کد خبر 987759
تاریخ انتشار: ۶ شهریور ۱۳۹۸ - ۰۹:۵۸
کتاب صوتی خواب باران - کراپ‌شده

کتاب صوتی خواب باران توسط بخش کتاب های صوتی قناری انتشارات جام جم منتشر شد.

به گزارش مشرق، کتاب صوتی خواب باران توسط بخش کتاب های صوتی قناری انتشارات جام جم منتشر شد.

نویسنده این داستان وجیهه سامانی و گوینده اش اعظم حبیبی است.

«خواب باران» رمانی از وجیهه سامانی، نویسنده معاصر است که با نثر و بیانی لطیف و روان، و نگاهی واقع‌بینانه به مسائل اخلاقی و اجتماعی جوانان در پشت قصه‌ای عاشقانه، تعریفی درست و واقعی از سرنوشت و قضا و قدر ارائه کرده و مرز باریک میان تردید و ایمان را به‌درستی تصویف و تصویر کرده است.

هما دختری است که از بخت بد در خانواده‌ای از هم پاشیده زندگی می‌کند. او قصد دارد با امیر، همکلاسی‌اش ازدواج کند اما از رسمی شدن قضیه و خواستگاری فرار می‌کند چون یک مشکل بزرگ دارد. او معتاد به مواد مخدر است و هنوز نتوانسته اعتیادش را ترک کند و با خودش عهد کرده تا ترک نکرده وارد زندگی مشترک نشود. هما هرچه سعی می‌کند نمی‌تواند تنهایی از عهده این کار برآید بنابراین موضوع را با مادرش مطرح می‌کند اما گفتن این ماجرا نه تنها گره‌ای از کارش باز نمی‌کند که مصیبت‌هایی هم برایش به همراه دارد:

چایش را که سر کشید، دست کشید و برگه‌ای از روی زمین برداشت و با سرانگشتان، خطوط برجسته‌اش را لمس کرد. عزیزخانم هم که تازه شستن ظرف‌ها را تمام کرده بود، برق آشپزخانه را خاموش کرد و به طرف ایوان رفت. قبل از اینکه پرده‌ی توری آویخته پشت در ایوان را کنار بزند، کمی مکث کرد و به حسام خیره ماند. آرامش و لبخند ملایمی که روی صورت حسام نشسته بود، حالش را خوش کرد. هنوز قدم به ایوان نگذاشته بود که صدای بلند برخورد شیئی به در آهنی حیاط، سکوت شب را شکست. حسام دستپاچه سرش را رو به مادر بالا گرفت: «چی بود؟»

وجیهه سامانی در سال ۱۳۸۵ رتبه اول جشنواره مطبوعات وزارت ارشاد را کسب کرده، و با کتاب «عروس آسمان» برگزیده جشنواره حبیب غنی‌پور و با رمان «آن مرد با باران می‌آید» برگزیده جشنواره داستان انقلاب حوزه هنری شده است.

سرنوشت بازی‌های عجیب و غریبی دارد. مثلا اگر آن نیمه شب بهاری، «هما» پشت در هر خانه دیگری رگ دستش را زده بود؛ شاید سرنوشتش چیز دیگری می‌شد. شاید اصلا زنده نمی‌ماند تا بین شک و یقین و ایمان به مهربانی خدا، عاجزانه دست و پا بزند و با تمام تلخی‌ها و سیاهی‌های کفر و عنادش، اسیر چهاردیواری تنگ و تاریکی می‌شد که مشتی خاک او را از دنیای زندگان جدا می‌کرد. اما این‌که دست سرنوشت او را از میان تمام در و دیوارهای سنگی و سیمانی و از میان آن همه کوچه پس کوچه‌های شهر، پشت در خانه‌ای کشیده بود که آدم‌های قصه‌اش عزیز خانم و حسام بودند، برای این بود که مسیر زندگی‌اش جور دیگری رقم بخورد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس