کاظم عقلمند - کراپ‌شده

زمان‌هایی را که در شرکت بیکار و فارغ از کار است، به خواندن روزنامه و مجله یا گشت‌زدن در اینترنت می‌گذراند و پست‌های اینستاگرامی‌اش را هم در لابه‌لای کارهایش می‌نویسد.

به گزارش مشرق، خیلی از کسانی که در شبکه‌های مجازی فعال هستند، بیشتر از خوشی‌های زندگی می‌گویند اما شاید زرق و برق عکس‌ها در نگاه اول جاذبه داشته باشد و فالوورها را به سمت خود جلب کند اما به مرور دلزدگی می‌آورد و این الکی‌خوش‌بودن‌ها رنگ می‌بازد. اما در این آشفته‌بازار، عده‌ای هم مانند کاظم عقلمند پیدا می‌شوند که با همین ساده حرف‌زدن می‌توانند ‌فالوورهای زیادی در اینستاگرام پیدا کنند و اسم و رسمی برای خودشان راه بیندازند.

او جوان 34ساله‌ای است که آبدارچی ساده یک شرکت است اما به دور از همه حواشی فضای مجازی به روزمرگی‌های خود می‌پردازد و همین هم عامل موفقیت و محبوبیتش شده است. متولد تهران و ساکن عبدل‌آباد تهران و اصالتا اهل سراب است. عقلمند مدت‌ها وبلاگ‌نویس بود و معمولا مطالب طنز می‌نوشت. بعد از مدتی به دلیل خرابی وبلاگش، به فیس‌بوک عزیمت کرد. همان نوشته‌های طنز را در فیس‌بوک هم ادامه داد اما آن زمان زیاد شناخته‌شده نبود. او طنز را دوست دارد و معتقد است برای حضور در فضای مجازی، با ورود به طنز موفقیت بیشتری می‌توان کسب کرد.

استارت معروف‌شدنش از حدود پنج‌سال پیش و از همان فیس‌بوک زده شد. یک روز، یک پست چند خطی در یک صفحه گروهی نوشت با این عنوان که: «شغلم آبدارچی است. وظیفه‌ام نظافت و چای‌دادن است ولی یکی از خوشی‌هایم که هیچ‌وقت به آن نرسیدم این است که دوست دارم وقتی داخل آشپزخانه نشسته‌ام، یک نفر برایم چای بریزد.» نظرات این صفحه گروهی باید با عبارت «تشکر می‌کنم از... » شروع می‌شد، در غیر این صورت ادمین گروه آن را پاک می‌کرد اما این جمله متفاوت نه‌تنها منجر به حذف آن پست نشد بلکه واکنش‌های زیادی را در پی داشت. این پست، رکورددار شد و در همان صفحه هفت‌هزار لایک خورد و تا پنج‌هزار بار به اشتراک گذاشته شد و درمجموع چند صدهزار لایک خورد. این کامنت در ظاهر یک متن ساده و معمولی بود اما سر و صدای زیادی به پا کرد تا حدی که دو روز بعد، از بی‌بی‌سی برای مصاحبه با او تماس گرفتند اما نپذیرفت و همین خبرساز شدن باعث محبوبیت او در رسانه‌ها شد. تا دو سال در فیس‌بوک فعالیت مداوم داشت و هربار پست‌هایش را با عبارت «روزمرگی‌های یک آبدارچی» آغاز می‌کرد و از کارهای روزمره خودش می‌نوشت. به مرور طرفدارانش زیاد شد و سپس گروهی با همان عنوان راه‌اندازی کرد و هفته‌ای چند پستش را در آن قرار می‌داد و هفت‌هزار دنبال‌کننده یا فالوور داشت.

بعد از مدتی، فیس‌بوک را رها کرد و از سال 94 به اینستاگرام پیوست. با توجه به اطلاع‌رسانی قبلی، طی یک هفته اول سه‌هزار فالوور داشت. عقلمند می‌گوید: «چون از آن دست آدم‌هایی نیستم که معروفیت اذیتم کند، مانند بازیگران و فوتبالیست‌ها، معروف‌بودن را دوست دارم. خیلی شده مرا در خیابان نشان داده‌اند و با من عکس یادگاری گرفته‌اند، به‌ویژه وقتی با خانواده مرا می‌بینند؛ اما آنقدر نبوده که سبب اذیتم شود.» او سال 94 ازدواج کرد و حالا یک دوقلوی حدودا یک‌سال و نیمه به نام‌های سبحان و ماهان دارد.

او ادامه می‌دهد: «همسرم اوایل ازدواج‌مان از این کار خوشش نمی‌آمد و حتی اقوام هم از این کار راضی نبودند و حتی روزهای اول من را مسخره می‌کردند. اما با وجود اینکه عرف را در فضای مجازی رعایت می‌کردم، حالا همسرم یکی از مشوقان من شده و حتی خودش هم صفحه‌ای در اینستاگرام باز کرده و فالوورهای زیادی دارد.»

 عقلمند آدم پرحاشیه‌ای نیست و از این وضع راضی است، ‌طوری که می‌گوید: «به جرأت می‌توانم بگویم از هزار یا دوهزار کامنتی که برایم می‌گذارند شاید یک یا دو کامنت منفی باشد.»  به اعتقاد خودش، ناخواسته صفحه‌اش شبیه کتاب شده است به‌طوری که فالوورهایش مانند صفحه‌های یک کتاب که منتظر خواندن صفحه بعدی باشند، منتظرند تا پست بعدی را بخوانند و این قضیه در کامنت‌هایی که می‌گذارند، مشهود است.

او درباره واکنش‌هایی که در کامنت‌ها می‌گیرد، می‌گوید: «خدا را شکر بیشتر کامنت‌هایی که فالوورها می‌گذارند مثبت است؛ یک عده می‌گویند چه خانواده خوبی داری. دیگری برایم دعا می‌کند. در طول روز فقط دو سه دایرکت دارم که گوشی‌شان را در مشهد به سمت حرم امام رضا یا مکه یا کربلا گرفته‌اند، عکس گرفته‌اند و برایم فرستاده‌اند که به یادم بوده و برایم دعا کرده‌اند. یا حتی در جام‌جهانی، داخل استادیوم عکسم را داخل گوشی گرفته و برایم فرستاده بودند. حتی مسیحیان در کلیسا عکس من را در گوشی گرفته‌ و آنجا برایم دعا کرده‌اند. اینها برایم خیلی باارزشند.»

او با توجه به حجم طرفدارانی که دارد، سعی می‌کند هفته‌ای 9 تا 10 پست بگذارد، به‌طوری که وقتی 24 ساعت پستی نمی‌گذارد، دایرکت‌های زیادی می‌آید و ابرازنگرانی می‌کنند.

 عقلمند ترجیح می‌دهد بی‌حاشیه باشد و به چیزی که به او ارتباطی ندارد، سرک نکشد. به همین دلیل بیشتر پست‌هایش پیرامون خانواده و کارش می‌گذرد اما گهگاهی که اتفاقی رخ دهد، درباره مسائل اجتماعی هم می‌نویسد، مانند حادثه پلاسکو یا به‌عنوان مثال، در کپشن‌ها درباره گرانی پوشک هم می‌نویسد اما سعی کرده وارد حاشیه نشود.  در نوجوانی درس‌خواندن را دوست نداشت و تنها تا سیکل تحصیل کرد اما بعد از 17 سال، به‌طور شبانه درسش را ادامه داد و دیپلم گرفت و حالا دانشجوی ترم اول رشته روابط‌عمومی دانشکده خبر است.

 او درباره علت ادامه تحصیلش می‌گوید: «احساس کردم فالوورهایم شاید ناخواسته من را الگوی خودشان قرار داده‌اند. از زمانی که در صفحه‌ام اعلام کردم تحصیلاتم را ادامه می‌دهم، دایرکت‌های متعددی داشتم مبنی‌بر اینکه به خاطر من ادامه‌تحصیل داده‌اند. یا حتی زمانی که برای اهدای عضو ثبت‌نام کردم، عده‌ای عکس کارت اهدای عضوشان را برایم می‌فرستادند که با الگوبرداری از من این کار را انجام داده بودند و متوجه شدم ناخواسته ‌صفحه‌ام تاثیرگذار بوده است.»

 از جایگاهم راضی نیستم

از او درباره مدت‌زمانی می‌پرسم که به‌عنوان آبدارچی مشغول به کار است و در جواب می‌گوید: «متاسفانه 10 سال»، دلیلش را که جویا می‌شوم در جواب می‌گوید: «درست است که الان آدم معروفی هستم اما دوست دارم در کارم پیشرفت کنم و تغییر شغل دهم اما هنوز نتوانسته‌ام و این برای خودم منفی است. شاید بقیه معتقد باشند معروف شده‌ام اما نظر من این نیست و ترجیح می‌دهم به رده‌های بالاتر بروم و آنجا بهترین باشم.»

او ابتدا 8 سال در یک خیاطی کار می‌کرد و بعد از آن مدت‌ها به دنبال کار بود اما با توجه به اینکه تحصیلات بالایی نداشت، نتوانست کار مناسبی پیدا کند و با شرایطی هم که داشت، نمی‌توانست انتظار بهتری هم داشته باشد تا اینکه بعد از مدت‌ها آبدارچی یک شرکت شد که حالا بعد از گذشت سال‌ها، با ورود به دانشگاه و کسب مدارج بالاتر قصد دارد جایگاه بهتری برای خود ایجاد کند.

او می‌گوید: «به این دلیل در این سال‌ها اینجا ماندگار شده‌ام، چون کسی به من نگفت چه کار کنم. من وظیفه‌ام را به‌عنوان یک آبدارچی می‌دانم اما از اینکه به من بگویند چه‌کار کنم، متنفرم و به من برمی‌خورد.»  او از کودکی عاشق حیوانات بود و دوست داشت دامدار یا دامپزشک شود. اما حالا معتقد است چون روابط‌عمومی بالایی دارد اگر روزی فروشنده شود، فروشنده موفقی می‌شود. با همه اینها، انتظار بالایی ندارد و به همان اندازه که تلاش می‌کند، از خدا روزی می‌خواهد. خودش می‌گوید: «از زمانی که پنج، شش سالم بود فروشندگی کرده‌ام. به هر حال دهه شصتی بودم و مانند خیلی از هم‌سن و سال‌های خودم سر کوچه فروشندگی می‌کردم؛ از باقالی گرفته تا تخم‌مرغ شانسی و شال و روسری فروخته‌ام.»

بین چایی تا چایی وارد اینترنت می‌شوم

زمان‌هایی را که در شرکت بیکار و فارغ از کار است، به خواندن روزنامه و مجله یا گشت‌زدن در اینترنت می‌گذراند و پست‌های اینستاگرامی‌اش را هم در لابه‌لای کارهایش می‌نویسد. او پس از سال‌ها دیگر قلق پست‌گذاشتن و مدیریت صفحه‌اش را خوب یاد گرفته است.

عقلمند می‌گوید: «آنقدر پست گذاشته‌ام که کپشن‌نویسی‌ام راه افتاده و در کمتر از دو دقیقه کپشن پستم را می‌نویسم، پس زمان زیادی از من نمی‌گیرد. درواقع، در فاصله‌هایی که بین کارهایم ایجاد می‌شود و به عبارتی بین زمان چایی تا چایی که باید برای کارمندان شرکت ببرم، از فضای مجازی و اینترنت استفاده می‌کنم.»

*روزنامه فرهیختگان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس