کد خبر 539359
تاریخ انتشار: ۴ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۳:۴۸
به گزارش مشرق، منصور نظری به مناسبت ایام شهادت بی‌بی دوعالم فاطمه زهرا سلام‌الله علیها قطعه مثنوی «اسرار عشق» را سروده است و آن را تقدیم کرده است به شهدای مدافع حرم اهل‌بیتعلیهم السلام.


گفتم کجا، گفتا دمشق - گفتم چرا، گفتا که عشق

گفتم وَ کِی، گفتا که حال - گفتم بمان، گفتا محال

گفتم مرو، گفتا که لا - برپاست آنجا کربلا

باید ولی یاری کنم - زینب علمداری کنم

گفتم چه داری با حسین - گفتا وفای عهد و دِین

گفتم حرامی بسته راه - گفتا که زینب بی‌پناه

گفتم که راه چاره چیست - گفتا فقط آزادگیست

گفتم مرو خوبم ز دست - گفتا که زینب بی‌کَس است

گفتم خطر دارد بسی - گفتا چرا دلواپسی

گفتم که جان باید دهی - گفتا که دارم آگهی

گفتم چرا پس می‌روی - گفتا به برهانی قوی

گفتم چه آن برهان توست - گفتا همان عهد نخست

گفتم که منظورت چه است - گفتا، ازل، عهد الست

زان دم که گفتیمش بلی - شد سهم شیعه کربلا

او آفرید از این‌همه - ما را به عشق فاطمه

در آن سحرگاه خیال - از ابر عشق و شور و حال

بارید باران از جنون - شد خاک شیعه گِل ز خون

گفتم که یعنی شیعه چیست - گفتا به زهرا واله گیست

گفتم تو را در سینه چیست – گفتا که شور عاشقیست

گفتم که این شور از کجاست - گفتا ز عشق کربلاست

گفتم چه باشد کربلا - گفتا همه عشق و ولا

گفتم چه داری آرزو - گفتا به خون گیرم وضو

گفتم کجا خوانی نماز - گفتا که با مهدی حجاز

گفتم دریغا روی تو - خونین شود گیسوی تو

گفتا خوشا گلگون شدن - چون لاله رنگ خون شدن

گفتم تویی آخر جوان - بهر دل مادر بمان

گفتا که باید رفتنم - گلگون‌کفن پوشد تنم

گفتم مرو، گفت الوداع - گفتم چرا، گفتا دفاع

گفتم کجا، گفتا حرم – از دختر پیغمبرم

من شیعه‌ام اهل ولا - باید روم تا کربلا

باید که جان بازم عشق - در کربلایی چون دمشق

من شیعه‌ام لبریز درد - کی من هراسم از نبرد

بر یاس نیلی گشته فام - گیرم عدو را انتقام

گفتم بگو از عشق خاص - گفتا که سیلی خورده یاس

گفتم که محبوبت که است - گفت او که پهلویش شکست

گفتم که زهرا کیست او - گفتا که سیلی خورده رو

گفتم که سیلی زد به او - گفت هر که حیدر را عدو

گفتم بگو اسرار عشق - گفتا که سر بر دار عشق

گفتم تو را کِی عیش و نوش - گفتا علم گیری به دوش

گفتم چرا آشفته‌ای – گفتا غم بنهفته‌ای

گفتم بگو بنهفته غم - گفتا حرامی و حرم

گفتم چه بُغضت در گلو - گفتا غم معجر و مو

گفتم چه جویی در دمشق - گفتا که جانبازی به عشق

گفتم مرو با ما بمان - آنجا نمی‌یابی امان

گفتا امان در کربلاست - خوش شیعه را رنج و بلاست

گفتم چه خواهی یاس را - گفتا شدن عباس را

گفتم سرت از تن جدا - گردد به دست اشقیا

گفتا فدای فاطمه - پا و سر و دستم همه

گفتم اگر گردی هلاک؟ - صد پاره تن افتی به خاک ؟

گفتا که می‌گردم شهید - در پیش زهرا روسفید

گفتم نه اجباریست این – راهی دگر را برگزین

گفتا که هیهات و دریغ - گیرم جز این دیگر طریق

