گروه جهاد و مقاومت مشرق - سجاد شیرافکن از خبرنگاران حوزه کتاب است. او در صفحه شخصی اش نوشت: کتاب «من در رقه بودم» خاطرات «محمد الفاهم» (ابوزکریا) عضو جدا شده داعش و عنصر تکفیری است که داعش را کندرو میدانست. خاطرهنگار «هادی یحمد» و کار ترجمه آن برعهده وحید خضاب بوده است.
قسمتی از متن کتاب :
در آن سوی خاکریز شروع به جلو رفتن کردم. شروع کردم به شلیک به سمت پنجرهها و دربهای ساختمانی که روبرویم قرار داشت. تقریبا میدویم و بدون وقفه تیر میانداختم. در همان لحظات مدام مشغول گفتن ذکر خدا بودم. بالاخره رسیدم به ساختمان.
صدای گلولهها را میشنیدم و خط سیر گلوله هم نشان میداد محل شلیکشان کجاست. صدای الله اکبر و انفجار و صدا کردنها همه جا را پر کرده بود.
جلوی درب ساختمان ایستادم. حس کردم شبح یک نفر را داخل ساختمان میبینم. صدای تند راه رفتنم باعث شد شک کند. با لهجهی سوری پرسید: «تو کی هستی؟» من هم با همان لهجه پرسیدم: «تو کی هستی؟» با لحنی عصبانی گفت: «مادر به خطا! میگویم کی هستی؟» سریع جواب دادم: «مادر به خطا خودتی حرومزاده!»
شروع کرد بیهدف شلیک کردن به سمتم. از روی خط سیر گلوله و نوری که از لولهی تفنگش در لحظهی شلیک ایجاد میشد محلش را فهمیدم. جایی که فکر میکردم آنجاست را به رگبار بستم. غیب شد. خشاب من هم تمام شد. خواستم خشابم را عوض کنم اما قسمت عقبی خشاب در تفنگ گیر کرد، در حالی که اول باید قسمت جلویش در تفنگ جا میافتاد! حادثهی غافلگیرکنندهی خشاب، رعب شدیدی در دلم انداخته بود، ترس و احساسات متناقضی داشت. من که الان نمیتوانم خشاب تفنگم را جا بزنم، اگر بفهمند کجا هستم چه بلایی سرم میآید؟!
پ ن: پیشنهاد می کنم حتما بخونید کتاب خوبیه اگه گذرتون به نمایشگاه کتاب افتاد یه سری هم به نشر نارگل (راهرو 28 غرفه 10) بزنید.