بسیار آرام و مظلوم و سربهزیر بود
مهدی سهرابی برادر شهید تازه تفحص شده محمدرضا سهرابی از برادر شهید تازه تفحص شده خود چنین میگوید: ما چهار برادر و پنج خواهر بودیم که محمدرضا به شهادت رسید. من 5 سال از شهید کوچکتر هستم. محمدرضا متولد 1340 بود که در 25 سالگی در فروردین 65 در منطقه زبیدات شرهانی به شهادت رسید. من با اینکه پنج سال از او کوچکتر بودم اما در شیطنتهای کودکی همیشه این من بودم که او را اذیت میکردم. آزار او به هیچ کسی نمیرسید. بسیار آرام و مظلوم و سربهزیر بود.
او با اشاره به ویژگیهای اخلاقی شهید از مظلومیت شهید سهرابی بهعنوان متمایزترین ویژگی او سخن میگوید و ادامه میدهد: مظلومیت شهید سهرابی از اول کودکی زبانزد عام و خاص بود. دستگیریاش از مستمندان، خوشاخلاقی، فداکاری و خدمت به پدر و مادر از ویژگیهای اخلاقی او بود. او همیشه کنار خانواده بود و از خانواده حمایت میکرد. چون خودش مظلوم بود همیشه توصیه میکرد: "کمک به مردم مظلوم و مستمند را در اولویت قرار دهید". اهل نماز و روزه بود و توصیه داشت به عبادات و مقدسات دین توجه بیشتری داشته باشیم. کمک رساندن به انقلاب و اسلام را سرلوحه کارهایش قرار میداد.
سهرابی به واقعه مفقود الاثر شدن برادرش اشاره میکند و میگوید: آن زمان در سال 65 چون در درگیری، آتش بین نیروها زیاد بود، کسی نتوانست جنازهاش را به عقب بیاورد. اوایل فکر میکردیم اسیر باشد. بعد از آنکه تمام اسرا آزاد شدند ما مطمئن شدیم که به شهادت رسیده است. بعد که مشخص شد شهید شده، همانجا ما با گل برایش یک مراسم و مزاری خالی گرفتیم و گفتیم اگر بعداً جنازهاش آمد مزارش آماده باشد.
میگفتند بر اثر آتش خمپاره دیگر جسمی از او باقی نمانده
برادر شهید تازه شناسایی شده که بهعلت ویژگی منطقه عملیات، از نحوه به شهادت رسیدن برادرش بهطور دقیق اطلاعی ندارد، در این باره میگوید: چون منطقه بهصورت نعل اسبی درگیر شده بود، اکثراً به شهادت رسیده بودند و کسی نیامد که جریانی از شهادت او را دیده باشد. ولی یگان مربوطهاش گفتند: "بر اثر آتش خمپاره او و خیلی از همرزمانش پودر شدهاند و جسمشان به جا نمانده که آن را بیاوریم". مزارش در شهر صفیآباد در شهرستان بجنورد استان خراسان شمالی است. خانواده همه ساکن همانجا هستند. شهید را هم برای تدفین به همان منطقه میبرند. احتمالاً فردا پیکرش را به بجنورد ببرند و آنجا یک تشییع صورت بگیرد و روز سهشنبه همزمان با شهادت امام جعفر صادق(ع) انشاءالله بهیاری خدا تشییع و تدفین آخر صورت بگیرد.
پدر و مادرم بعد از شنیدن خبر شهادت فرزند خدا را شکر میکردند
مهدی سهرابی از انتظار 29 ساله مادر و چشم به راهی پدر میگوید و ادامه میدهد: پدرمان فوت شده و مادر در قید حیات است اما هنوز در جریان پیدا شدن پیکر پسرش نیست. مادر و پدر مدتی چشم به راه بودند تا خبری از پسرشان بشود و بعد که متوجه شدند شهید شده شکر خدا را داشتند که فرزندشان در راه خدا به شهادت رسیده است. به هر حال ما شهادت محمدرضا را پذیرفته بودیم و برایش مزار هم داشتیم، اما چون مزار خالی بود، منتظر آمدن اثری از او بودیم، آمدنش قوت قلب و نویدی بر آرامش خانواده بود.
ماجرای سماجت شهید سهرابی برای آخرین اعزام جبهه
برادر شهید محمدرضا سهرابی از آخرین خاطره خود با برادر شهیدش نیز میگوید و آن را چنین روایت میکند: دو سال جبهه بود و در عملیاتهای مختلف شرکت داشت که آخرین آن در منطقه شرهانی زبیدات بود. در ژاندارمری کار میکرد و از گروهان چهارم امداد خوزستان به جبهه اعزام شد. آخرین باری که از جبهه به خانه آمد در ایام عید و فروردین بود. ما هرچه اصرار کردیم: "یک روز دیگر بمان!" گفت: "نه، من بروم که همکارم که بازدید عید را نرفته برود پیش خانوادهاش. او متأهل است و زن و بچهاش منتظرند". تا رسیده بود به هنگ بهبهان درخواست اعزام به منطقه را داشته است.
فرمانده عباسی آن موقع فرماندهی آنجا را بهعهده داشت. او تعریف میکرد: هر کار کردم و هرچه اصرار کردم به او: "دیروقت است، ساعت 10 شب است که رسیدی و خستهای. یک ساعت استراحت کن، بعد برو منطقه"، قبول نکرد. سماجت میکرد و میگفت: "باید همین شبانه بروم منطقه تا همکارم برود به زن و بچهاش برسد". محمدرضا به منطقه که میرسد بعد گذشت یک ساعت عملیات میشود و همانجا او به فیض شهادت نائل میشود.