خواهی ز من در کربلا - در بحر پر موج بلا

در دشت خون‌بار دمشق - تنها نهم بانوی عشق

گفتا به گلبانگی ستیغ - کوفی شدن ما را دریغ گویم

رفت او علم بر دوش و مست - تیغ دودم بگرفته دست

با خنده رفت او تا دمشق - گردد شهید راه عشق

رفت و خبر آمد از او - بگرفته با خونش وضو

آمد خبر او شد شهید - اسرار حق را جمله دید

از کربلای در دمشق - آن رفته بازآمد به عشق

بازآمد اما غرقه خون – همچون شقایق لاله‌گون

او از دیار مست‌ها - آمد ولی بر دست‌ها

آمد ولی گلگون‌کفن - غرقابه در خون پاره تن

آمد ولی خون‌بار عشق - مه رو شهیدی از دمشق

گفتم کجا بودی هلا – گفتا که دشت کربلا

گفتم بگو دیدی چه را - گفتا که کوچه ماجرا

در کوچه آتش بود و یاس –غوغای اشک و التماس

دیدم علی را بسته دست - پهلوی زهرا در شکست

آنجا که دریا شبنمی است - دیدم خدا خون می‌گریست

گفتم دگر دیدی چه پس – گفتا خدا طور و قبس

دیم ولا را در بلا - دیدم به پا صد کربلا

دیدم به چشم خود خدا - بر نیزه‌ها رأسی جدا

گفتم چه آوردی نشان - گفتا مزاری بی‌نشان

گفتم که ما را چاره چیست - گفت او که تنها عاشقیست

گفتم سعادت در کجاست - گفتا که تنها کربلاست

گفتم همه درد است و رنج - گفتا که یوسف را ترنج

گفتم بدانجا راه، چون؟ - گفتا که تنها راهِ خون

چون همت آن سردار عشق - باید شدن بر دار عشق

چون پانهی در را ه خون - از تن چو گردد سر نگون

زان پس شوی چون عین لا - آندم رسی در کربلا

آنجا خدابینی به‌عین - بر نیزه‌ها رأس حسین

گفتم بگو با ما ز یار – گفتا که باید انتظار

گفتم که از او کو خبر - گفتا تحمل تا سحر

گفتم ظهورش کو نشان - گفتا که آشوب جهان

گفتم یمن، گفتا که آه - تنها غریب و بی‌پناه

گفتم وصیت داری‌اش - گفتا یمن را یاری‌اش

گفتم وصیت کن تو بیش - گفتا خراسانی به‌پیش

گفتم بگو اسرار نو ر - گفتا که او دارد ظهور

گفتم وَ کِی؟ گفت عن‌قریب - بگرفته عالم بوی سیب

به امید ظهور حضرت یار ....


سه‌شنبه 4 اسفندماه 1394

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 6
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 0
  • مادر ۱۴:۲۹ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۴
    0 0
    بگذار عشق زمین گیر شود بعد برو لااقل غصه و غم پیر شود بعد برو اگرم قصد سفر داشته ای پرده گشای چشمم از دیدن تو سیر شود بعد برو...
  • ۱۷:۳۴ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۴
    0 0
    فدای دل سوخته ات مادر جان
  • رهرو قدس ۰۲:۱۹ - ۱۳۹۵/۰۱/۲۴
    1 0
    لبیک یامهدی
  • امیرحسین ۱۱:۱۷ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۴
    1 0
    این شعر بسیااار زیباس... هزت قلوب جدا
  • ۱۱:۲۳ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۴
    1 0
    سوم محرم 95 یادش بخیر
  • یگانه قربانپور IR ۱۲:۰۱ - ۱۳۹۷/۰۱/۰۴
    1 0
    عالی بود واقعا لبیک یا زهرااا..... لبیک یا حسین ......

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس