سلیمی نمین

رئیس دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران گفت: انقلاب اسلامی در روزهای نخستین پیروزی، هنوز هیچ کاری انجام نداده بود که مجاهدین خلق می‌گفتند «حق ما خورده شده است» مگر یک روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، چه حقی توزیع شده که آقایان حق دارند بر سر آن جنگ کنند!

به گزارش مشرق، پس از حدود یکسال از پیروزی انقلاب اسلامی، فرایند تعطیلی، پاک‌سازی و تجدید ساختار درسی و محتوایی دانشگاه‌ها رخ داد که به «انقلاب فرهنگی» مشهور شد.

۳۷ سال پس از آن حوادث، انجمن اندیشه و قلم با همکاری پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به دنبال بررسی چرایی و چگونگی انقلاب فرهنگی، نشستی را در همین زمینه با حضور عباس عبدی فعال سیاسی اصلاح طلب، حجت‌الاسلام عبدالمجید معادیخواه رئیس بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران و عباس سلیمی‌نمین رئیس دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران برگزار کرد.

اینکه اهداف «انقلاب فرهنگی» چه بود؟ و تا چه اندازه در تحقق آن موفق شد، اقداماتی که به عنوان انقلاب فرهنگی صورت گرفت تا چه میزان با روح و ایده اولیه این فرایند سنخیت داشت؟ و انقلاب فرهنگی چه مزیت‌ها و چه نقایصی برای سیستم آموزش عالی ایران به وجود آورد؟ پرسش‌های محوری نشست انقلاب فرهنگی چرایی و چگونگی است.

مشروح این نشست را در ادامه می‌خوانیم:

آقای عبدی! در آستانه سی‌و هفتمین سالگرد انقلاب فرهنگی هستیم. تعریف شما از آنچه که انقلاب فرهنگی نام گرفت، چیست؟ دیدگاه شما در آن مقطع به عنوان یک دانشجوی پیرو خط امام چه بود؟

عبدی: بسیاری از اتفاقات تاریخی را معمولاً سیاسی تحلیل می‌کنیم یعنی با توجه به منافع امروزش به آن نگاه می‌کنیم بنابراین خیلی دقیق نمی‌تواند اتفاق افتد چون بسیاری از این اتفاقات، زنده هم هستند.

به طور مثال اگر بخواهید حمله مغول را تحلیل کنید، چون ربط زیادی به وضعیت سیاسی ما ندارد شاید بی‌طرفانه به تحلیل بپردازیم اما بر سر اتفاقات مشروطه دعوا است نه به خاطر اینکه واقعیتش چیست بلکه برای اینکه هر کسی سعی می‌کند آن طوری که به نفع خودش است تفسیر کند ۲۸ مرداد هنوز این وضعیت را دارد و همه اتفاقاتی که هنوز به تاریخ نپیوسته‌اند. بنابراین بنده نیز بی‌تأثیر از این قضیه نیستم اما سعی می‌کنم منصفانه آنچه که بوده است را به شما عرض کنم.

کلمه «انقلاب فرهنگی» را بگذاریم کنار، چیزی به این نام در آن زمان، وجود خارجی نداشت این کلمه‌ای بود که برای یک اتفاق دیگری انتخاب شد، واقعیت این است بعد از انقلاب اسلامی، اتفاقی در دانشگاه‌ها رخ داده بود که تداوم وضعیت دانشگاه‌ها را با بحران و سؤال مواجه کرده بود. آن اتفاق این بود؛ بعد از پیروزی انقلاب، گروه‌های مختلفی در جامعه حضور داشتند اعم از گروه‌های مذهبی، گروه‌های غیر مذهبی، چپ و راست. بر خلاف نیروهای مذهبی که در عرصه اجتماع، مساجد و جاهای دیگر، که پایگاه‌های خاص خود را داشته و نیازی به دانشگاه نداشتند گروه‌های چپ و غیر مذهبی نیز پایگاه‌هایشان عمدتاً متمرکز در دانشگاه بود الان هم می‌توانید ببینید که رفتن در محلات جنوب شهر و کارگری و... برای یک فرد غیر مذهبی، کار خیلی راحتی نیست، حتی گروه‌های چپ وقتی که می‌خواستند کارهای کارگری کنند مجبور بودند تغییراتی در خودشان بدهند. در کارخانه‌ها هم که می‌رفتند باز هم در آنجا نیروهای مذهبی بیشتر نفوذ داشتند بنابراین پایگاه اصلی گروه‌های چپ و غیر مذهبی در دانشگاه بود.

نتیجه این شده بود که عدم توازنی میان وضعیت دانشگاه با وضعیت جامعه به وجود آید گویی که یک جزیره‌های مستقلی هستند مثلاً من می‌توانم بگویم که در دانشگاه‌ها نسبت‌شان (در دانشگاه تهران) ۴۰ به ۶۰ بود یعنی بچه‌های مذهبی حتی اگر ۶۰ درصد بودند آنها ۴۰ درصد بودند ضمن اینکه گروه‌های چپ، حمایت نیروهای سیاسی پیروشان را هم داشتند و فعال‌تر عمل می‌کردند.

اتفاق دیگری که رخ داده بود، بعد از انقلاب چند تن از نیروهای مذهبی دانشگاه‌ها به جهاد سازندگی و... رفته بودند بنابراین وزن گروه‌های مذهبی از آن هم که می‌توانست کمتر شد.

بعد از قضیه اشغال سفارت که حدود ۴۰۰-۴۵۰ تن از نیروهای اصلی این سه دانشگاه مهم آن زمان تهران، کلاً دانشگاه‌ها از نیروهای مذهبی خالی شد و عمده فضا در دست نیروهای چپ بود. اتفاق دیگری هم افتاد که کمتر کسی به آن توجه می‌کند و آن اینکه، بچه‌های مذهبی دو تیپ بودند؛ یک دسته همان‌هایی بودند که در اشغال سفارت بودند و یک تیپ هم کسانی که بیرون مانده بودند و به دلایلی نتوانستند وارد سفارت شوند و با آنها همراهی کنند.

وضع دانشگاه‌ها در آن زمان امکان نداشت که ادامه پیدا کند واقعیت این است که قبل از انقلاب فرهنگی، چیزی به نام دانشگاه نداشتیم. ستادهای سیاسی بود؛ وقتی می‌رفتید دانشگاه از صبح تا شب از در دانشگاه تا انتهای دانشگاه، همه‌اش اطلاعیه و بیانیه بود نه از این اطلاعیه‌هایی که الان می‌بینیم.

یکی از اطلاعیه‌هایی که در آن زمان و یکی از دانشجویان از آن ناراحت شده بود و کَنده بود و گفتیم بگذارد سرجایش این بود که چپ‌های تند کمونیست‌ها، یک بیانیه زده بودند که چند تن از نیروهای نظام را در کردستان کُشتیم و... . لذا یک عرصه جنگ و درگیری‌ جدی در دانشگاه حاکم بود و ادامه دانشگاه به هیچ‌وجه قابل تصور نبود.

از هنگامی که انقلاب پیروز شد و دانشگاه‌ها باز شد هیچ یک از ما اصلاً واحدی نمی‌گذراندیم. من ۹ سال دانشگاه بودم و هشت ترم گذرانده بودم معمولاً افراد ابتدای ترم تحصیلی واحد درسی می‌گرفتند و انتهای ترم، واحدشان را حذف می‌کردند.

گرایش دیگری نیز در این بین وجود داشت و برجسته شد به خصوص در دانشگاه مذهبی و آن اینکه مذهبی‌ها می‌گفتند، ما همه‌اش درس می‌خوانیم باید اندکی میان مردم برویم و درد مردم را بفهمیم و... بنابراین گرایش شدیدی وجود داشت که مدتی در دانشگاه‌ها نباشند از این‌رو به کردستان و سیستان و بلوچستان رفتند و به مردم آنجا کمک کردند.

این دو مسئله و گرایش، با هم ترکیب شد و این انگیزه را ایجاد کرد که دانشگاه‌ها بسته شود و در واقع دانشگاه‌ها تبدیل شده بود به یک محیط سیاسی بسیار غلیظ و متفاوت با فضای سیاسی بیرون، دانشجویانی که در سفارت بودند با این کار موافق نبودند ما کلاً مخالف این بودیم و تا آنجایی که اطلاع داریم امام راحل نیز مخالف تعطیلی دانشگاه‌ها بودند.

بنابراین بین بستن دانشگاه‌ها و انقلاب فرهنگی باید تمایز قائل شویم. این دو مسئله متفاوتی است که بعداً آشکار شد.

ولی به هر حال وقتی فرآیند بستن دانشگاه‌ها اتفاق افتاد، شیرازه کار از دست دانشجویان هم خارج شد. اما وقتی قرار بود دانشگاه‌ها بسته شوند باید یک دلیلی برای آن آورد، اینجا بود که بحث انقلاب فرهنگی مطرح شد که به نظرم ریشه جدی و قبلی هم نداشت. خاطرم نیست که در حوزه علوم انسانی، بحث تحول و اسلامی‌کردن آن از قبل از انقلاب مطرح بوده باشد، اصولا کسی مانع تدریس علوم انسانی اسلامی نمی‌شد. شهید مطهری از قبل از انقلاب هم تدریس می‌کرد.

برداشت خودم این است که اساساً مسئله بستن دانشگاه‌ها به هیچ وجه، ربطی به انقلاب فرهنگی نداشت، یک مسئله کاملاً سیاسی بود اینکه می‌گویم «سیاسی» به معنای تخطئه آن نیست یک واقیعتی بود که توانستیم ببینیم. همچنین بچه‌های مذهبی نیز در این شرایط دوست داشتند از دانشگاه‌ها بیرون بروند تنش‌های شدید سیاسی هم به داخل دانشگاه منتقل می‌شد بنابراین درب دانشگاه‌ها بسته شد که در این هنگام مفهوم «انقلاب فرهنگی» هم به آن بار شد.

جناب آقای معادیخواه! شما در آن مقطع چه نقشی داشتید؟ چگونه می‌اندیشیدید و آن انقلاب فرهنگی که آن زمان وجود داشت، بعد از ۳۷ و ۳۸ سال به کدام نقطه رسیده است؟

یک معمایی به عنوان بازسازی گذشته در مباحث روش‌شناسی مطرح است که همه دوستان با آن آشنا هستند که ظاهراً در حدی که من توفیق پیدا کردم آشنا شوم با اظهارات کسانی که در این زمینه حرفی دارند همه متفق‌اند که برای آشنایی با هر متنی، آن متن را حتماً در فضایی که پدید آمده، باید دید. این را همگان قبول دارند.

داستان انقلاب فرهنگی دانشگاه‌ها نیز یکی از متن‌ها است در پیامدهای پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تأسیس جمهوری اسلامی. منتها همان‌طور که همه قبول دارند باید این متن را در همان فضای خودش دید اگر امکان رمزگشایی از آن باشد. همین‌طور هم برخی امکان بازسازی فضای گذشته را قبول ندارند. به نظر این هر دو اجماعی است حتی آنجا که ما اطلاعات داریم نسبت به یک قضیه‌ایی مانند همین داستان انقلاب فرهنگی.

به عنوان نمونه عرض می‌کنم یکی از مؤلفه‌های اثرگذار بر آن فضا، جهاد سازندگی بود. پیدایش پدیده‌ای به عنوان جهاد سازندگی در انقلاب، قطعاً الان خیلی کمرنگ شده اگر فراموش نشده باشد! یعنی حال و هوایی که آن بخش از نیروهای جوانی که شیفته انقلاب بودند در فضاهایی مثلاً در یک روستا، در یک بخش، من کردستان را تا حدی تجربه کردم.

فرض بفرمایید آقا و خانمی که هر دو در مراحل پایانی گرفتن مدرک پزشکی بودند؛ بالاخره پزشکی یکی از رشته‌هایی است که حداقل آن زمان برای یک خانواده مهم بود که فرزندشان برسد به جایی که بتواند مدرک پزشکی بگیرد، مخصوصاً اگر خانواده فرودستی باشد و وضع‌ مالی و امکانات خوبی نداشته باشد. این دو جوان، تمام این مراحل را پشت سر گذاشته بودند و در مرز گرفتن مدرک بودند که چنین حادثه‌ای پیش آمد، کوچکترین نشانی از تأسف که ما به چنین مشکلی برخوردیم در آنها دیده نمی‌شد یعنی آن نشاط و حال و هوایی که در آنها بود امکان ندارد برای کسی که امروز آن فضا را ندیده است بازخوانی شود و پردازش شود که با آن آشنا شود.

بنده خودم که شاهد چنین صحنه‌ای بودم و عقد ازدواج این دو جوان عزیز را خواندم و ازدواج‌شان به برکت همین همکاری و همرزمی و همدلی و گرایش مشترک بود الان آن فضا به یادم می‌آید اما خیلی مشکل است که خودم را در آن فضا بگذارم، شما در تمام کشور، جوان‌هایی که با همین حال و هوا، طبیعتاً یک صف‌بندی بسیار غم‌انگیزی در این مرحله بود که آن هم یکی از مؤلفه‌هایی است که در بازسازی فضای گذشته باید تلاش شود که آن شرایط، جلوی چشمانمان قرار گیرد.

اکنون بحث این نیست که چه کسی مقصر بود و چه کسی مقصر نبود در هر صورت یک انقلاب به پیروزی رسیده بود و یک واقعیت‌هایی انکارپذیر نبود. یکی از این واقعیت‌ها این بود که در هر صورت، در تاریخ این کشور یک شخصیتی توانسته محور وفاق و اتحاد همه قشرها شود اگر کسی این مسئله را انکار کند نمی‌خواهد واقعیت را بپذیرد و اگر انسان نتواند این واقعیت را به یاد آورد در واقع بحث کردن از مسائل مفید نیست.

یعنی هر کسی می‌تواند هر نگاهی به امام داشته باشد در این شکی نیست که به هر حال این موفقیت در تاریخ ایران برای این شخصیت پیش آمده بود که همه قشرهای جامعه به استثنای یک اقلیت البته امروز اگر کسی به گروه رجوی بگوید، می‌گویند ما همه انقلاب بودیم و انقلاب را دزدیدند ما همه کار کردیم و... طبیعی است، قطعاً در فضای آنها، چنین حرفی، خریدار ندارد؛ کسی که اکنون در فضای گروه رجوی زندگی می‌کند، شاکله شخصیتی‌اش شکل گرفته، اصلاً این واقعیت را نمی‌تواند ببیند.ّ

بالاخره چه ما خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید یک چنین واقعیتی هست برای مردم ایران، یک همدلی و اتحادی در برهه‌ای از تاریخ پیش آمده و محور این همدلی و اتحاد، یک شخصیتی است. حال اینکه آیا مردم را فریب داده، یا با صداقت به این نتیجه رسیده است و... هر کسی می‌تواند ادعایی داشته باشد. بنابراین بازسازی فضای گذشته بسیار مشکل است اگر محال نباشد که نوعاً می‌گویند محال است و به همین دلیل که هم ضرورت دارد  و هم نشدنی است به نسبیت پناه می‌برند که اینجا معمای آن ترازویی که بتوان این نسبیت را با آن اندازه گرفت، کار مشکلی است که اینها پیچ‌وخم‌هایی بحث‌های روش‌شناسی است.

به هر حال تصور بنده این است که نمی‌شود درباره این رخداد، یک تصویر نسبی قابل قبولی را ارائه کرد مگر بعد از اینکه آن فضا با همه مؤلفه‌هایش به صورت نسبی بازسازی شود. یعنی همه عوامل اثرگذار بر چنان شرایطی که هر کدام از این موارد موضوع یک بحث جدا است یکی بحث کسانی است که اولین رخنه را به این فضا وارد کردند و برای اولین مرتبه، شکستند آن چیزی که بعد از مدت‌ها برای یک جامعه‌ای فراهم شده بود.

طبیعتاً هیچ گروهی نمی‌تواند بگوید که من در آن مرحله در به هم خوردن این همدلی در زمان پیروزی انقلاب مقصر بودم و از دست رفتن چنین سرمایه‌ بزرگ تاریخی یک جامعه. واقعاً تلخی آن فقط با همین  باور می‌تواند از آن کاسته شود که انسان بپذیرد تجربه‌ها می‌توانند مانع از تکرار شوند.

اگر جامعه‌ ما سعی کند این تجربه را به درستی بشناسد و پردازش کند، ذخیره‌ای برای تاریخ ما خواهد بود. متأسفانه این سرمایه بزرگ تاریخی از ملت ما گرفته شد و آنچه که اهمیت دارد این است که چگونه این فرصت خدشه‌دار شد و چه کسی در این زمینه پیش‌قدم شود در حدی که من یادم می‌آید. گروه رجوی در آن هنگام که من زندان بودم قبل از انقلاب، نگاهشان به مسائل این جور بود که همه کارها را ما انجام داده‌ایم به طور مثال؛ آن روزی که یک حرکتی از قم شروع شد که به پیروزی انقلاب اسلامی منتهی شد آن روز واقعاً جامعه ما گرفتار یک انجماد تاریخی بود یعنی به یک بن‌بستی رسیده بود و همین که یک روزنه‌ای باز شد همه نخبگان جامعه از آن استقبال کردند حتی کسانی که با اصل حرکت انقلاب اسلامی، هیچ همدلی‌ای نداشتند، شروع این حرکت در آغاز در تقابل با اصلاحاتی بود که هیچ‌کس نمی‌تواند منکر آن شود گرچه در تاریخ‌نگاری انقلاب سعی می‌شود این مسئله نادیده گرفته شود واقعیتی است مسئله حضور زنان در سیاست و مخالفت با این حضور، یکی از این واقعیت‌ها است. 

بنابراین آن جریانی که در دانشگاه بود متأثر از تیپ‌های مسلح روشنفکری که نمی‌خواستند بپذیرند این انقلاب، تحت رهبری و محوریت حضرت امام است.

جناب آقای سلیمی‌نمین! چرا باید نهادی که این قدر در انقلاب نقش داشته و چرا انقلاب به جایی می‌رسد که چند ماه بعد از پیروزی، دانشگاه را تعطیل کند آیا به خاطر فعالیت این گروه‌های مسلح است که آقای مهندس عبدی هم گفتند که دانشگاه را در آن زمان به یک اتاق جنگ تبدیل کرده‌اند؟

پرسش بسیار خوبی است. البته در آن ایام بنده توفیق نداشتم ایران باشم من در ایران مدتی در دانشگاه مشغول بودم سپس برای گذراندن مقطع دکترای به انگلیس رفتم در این ایام بنده حضور مستقیم نداشتم لذا شاهد تحولات در این زمینه نبودم.

آنچه را که امروز خدمتتان عرض می‌کنم از طریق مطالعه در ارتباط با این موضوع است دوستان عزیز را دعوت می‌کنم که اگر می‌خواهند تا حدی به واقعیت‌های آن دوران نزدیک شوند در کتاب‌هایی که در این زمینه نوشته شده بهترین و دقیق‌ترین روزشمار، کتاب «پیدایش نظام جدید» که توسط مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ تهیه شده است در مجموع کتاب ارزشمندی است برای درک آن شرایط.

جریان غرب، بلافاصله بعد از پیروزی جمهوری اسلامی دست به یک تحرکاتی زد که این تحرکات، یک روز بعد از پیروزی انقلاب در کردستان آغاز شد یعنی هنوز انقلاب، خود را نیافته بود که با یک شایعه‌ایی که دارند سیلوهای کردستان را خالی می‌کنند این باعث یک تنش و مقدمه مسائل بسیاری در کردستان شد.

گروه‌های قارچ‌گونه‌ای پیدا شدند که بدترین جنایت را مرتکب می‌شدند تنها گروه مسلّحی که به حسب ظاهر با اتفاقاتی که در اقصی‌نقاط کشور رخ می‌داد اعلام عدم دخالت می‌کرد گروه مجاهدین خلق بود در حالی که چریک‌های فدایی خلق و سایر گروه‌های چپ رسماً اعلام می‌کردند که در فلان جا ما دست به سلاح برده‌ایم و همزمان ستادهایی در تهران و عمدتاً در دانشگاه تهران داشتند.

تقریباً در میان دو روزنامه پرتیراژ کشور، کیهان هم هر روز بیانیه‌های آنها را که واقعیت را کاملاً جعل می‌کرد را منعکس می‌کرد و این مسائل برای ملت ایران قابل تحمل نبود که هم جنایت کنند و هم ستاد سیاسی داشته باشند. در تهران گروهک فرقان عمدتاً توسط مجاهدین خلق هدایت می‌شدند و آنها در میان گروهک مجاهدین خلق، نفوذ کلام داشتند. انقلاب اسلامی هنوز هیچ کاری انجام نداده بود و هیچ عملکردی نمی‌تواند توجیه‌گر این همه جنایت باشد یعنی فرض کنید آنچه را که مجاهدین خلق می‌گفتند «حق ما خورده شده است» مگر یک روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، چه حقی توزیع شده که آقایان حق دارند بر سر آن جنگ کنند.

چه چیزی از شهید مطهری می‌تواند به دست آمده باشد که او را مستحق اعدام تلقی کنیم. هیچ عملکردی را شاهد نیستیم و نمی‌توانیم قضاوتی داشته باشیم مگر اینکه براساس یک برنامه کاملاً مدون برای زمین‌گیر کردن این انقلاب. همین مسئله را می‌توان متصور شد.

طبیعی بود ملتی که انقلاب کرده است نتواند تحمل کند چنین شرایطی را که جوانانی که با تمام وجود ایثارگری می‌کنند درس خود را رها کردند و به روستا رفتند و کاستی‌های روستاها را برطرف می‌کنند توسط عوامل بیگانه به قتل برسند. فقط این گروه نبود. همزمان تجمعی از نیروهای ساواکی و امرای ارتشی در ترکیه به داخل خاک ایران می‌آمدند و عده‌آی را می‌کشتند و گروهی در کردستان عراق، گروهی هم در بلوچستان متمرکز شده بودند که عمدتاً از ساواکی‌ها و نیروهای اجیر شده بودند که برای زمین‌گیر کردن انقلاب اسلامی فعالیت می‌کردند. اگر تنها این وجه بود شاید قابل تحمل‌تر بود ولی اینکه داخل تهران هم پایگاه داشته باشند و بتوانند به لحاظ واقعیتی جعل واقعیت کنند فوق تحمل، جامعه ما بود.

در حال حاضر نمی‌توانم دقیق بگویم که آیا مطالبه‌ای هم برای تغییر ساختار دانشگاه وجود داشت یا خیر، برخی معتقدند وجود داشت، دانشگاه کلاً فاقد رویکردی بود که بتواند به تولید فکر و اندیشه کمک کند. اغلب مطالبات فرهیختگان جامعه بود شاید مطالبه توده‌های جامعه نبود و توده‌های جامعه به دنبال آن بودند که این وضعیت را در دانشگاه متوقف کنند که در دانشگاه ستاد جنگ درست کنند و فرماندهی جنگ را در مناطق مختلف به عهده داشته باشند.

دانشگاه مدتی بعد از پیروزی انقلاب، کار کرد اما ساختار دانشگاه به گونه‌ای نبود که بتواند تولید فکر کند لذا خیلی‌ها به این جمع‌بندی رسیدند که فرصتی به دست آورند برای تولید آثاری که بتواند در زمینه علوم انسانی، دسته کم ما را یاری کند برای اینکه بتوانیم یک تحولی در دانشگاه به وجود آوریم و دانشجویی که وارد دانشگاه می‌شود متناسب با شرایط کشور و در پیوند با نیازهای جامعه خودمان بتوانند تولید علم داشته و آموزه‌هایی را کسب کند که تولیدی مناسب با آن داشته باشد آیا چنین چیزی وجود داشت؟ قطعاً خیر و طبیعتاً همزمان با این قضیه یا بعد از این قضایا این مطالبه شکل گرفت که دانشگاه باید در آن یک تحولی از این جهت که تولید علم متناسب با نیازهای جامعه داشته باشد، به وجود آید.

امروز هم شرایط ما از این جهت، بسیار تلخ است ما عمدتاً ترجمه‌های کتاب‌های علوم انسانی را داشتیم که با فاصله زیادی در ایران ترجمه شده بودند و چون استاد زحمت کشیده بود و ترجمه کرده بود دلش نمی‌آمد که این ترجمه را بعد از ۵-۶ سال کنار بگذارد مرتب همین ترجمه را در کلاس‌های مختلف و سال‌های متمادی همین ترجمه را تکرار می‌کرد در حالی که در مبدأ تولید این کتاب، تجدید نظرهای جدی نسبت به این کتاب، صورت گرفته بود اما دانشجوی ما صرفاً به خاطر اینکه ساختار دانشگاه به گونه‌ای بود که دائماً در مسیر ترجمه حرکت می‌کرد و در زمینه تولید علم به خودشان جرأت نمی‌دادند یک شرایط نامطلوبی در دانشگاه هم از این جهت وجود داشت منتها قطعاً این در اولویت‌های بعدی بود.

اولویت اول این بود آن شرایطی که به وجود آمده بود نیروهایی که توسط آمریکا، قارچ‌گونه در کشور به وجود آمده تا بتوانند انقلاب را زمین‌گیر کنند و به شهادت رساندن نیروهای کلیدی و اصلی و نیروهای دارای انگیزه و تحرّک، این وضعیت تغییر کند این مطالبه اول مملکت بود.

در ادامه این نشست، کارشناسان برنامه به سؤالات مخاطبان پاسخ دادند.

منبع: فارس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 2
  • دکتر ناشناس IR ۰۸:۵۱ - ۱۳۹۵/۱۲/۲۳
    2 1
    انقلاب فرهنگی با بستن دانشگاه و جلسه گذاشتن نمیشود نیاز به یک تحول مستمر فرهنگی دارد انقلاب، اگر همانطور که اوایل(خیلی اوایل) ادامه پیدا میکرد و اون جو روشن فکری همراه با رقابت آراء تقویت میشدمیتوانستیم کمی امیدوار باشیم... اما با بسته شدن فضا که در دهه شصت تحت تاثیر فضای بحرانی جنگ شکل گرفت من به شخصه امیدی به تحول فرهنگی ندارم

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس