سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
مردود شدهها!
محمدهادی صحرایی در کیهان نوشت:
از دو هفته گذشته و پس از اولین مناظره تلویزیونی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم و سایر برنامههای صداو سیما بود که مردم بصورت جدی وارد فضای انتخاباتی شدند و به دقت نامزدها و گفتههایشان را مورد بررسی و بحثهای روزانه قرار دادند. انتقاد نامزدها از وضع موجود، برنامهها، وعدهها و شعارهای آنان، موضوع اصلی تحلیلهایی است که عمدتاً قرابت زیادی با واقعیت دارند. برای مردم مهم است که بدانند نامزدهای منتقد، برای رفع قصور و تقصیرهای کنونی چه برنامهای دارند؟ کلیگویی و وعدههای سرخرمن هم از جمله مطالبی است که چندی است مردم در شنیدن آن محتاطتر شدهاند. مخصوصاً زمانیکه برخی بعدها به راحتی آبخوردن آنها را تکذیب میکنند و نگفتم نگفتم میگویند.
مردم به خوبی متوجهاند که برخی شعارها و اداهای تاریخ گذشته، برای چیست. مثلاً آنکس که از روی کاغذ سناریو میخواند و از گازانبر و سرهنگ و خشونت و اصلاحات و ... میگوید و نمیداند که مردم میدانند که در تقسیم کار صورت گرفته، ضربهگیر و مأمور بازار گرمی کیست. و چه کسی باید برای رونق لُنگ گلریزانی که پهن کردهاند مرحومی را نبش قبر و یا مطرودی را بنفش کند تا شاید دخل پرکنند و راه نجاتی یابند. هرچند که این نکته نیز محتمل است که سکنجبین صفرا فزاید و حاشیه جای متن را بگیرد. توهینهای پیدرپی و شلوغ کاریهای هدفمند هم از خلقیاتی است که مردم در این چهارسال دولت عصبی بارها دیدهاند که هروقت در بنبست میافتد، به قبلیها چنگ میکشد و توهین و تحقیر و تمسخر میکند و ابایی ندارد برای برون رفت، دوقطبی مذهبی هم به راه بیندازد. از لبو فروش و راننده تاکسی و فرماندار و ... تا نظامیان غیوری که اگر نبودند تاکنون دولتِ تدبیر، تجهیزات نظامی را نیز به اسم اوراقی به کدخدا میبخشید همه از بداخلاقی دولت لطمه خوردهاند.
حس گرفتن مردم برای شرکت در تعیین سرنوشتشان تا آن اندازه مهم است که میتوان یکی از نشانههای بلوغ اجتماعی را نحوه ورود مردم به مقوله انتخابات دانست. یکی از تجربیات گران و ارزشمندی که مردم ایران از ابتدای انقلاب اسلامیشان تاکنون اندوختهاند و در جهان و تاریخ منحصر به فرد است این است که در این مدت تمام جریانات فکری مطرح و مدعی جامعه، این فرصت را داشتهاند که دورهای سکان دولت و مسئولیتهای سنگین را به عهده گیرند و برنامههای خود را اجرایی نمایند. این تنوع بینظیر اگرچه پرهزینه بوده است ولی چون مردم را آبدیده و آزموده نموده بسیار گرانبهاست. به لطف این تجربه است که میتوان خادم را از خائن و خائف و بهانهگیر تمیز داد. این امتحان و قانونی است برای مدعیان ایمان، که گمان نبرند وقتی که گفتند ایمان آوردهایم، خدا آنها را رها میکند و ایمانشان را نمیآزماید. و در پیشگاه خدا باید دروغگو از صداقتپیشه مشخص گردد.۱
یکی از این تجربههای ارزشمند که چون روز روشن است اینست که از دولت بازرگان که میخواست هواپیماهایF14 ارتش را به کشورهای غربی برگرداند و با اقدامات سطحی، در حال نابودی ارتش بود گرفته تا دولت بنیصدر لیبرال، که چشم امیدش به غرب بود و تا سازندگی و اصلاحات و تا امروز که دولت تدبیر، برای خوشآمد کدخدا، قلب علم را بتن کرد و در ازای «تقریباً هیچ»، نتیجه مجاهدتهای دانشمندان جوان را به باد داد و هنوز به تن بیجان برجام نفس میرساند و ...، هرگاه تفکر لیبرالی و وادادگی بر دولتمردان ایران سایه افکند، یا ایران به جداییطلبان و ترور و گروههای تروریستی مبتلا شد و یا سگ هاری چون صدام به ایران حمله کرد. درس بزرگی که رئیس کنونی دولت آن را وارونه مینماید این است که سایه جنگ تنها با حضور لیبرالها و خوشآمدگوهای آمریکا بر سر ایران میافتد و هرگاه مسئولان با اقتدار در مقابل قلدرها ایستادند، دشمن هم مثل آدم سرجایش نشست.
این واقعیتی است که در همین چند روز گذشته، رهبر جوان کرهشمالی در مقابل آمریکا آن را امتحان نمود و نتیجه گرفت درحالی که برخی از ژنرالهای پیر و حقوقدانان مدعی و فرنگرفتگان وا داده، از فهمیدن آن ناتوانند. تز رها کردن مقاومت به خیال خام مراوده و گفتوگو با دشمن و با شعار توخالی تنشزدایی، خطی است که از ابتدای انقلاب و از جانب لیبرالها و خوش خیالانِ کم آورده، پیموده شده است و الگوی مغلوط آن ژاپن و آلمان معرفی شده که هیچ سنخیتی با مردم با کرامت ایران ندارند. مردم از لیبرال اندیشان توضیح میخواهند که چرا تمام مشکلات ناشی از کار نابلدی و تنبلی خود را بهخاطر قطع رابطه آمریکا با ایران میدانند؟ چرا باید عمر یک دولت تنها صرف تعهدی کاغذی با دشمن شود که دائماً تنتان را با تهدید پاره کردنش بلرزانند و در قبال آن قباله عزت و اقتدار به دشمن سپرده شود؟
سایه جنگ وقتی بر کشوری عارض میشود که دولتش به خاطر ضعف نفسی که در خود میبیند، دائماً در برابر گستاخیها باج بدهد بازگردان عزت به پاسپورت پیشکش. سکوت در فاجعه منا، در دزدی آمریکا از دارایی ایران، کتک زدن ایرانیان در ترکیه و جدیداً بازدید بدنی بانوان در برخی کشورها، زانو زدن در مقابل رئیس کشوری که به اندازه یکی از بیابانهای لم یزرع ایران است و... و برای همه اینها بسنده کردن به فیگورهای دیپلماتیک در برابر عربدههای مستانه آمریکا در عهدشکنی و تجدید و تشدید تحریمها و ... تنها کارنامه دولت یازدهم را تباه نکرد بلکه اگر تدابیر حکیمانه رهبر فرزانه و قدرت دشمن کورکن سپاه و ارتش و بسیج و حضور همیشگی مردم نبود، سایه جنگ اول بار مرعوبین را به فنا میداد. گروهی که امنیت ملی را در مقابله با هجوم مغول و اسکندر نمیداند بلکه به بعد از اشغال مینگرد. ممکن است ساده لوحی، دوقطبی جنگ و صلح را پیش بکشد ولی در اصل، این دوقطبی کلاهبرداری بزرگی است که بی بی سی و صدای آمریکا مروج آن است. ترس منجر به اطاعت از دشمنان کجا و خرد و اعتدال کجا؟
واقعیت این است که دوگانه جنگ و صلح، دروغ بزرگ «گوبلزی» است ولی دوگانه راست و دروغ، درست است. دروغ آن است که ادعا میکنند و راست آن است که دیده میشود. گفته شد خزانه خالی است و فیشهای نجومی دولتیها بیرون آمد. حمله به سفارت عربستان را دلیل نیامدن چند هزار زائر به ایران میدانند و با چماقش تسویه حساب میکنند ولی در ستاد انتخاباتیشان در ایلام، با ادبیاتی کودکانه و احمقانه، به مقام شامخ امام رضا و ولینعمت صدها میلیون شیعه جسارت میشود و در جای دیگری به مدافعان غیور حرم. انتقاد از خودشان را یکطرفه و غیر اخلاقی میدانند ولی به راحتی در موضوعات بی ربط به هرکه میخواهند، یکطرفه میبندند. از دولتهای قبل تا توانستند بد گفتند ولی پروژههای آنها را بعضاً چندین بار و علی برکهًْ الله افتتاح میکنند. از چارچوب اخلاق میگویند ولی مردم بدترین حرفها را در زمان اینان میشنوند و اخیراً مشاور نامؤدبشان در تبیین چگونگی مناظرات، گوی سبقت را از بی ادبان ربود. از رانت و اختلاس میگویند ولی برادرهایشان هنوز متهمند.
فیلم فرهادی را هنر میدانند و نمیدانند که انتقاداتشان از فیلم تبریزی هنوز در آرشیوها هست. از آزادی بیان میگویند ولی محرمانهترین دولت و امنیتیترین فضا را فراهم کردهاند. کابینه را چون کانون بازنشستگان کردهاند و از جوانان سخن میگویند. آن تحریمهای اروپا و آمریکا که گفتند بالمره برداشته شد دروغ بود و جیبوتی و لوکزامبورگ هم ما را تحریم کردند. هرچند وقت یک بار گفته میشد از رکود خارج شدیم و چهار وزیرشان نوشتند که اگر اقدامی نشود رکود به بحران میرسد و اکنون میگویند در مسکن رکود داریم. از حقوق شهروندی میگویند و خود، حقوق نجومی میگیرند. میگویند مردم ولی نعمت مایند ولی به نجومی بگیران زالوصفت ذخیره انقلاب میگویند و دختر وارداتچی وزیر را مظلوم! خطاب میکنند. از آزادی مطبوعات و تلگرام و اینترنت میگویند ولی میکروفون میکشند و برای سؤال مجازات میگذارند. دغدغه دولت معتدل به جای متهم کرسنت و فسادهای پی درپی و هزاران میلیاردی، لغو یک کنسرت و یک سخنرانی است.
سند آموزشی 2030 و حکایت تمنا ز بیگانه
سید صادق غفوریان در خراسان نوشت:
ما و اگرهای «سندآموزشی2030» یونسکو که از یک سال و نیم قبل در فرایندی غیر شفاف از سوی برخی مجامع بین المللی به نظام آموزشی کشور تزریق و طی این مدت نیز توسط دلسوزان حوزه های فرهنگی، تربیتی، آموزشی ورسانه ای نسبت به آن هشدار داده شده بود، روز گذشته با انتقاد مستقیم رهبر انقلاب از این سند وارد فاز جدیدی شد. ایشان تصریح کردند: «این سند و امثال آن، مواردی نیستند که جمهوری اسلامی ایران تسلیم آنها شود و امضای این سند و اجرای بیسروصدای آن قطعاً مجاز نیست و به دستگاههای مسئول نیز اعلام شده است. به چه مناسبت یک مجموعه بهاصطلاح بینالمللی که تحت نفوذ قدرتهای بزرگ نیز قرار دارد، به خود حق میدهد که برای ملتهایی با تاریخ و فرهنگ و تمدن گوناگون، تکلیف معین کند.» رهبرانقلاب با تأکید بر اینکه اصل این کار غلط است، خاطرنشان کردند: «اگرچنانچه با اصل کار نمیتوانید مخالفت کنید، صراحتاً اعلام کنید که جمهوری اسلامی ایران در زمینه آموزش و پرورش، دارای اسناد بالادستی است و احتیاجی به این سند ندارد.»
سندآموزشی2030 چیست؟
پروژه آموزشی2030 ازجمله اهداف کلان هجده گانه «توسعه پایدار» مصوب یونسکو برای 15 سال آینده تا سال 2030 میلادی برای کشورهای عضو این سازمان است. این اهداف در سال 2015 (مهرماه 1394) در اجلاس عمومی سازمان ملل توسط روسای کشورها به تصویب رسید. ایران نیز از کشورهای شرکت کننده در این اجلاس بود که متعهد به اجرای این سند شد. سپس سند ملی آموزش2030 جمهوری اسلامی ایران با مدیریت و برنامهریزی دفتر یونسکو در کشور با تشکیل کارگروه های تخصصی تدوین و آماده و در تاریخ 20 آذر 95 رونمایی شد.
کشورهای عضو سازمان ملل، در سپتامبر 2015 در اجلاس عالیرتبه سازمان ملل تعهد کردند؛ دستور کار جهانی توسعۀ پایدار 2030 را در سیاستگذاریهای کلان خود در سطح ملی از اول ژانویه سال 2016 اجرایی کنند، براین اساس در بخش اهداف آموزشی موضوع آموزش و یادگیری مادامالعمر باکیفیت، برابر و فراگیر برای همه با محوریت یونسکو تعیین شده که ایران نیز متعهد به اجرای آن است. برابری و فراگیر بودن، دسترسی برابر و عادلانه و باکیفیت آموزش ، برابری جنسیتی، کیفیت آموزش و یادگیری مادام العمر، برخی ازمولفه های محتوای سند آموزشی یونسکو است.
با توجه به این مقدمه طرح چند نکته درباره «سند آموزشی 2030»، رویدادهای پیرامونش و الزامات پیش روی آن قابل ذکر است:
1 - ... آن چه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد
جدا از این که ارائه تعهد از سوی کشور ما در زمینه این سند به یونسکو از این جهت که به نوعی سلطه بیگانه بر شئون ملی را در پی دارد، با اصول 153، 77 و 125 قانون اساسی در تعارض است، این سوال را پدید می آورد که مگر در حوزه مهم و حیاتی آموزش و پرورش، کشور فاقد اسناد بالادستی است که الگوی آن را از «بیگانه» طلب کنیم. با توجه به برخی بخش های محتوای سند آموزشی 2030 که با ارزش های فرهنگی و بومی ما همخوان نیست، چگونه می توانیم نسخه ای برای تربیت و آموزش فرزندانمان بپیچیم که با سبک زندگی، فرهنگ و آموزه های اخلاقی مان تناسب ندارد.
از سوی دیگر «سیاست های کلی ایجاد تحول در نظام آموزش و پرورش» که اردیبهشت 1392 از سوی رهبر انقلاب به نهادهای ذی ربط ابلاغ شده، هنوز به مرحله اجرا نرسیده است، چرا آن چه خود داریم زبیگانگان تمنا می کنیم؟
چنانچه رهبر انقلاب نیز دیروز در این باره از دولت و مسئولان آموزش و پرورش گلایه کردند: «چرا سند تحول آموزش و پرورش تا به حال عملیاتی نشده است؟ تا چه زمانی باید منتظر آماده شدن نظام نامه های سند تحول بود؟»
2-تصویب بی سر و صدا و سکوت شورای عالی انقلاب فرهنگی
درباره این که فرایندهای تصویب و اجرای چنین اسنادی در کشور با وجود ابلاغ سیاست های بالادستی چگونه است و بر چه اساسی در بخش های اجرایی در سکوت و بی سر و صدا درباره آن تصمیم گیری می شود و به مرحله اجرا می رسد،جای نقد و پرسش های جدی وجود دارد که اکنون مجال آن نیست. اما نمی توان از کنار سکوت شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره سند 2030 به سادگی گذشت. در واقع این نهاد به عنوان عالی ترین شورای سیاستگذاری، تدوین ضوابط و نظارت بر سیاست ها و طرح های راهبردی کشور در زمینه های مختلف فرهنگی، آن طور که باید در امر «سند آموزشی 2030» به وظیفه خود عمل نکرده است و رهبری نیز دیروز در این خصوص از شورای عالی انقلاب فرهنگی گلایه کردند.
3- ...و چند پرسش
الف -وقتی آموزش و پرورش از سوی دولت موظف به اجرای سند آموزشی 2030 شده است، تکلیف تعارض عمل به این سند و اسناد بالادستی(سیاستهای کلی ایجاد تحول در نظام آموزش و پرورش) چگونه می شود؟
ب-چرا چنین سند مهمی در سکوت و بدون فراخوان از کارشناسان و فارغ از دیدگاه بخش های تخصصی، هفت خان تصویب در دولت را طی کرده و به مراسم رونمایی رسیده است؟
ج-برای اهداف ، تعاریف ونظام خاص ویژه سند 2030 همچون حقوق بشر ،برابری جنسیتی ، آموزش جنسی و... که به طور مسلم با آموزه های اسلامی و فرهنگی در تعارض است آقایان چه تدبیری اندیشیده بودند؟
آنچه دیدید، آوار اشرافیگری بود!
مسعود فروغی در وطنامروز نوشت:
اگر انتخابات نزدیک نبود، مشاوران آقای روحانی سفر و بازدید از وضعیت معدن «یورت» را برای رئیسجمهور تجویز نمیکردند، آن وقت جناب روحانی شاید بهجای اینکه فکر کند شعار «عزا عزاست امروز...» کارگران در مراسم روز کارگر، «حرف دل» و «درد واقعی» جامعه است، تصور میکرد دستهایی پشت پرده برایش برنامهای طراحی کردهاند.
مجری مراسم آن روز از بالای تریبون، یک مشت فحش و تهدید به کارگرها روانه کرد اما «بازدید انتخاباتی» از اوضاع معدن یورت در استان گلستان و واکنش بیسابقه و دردناک معدنچیهای بازمانده از حادثه اخیر و خانوادههایشان به روحانی نشان داد اولا ماجرای مراسم روز کارگر صدای اعتراض عدهای کارگر یا بخشی از بدنه این قشر نبوده و ثانیاً عمق فاجعه بیش از تصور او است.
نارضایتی قشری که زحمت زیادی میکشد و درآمد کمی دارد شاید جدید نباشد، حتی مختص ایران و منطقه ما نیست اما آیا شدت اعتراضهای فعلی هم طبیعی است؟ فیلمها و عکسهای منتشرشده از معدن یورت در لحظه بازدید رئیسجمهور تقریبا استثناییترین صحنه «اعتراض کارگری» به بالاترین مقام اجرایی کشور است، آیا در اوج مشکلات اقتصادی هم چنین اعتراض بیمحابایی در حضور محافظان رئیس دولت قابل تصور بوده است؟ قطعا اگر قبل از این سفر تیم همراه روحانی پیشبینی چنین واکنش تندی را کرده بودند، ریسک چنین برخوردی را به تن نمیخریدند.
وقتی کارگر معدن عصبانی از اوضاع کار، بیمه، همکاران از دست رفته و خانوادههایشان 4 دقیقه متوالی و با عصبانیت تمام روحانی را خطاب قرار داده بود، میشد تصور کرد مانند یک فردی که چیزی برای از دست دادن ندارد، فقط میخواهد صدای اعتراض جماعت را به رئیس دولت برساند. چرا برخلاف تمام صحنههای مشابه که ملاقات و بازدید یک مقام دولتی (بویژه اگر عالیرتبه باشد) از صحنه اتفاقات ناگوار و دردناک به صحنه ابراز درد دل بازماندگان حادثه به آن مقام تبدیل میشود، معدنچیها و خانوادههای داغدار با اعتراضهای توفانی به استقبال رئیسجمهور رفتند؟
آیا اگر صدای اعتراض به کمبودهای اقتصادی وحشتناک مثل بیمه 3 ماهه و 6 ماهه در ازای یکسال کار طاقتفرسا در معدن قبل از این شنیده شده بود، حادثه دلخراش انفجار در معدن که برای نخستینبار اتفاق نیفتاد اینگونه به انفجار درد دلهای مردمی منجر میشد؟
صدای انفجار معدن یورت مهیب بود اما وحشتناکتر از آن شنیدن صدای اعتراضی بود که تا امروز، هم به آن بیتوجهی میشد و هم کتمان! انگار باید 40 مرد «صورتسوخته» جان بر کف میگرفتند و در عمق 1700 متری کوه مدفون میشدند تا بغض فروخفته «کارگر 800 هزار تومانی» بترکد، بیخیال هیبت تیم همراه رئیس دولت شود و داد و فریاد کند. صدای اعتراضی که در کنار مدفن معدنچیهای گلستانی شنیده شد، صدای اعتراض میلیونها انسان دردمندی بود که حقوق «نجومی» را شنیدند، اگرنه قبلترها کار در معدن در عمق 200 متری و با آب پرتقال نبود!
آوار انفجار روی دوش مردهای معدنچی سنگین است و همدردی بعد از واقعه توسط کسانی که با «حقوقبگیران نجومی» مماشات کردند و بدتر ذخیره انقلاب نامیدند، فایدهای ندارد. آن روزی که گفتید پیش مردم «شرمنده نیستیم»، آن روزی که گفتید وعدهای ندادید که عمل نکرده باشید، آن روزی که حقوق ماهانه 200 میلیونی را توجیه کردید، آن روز که به جای کارگر سیهچهره معدن با «آنتیکهای کوههای بالاشهر تهران» عکس یادگاری گرفتید، آن روز که کارگر بیچاره را تهدید به خرد کردن دهانش کردید، آن روز که «مسکنمهر»ش را زهرمارش کردید، آن روز که با ماشین مدل بالایتان به میان کارگرها رفتید و درد دلشان را نشنیدید، آن روز که بیکاری و رکود اقتصاد و جیب مردم را نفی کردید، آن روز که بهجای رفع مشکل نان مردم دعوای سیاسی کردید... آن روز «کیلو کیلو» تیانتی و «گالن گالن» بنزین در دل دردمند کارگر زحمتکش گذاشتید تا با صدای انفجار معدن یورت همه آنها بترکد.
کارگران کمابیش همیشه مشکل داشتهاند؛ بعضی وقتها کمتر، بعضی روزها مثل امروز بیشتر اما تحمل درد وقتی آسانتر میشود که ببینند دولتشان با آنها همدردی میکند نه اینکه وزیرش تجارت میلیاردی میکند و مدیرش نجومی میخورد و رئیسجمهورش از موضع تکبر و تفرعن برخورد میکند و آنها باید فقط سختی بکشند و بکشند.
دل آدمها با سخنرانی درباره عبور از رکود و نفی وعده 100 روزه میشکند و با حقوق نجومی منفجر میشود، اگر دست آن رفیق و برادر و... را قلم کرده بودید، امروز به جای لگد به ماشین رئیس دولت، کارگر داغ دیده آغوش باز میکرد تا غم و غصهاش را به شما بگوید، چون «امید» داشت میشنوید.
این «امید» اما بازی سیاسی نیست که مشاوران برای شما بنویسند و جلوی «دوربین» آن را بازی کنید، این «امید» با عمل به دست میآمد، همان چیزی که برای انجامش 4 سال از دست رفت.
چالشهای دولت مستقر در مناظره دوم
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
مناظره دوم انتخاباتی میان نامزدهای ریاست جمهوری دوازدهم در حالی برگزار شد که ارزیابیها نشانگر آن است که این مناظره در انتخاب نهایی مردم، تأثیری تعیینکننده داشته است. هنگامیکه موضوعات «فرهنگی» و «سیاسی» بهعنوان موضوع بحث جلسه دوم مناظره اعلام شد، بسیاری پیشبینی میکردند با توجه به رویکردها و علاقهمندیهای دولتمردان یازدهم، فضای عمومی این مناظره به سود نامزدهای این طیف رقم خورده و باعث تقویت موقعیت آنها در کارزار انتخاباتی شود، خصوصاً آنکه در مناظره پیشین که با محوریت مسائل اجتماعی انجام پذیرفت، منتقدان دولت دست برتری یافته بودند. با این حال فضای مناظره بهگونهای رقم خورد که عملاً مطابق مطلوب جریان حامی دولت مستقر پیش نرفت و پیشبینی یادشده تحقق نیافت. به نظر میرسد نامزدهای جریان دولت با چند چالش جدی در این مناظره مواجه شدند:
1 ـ هرچند موضوع مناظره سیاسی و فرهنگی تعیینشده بود، اما خواه یا ناخواه مطالبه اصلی جامعه که موضوع معیشت و مشکلات اقتصادی بود، بر فضای مناظره سایه افکند. روشن است که در این حوزه دست دولت تقریباً خالی است و عملاً رهاورد چندانی برای عرضه ندارد. ناکارآمدی سازوکار دولت برای حل مشکلات اقتصادی که در بررسی کارنامه اقتصادی برجام انجام گرفت، عملاً نقطهای را که آقای روحانی و معاون اولش روی آن بهعنوان مزیت نسبی تکیه کرده بودند، بیاثر کرد. علاوه بر اینها اذعان برخی مقامات دولتی در رفع نشدن تحریمها خصوصاً در حوزه بانکی، کار را برای منتقدان دولت آسانتر کرد.
از سوی دیگر تأثیرات آشکار رکود اقتصادی بر موضوعات فرهنگی که در مسائلی همچون معضلات معیشتی فرهنگیان، رکود علمی و بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی بروز یافت، دستهای خالی دولت در تحقق مطالبات جامعه را بیشتر نمایان ساخت.
2 ـ موضوع اشرافیت از جمله مؤلفههای مؤثر بر روند مناظره دوم بود. طرح ماجرای جنجالی کشف محموله وارداتی دختر وزیر آموزشوپرورش، نقطه مؤثری در به چالش کشیدن دولت مستقر بود که در این میان پاسخ ناشیانه آقای جهانگیری عملاً به زیان دولت تمام شد.
در ادامه بحث نیز طرح پرسش چالشی سادهزیستی از آقای روحانی و پاسخ کاملاً نامرتبط وی موضوع اشرافیگری در دولت یازدهم را بیشتر به رخ کشید.
3 ـ ناامیدی از حل مشکلات در بطن نامزدهای دولت مستقر رخنمایی میکرد. به نظر میرسد برداشت جامعه از گفتوگوهای رئیسجمهور و معاون اولش، عدم امکان ایجاد شغل برای چند میلیون جوان بیکار در بازه زمانی چهار سال آینده بود و این نامزدها صراحتاً رقبای خود را نیز در حل مسئله ناتوان نشان میدادند. این یک معنا بیشتر ندارد و آن اینکه دولتی که با شعار «امید» بر سر کار آمده است، قصد دارد با شعار «نمیشود» و «یأس» به کار خود ادامه دهد. طبیعی است که وقتی ایده مرکزی و فلسفه وجودی یک پدیده و جریان آسیب ببیند، ادامه حیات آن با دشواری روبهرو میشود. شاید طرحریزان اتاق فکر جریان اعتدال به این مهم توجه نداشتهاند که غیرمستقیم در حال پایان دادن به عمر دولت خود هستند.
4 ـ یکی از رویکردهای ناشیانه و ناکارآمدی که در هر دو مناظره اخیر از سوی نامزدهای دولتی دنبال شد، بهرهگیری از الگوهای کلیشهای و تاریخمصرف گذشتهای است که در انتخابات 92 مورداستفاده آقای روحانی قرار گرفته بود. رقیبهراسی با برچسبزنی کلیشهای که در قالب استعمال واژه تکراری «گازانبری» انجام گرفت یا تاکتیک جنگ روانی «انتقال» که با طرح نام برخی هنرمندان در مناظره اجرا شد، از جمله این الگوها بودند. گویا مهندسان عملیات روانی دولت از یاد برده بودند که این تاکتیکها در سال 92 زمانی کارگر افتاد که آقای روحانی بهعنوان نماد نقد وضع موجود بود و در شرایطی که او سکاندار دولت مستقر و نماد وضع موجود است، مؤثر نیست. نمونه دیگر سناریوی نخنما شده مظلومنمایی است که با الگوگیری از اشک ریختن رئیسجمهور مستقر در سال 1380 در مقابل رسانهها اجرا شد و البته چندان هم مؤثر نبوده است.
5 ـ یکی از دیگر نقاط ضعف رویکرد دولتیها در مناظرات اخیر اشتباه محاسباتی در مخاطب قرار دادن سبدهای رأی اجتماعی است. چنانکه مشاهده میشود عمده گفتمان انتخاباتی اینان در این مناظرات و سایر برنامههای تبلیغاتی، قشر متوسط به بالا و مرفه جامعه را مخاطب قرار میدهد و متناسب با مطالبات و علایق آنها شعار میدهد. گویا روحانی و مدیران انتخاباتیاش فراموش کردهاند که آنچه در سال 92 وی را راهی پاستور کرد، رأی طبقات محروم و مستضعف، حاشیهنشینها و روستاییان بود. اگر این رأی به سود روحانی به صندوق ریخته نمیشد، معلوم نبود او اکنون رئیسجمهور باشد. با این حال بیشتر بیمهریها در چهار سال گذشته و حتی در برنامههای انتخاباتی او در خصوص این قشر است. با این حال برخی تحلیلگران معتقدند این بیمهری خصوصاً در مقطع اخیر اتفاقاً هدفمند و هوشمندانه بوده و به جهت ناامیدسازی این قشر و منصرف کردن آنها از مشارکت در انتخابات است، بهگونهای که جریان دولتی بیشتر تمایل دارد کاهش مشارکت محسوسی در طبقات متوسط به پایین و محرومین رخ دهد.
اینک تنها یک مناظره تا مرحله اول انتخابات باقی است. اقتصادی بودن موضوع آن، کار را برای نمایندگان وضع موجود سختتر میکند و بسیاری از تحلیلگران با توجه به ارزیابیها از بازخورد اجتماعی دو مناظره اول، دومرحلهای شدن انتخابات را قطعی میدانند. دومرحلهای شدن انتخاباتی که رئیسجمهور مستقر در آن رقابت میکند، میتواند بهمعنای احتمال بالای چهارساله شدن رئیسجمهور و عدم کامیابی او در رقابتها باشد. شاید تنها عاملی که بتواند نامزد جریان مستقر را از ورطه رقابت ریسکپذیر در دور دوم نجات دهد، رویدادی خارقالعاده و خارج از رقابتهای منطقی انتخابات باشد، رویدادی مثل امدادی از سوی شرکای غربی برای جریان غربگرای داخلی یا زدن زیر میز بازی انتخاباتی موجود.
وزیر منفصل و سند 2030
سید مسعود علوی در رسالت نوشت:
اصل یکصد و چهل و یکم قانون اساسی می گوید: «رئیس جمهور، معاونان رئیس جمهور، وزیران و کارمندان دولت نمی توانند بیش از یک شغل دولتی داشته باشند و داشتن هر نوع شغل دیگر در موسساتی که تمام یا قسمتی از سرمایه آن متعلق به دولت یا موسسات عمومی است و نمایندگی مجلس شورای اسلامی و وکالت دادگستری و مشاوره حقوقی و نیز ریاست و مدیریت عامل یاعضویت در هیئت مدیره انواع مختلف شرکت های خصوصی، جز شرکت های تعاونی ادارات و موسسات برای آنان ممنوع است. سمت های آموزشی در دانشگاه ها و موسسات تحقیقاتی از این حکم مستثناست.» همچنین تبصره 5 ماده واحده قانون ممنوعیت تصدی بیش از یک شغل می گوید: متخلف از این قانون به انفصال خدمت موقت از 6 ماه تا یکسال محکوم میگردد و وجوه دریافتی از مشاغلی که زمانی تصدی آنرا داشته است به جز حقوق و مزایای شغل اصلی وی مسترد میگردد. در صورت تکرار در مرتبه دوم، علاوه بر استرداد وجوه موضوع این تبصره بهانفصال دائم از مشاغل محکوم میگردد.
تبصره 6 همین قانون می گوید: آمر و صادرکننده احکام در صورت اطلاع به نصف مجازات مذکور در صدر تبصره محکوم میگردند.
آقای قالیباف در مناظره روز جمعه از دوشغله بودن وزیر آموزش و پرورش پرده برداری کرد. پیش از این سخنگوی قوه قضائیه در نشست خبری، از کشف پوشاک قاچاق در ویلای لواسان خبر دادند. منابع مستقل خبری اعلام کردند پوشاک قاچاق متعلق به دختر وزیر آموزش و پرورش بوده است؟! این منابع اعلام کردند فخرالدین احمدی دانش آشتیانی و خانوادهاش در حوزههای مختلف از جمله واردات پوشاک و ... فعالیت دارند. یکی از شرکتهای خانوادگی ایشان «آمیتیس طراوت کودکی» به شماره ثبت 458889 است که در امر واردات پوشاک فعالیت میکند. مراجعه به سایت اینترنتی فروشگاه این شرکت (prenatal.ir) نشان میدهد که شرکت مذکور، نمایندگی انحصاری واردات پوشاک ایتالیایی با برند «پریناتال میلان» را در اختیار دارد. اعضای هیئتمدیره این شرکت خانوادگی، آقای وزیر به همراه دختر و همسرش هستند که آقای دانش آشتیانی بعد از تصدی وزارت آموزش و پرورش، همچنان در ترکیب هیئت مدیره این شرکت باقیمانده است و در آخرین تغییرات این شرکت به تاریخ 95/12/10 همچنان عضو هیئت مدیره این شرکت است.
وزیر محترم کنونی آموزش و پرورش پیش از این معاون طرح و توسعه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری بوده است. این در حالی است که آن موقع هم دوشغله بوده است.
سخن بر سر این نیست که کالای کشف شده، قاچاق بوده یا نبوده است. اثبات این اتهام باید فرایند قانونی خود را طی کند. سخن بر سر این است که اصل 141 قانون اساسی و قانون ممنوعیت تصدی بیش از یک شغل توسط وزرا و کارمندان دولت چه می شود؟ چرا قانون اساسی و عادی در این مورد توسط یک وزیر، آن هم در نظام مقدس جمهوری اسلامی نادیده گرفته می شود؟ چه کسی مسئول خاک خوردن قوانین و زیر پا گذاشتن آن است؟ مجلس چرا در این باره ساکت است؟ دیوان محاسبات به عنوان مرجع مسئول چرا در این باره حرفی نمی زند؟ دستگاه قضائی چرا در این مورد، منفعل است؟ دادستان به عنوان مدعی العموم چه وظیفه ای در این خصوص بر عهده دارد؟
اگر اطلاعات فاش شده توسط منابع خبری مستقل، صحیح است، چرا وزیر آموزش و پرورش، منفصل از خدمت اعلام نمی شود؟ او همزمان، هم وزیر است و هم مدیر عامل، یا عضو هیئت مدیره یک شرکت خصوصی است. قانون در این باره هیچ ابهامی ندارد. اگر اطلاعات فاش شده، دروغ است، چرا از او اعاده حیثیت نمی شود؟
اظهارات آقای جهانگیری در مناظره، در پاسخ به آقای قالیباف، مشکل وزیر آموزش و پرورش را حل نکرد. او پذیرفت که دختر وزیر در امر واردات پوشاک دست دارد و ارزش محموله ای که قاچاق تلقی شده بیش از
200 میلیون تومان است.
رئیس اتحادیه تولید کنندگان پوشاک می گوید: «واردات پوشاک خارجی 385 هزار نفر را بیکار کرده است.» چرا وزیر محترم در سال «اقتصاد مقاومتی؛ تولید و اشتغال» در امر واردات پوشاک مشارکت می کند و سهمی در خانه نشین کردن صدها هزار نفر از کارگران در صنعت پوشاک را به عهده می گیرد؟
***
دیروز مقام معظم رهبری در دیدار معلمان از یک خبط عظیم در دولت یازدهم پردهبرداری کردند و آن پذیرش سند 2030 یونسکو بود !
نظام برای تحول در نظام آموزشی یک سند مهم و راهبردی دارد و آن سند «تحول بنیادین نظام آموزش و پرورش» است . این سند را دولت کنار گذاشته و یک سند به اصطلاح جهانی را که نوعی کاپیتولاسیون فرهنگی و آموزشی است دارد در آموزش و پرورش پیاده می کند. پذیرش داوطلبانه این سند هم از شگفتی های کارکردهای غلط در دولت یازدهم است . این سند بدون اینکه فرآیند قانونی را طی کند در دستور کار دولت در آموزش و پرورش قرار گرفته است و دارد اجرا می شود.
استاد رحیم پورازغدی در برنامههای روشنگرانه خود درباره این سند
می گوید؛
- سند 2030 نوعی تطبیق آموزههای لیبرالی با مسائل آموزشی و فرهنگی و اجتماعی است.
- این سند یک نگاه لیبرال و نئولیبرال به حقوق کودک ، آموزش و پرورش، زن و خانواده است.
- این سند می گوید ؛ هر نوع تربیت دینی الهی خلاف حقوق بشر است.
- این سند حق همجنسبازی را جزء اصول حقوق بشر می داند.
- طبق سند 2030 در مدارس ما همجنسبازان میتوانند کلاس آموزشی داشته باشند.
اصل 77 قانون اساسی می گوید ؛
«عهدنامهها ، مقاولهنامهها، قراردادها و موافقتنامههای بینالمللی باید به تصویب مجلس شورای اسلامی برسد.»
اما دولت با دور زدن مجلس سند 2030 را به عنوان یک عهدنامه و قرارداد بینالمللی اجرا می کند و مجلس متاسفانه در این باره ساکت است. سند 2030 فرمول سکولاریزه کردن آموزش و پرورش کشور است. چگونه است دولت جمهوری اسلامی برخلاف قانون اساسی تن به اجرای چنین سند خلاف شرع و قانون اساسی داده است.لت روشن است. وزیر از خدمت به نظام به دلایل پیش گفته منفصل است. او دقت کافی برای رسیدگی به وظایف ذاتی خود ندارد. دو شغله بودن یا سهشغله بودن آن هم در سمت بسیار مهمی چون وزارت آموزش و پرورش غفلتهایی پدید میآود که خسارات سنگینی در پی دارد.
اصل 141 قانون اساسی و قانون ممنوعیت تصدی بیش از یک شغل بر اساس یک حکمت تدوین شده است.
اگر درک درستی از این حکمت نداشته باشیم به بیراهه میرویم.
روحانی فریاد را شنید اصولگرایان چه می کردند؟
صادق زیباکلام در ایران نوشت:
رئیس جمهوری روز گذشته برای بازدید از معدن آزادشهر به محل حادثه رفت و با خانوادههای جانباختگان هم دیدار و گفتوگو کرد. در کنار این حضور، حاشیههایی هم پدید آمد و تعدادی از کارگران معدن اعتراض خود نسبت به وضع معیشتی و شاید شرایط کار را در حضور رئیس دولت بیان کردند. اعتراضی که البته توأم با خشم و عصبانیت هم بود. در پی این حادثه، رسانههای اصولگرا و حامی رقبای انتخاباتی رئیس جمهوری بلافاصله درصدد بهرهبرداری سیاسی از این ماجرا برآمدند و فیلم این اعتراض را با آب و تاب منتشر کردند و این گونه القا کردند که این خشم، نارضایتی از عملکرد دولت یازدهم بوده است.
حال آنکه بروز چنین واکنشی از سوی تعدادی از کارگران با توجه به عمق حادثه رخ داده امری کاملاً طبیعی است و به هیچ وجه نمیتوان آن را به منزله نارضایتی یا انتقاد از رئیس جمهوری و دولت قلمداد کرد. بدون تردید روز گذشته یا قبلتر از آن هر مقام مسئولی اعم از رقبای انتخاباتی آقای رئیس جمهوری یا رؤسای سایر قوا به جمع کارگران معدن آزادشهر میرفتند، با همین واکنش توأم با خشم و عصبانیت روبهرو میشدند. این عمل کارگران قابل درک است اما آیا اگر مسئول دیگری و بخصوص نامزدهای مورد حمایت اصولگرایان با چنین صحنهای روبهرو میشدند، آیا این رسانهها باز هم این گونه آن را بازتاب میدادند و حکم صادر میکردند که کارگران از عملکرد آن نهاد یا مسئول ناراضی هستند؟
نکته قابل تأملتر اما نوع مواجهه آقای رئیس جمهوری و هیأت همراه ایشان با کارگران معترض است. آن گونه که مشاور آقای روحانی گفتهاند، به رئیس جمهوری پیشنهاد شده که به محل معدن نرود چرا که ممکن است چنین واکنشی از سوی کارگران دیده شود. اما آقای روحانی نمیپذیرند و با وجود پیشبینی چنین واکنشی به جمع کارگران و خانوادههای جانباختگان میرود تا از نزدیک با آنها ابراز همدردی کند و قول دهد که به مشکلاتشان حتماً رسیدگی میشود. این اقدام رئیس جمهوری کاملاً اخلاقی و درخور تمجید است. با این حال بر اساس خبرهای منتشر شده در پی این اتفاق، هیچ کدام از کارگران معترض مورد بازخواست قرار نگرفتهاند، همراهان یا محافظان رئیس جمهوری هیچ گونه بیحرمتی به آنها نکردهاند و کسی بازداشت نشده است. حال دوست دارم در چشم مدیران رسانههای اصولگرای حامی برخی نامزدهای انتخابات نگاه کنم و این سؤال را بپرسم که اگر به جای آقای روحانی نامزد مورد حمایت آنها یا برخی مقامات مسئول دیگر در صحنه حاضر شده و با چنین واکنش همراه با خشم کارگران روبهرو میشدند، باز هم کسی بازداشت نمیشد؟
نقش سیاست خارجی در انتخابات
بهرام قاسمی در شرق نوشت:
جهان امروز با اصطلاحی که از آن بهعنوان «جهانیشدن» یاد میشود، در نقطه اوج بههمپیوستگی و ارتباطات قرار دارد. در چنین وضعیت روبهجلو و گریزناپذیری، اگر سیاست خارجی کشورها را ابزار تعامل رسمی و محور این بههمپیوستگی و ارتباطات-دستکم در سطح روابط بیندولتی- بدانیم، هرچه میزان این بههمپیوستگی و ارتباطات افزایش مییابد، متقابلا بر اهمیت سیاست خارجی کشورها و نوع کنشی که آنها در قبال این جهان بههمپیوسته برمیگزینند، افزوده میشود.
چهار روز بعد از حادثه تلخ انفجار در معدن «زمستان یورت»، حسن روحانی در قامت رئیسجمهوری ایران، کشوری که مردمش به خاطر ازدستدادن معدنچیان ناراحت هستند، به منطقه رفت درحالیکه هم مسئولان استان گلستان و هم اطرافیان رئیسجمهوری، به خوبی میدانستند هنوز تعدادی از زیرآوارماندگان بیرون نیامدهاند و غم و ناراحتی در منطقه بسیار بالاست و این موضوع میتواند باعث غلیان احساسات منفی و رویارویی و برونریزی خشم از سوی داغدیدگان دو برابر روحانی شود. در چنین شرایطی روحانی چرا به زمستان یورت رفت؟ آیا او نمیدانست مردمی که داغدار دوستانشان هستند نمیتوانند احساسات خود را کنترل کنند؟ آیا او نمیدانست دیدن چهره مصیبتزده مردم منطقه چه تبعاتی برای او خواهد داشت؟ آیا روحانی نمیدانست رسانههای مخالف دولت با تمام قوا از غم (نه خشم) مردم علیه او استفاده خواهند کرد؟ به واقع روحانی چرا صابون همه اینها را به تن مالید و در زمستان یورت حاضر شد؟ روانشناسان میگویند مهمترین رفتاری که میتوان در مقابل یک فرد مصیبتزده از خود بروز داد، این است که با او همدلی کنیم، کنار او بمانیم و اجازه دهیم حرفهایش را بزند و گریههایش را بکند تا بتواند آرامش قبلی را کمکم به دست آورد. درست کاری که حسن روحانی کرد. او روز گذشته به دیدار مردمی رفت که فرزندان خود را از دست داده و هنوز بحران را پشت سر نگذاشتهاند.
آنطور که ابوطالبی (معاون سیاسی دفتر رئیسجمهور) در توییتر خود نوشته است، به رئیسجمهوری گفته شده بود ممکن است مردم منطقه خشمگین شوند و روحانی در پاسخ به این حرف گفته بود اگر با دیدن من از غم آنها کاسته میشود، به منطقه خواهم رفت. در این روزها بسیار به روحانی نقد شده است که صدای مخالف را نمیشنود، این انتقاد را در حالی علیه روحانی مطرح میکنند که فیلم انتخاباتی روحانی که شنبه پخش شد، تحمل او را در مقابل صدای منتقد نشان میدهد، آنجا که دانشجویان او را مورد تندترین نقدها قرار میدهند و روحانی با سعهصدر به آن گفتهها گوش میکند. نقدهایی که روحانی شنید، حتی صداوسیما تاب آن را نداشت و دقایقی از فیلم انتخاباتی روحانی را سانسور کرد. همانهایی که نقدِ نشنیدن صدای مخالف را علیه روحانی مطرح میکنند، فیلمی را در سایتها منتشر کردهاند که نشان میدهد روحانی با آرامش و صبوری ایستاده است و صدای اعتراض یک معدنچی را در برابر دیدگان همه گوش میکند، بدون اینکه تندی کند یا بخواهد میکروفون از دست او گرفته شود. آیا واقعا روحانی نمیتوانست مانند خیلی از همرتبههای خودش بدون اینکه کسی متوجه شود، بخواهد به گفتههای این معدنچی پایان داده شود؟ چه کسی میکروفون را به دست این معدنچی داغدار داده است؟
کنش سیاست خارجی کشورها نیز در خلأ شکل نمیگیرد و از سیاست داخلیشان نشئت میگیرد. از این منظر است که متفکران علوم سیاسی و روابط بینالملل با اذعان به ارتباط دوسویه میان سیاست داخلی و سیاست خارجی، سیاست خارجی را تداوم سیاست داخلی کشورها و سیاست داخلی را متأثر از سیاست خارجی میدانند که خروجی این تعامل دوسویه میتواند در توسعهیافتگی یا عدم توسعهیافتگی آنها نقش بسزایی داشته باشد. در واقع، تغییر دولتها و دولتمردان، نوع جهانبینی و کنشگری آنان، مفاهیم، رویکردها و راهبردهایی که آنان اتخاذ میکنند، بهعنوان دادههای سیاست خارجی به بیرون از مرزها میرود و نحوه تعامل بینالمللی را شکل میدهد و بازخورد آن به سیستم سیاسی یا هزینهزا خواهد بود یا منفعتبخش.
در کنار ارتباط میان سیاست داخلی و سیاست خارجی، امروزه تأثیر گریزناپذیر سیاست بر اقتصاد و به تبع آن سیاست خارجی بر اقتصاد نیز بر کسی پوشیده نیست. امروزه حوزه مطالعاتی و کاربردی اقتصاد سیاسی بینالملل، به خوبی ارتباط میان سیاست خارجی کارآمد و رشد و توسعه اقتصادی و به طور کلی پیوند میان اقتصاد و سیاست را تبیین میکند. این حوزه مطالعاتی، به ما یادآور میشود که مطالعه پدیدههای اقتصادی بدون توجه به عوامل اثرگذار سیاسی و برعکس، نارساست. در این چارچوب، تأثیر سیاست داخلی بر سیاست خارجی و متعاقبا تأثیر سیاست خارجی بر اقتصاد کشورها میتواند به اشکال زیر خود را نمایان کند: نوع کنش سیاست خارجی میتواند به تأمین کمک خارجی برای توسعه کشور منجر شود یا نشود؛ میتواند مشوق یا مانع جذب سرمایهگذاری خارجی برای تولید و اشتغال شود؛ میتواند در بعد تجاری با تشویق یا توقف صادرات، نهتنها بر تولید و اشتغال، بلکه بر موازنه پرداختها و توسعه کشور اثر بگذارد؛ میتواند موجب اعمال تحریم بر کشور شود یا تحریمها را از پیشرو بردارد و مانع تحریمهای جدید شود؛ میتواند مسیر ورود تکنولوژیهای جدید به کشور را هموار کند یا بر آن سد ببندد. در واقع، در کنار عیوب ساختاری و سنتی اقتصاد دولتی ایران مانند وابستگی دولت به درآمدهای نفتی، ضعف رقابت و نبود قوانین شفاف در ساختار اقتصاد، وجود فساد، رانت و حجم بالای قاچاق در اقتصاد، بزرگبودن دولت و افزایش بیش از حد مخارج آن و بیثباتی سیاستهای مالی و پولی، سیاست خارجی و تأثیر مثبت یا منفی آن نیز میتواند بر این مشکلات دامن یا بر آن لگام بزند و کشور را در مسیر رشد اقتصادی قرار دهد.
درست همینجاست که به اهمیت مفاهیمی مانند تنشزایی یا تنشزدایی در سیاست خارجی میرسیم. در چارچوب این دو سیاست، در سالهای اخیر دو تصویر کاملا متضاد از سیاست خارجی کشور ظهور و بروز یافته است. در تصویر نخست، نتیجه سیاست خارجی تنشآمیز، فهرست بلندبالایی از تحریمهای بینالمللی (شش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل و ١٢ قطعنامه شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی) بود که از یک سو تضعیف امنیت ملی و تهدیدهای جدی علیه کشور ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل و از سوی دیگر، تضعیف شدید امنیت اقتصادی و منفیشدن رشد اقتصادی به سبب تحریمهای نفتی، مالی و... و خروج شرکای اقتصادی و سرمایههای مالی از کشور را به دنبال داشت. به این سیاهه، باید تشدید عیوب ساختاری و سنتی اقتصاد کشور مانند افزایش رانت، فساد و قاچاق را با درپیشگرفتن سیاست دورزدن تحریمها نیز افزود. متأسفانه هنوز این باور غلط وجود دارد که تحریمها به سبب پافشاری بر حقوق هستهای اعمال شد. برجام و توافق هستهای را باید خط بطلانی بر این باور غلط دانست. این نه پافشاری بر حقوق هستهای، بلکه درپیشگرفتن سیاست خارجی نادرست و تنشآفرین بود که سایه سنگین تحریمها و تهدیدها را بر کشور گستراند. در تصویر دوم، اتخاذ سیاست تنشزدایی و دستیابی به برجام به همگان اثبات کرد که میتوان در عین پافشاری و برخورداری از حق فناوری هستهای، نهتنها در یک اقدام بیسابقه تحریمهای بازگشتناپذیر شورای امنیت سازمان ملل را بازگرداند، حق خود را از سهم بازار نفت جهانی پس گرفت، مناسبات مالی و بانکی را مجددا برقرار کرد، به ایرانهراسی در صحنه بینالمللی پایان و امنیت ملی و امنیت سرمایهگذاری را ارتقا داد، بلکه حتی در گامی رو به جلو مناسبات خود را در شکلی بیسابقه با تمام مناطق جهان افزایش داد. بنابراین، اگر نتیجه تصویر نخست، تحریمها، تهدیدها و کشاندن کشور به لبه پرتگاه بود، نتیجه تصویر دوم، رفع تهدیدها، رفع تحریمها و شروع دورهای جدید برای سازندگی کشور است.
تخریب همیشه با سرعتی بالاتر و آسانتر از سازندگی همراه بوده است. نباید فراموش کرد که هنوز فقط یک سال و چند ماه از توافق هستهای میگذرد و این مدتزمان برای بازسازی هشت سال تخریب بههیچوجه کفایت نمیکند. ضمن اینکه نباید از سایر عوامل اثرگذار بیرونی مانند مخالفتهای داخلی و خارجی با توافق هستهای، وضعیت نابسامان منطقه و رویکارآمدن دولت جدید در ایالات متحده نیز غافل بود.
با یادآوری مجدد اهمیت سیاست خارجی در جهان بههمپیوسته امروز، اهمیت پیوند سیاست داخلی با سیاست خارجی و مسیری که سیاست داخلی به سیاست خارجی کشور میدهد و متعاقب آن پیوند سیاست خارجی با اقتصاد کشور و نقش آن در حل معضلات اقتصادی، متذکر میشود که همچنان چند و چون راهبرد سیاست خارجی کشور و نوع نگاهی که نامزدهای دوازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری به آن دارند، باید یکی از کلیدیترین مؤلفههای انتخاب نزد رأیدهندگان در انتخابات پیشِرو باشد.
با توجه به فضای اقتصادی داخلی و چالشهای بینالمللی پیشروی کشور، تداوم مسیری که با برجام شروع شد، کماکان یک ضرورت و تنها مسیر مطمئن در آینده قابل پیشبینی است. هرگونه تغییر بنیادی در این مسیر، چالشهای پیشبینیناپذیر با خود به همراه خواهد داشت که کنترل نتایج آن بسیار دشوار خواهد بود. مسیری که آغاز شده نباید در نیمه راه رها یا با تغییر مسیری تخریبی همراه شود. سیاست خارجی تعاملی و تنشزدا و توافق هستهای، جهان و بهویژه قدرتهای بزرگ اروپایی، چین و روسیه را با ایران همراه کرده و مانع از سیاستهای ترامپ در زمینه برهمزدن برجام، ایجاد اجماع و تحریمهای جدید علیه کشور شده است. این مسئله وقتی اهمیتی روزافزون مییابد که مشاهد میکنیم دولت جدید آمریکا سیاست بازبینی برجام و تلاش برای اعمال تحریمهای جدید را در دستور کار خود قرار داده است. بنابراین، هم نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری نباید از اهمیت تداوم مسیر فعلی در شعارها و برنامههای خود غافل شوند و هم مردمی که با رأی و حضور حداکثری خود دست به انتخاب رئیسجمهور آینده کشور میزنند.