وحید اسلامی نویسنده ، کارگردان و منتقد سینمای کشور قطعه شعری که با عنوان این حج علمداران با موضوع فاجعه منا که بازتاب مطلوبی در فضای رسانه ای کشور داشته را به حاجی شهید وحید اسلامی یکی از شهدای حج تقدیم کرد.

گروه فرهنگی مشرق- گاهی اتفاقات عجیبی پیش می‌آید که حتی تصورش هم سخت است. این اتفاق هم یکی از آن اتفاق‌هاست. یک کارگردان سینما بعد از مطلع شدن از واقعه منا متاثر می‌شود و شعری می‌گوید که در یک خبرگزاری کار می‌شود. همان روز خانواده یکی از شهدای منا که دقیقا هم‌نام او بوده است با وی تماس می‌گیرند. وحید اسلامی- کارگردان فیلم پرفروش دزدان خیابان جردن به مشرق گفت: بعد از سرودن این شعر که با استقبال رسانه ها رو به رو شد و بعد از آن وقتی مطلع شدم که یکی از شهدای این واقعه همنام بنده است تصمیم گرفتم به صورت نمادین این شعر را که عنوانش کباب دل است اما در رسانه ها به نام "این حج علمداران" منتشر شد را تقدیم این شهید بزرگوار از کاروان 24019 حج کنم.


شعر کارگردان سینما برای شهید همنامش / این حج علمداران



وی خاطرنشان کرد: نسخه نهایی این شعر که شامل هفت فصل می شود را تقدیم ایشان خواهم کرد عنوان این مطلب در ابتدا از یک مصرع از دیوان حضرت حافظ یعنی "بوی دل کباب من آفاق را گرفت" آمده و سپس به حج علمداران تغییر یافت.

اسلامی در ادامه تصریح کرد: ممکن است از نظر آوا و نه محتوا این متن شبیه به شعر عید آمد حضرت مولانا باشد که این اتفاق به صورت ناخودآگاه صورت گرفته و به دلیل قافیه مشترک آن و ردیف شد است. البته شعرایشان ردیف تا هست چنین باشد را اضافه دارد و واقعا شعر است. امید که کباب دل در حد قطره ای باعث تسلای خانواده های این فاجعه و ایران اسلامی باشد.

این کارگردان ادامه داد:  با توجه به ایام سوگواری سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) تصمیم گرفتم این مطلب را که شاید سهم کوچکی از یک فرد در قبال فاجعه منا باشد را تقدیم بازمانگان این عزیزان کنم فاجعه ای که آن را می توان حماسه انسانی در ادامه عاشورایی حسینی دانست و مثل ثار الله صدها جان فدای الله شد. الله لفظ جلاله ای که به یقین زیباترین کلمه ای است که تاکنون خلق شده و تلاش می کنم تا همواره پروردگار را الله خطاب کنم.

شعر کارگردان سینما برای شهید همنامش / این حج علمداران

وی خاطرنشان کرد:  نکته جالب و نادر اینکه وحید اسلامی تقدیم به وحید اسلامی، تصورات مختلفی را در نگاه اول اینجا می کند. چیزی که درظاهر شبیه یک شوخی است. گویی این شعر را یک روح سروده است.
وی ادامه داد: این شعر را به روح این شهید بزرگوار از کاروان 24019 با مقصد دیدار خداوند، تقدیم می کنم. از سوی دیگر متاسفم از این‌که بعد از اعلام اسامی با وجود سال ها فعالیت در سینما کسی از اهالی این حوزه نگران بنده نشد که اهمیتی ندارد.

وحید اسلامی کارگردان فیلم سینمایی دزدان خیابان جردن خطاب به شهید همنام خود افزود: آقای وحید اسلامی اینجا تعداد هنربندان بیش از هنرمندان است. عارفی را در خون جگر غوطه ور می کنند اینجا تنها نگران آقازاده ها می‌شوند.  ما را که نه پول پدر، نه سفارش ، تنها لطف خالق هستی فیلمساز کرد نیست درمان القیاس..آنهم با کارگردانی فیلمی که در زمانه خود بسیار پرفروش با بییش از چهارصد هزار مخاطب در سالن سینما بود.

این کارگردان در بخشی دیگر از این مطلب ضمن تقدیم این شعر به روح بنیان گذار انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) با مقدمه ای این شعر را به مقام معظم رهبری تقدیم  کرد و گفت: امیدوارم با توجه به تاکید مقام معظم رهبری مبنی بر عدم فراموشی فاجعه منا نسبت به انعکاس مناسب این مطلب اهتمام ورزند ضمن اینکه در صورت فراهم شدن شرایط لازم، بنده آمادگی این دارم که شعر حج علمداران را در مراسمی نمادین به خانواده این شهید بزرگوار تقدیم کنم. 

قلب پدر شکسته ، داغی به سینه دارد
چون تکه های جانش، تقدیم آسمان شد


فصل اول) مقدمه:

ما خانه به خانه خون، سرتا به قدم گلگون
دریا به دریا جان، در راه تو قربان شد
ما جمله عجین عشق، معجون سراسر جان   
خونابه پل پیوند، خورشید شبستان شد
از مروه صفا رفتیم، تا پیش خدا رفتیم
احرام نمی بندیم، او محرم جانان شد
یکباره نفس دادیم، ما جمله قفس دادیم
معشوق دگر کافیست، معبود نمایان شد  
نوریم به سر شوریم، مهمان هوالنوریم*
در سلطنت تابان، جانها غزل خوان شد
عیدیم و سراسر پاک، از پای به سر درخاک
جهل عرب باقی است، خون ضامن قرآن شد
(*خداوند نورآسمان ها و زمین است. حضرت مولانا: خیمه جان از ستون نور پاک... نور پاک از تابش سیمای او)

.............................

پالوده عشق و جان، معشوق هزار انسان
خون جگر و دیده، سرمایه یاران شد
ما جمله یکی گشتیم ، مولود و  ولی با هم
صحرای دل و جانم، با عشق گلستان شد
مستقم ز جام حق، وز سوز کباب دل
ماه و قمر و زهره، دلداده مستان شد
می نوش خدا اینجاست، در انجمن پاکان
این حج علمداران، افسانه انسان شد
این عالم برزخ نیست، اینجا صراتی نیست
ملک ملکوت است این، کاشانه جانان شد
حاجی مبارک باد، این شهد و شکر با هم
با حج تو خوان حق، چون باغ شهیدان شد

............................

قلب پدر شکسته، داغی به سینه دارد
چون تکه های جانش، تقدیم آسمان شد

.....................................

فصل دوم) شهادت:

کی دیده خون انسان، رودی چنین شتابان؟
دریاچه ای ز دیده، از هر طرف عیان شد
داد از سر تکیده، پژمرده هر دو دیده
یا آن دلی که ویران، در استخوانمان شد
پایی که جا نمانده، دستی که شد خمیده
دندان شکسته در کام، ویرانگر زبان شد
جسمی خمیر می شد، جانی که چکه می کرد
باران خون انسان، در پای ظالمان شد
چون ساقمان شکسته، زانو به گل نشسته
امروز قامت ما، هم قد کودکان شد
مادر فدای کودک ، کودک به پای مادر
هر مرد، طفل خردی، همراه مادران شد
انسان خرده ماییم، اینک خمیر انسان
تعبیر واقعیت، ازحرف خستگان شد*
(*اشاره به جمله ای که هنگام خستگی می گوییم: خورد و خمیر شدیم)

.........................................

فصل سوم) پرواز:

با انهدام جان ها، در اتصال جانان
صدها فرشته دیدیم، همراه سالکان شد
با تار و خون دیده، در پود خاک تیره
فرشی چنین گرانجان، تقدیم ساربان شد
وقتی که می پریدیم، از نور جان انسان
خورشید نقطه ای کور، در پیش شاهدان شد
اینجا حدیث جان بین، اعجاز آدمیت
آتش سرای انسان، عنوان کارون شد*
توفان دیده و دل، با انفجار سینه
از کهکشان گذر کرد، غوغای ساکنان شد
اینک پیاله پر کن، از خون داغ انسان
امروز بخشش جان، امضای حاجیان شد
ما خشم جاودانیم، آتشفشان انسان
دریای آه و افغان، تا آخرین مکان شد
با دفن هر مسلمان، سنگی اضافه کردیم
در پای کوه انسان، کوهی که جاودان شد
تا ملک حق عیان شد، سهم شکستگان شد
الله مرهم جان، تا آخر الزمان شد
(* تقدیم به کاروان 24019کاروان شهید وحید اسلامی)

.................................

توفان جان انسان، از آسمان دیده
تا عرش کبریایی، فریاد قدسیان شد
تا ظالمان بدانند ازعرش کبریایی
حتی کبیرشان هم، کوچکتر از بیان شد

......................................

فصل چهارم) ماتم:

بر فرق فلک خون ریخت، از بال ملک آویخت
این ماتم عاشوراست، خون حاکم دوران شد
هر دیده ما کارون، آغوش خزر محزون
ای وای خلیج خون، ایران همه گریان شد
از خانه جدا گشتیم، پابوس رضا گشتیم
ای بی بی معصومان، این خانه چراغان شد
بر شاه عرب سوگند*، پیغمبر ما احمد(ص)
بر کوثر دین زهرا(س)، جان همره یزدان شد
(* اشاره به این مصرع از باباطاهر عریان: به ولله که جانانم تویی تو، به سلطان عرب جانم تویی تو)

..........................................

فصل پنجم) دیدار خداوند:

گر صورت من آشفت، گر صورت جان پژمرد
گر جسم فروپاشید، اینجا همه درمان شد
ما رفع عطش کردیم، اینجا همه جا دریاست
آزاد و رها از درد، جان بی غل و زندان شد
اکنون وضو با خون، سجاده ما گلگون
ما سجده که می کردیم، الله نمایان شد
امروز نماز عشق، در مسجدی از جنت
در نزد رسول جان، تقدیم خدامان شد
هنگام قنوت حق، دستی که نا آمد
چون روی خدا دیدیم، عالم همه دستان شد

...................................

فصل ششم) شیرینی شهادت:

تکبیر ما در اینجا، الله اکبری شد
الله بس فراتر، از بانک هر اذان شد
امروز غبطه خوردیم، برآن زمان رفته
که نزد حق نبودیم، از عمرمان زیان شد
در موسم شهادت، هر جمله ای که خواندیم
با اتفاق آرا ، تایید حاضران شد
در باورم نگنجد، وقتی سلام دادیم
ناگه رسول اکرم(ص)، لبیک زائران شد
وقتی مچاله بودیم ، این قامت شکسته
با یک دم مسیحا، سالار خاکیان شد
ما کوه طور دیدیم، تا عمر نوح طی شد
یوسف برای یعقوب، درمان دیدگان شد
سیراب این زیارت، مجنون این شهادت
دیدار رب پس از درد، پاداش صابران شد

......................................

فصل هفتم) حدیث پایانی:

بی رنگ و ریا اینجا، از اصل و نسب آزاد
در کوی خدا ناگه ، رنگ همه یکسان شد
از شر زبان عاری، هفت دولت جان آرام
در وقت سخن گفتن، اندیشه فروزان شد
در سعی صفا بودیم ، تا مروه چه ها بودیم
آن دم که خدا آمد، یک سلسله گردان شد

.........................................

با خاک یکی گشتیم، در خاک چو می گشتیم
این حج الهی بود، عالم همه چرخان شد*
ما دیده رها کردیم، خاکیده** فنا کردیم
نادیده خدا دیدیم، چون دیده ما جان شد
از خواب و خور افتادیم، ما غرق تماشائیم
در عالم نادیده، رب مالک چشمان شد
در قامت زیبایی، در عرش توانایی
بر مصدر دانایی، رب سلسله جنبان شد
برخیز و قیامت بین، تا بی نهایت بین
پایان نهایت خود، در مانده رحمان شد
اینک زمین جان ، تا قامت رستاخیز
بر عرش فلک امروز، کیهان بهاران شد
دریای گل و نوریم، تا پیکره در شوریم
فرمان فلک در دست، قالی سلیمان شد
دنیا و زر و زورش، یکسر به شما دادیم
این جان مرصع بین، عاری ز غم نان شد
اینجا نه بیابانی است، نه کودک گریانی است
جنگ و ستم انسان، بازیچه طفلان شد
(*اشاره به این شعر حضرت حافظ: عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی... عشق داند که در این  دایره سرگردانند... جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست... ماه و خورشید همین آینه می گردانند... این بین از حضرت مولانا: در نظاره عاشقان بودیم دوش... در میان ریگ در صحرای او)
** خاکیده معادل خاکینه... به کارگرفته شده است به معنای در خاک غوطه ور شده..

..............................................

فواره جان برخاست، این محشر قربان است
تا روز قیامت هم، خون مشعل سوزان شد
حجیم و سراسر شور، محراب شهادت نور
در خاک منای عشق، کعبه شکرستان شد
این شعر شهادت بود، ما عاشق نامحرم
محرم که شدیم یارب، در پای تو دیوان شد.*
والسلام
(*اشاره به این دو بیت از حضرت حافظ: صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ ... هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم... گر به دیوان غزل صدر نشینم چه عجب... سال ها بندگی صاحب دیوان کردم.)   
 
       

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 5
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • shahram jafari ۱۵:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۸/۰۴
    0 0
    با تشکر از نویسنده کارگردان ومنتقد عزیز اقای اسلامی,که اینگونه با زبان شعر حرفهای زیبا نوشتند,خسته نباشید
  • ۲۲:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۸/۰۴
    0 0
    سلام آقای اسلامی خیلی جالب بود باآرزوی موفقیت روز افزون
  • شاپورى ۰۱:۰۱ - ۱۳۹۴/۰۸/۰۵
    0 0
    احسنت بسيار زيبا بود. بنده اسمى از اين آقا بعنوان شاعر نشنيده بودم ولى شعرشان بسيار پخته و خوش آهنگ است و مشخص است كه سروده فردى باسواد و شعرشناس است. نام ايشان را بخاطر مى سپارم و منتظر اشعار ديگرشان مى مانم.
  • شاپورى ۰۱:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۸/۰۶
    0 0
    احسنت بسيار زيبا بود. بنده اسمى از اين آقا بعنوان شاعر نشنيده بودم ولى شعرشان بسيار پخته و خوش آهنگ است و مشخص است كه سروده فردى باسواد و شعرشناس است. نام ايشان را بخاطر مى سپارم و منتظر اشعار ديگرشان مى مانم.
  • mohammadrezasafai ۰۹:۰۷ - ۱۳۹۵/۰۹/۰۵
    0 0
    وحیدسلام دستت دردنکنه باشعرت وفیلمت. من همکلاس قدیمیت هستم دبیرستان شهیداسلامی منش وسیدجمال مرودشت

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس