم، امّا نمايندۀ خود را مى‏فرستيم. گفتم: مناجات با خداست، نه آئين‌‏نامه ادارى. دعاى كميل كه نماينده‏بردار نيست.

* دروغگوى نابغه
در زمان طاغوت نيمه شب، دزدى وارد حرم حضرت معصومه(س) شد. ضريح را شكست و پول‌ها را در يك گونى ريخت و فرار كرد؛ امّا در يكى از خيابان‌‏هاى قم دستگير شد. از او پرسيدند با چه جرأتى و چرا اين كار را كردی؟گفت: من امام رضا (ع) را در خواب ديدم، فرمود: اطراف حرمِ مرا مى‏خواهند توسعه دهند و پول كم است، امّا خواهرم معصومه پول زيادى دارد. تو به عنوان نماينده من برو و از آنجا هزينه كن!! گفتم: الله اكبر! عجب دروغگوى نابغه‏اى است!

* علامه حلّی زمينه‌ساز شیعه شدن ايرانى ‏ها
عشق و علاقه ما به اهل ‏بيت(ع) به خاطر ساعتى مباحثه علّامه حلّى (ره) است. علّامه حلّى(ره) با سلطان خدابنده مباحثه كرد و در پايان سلطان محمّد خدابنده گفت: حالا فهميدم كه راه تشيّع حق است و زمينه گرايش مردم ايران را به تشيّع به وجود آورد.

* آرزوی شهید مطهرى در مورد نماز جمعه
پس از شهادت مطهرى(ره) از جيب لباسش يادداشتى بيرون آوردند كه در آن براى يادآورى خود نوشته بود: هنگامى كه خدمت امام(ره) رسيدم مسئله نماز جمعه را مطرح كنم تا اين مراسم عبادى سياسى اجتماعى آغاز شود. آرى نماز جمعه از آرزوهاى شهید مطهرى بود، آن مرد بزرگ در ثواب نمازهاى جمعه شريك است.

* جای دادن مُهر نماز در عمامه
عالِم بزرگواری را سراغ دارم كه مُهر نمازش را در عمّامه خود جا مى‏داد، چون احساس مى‏‌كرد اگر تربت امام حسين (ع) در جيب لباسش باشد، ممكن است توهين باشد. خاك كربلا جايش روى سر انسان است، چون امام حسين روى اين خاك پرپر شد.

* اطاعت محض شهيد محراب از امام (ره)
شهيد محراب آيت الله صدوقى از جبهه برگشته بود، بسيار خسته و مريض‌حال وارد منزل پسرش در تهران شد و گفت: تصميم دارم 15 روز استراحت كنم. فرداى آن روز در جماران خدمت ‏امام (ره) رسيد، امام پرسيد: شما كى به يزد برمى‏گرديد؟ ايشان گفت: امروز، فردا. بعد از برگشتن از نزد امام(ره)، فرزندش گفت: پدرجان! شما گفتيد 15 روز مى‏مانم! جواب داد: بنا داشتم 15 روز بمانم، امّا از سؤال امام فهميدم كه مى‏گويند؛ برگرد يزد. لذا اطاعت از ولىّ ‏امر مى‏كنم.

*توجه روح حضرت امام(ره) به مسائل جامعه اسلامى
راديو با يكى از آزادگان مصاحبه مى‏كرد، از او پرسيد: شما كى فهميدى كه آزاد مى‏شوى؟
گفت: چند ماه قبل.
مجرى پرسيد: چند ماه قبل كه خبرى نبود؟! گفت: چند ماه قبل حضرت امام (ره) را در خواب ديدم و از ايشان پرسيدم ما كى آزاد مى‏شويم؟ امام (ره) فرمود: روز شهادت شهيد رجائى و باهنر شما در يزد خواهى بود. بعد از بيدار شدن از خواب فهميدم كه روح حضرت امام (ره) به مسائل جامعه اسلامى توجّه دارد و شروع به روز شمارى کردم و منتظر 8 شهريور بودم.


خاطراتی پندآموز از زبان قرائتی
* زندانی 12 ساله در رژیم طاغوت
در خدمت رهبر معظم انقلاب در دوران رياست جمهورى ايشان، وارد يكى از كشورهاى آفريقايى شديم. رئیس جمهور آن كشور گفت: من هفت سال زندان بوده‏ام و حق دارم رئيس جمهور كشورم باشم. در جمع هيئت همراه، يكى از روحانيون دوازده سال سابقه زندان داشت؛ آقا در پاسخ رئيس‌جمهور فرمود: اين آقا كه مى‏بينيد در رژيم طاغوت 12 سال زندان بوده و توقّع هيچ پُست و رياستى ندارد.

* تقسيم اتاق‌ها براساس نياز نه پُست و مقام!
شهيدرجائى در زمان رياست‌جمهورى خود گفته بود: من مى‏خواهم وزراى من كوچك‌ترين اتاق هاى وزارتخانه را داشته باشند. يعنى اتاق‌ها براساس نياز تقسيم شود، نه براساس پُست و مقام.

*‏ هر دعايى كه آورده ‏ام يك بار خوانده‌‏ام
به مرحوم شيخ عباس قمى(ره) گفتند: اين همه دعا كه در كتاب مفاتيح آورده‏اى خودت خوانده‌‏اى؟ گفت: هر دعايى كه آورده‏ام لااقل يك بار خوانده‏ام تا از كسانى نباشم كه امر مى‏‌كنند، امّا عمل نمى‌كنند.

* در خانۀ من گناه شد!
شخصى در منزل حضرت امام خمينى(ره) جمله‏اى عليه يكى از مراجع گفت. همين‌كه امام شنيد، آنقدر عصبانى شد كه درس را تعطيل كرد و فرمود: در خانۀ من گناه شد.

* عمل نیک پیرمرد کاشانی و بازخورد آن بعد از مرگش
در كاشان پيرمردى بود كه فرزندى نداشت، ولى هميشه مقدارى شكلات در جيبش مى‏‌گذاشت و به بچه‌‏ها مى‏داد. الآن سال هاست كه از دنيا رفته و بچه ‏هايى كه از دست او شكلات گرفته ‏اند، هر شب ‏جمعه شيرينى و شكلات ‏خریده و براى او خيرات مى‏‌كنند.

* روش کاسب کاشانی در مبارزه با دروغگویی
كاسبى در بازار كاشان بود كه به شاگرد خود مى‏گفت: اگر مشترى آمد و قيمت جنس را پرسيد و من دروغ گفتم، تو به صورت من تُف بينداز تا من دست به چنين كارى نزنم. قرار ما اين است اگر اين كار را كردى نصف مغازه‌‏ام را به تو مى‏دهم و اگر در برابر انحراف و عمل شيطانى من سكوت كنى‏ اخراجت مى‏كنم.

*‏ حافظ قرآن یا محافظ قرآن
در سرزمين حجاز از يكى از شخصيّت‏‌هاى ايران پرسيدند: شما در ايران چند نفر حافظ قرآن داريد؟ گفته بود: ما حافظ قرآن كم داريم، امّا محافظ قرآن زياد!!

* علت تولد حضرت على(ع) در كعبه
عبدالفتاح عبدالمقصود از دانشمندان بزرگ اهل تسنن در مصر است. مرحوم شهيد مفتح قبل از انقلاب وی را به ايران دعوت كرد. يك روز او را به قم آورد تا در جمع فضلا صحبت كند. از جمله مطالب جالبى كه اين عالم سنّى در جمع علماى شيعه گفت، اين بود: آيا مى‏دانيد چرا حضرت على (عليه السلام) در كعبه به دنيا آمد؟ خودش در پاسخ گفت:به نظر من چون مردم به سوى كعبه نماز مى‏خوانند خداوند طرحى ريخت تا هر كس كه به كعبه توجّه مى‏‌كند به على(ع) نيز توجّه كند و به اين دليل محل تولد حضرت على كعبه شد.

خاطراتی پندآموز از زبان قرائتی
*‏ مال ما كه نبود!
يكى از دوستان مى‏‌گفت: فكر مى‏‌كردم به‏ مراحلى از خودسازى رسيده‌‏ام؛ امّا امتحانى پيش آمد كه از خود خجالت كشيدم. در حال مسافرت بودم كه چمدانى از بالاى اتوبوس افتاد، به تصوّر اينكه چمدان من است، فرياد زدم: آقاى راننده چمدان! چمدان! بعد كه فهميدم چمدان مال ديگرى است، آرام شدم و گفتم: الحمدلله مال ما كه نبود.

* يا همۀ پول را ببر و يا همۀ خمس را بده!
شخص سرمايه‌دارى مبلغ قابل توجهّى پول را به عنوان خمس و سهم امام، خدمت حضرت امام خمينى(ره) آورد و از امام خواست كه خمس ماشينش را نگيرد! امام(ره) فرمود: شما بر ما منّت ندارى، بلكه ما بر شما منّت داريم، چون شما با دادن خمس نجات پيدا مى‏كنيد و مسئوليّت چگونگى مصرف آن به گردن ما مى‏افتد. يا همۀ پول را ببر و يا همۀ خمس را بده.

* مجتهد اعظم
مدرسه‏اى در تهران است كه موقوفات ميليونى و سنگين دارد. در وقف ‏نامه نوشته شده كه موقوفات اين مدرسه بايد زير نظر مجتهد اعلم تهران هزينه شود. اين موقوفه نزد حضرت آيت اللَّه خوانسارى (ره) بود تا اينكه حضرت امام (ره) به تهران تشريف آوردند. آقا فرمود: اگر تا حالا من مجتهد اعلم تهران بوده‏ام، امّا از اين به بعد به امام خمينى بدهید، چون ايشان اعلم است. خدمت حضرت امام (ره) رسيدند، امام فرمود: اگر هم من اعلم باشم، مجتهد تهران نيستم. من به صورت موقّتى در تهران مستقر شده‏ام، به خود آيت‌الله خوانسارى برگردانيد.

* تشییع جنازه شهید پس از وحدت و آشتی
وقتى پيكر پاك يكى از بسيجيان وارد شهر شد، وصيتنامه او را خواندند كه نوشته بود: اگر جنازه مرا به شهر آوردند مرا دفن نكنيد مگر اينكه دو گروه سياسى شهر با هم آشتى كنند. صحنه عجيبى پيش‏ آمده بود، طرف‌هاى دعوا در حالى كه براى شهيد اشك مى‏ريختند، همديگر را در آغوش كشيدند. اين گونه يك جوان بسيجى حتّى پس از شهادت، از جنازه‌اش براى وحدت و آشتى بين مسلمين استفاده كرد.

* سینه زن امام حسین (ع) و زنجیر طلا
يكى از دوستان مى‏‌گفت: در مراسم سينه ‏زنى جوانى را ديدم كه زنجير طلا به گردن آويخته و حسين، حسين! مى‏گويد. به او گفتم: آقا! اين دستى كه براى حسين (ع) به سينه مى‏زنید، چقدر خوب است از حرام دورى كند و دل امام حسين (ع) را خوش كند و اين زنجير طلا را از گردن در آوَر. گفت: چشم آقا و زنجير را در آورد.

* مصلّی، بزرگ ولى ساده‏
حضرت امام خمينى(ره) در پاسخ نامه آيت الله خامنه‏اى و آقای رفسنجانى نوشتند كه مصلاى تهران بزرگ باشد، امّا ساده، به طورى كه هر كس وارد مصلَّى مى‏شود ياد مساجد صدر اسلام بيفتد.

* بوسه بر درب مسجد
عالمى بزرگوار را در نجف ديدم كه هنگام ورود به مسجد، درب مسجد را مى‏بوسيد و وقتى از مسجد بيرون مى‏رفت، باز درب مسجد را مى‏بوسيد. اين كار نشان‌دهنده مقدّس بودن مسجد است.

* از اين به بعد جاى بوسۀ مرا نتراشيد!
يكى از محترمين تهران كه به زيارت حضرت آيت‌الله شیخ عبدالکریم حائرى (ره) مؤسّس حوزه علميه قم رفته بود، صورتش را تراشيده بود. وقتى خدمت آقا رسيد، آقا پس از آنكه صورتش را بوسيد، فرمود: اگر به من علاقه داريد از اين به بعد جاى بوسه مرا نتراشيد! آن مرد قبول كرد و گفت: چشم آقا.

* حدیثی از سه امام در عظمت حضرت معصومه (س)
در خدمت استادم حضرت آيت‌الله‌العظمی فاضل لنكرانى (ره) بودم، صحبت از اين حديث به ميان آمد؛ هركس فاطمه معصومه (س) را در قم زيارت كند، بهشت بر او واجب مى‏شود. از ايشان پرسيدم؛ چطور مى‏توان چنين حديثى را باور كرد؟ ايشان فرمود: اين حديث از سه امام بزرگوار، امام رضا و امام كاظم و امام صادق عليهم‌السلام نقل شده و سندى بسيار محكم دارد و اين امر نشانه عظمت اين بانو است.

* شکنجه و حقوق حرام
يكى از علماى بزرگوار كه از مدرّسين حوزه علميه قم هستند مى‏گفت: در رژيم شاه وقتى مرا دستگير كرده و به زندان انداختند، مأمورى خيلى مرا اذيت مى‏كرد. به او گفتم: چرا اينقدر اذيت و آزار مى‏‌كنى؟ گفت: آقا ما از شاه حقوق مى‏گيريم، اگر اين‌كارها را نكنيم كه حقوقمان حرام مى‏شود!

* افتخار تربيت يكى از بندگان خدا
به يكى از دوستان گفتم: شنيده‌‏ام خداوند به شما فرزندى عطا فرموده است؟ در جواب من خيلى زيبا گفت: خداوند افتخار تربيت يكى از بندگانش را به من عطا كرده است!

* مهلت آرى، بخشش نه!
در زمان رياست جمهورىِ حضرت‌آيت‌‌الله خامنه‌‏اى، در خدمت ايشان به عنوان هيأت همراه به‏ يكى از كشورهاى اسلامى رفتم. ايشان به رئيس جمهور آنجا فرمود: بدهى ما را نمى‌دهيد؟. او در جواب گفت: قرآن مى‏فرمايد: «وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَيْسَرَةٍ» به آدم بدهكار مهلت دهيد. ايشان فرمود: تا اينجا را مى‏پذيرم، امّا قسمت بعد آيه را نخوانيد كه مى‏فرمايد: «وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ»؛ (و در صورتى كه به راستى قدرت پرداخت ندارد) براى خدا به او ببخشيد،که این برای شما بهتر است. (بقره، 280)

* اقتدار مرحوم آيت‌ا‌لله ملاعلى كنى در برابر ناصرالدين شاه
مرحوم آيت‌الله ملاعلى كنى به ناصرالدين شاه فرمود: شنيده‌ام مى‏‌خواهى با خانمت به اروپا بروى آن هم بى‏ حجاب! به شما بگويم اگر با خانمت به اروپا بروى، در برگشتن نه تو را راه مى‏‌دهم و نه خانمت را. ضمناً نخست ‏وزيرى كه اين برنامه را ريخته همين الآن بايد استعفا بدهد. ناصرالدين شاه از ترس، نخست ‏وزير را بركنار و بدون خانمش به اروپا رفت!

* عاقبت وقت نگذاشتن برای تربیت فرزند
منزل يكى از محترمين تهران بودم، پسرش از منافقين فرارى بود. پدر، عالمى وارسته و پسر، منافقى فرارى!؛ درباره اينكه چطور شد پسرش اين گونه شد، گفت: به تربيت پسرم نرسيدم. از صبح زود تا آخر شب اينجا و آنجا سخنرانى و برنامه‌‏هاى علمى و تحقيقى داشتم، ولى از فرزندم غافل شدم. الآن چوبش را مى‏‌خورم. همه اعضاى خانواده در اين غم مى‏‌سوزيم كه چرا بايد جوانى از خانواده ما به اين راه كشيده شود.
الآن مى‏فهمم كه على ‏بن ابي‌طالب(ع) كه فرمود: هركس بچه‏اى دارد، بايد بچه شود يعنى چه. يعنى پدرها بايد در خانه ژِست پدرى را كنار بگذارند و با بچه‌‏ها همبازى و همراز شوند.

* کتابی بالای همۀ کتاب‌ها
شخصى كتابخانه بزرگ و كتاب‏هاى مهمى داشت. يك كتاب را در جعبه‏اى بالاى همه كتاب‌ها گذاشته بود. هر كه مى‏آمد، سؤال مى‏‌كرد كتاب داخل جعبه چه كتابى است؟
يكى مى‏‌گفت: شايد خيلى قديمى است، ديگرى مى‏‌گفت: لابد جلدش از پوست است و... آخر از او پرسيدند: اين چه كتابى است كه اينقدر احترامش را دارى؟گفت: كتاب كلاس اوّل است. اگر كتاب اوّل را نمى‌خواندم، موفق به خواندن كتاب‌‏هاى بعدى نمى‌شدم.
منبع: کیهان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۰۸:۵۱ - ۱۳۹۴/۱۲/۱۱
    0 0
    این بخش "قرائتی" سایتو بیشتر کنید خیلی خوبه مطالب این قسمت
  • ۱۰:۴۲ - ۱۳۹۴/۱۲/۱۱
    0 0
    عالی بود

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس