به گزارش گروه فرهنگ و هنر مشرق، «محمدجواد و شمشیر» ایلیا رمانی است برای کودکان و نوجوانان. قهرمان داستانی در سفری پرماجرا با پرنده ای آشنا می شود که او را بهجایی می برد که تاکنون نرفته است. سفر به باغ قرآن. فاطمه مسعودی از بانوان نویسنده ای است که در زمینه داستان های قرآنی دست به خلق اثری است که تازگی و بکر بودن ویژگی اصلی آن است. به بهانه منتشر شدن رمان «محمدجواد و شمشیر ایلیا» با او مصاحبه ای داشتیم که در زیر می خوانید.
* در ابتدا یک بیوگرافی درباره خودتان به ما میگویید؟ چند سال دارید؟ چند وقت است به نوشتن مشغول هستید و این چندمین اثر شماست؟
*بسمالله الرحمن الرحیم، به نام خداوندی که رحمان است و به وسعت این مهربانی بچهها را به انسانها هدیه کرد تا شادی را سهم لحظههای ما کند و به نام خداوندی که رحیم است و به این خاطر دختران و پسران مؤمن را که گلی از گلهای بهشتی هستند در زندگیهای ما کاشت تا سرمایه دنیا و آخرتمان شوند اگر قدر بدانیم.
بنده فاطمه مسعودی متولد 1366 هستم. از همان روزهای کودکی که مادر بزرگوارم برایم کتاب میخواندند، (به فرموده ایشان از سهسالگی) تقریبا با عناصر داستاننویسی به صورت ناخودآگاه آشنا شدم و بهجای قصههای کوتاهی که معمولا بچه ها دستمایه بازی های خود میکنند من شخصیتسازی میکردم و داستان هایی در ذهنم میساختم که روزها بازی در آن نقشها طول میکشید. بعدازآنکه توانستم بنویسم سعی کردم تمام استعدادم را در این زمینه به کار بگیرم و هرچه در ذهن دارم روی کاغذ بیاورم و نتیجه آن شد که در مسابقات دانشآموزی برنده شدم، در مقام مخاطب برای نشریات مطلب نوشتم و تا دبیرستان باورم این بود که روزی نویسنده خواهم شد، اما متاسفانه در دبیرستان باوجود توصیههای مادر مهربانم به انتخاب رشته علوم انسانی که معلمی را شغلی شایسته و شریف میدانستند، تشویقهای نادرستی که از عدم آگاهی و خودباوری مشاوران مدرسه حاصل میشد و تنها نمرات بالای من را در نظر گرفتند، باعث شد به رشته علوم تجربی بروم به امید آنکه روزی پزشک شوم.
هر چند در تمام آن مدت می دانستم پزشکی را دوست نخواهم داشت ولی مطمئن هستم حداقل در آن روزها مشاور، معلم یا مدیری که با عشق شغل و رشته اش را انتخاب کرده باشد و به آن افتخار کند کم بود و من به دنبال عشق گمشده آنها بودم. افتخارآفرینی اولین چیزی است که یک نوجوان به آن فکر میکند و ما این بذر حاصل خیز را متاسفانه فقط در چند رشته میریزیم بدون آنکه بدانیم آیا خاک و بذر مناسب هم هستند یا خیر. روزی که فهمیدم در رشته پزشکی قبول نمیشوم در درونم احساس کردم قرار هم نبوده است که قبول شوم. بعد هم باز به تشویق مشاورین نابلد و با توجه به درآمدزایی، رشته حسابداری را انتخاب کردم و در نهایت با معدلی عالی لیسانسم را گرفتم، هرچند در دانشگاه هم از علاقهام فاصله نگرفتم و در نشریه دانشگاهی پردیس مشغول نوشتن شدم. در نهایت بعد از مدتی اشتغال به کار حسابداری تصمیم نهاییام را گرفتم و به طور کامل وارد کارهای فرهنگی شدم. از جمله معاونت قرآنی موسسه قرآنی بنت الهدی البرز و اخذ مدارک تربیت معلم قرآن، مفاهیم قرآن، تجوید و... از سازمان تبلیغات اسلامی و اداره ارشاد اسلامی و تدریس در شاخههای روخوانی و روانخوانی و مفاهیم قرآن در سطح نوجوان و بزرگسال.
* ایده این داستان از کجا شروع شد؟ جرقه ابتدایی آنچه بود و مراحل نوشتن آن چگونه برایتان طی شد؟
*در روزهایی که مشغول تدریس بودم چیزی که من را اذیت میکرد روند یکنواخت کلاس ها بود. (برخلاف کلاس های رنگارنگ و جذاب زبان، البته به هیچ وجه با آن مخالف نیستم، آنها سر جایشان هستند و ما عقب هستیم) به همین دلیل سعی میکردم قبل از هر جلسه، از کلاس های نوجوانم، به دنبال یک روش و سبک آموزشی جدید باشم. الحمدالله هر روش جدید با استقبال بچه ها هم روبهرو میشد. ایده اولیه محمدجواد و شمشیر ایلیا هم زمانی به ذهنم خطور کرد که به همراه یکی از اساتید قرآنم که همیشه به بنده لطف داشته اند مشغول نوشتن جزوهی آموزش روخوانی قرآن شدیم. تا اواسط کار همه چیز عالی پیش رفت اما از یکجایی به بعد احساس کردم از دل تمام تجربیاتم به عنوان خواننده داستان و گاهی نویسنده کوچک، ققنوس کوچکی به نام محمدجواد در حال متولد شدن است. کسی که میتواند قهرمان باشد مانند قهرمانهایی که در کتابهای مختلف ترجمهشده میبینیم و به عنوان یک قهرمان آموزههای دینی را بیاموزد. باوجودآنکه میدانستم خط قرمزهای این تصمیم زیاد است، قلمبهدست گرفتم و دقیقا این جمله را گفتم: «یا صاحبالزمان! من نه نویسنده هستم و نه معلم، فقط میدانم باید کاری انجام دهم اگر استعدادی دارم و این هدیه ای است ناقابل اگر بپذیرید.»
* ایده شما بسیار جسورانه است. چگونه شد که تصمیم گرفتید بدون ترس از فضای رسانهای چنین اثری را خلق کنید؟
*جسورانه بودن ایده در انتخاب آنیک تعریف جامع و بسیار شیرین است؛ اما با توجه به اینکه حداقل بنده تا امروز با چنین کاری روبهرو نشدهام میتوانم بگویم ممکن است اتفاقا فضای رسانه ای هم جهت با این اثر حرکت کند. در ضمن روزی که تصمیم به نوشتن گرفتم به دنبال آثار بلند مدت کار بودم، به دنبال اینکه ببینم حتی فقط یک نوجوان با خواندن این کتاب جذب دین میشود و شاید فضای رسانه ای تنها چیزی بود که برایم دغدغهای ایجاد نکرد. حقیقت این است نوزاد تازه به دنیا آمده هر نویسنده اگر ارزشمند باشد و باهدفی والا نوشتهشده باشد خریدار خود را دارد؛ و من نوزادم را در اولین کلمات به دست صاحبش سپردم؛ و خیالم راحت است.
* فارغ از مناسبات فرمی و ساختاری، از جنبه محتوایی به سراغ چه منابعی رفتید و از آنها چگونه در داستان خود استفاده کردید؟
*اولین چیزی که در داستان به چشم میآید حدیث گرانبهای ثقلین است؛ که طرح کلی داستان را تحتالشعاع قرار میدهد؛ اما در رابطه با منابع دیگر باید عرض کنم، بهجز آیات و روایاتی که در اثر انس با قرآن و احادیث در وجودم رسوخ کرده اند از کتابهای اخلاقی مانند مفاتیح الحیاه، اخلاق عبدالله شبر و طرحی برای زندگی علی رضا لطفی استفاده کردم. همچنین یکی از مهم ترین منابع بنده کتاب قرآن حکیم که ترجمه و تفسیری است جامع اثر آیت المکارم شیرازی. مابقی منابع جست و گریخته بوده است.
* نظر شما درباره فانتزی دینی چیست؟ مشخصات و ویژگی آن را چه میدانید و آیا اثرتان را نوعی فانتزی دینی میدانید؟
*تخیل نعمت بزرگی است که خداوند به انسان هدیه کرده است. ما چیزی را خیال میکنیم و سالها بعد آن خیال را کسی درجایی دیگر اختراع میکند. سرزمین خیال و رؤیاهایمان میتواند به وسعت درک ما از هستی بزرگ و بی نهایت باشد. یک حریم شخصی اما جذاب. کتابهای فانتزی سعی کرده اند در این سالها دیگران را به این سرزمین ممنوعه دعوت کنند و مدعوین را در دنیای خیالشان محبوس کنند، بهشان طعم شیرین، تلخ، ترش و شور هیجان را بچشانند. بعد در اوج لذت رهایشان کنند تا بعدازآن مخاطب با عطشی بیشتر به سراغشان برود، چیزی که در کارهای جی کی رولینگ، آر ال استاین، دارن شان و... میبینیم؛ اما در دنیای هیچ کدام از اینها خدا به معنای واقعی وجود ندارد، اخلاق بسیار کمرنگ است و بهنوعی میتوان گفت، قصد آموزش چیز خاصی را ندارند، فقط میخواهند، هیجان را که بیشتر در ژانر ترس پنهان است به خورد مخاطب بدهند. تعریف یک اثر فانتزی کاملا مشخص است اما تعریف جامع، کامل و مانعی از یک اثر فانتزی دینی همانقدر که به نظر سهل می آید سخت است. بله بنده شمشیرایلیا و محمدجواد را یک کار فانتزی دینی می دانم.
* با توجه به پایانبندی رمانتان، به نظر میرسد محمدجواد قرار است در ماجراهای بیشتری حضورداشته باشد. آیا باید منتظر جلدهای بعدی این مجموعه باشیم؟ میتوانید کمی از ادامه اثر برای ما بگویید؟
*بنده منتظر بازخورد این اثر هستم اگر محمدجواد به عنوان یک قهرمان بتواند در دل بچه ها بنشیند قطعا ادامه خواهم داد ان شاءالله.