سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌
*******
کیهان
وطن امروز
خراسان
جوان
ایران
شرق
اعتماد
صبح نو
 
 

 
 
توجیه نقض برجام‌؟!

 محمدحسین محترم در کیهان نوشت:
جماعتی که چشمشان به دست آمریکا بود و همه چیز را در آینه مذاکرات با این کشور استکباری می‌دیدند، بعد از چهار سال  اشتباه رفتنِ مسیر و نادیده گرفتن بدعهدی‌های مکرر آمریکا و بی‌توجهی به هشدارهای رهبرمعظم انقلاب و منتقدان دلسوز‌، اکنون که به نقض آشکار برجام رسیده‌اند، برای توجیه مسیر اشتباه رفته و خودشیفتگی و خوشبینی خود به کدخدا و فرار از پاسخگویی در محضر ملت، به فرافکنی و تناقض‌گویی روآورده‌اند. چند مورد از این فرافکنی‌ها را برای شفاف‌سازی مرور می‌کنیم.

الف - یکی از این توجیهات و تناقضات خرج کردن از رهبر معظم انقلاب است که علی‌رغم حمایت‌های بزرگوارانه و صبورانه ایشان از تیم مذاکره‌کننده، این خود بزرگ‌ترین جفا به جایگاه رهبری و شخص حضرت آقاست. سخنران مراسم روز دانشجو در دانشگاه تهران گفت «ما هيچ قدمي در مورد برجام برنداشتيم مگر آن که با مقام معظم رهبري مشورت کرديم». برخی رسانه‌های داخلی و هماهنگ با رسانه‌های بیگانه در فضاي تبليغاتي خود نیز اين بخش از صحبت‌هاي این مقام اجرایی کشور را برجسته کردند. در باره این ادعا باید عرض کرد‌:
اولاً رهبر معظم انقلاب 20 فروردین 94 صریحاً ادعای دخالت رهبری در جزئیات مذاکرات هسته‌ای را رد کردند و فرمودند: «بنده در جزئیّات مذاکره دخالتی نکردم، بازهم نمی‌کنم؛ من مسائل کلان، خطوط اصلی، چهارچوب‌های مهم و خطّ قرمزها را به مسئولین کشور همواره گفته‌ام؛ عمدتاً به رئیس‌جمهور محترم و موارد معدودی هم به وزیر محترم خارجه... اینکه حالا گفته بشود که جزئیّات این مذاکرات تحت نظر رهبری است، این حرف دقیقی نیست». ثانیاً رهبرمعظم انقلاب از همان ابتدا به خوشبین نبودن به نتایج مذاکرات هشدار داده بودند و در طول چند سال گذشته بر آن تاکید داشتند. این شما بودید که همواره تاکید می‌کردید خوشبین هستید. ثانیاً همواره رهبرمعظم انقلاب ملاحظات و انتقادهای خود در باره مذاکرات هسته‌ای و از برجام را با مردم در میان گذاشتند، از جمله 3 شهریور 95 در دیدار هیئت دولت تاکید داشتند: «انتقاد من به موضوع برجام به بدعهدی و خباثت طرف مقابل مربوط می‌شود و نباید در مقابل وعده آنها اقدام نقد انجام داد» چرا بر خلاف نظر رهبری نقد دادید و نسیه گرفتید؟ ثالثاً اگر شما در هر قدمی با رهبرمعظم انقلاب مشورت کردید، چرا به مشورت‌ها و راهنمایی‌های ایشان عمل نکردید؟ در این‌باره می‌توان فهرستی بلند و بالا ارائه کرد. اما برای تنویر افکارعمومی و آگاهی جوانان و مردم و رد این توجیهات فقط به چندین مورد اکتفا می‌کنیم.

1- مگر رهبرمعظم انقلاب در سال 92 با توجه به فضاسازی‌هایی که تیم دولت یازدهم و رسانه‌های حامی در داخل کشور و تیم دولت اوباما و رسانه‌های وابسته در خارج، قبل از عزیمت شما به نیویورک درباره تماس با اوباما تذکر لازم را نداده بودند؟ چرا عمل نکردید و تلفنی گفت‌وگو کردید تا جایی که رهبر معظم انقلاب علناً از این اقدام انتقاد کردند و آن را نابجا دانستند و 12 مهر 92 در دانشگاه افسری شهید ستّاری‌  تاکید کردند: «آنچه در سفر نیویورک پیش آمد، به نظر ما بجا نبود» و این اقدام نابجای شما مبنای اقدامات اشتباه دیگر شد. لذا باید گفت خشت اول گر نهد معمار کج/ تا ثریا می‌رود دیوار کج! نقض برجامی که اکنون صورت گرفته در حقیقت همان دیوار کجی است که براساس آن اقدام نابجا و عمل نکردن به تذکر و مشورت رهبری بنا شده است.

2- مگر رهبرمعظم انقلاب تاکید نکرده بودند هر اقدام خود را منوط به اقدام طرف متقابل کنید.چرا تمام اقدامات نقد را در برابر اقدامات نسیه انجام دادید؟

3- رهبر معظم انقلاب در نامه تاریخی ۲۹ مهرماه ۹۴ در تائید مصوبه شورای عالی امنیت ملی تاکید کردند «برجام دچار نقاط ابهام و ضعف‌های ساختاری و موارد متعدّدی است» و بر این اساس دولت را مکلف به اخذ «تضمین‌های قوی و کافی برای جلوگیری از تخلّف طرف‌های مقابل از جمله‌ اعلام کتبی رئیس‌‌جمهور آمریکا و اتحادیه‌ اروپا مبنی بر لغو تحریم‌ها» کردند؟ آیا این تضمین‌ها اخذ شد؟

۴- رهبر معظم انقلاب در الزامات نه‌گانه خود دولت را مکلف کردند در صورت «وضع هرگونه تحریم در هر سطح و به هر بهانه‌ای‌، نقض برجام محسوب خواهد شد و دولت موظّف است طبق بند ۳ مصوّبه‌ مجلس، اقدام‌های لازم را انجام دهد و فعّالیّت‌های برجام را متوقّف کند»؟ چرا در برابر این همه اعمالِ تحریم‌ها به نظر رهبری عمل نکردید و فعالیت‌های برجام را متوقف نکردید؟

 ۵- رهبر معظم انقلاب در مورد نوسازی کارخانه اراک، دولت را مکلف کردند «تنها در صورتی آغاز خواهد شد که قرارداد قطعی و مطمئن درباره طرح جایگزین و تضمین کافی برای اجرای آن منعقد شده باشد.» آیا تاکنون این قرارداد مطمئن و قطعی منعقد شده؟ و چرا قبل از انعقاد چنین قراردادی قلب راکتور اراک را با سیمان پر کردید؟

۶- رهبر معظم انقلاب اجرای برخی بند‌های برجام را منوط به این کردند که «تنها هنگامی آغاز خواهد شد که آژانس، پایان پرونده موضوعات حال و گذشته (PMD) را اعلام نماید». چرا قبل از تحقق این فرمایش رهبری اورانیوم غنی شده را به خارج فرستادید؟ و آیا تاکنون آژانس چنین کرده است؟

۷- اگر شما با رهبر معظم انقلاب در هر قدمی مشورت کردید، چرا خطوط قرمز نظام را که ایشان مطرح کرده بودند، رعایت نکردید و از این خطوط عبور کردید. چنان‌که حضرت آقا در سخنرانی خود در حرم مطهر امام رضا(ع) در اول فروردین 95 تاکید کردند: «در مواردی وزیر محترم امورخارجه به من گفت ما نتوانستیم برخی خطوط قرمز را حفظ کنیم».

 ۸- مگر رهبر معظم انقلاب تاکید نکردند تصویب قانون تمدید تحریم‌ها نقض برجام است. الف- شما چرا اصرار دارید نقض برجامی رخ نداده و اگر اوباما امضاء کند نقض برجام است؟ چرا براساس نظر رهبری حاضر نیستید نقض برجام را صریحاً محکوم کنید. ب- رئیس‌جمهور محترم و دیگر مذاکره‌کنندگان هسته‌ای قبل از امضا برجام و حتی روز امضاء برجام تاکید می‌کردند تحریم‌ها یکجا لغو خواهد شد. اولاً سوال این است چرا تاکنون لغو نشده و برخلاف نظر رهبر معظم انقلاب به تدریجی برداشته شدن تحریم‌ها رضایت دادید تا در روز دانشجوی امسال اذعان کنید: «تحريم‌هاي بانکي برداشته نشده است»؟ رهبر معظم انقلاب در دیدار نمایندگان مجلس خبرگان در 12 شهریور 94 تاکید داشتند: «نظر ما برداشته شدن فوری تحریم‌ها بود، اما دوستان در اینجا، این موضوع را به‌شکلی معنا کردند و ما هم مخالفتی نکردیم». چرا اکنون با نقض برجام روبرو شده‌اید، مردانه مسئولیت معنا کردن اشتباهِ لغو تحریم‌ها را به گردن نمی‌گیرید و از رهبری خرج می‌کنید؟

ثانیاً آن‌گونه که رئیس‌جمهور محترم و وزیر امورخارجه و دیگر مذاکره‌کنندگان می‌گفتند قرار بود با امضاء برجام تحریم‌ها برداشته شود چرا اکنون تحریم‌ها برداشته نشده و برخلاف نظر رهبری به تعلیق تحریم‌ها تن دادید تا آنها دوباره با هر بهانه‌ای تحریم‌ها را برگردانند؟ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در همان دیدار نمایندگان مجلس خبرگان تذکر دادند: «از ابتدا مسئله ما این نبوده است،. اگر قرار است تحریم‌ها تعلیق شوند، ما هم اقداماتی را که باید انجام دهیم، در حد تعلیق و نه در سطح اقدام اساسی بر روی زمین، انجام خواهیم داد.». آیا به این تذکر رهبری عمل کردید و اقدامات خود را در حد تعلیق انجام دادید یا غنی‌سازی و سانتریفیوژها را تعطیل و قلب راکتور اراک را نابود کردید؟
ثالثاً رهبرمعظم انقلاب 20 فروردین 94 علناً و شاید قبل از آن خصوصی به شما تذکر داده بودند که کار را با عجله انجام ندهید و تاکید کردند: «حالا ممکن است بگویند آقا ما سه ماه بیشتر زمان نداریم؛ خب، حالا سه ماه بشود چهار ماه، آسمان که به زمین نمی‌آید؛ چه اشکالی دارد؟ کما اینکه آنها در یک برهه دیگری هفت ماه زمان را عقب انداختند.». چرا قبول نمی‌کنید نتیجه‌ای که اکنون با نقض صریح برجام گرفتید، نتیجه این عجله و عمل نکردن به تذکر رهبری است؟ چنان‌که حضرت آقا 7 آذر 95 به شما یادآور شدند که: «مشکلات فعلی در توافق هسته‌ای به خاطر عجله در زودتر به سرانجام رساندن توافق بود.»

ج- تناقض دیگر این است که اولاً بارها برای انحراف افکار عمومی جامعه، القاء می‌کردند هدف از مذاکرات و برجام برداشته شدن تحریم‌ها است. اما اکنون برای فرار از پاسخگویی به مردم، در روز دانشجو عنوان می‌کنند‌: «هدف برجام اين بود به دنيا بگوييم آمريکا و صهيونيسم دروغ مي‌گويند»!
 ثانیاً قبل از امضا برجام مشکل اقتصاد ایران را وجود تحریم‌ها اعلام می‌کردند، اما حال برای توجیه خوشبینی کاذب و ناتوانیشان، در مجلس شورای اسلامی هنگام تقدیم بودجه سال 96 عنوان می‌کنند :«مشکل اقتصاد ایران ناشی از بیماری ساختاری است»!

د- وزیر امورخارجه هم مدعی شده «اگر رئیس‌جمهور آمریکا قانون تمدید تحریم‌های داماتو را امضا کند، اثر اجرایی ندارد. همان‌گونه که در گذشته وظیفه داشتند، اکنون نیز وظیفه دارند»! مگر آمریکایی‌ها قبلا به وظیفه خود عمل کرده‌اند که اکنون انتظار دارید به وظیفه خود عمل کنند. و اصولا براساس همین عمل نکردن به وظایفشان و بدعهدی‌هایشان رهبر معظم انقلاب تاکید می‌کردند خوشبین نیستیم. لذا با بازی با کلمات نمی‌توان از منافع ملی و عزت ملت ایران دفاع کرد. اگر هم اثر اجرایی ندارد، نقض برجام آیا هست یا نیست؟ با این جملات نمی‌توان از اهمیت بدعهدی و نقض برجام توسط آمریکا کاست. کم‌اهمیت تلقی کردن این موضوع در تناقض با مواضع اولیه آقایان است. اگر اثری ندارد، پس چرا حدود چهار سال وقت کشور را گرفتید و با فریب افکارعمومی بدنبال آمریکا دویدید؟ یا باید بگوییم آن ادعای شما دروغ بود یا این مواضع فعلی شما! لذا باید تاکید کرد نقض برجام‌، نقض تفکر لیبرالی و اعتماد به آمریکا و نتیجه اتکا به نقطه خیالی و ندیدن نقض‌های قبلی برجام بود که از آنها به مخالف بودن با روح برجام یاد می‌کردید و باید بدون فرافکنی خود مسئولیت آن را بپذیرید و پاسخگو باشید.

 
پیمان پولی، بهترین راهکار برای کنترل قیمت دلار

امیرهادی حسینی در وطن امروز نوشت:
1- افزایش قیمت دلار تا مرز 4 هزار تومان اتفاقی است که این روزها دولت و مردم ایران را نگران ثبات اقتصادی کرده. کنترل قیمت دلار، به دلیل اثرات مستقیم و غیرمستقیمی که بر اقتصاد و معیشت مردم دارد، بسیار اهمیت دارد و باید در دست حاکمیت باشد. بانک مرکزی به عنوان ابزار حاکمیت، باید حد و مرز افزایش یا کاهش قیمت دلار (و در واقع ارزش پول ملی) را تعیین کند. در این بین، 2 عامل اصلی برای کنترل قیمت دلار توسط بانک مرکزی وجود دارد: یکی عرضه کافی ارز و دلار به بازار و دیگری ایجاد مکانیزمی برای کاهش تقاضای دلار از سوی مصرف‌کنندگان ارز.
بانک مرکزی ایران برای کنترل قیمت دلار عمدتا از روش اول استفاده کرده و با تزریق ارز به بازار، از افزایش قیمت ارز جلوگیری می‌کند. بحران ارزی سال 91 و افزایش ناگهانی قیمت دلار به دلیل تحریم‌های بانکی و به‌تبع آن کاهش عرضه ارز به بازار رخ داد. این بحران ارزی بخوبی نشان داد کنترل قیمت ارز تنها از طریق عرضه دلار امکانپذیر نیست و دولت باید از اهرم دوم، یعنی کاهش تقاضای مصرف‌کنندگان نیز استفاده کند.
برای اینکه فعالان اقتصادی، تقاضای کمتری برای دریافت دلار داشته باشند، باید نیازهای آنها به شکلی دیگر رفع شود. بانک مرکزی باید با روش‌های غیردلاری، نیاز فعالان اقتصادی به ارز را تامین کند. یکی از روش‌های اصلی تامین غیردلاری نیازهای ارزی، پیمان‌های پولی دوجانبه است. پیمان پولی دوجانبه توافقی بین 2 کشور است که به واسطه آن، کشورها به جای استفاده از ارزهای جهان‌روای دلار و یورو، از ارزهای ملی خودشان استفاده می‌کنند. این روش بین هر دو کشوری که با هم مبادلات اقتصادی دارند (به شکل متوازن یا نامتوازن) قابلیت اجرا دارد.
با وجود پیمان پولی دوجانبه، بانک‌های مرکزی 2 کشور طرف توافقنامه، میزان مشخصی از پول ملی خود را در اختیار کشور دیگر قرار می‌دهند. بدین ترتیب در مبادلات به جای استفاده از دلار، از پول ملی 2 کشور استفاده می‌شود؛ کاهش تقاضای دلار باعث کاهش قیمت آن شده و پول ملی تقویت می‌شود.

2- پیمان پولی دوجانبه، علاوه بر تقویت پول ملی و ثبات بخشیدن به بازار ارز، می‌تواند اثر قابل توجهی بر تحریم‌های پولی و بانکی نیز داشته باشد. مهم‌ترین و اثرگذارترین بخش از تحریم‌های آمریکا و اروپا علیه ایران، تحریم‌های پولی و بانکی است. تحریم بانکی در واقع به معنای محرومیت استفاده ایران از نظامات پولی و بانکی دلاری و یورویی است. ایران با تنظیم روابط بانکی دوجانبه با چند کشوری که مبادلات اصلی خود را با آنها انجام می‌دهد، می‌تواند از دستگاه پولی و مالی غرب بی‌نیاز شده و در حوزه بانکی مقاوم شود.

پیمان پولی دوجانبه روشی است که در چند سال اخیر بشدت در دنیا رواج پیدا کرده و کشورهای زیادی به حذف ارزهای واسط دلار و یورو از مبادلات خود روی آورده‌اند. اتفاقات ارزی جهان، سرعت بیشتری به خود گرفته و هر هفته اخباری از انعقاد پیمان پولی دوجانبه یا تمدید این پیمان‌ها در رسانه‌ها منتشر می‌شود. در هفته جاری، ژاپن با سنگاپور و همچنین روسیه با مجارستان پیمان پولی دوجانبه بستند.
اتفاق مهم دیگری که در هفته جاری رخ داد مربوط به پیشنهاد ترکیه برای انعقاد پیمان پولی دوجانبه با ایران است. رجب طیب‌اردوغان، رئیس‌جمهور این کشور برای سومین‌بار اعلام کرد ترکیه آماده است مبادلات اقتصادی با ایران را بر مبنای پول‌های ملی انجام دهد. پیش از این پوتین نیز در تهران به ایران پیشنهاد پیمان پولی دوجانبه داده بود. طرح این پیشنهاد از سوی عالی‌ترین‌ مقام کشورهای روسیه و ترکیه نشان‌دهنده اهمیت پیمان پولی دوجانبه برای این کشورهاست. البته بانک مرکزی اعلام کرده است با ترکیه، روسیه و عراق پیمان پولی دوجانبه امضا کرده اما بررسی مواضع داخلی و خارجی نشان می‌دهد این پیمان‌ها صرفا روی کاغذ باقی مانده و عملیاتی نشده است.
 
***
دو اتفاق مهم تلاطم نرخ ارز در روزهای اخیر و پیشنهاد سه‌باره رئیس‌جمهور ترکیه برای اجرای پیمان پولی دوجانبه با ایران، فرصت مناسبی است تا بانک مرکزی به جای اجرای سیاست‌های صندوق بین‌المللی پول و تعامل بی‌ثمر با گروه ویژه اقدام مالی (FATF) به مقاوم‌سازی حوزه پولی و بانکی از تکانه‌های بین‌المللی پرداخته و تمرکز اصلی خود را بر پیمان پولی دوجانبه قرار دهد.
 

تعادل بد در فساد مالی

حبیب نیکجو در خراسان نوشت:
 امسال در حالی به روز جهانی مبارزه با فسادمالی رسیدیم که رئیس جمهور کره جنوبی برکنار شد و حکم اعدام بابک زنجانی تایید شد. این دو خبر نشان می دهد که فساد مالی همچنان یکی از مسائل مهم جهان امروز است. اصلا هم مهم نیست که کشور توسعه یافته است یا در حال توسعه. با این حال، آن چه بیش از همه برای ما حائز اهمیت است، مسئله فساد در کشور است.در این یادداشت قصد داریم نشان دهیم که فساد یک پدیده تعادلی در ایران است و خروج از آن به سادگی چند سخنرانی و اعلام نیست.

فساد در ایران به یک پدیده تعادلی تبدیل شده است. منظور از تعادل، وضعیتی است که، نیرو های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در حالتی قرار می گیرند که بدون عامل خارجی تغییر غیر ممکن می باشد اما برای این که بخواهیم در مورد تعادل در وضعیت فساد مالی سخن بگوییم، لازم است بازیگران اصلی فساد را مشخص کنیم و شرایط تعامل این بازیگران را بررسی نماییم.
از آنجایی که فساد را سوء استفاده از منابع عمومی در راستای منافع شخصی تعریف می کنند، می توان سه بازیگر اصلی را برای مسئله فساد در نظر گرفت:
بازیگر اول، دستگاه های دولتی و نهاد های عمومی هستند که منافع عموم مردم را نمایندگی می کنند. این نهاد ها و مسئولان ذی ربط، وظیفه دارند تا در مقابل دریافت های خود از منابع عمومی کشور، خدمتی را ارائه کنند اما از آنجایی که انحصار ارائه خدمات در اختیار مسئولان آن نهاد دولتی وجود دارد، انگیزه دارند با تخطی از خدمت اصلی خود دریافتی بیشتری به صورت فساد کسب کنند. طبیعتا، در این شرایط عرضه فساد از طرف نهاد های دولتی و عمومی صورت می پذیرد. رفتار مفسدانه مسئولان دولتی می تواند تحت تاثیر باور های دینی، امکان کشف فساد و جریمه ناشی از کشف فساد کنترل و محدود شود.
تقاضاکننده فساد، بازیگر دوم است. این دسته از بازیگران برای دریافت خدمات عمومی خارج از قانون، حاضرند مبالغی را تحت عنوان فساد (رشوه و...) بپردازند. طبیعتا منفعت حاصل از این افراد زمانی رقم می خورد که مسئول دولتی یا نهاد عمومی آن را بپذیرد. هرچه مسیر رسمی برای پیشبرد منافع فرد متقاضی فساد پر دردسرتر باشد، احتمال به روز فساد افزایش می یابد. طبیعتا باور های دینی و جریمه انتظاری ناشی از کشف فساد دو عامل مهم اثرگذار بر تقاضای فساد است.

بازیگر سوم هم نهاد نظارت گر است. این نهاد می تواند با افزایش هزینه های مبادرت به فساد جلوی آن را بگیرد. این اتفاق از دو مسیر رخ خواهد داد: اول افزایش نرخ کشف فساد و دوم جریمه ناشی از انجام فساد. طبیعتا این هزینه زمانی بر تقاضا کننده و عرضه کننده فساد اثر می گذارد که نرخ کشف و جریمه به صورت همزمان اتفاق بیفتد.

برای این که بحث ارائه شده در بالا ملموس شود، اجازه بدهید یک مثال غیرواقعی را بیان کنیم. فرض کنید در یک شهر فرضی (مثلا الف)، قانونی برای تعداد طبقات مجاز برای ساخت و ساز وجود داشته باشد.این عدد سه طبقه برای یک منطقه است. در این شرایط، ساختمان سازان می توانند براساس قانون عمل کنند و تنها 3 طبقه بسازند یا قادر هستند که با رشوه دادن به شهرداری مربوطه 2 طبقه اضافی دریافت کنند. طبیعتا زمانی ساختمان ساز تمایل دارد که فساد کند که منافع انتظاری ناشی از فروش 2 طبقه بیشتر از هزینه های آن (پرداخت به مسئولان شهرداری و هزینه انتظاری کشف) باشد. از آنجایی که کشف و جریمه توسط ناظر صورت می پذیرد، میزان فعالیت او و چشم پوشی احتمالی وی حائز اهمیت است.

حالا با توجه به شرایط فعلی کشور، می توان سخن از وضعیت تعادلی فساد در کشور نمود. دو دلیل برای ادعا وجود دارد: دلیل اول این است که متاسفانه به دلیل فراگیری فساد در مکان های مختلف قبح آن تا حد قابل توجهی کم رنگ تر شده است و این به معنای کاهش هزینه آن برای دو طرف عرضه کننده و تقاضا کننده است. در این شرایط، اگر هم نهاد ناظر فاسد نباشد، باید هزینه بالایی برای کشف فساد انجام دهد و احتمالا قادر به انجام آن نخواهد بود. بنابراین، در این شرایط هیچ یک از سه بازیگر انگیزه ای برای تغییر از وضعیت فساد را ندارند.

دلیل دوم تعادلی بودن فساد نیز به بده بستان ها مربوط می شود. به عبارت دیگر، سه بازیگری که گفته شد نقش تعریف شده آن ها است و افراد می توانند در جایگاه های مختلفی قرار بگیرند. در این شرایط، می توان حالتی را متصور شد که بده بستان ها منجر به وضعیتی می شود که چشم پوشی صورت می پذیرد. در این شرایط، چون انجام فساد برای هر فرد هزینه بالایی خواهد داشت، این اتفاق رخ نمی دهد. مثال در این زمینه زیاد داریم. فقط کافی است پرونده مربوط به معاون اول رئیس جمهور سابق را مشاهده کنید. شاید هم بد نباشد که لیست مفسدانی که در جیب رئیس جمهور سابق بود را به خاطر بیاورید که هیچ وقت منتشر نشد. شاید هم بد نباشد خاطرات سرپرست وزارت اقتصادی اسبق را به یاد آورید که نتوانست بانکی از اطلاعات حساب ها و دارایی ها شکل دهد. شاید هم بد نباشد حقوق های نجومی را به یاد بیاورید. تنها یک رسانه و خارج از این تعادل توانست جریان بالا را به هم بزند. هر چند دستگاه ناظر موارد روشنی از جمله برخورد با مفاسد دانه درشت ها، فرزند یکی از مسئولان و... نیز در کارنامه مبارزه با فساد را دارد.

یک شاهد خوب در زمینه تعادلی بودن فساد در ایران را می توان از صحبت های رهبر انقلاب استخراج کرد. ایشان در پاسخ به نامه ای که معاون اول رئیس جمهور به ایشان داده بودند تا پیامی برای افتتاحیه بنویسند، نوشتند: «نفس اهتمام آقایان به امر مبارزه با فساد را تحسین می کنم، لکن این سمینار و امثال آن بناست چه معجزه ای بکند؟ مگر وضعیت برای شما مسئولان سه قوه روشن نیست؟ با توجه به شرایط مناسب و امیدبخشی که از لحاظ همدلی و هماهنگی و همفکری بین مسئولان امر وجود دارد، چرا اقدام قاطع و اساسی انجام نمی گیرد که نتیجه را همه به طور ملموس مشاهده کنند.» این نامه برای همایشی فرستاده شده بود که سران سه قوه در آن حضور داشتند. از آن همایش (17 آذر 1393) دقیقا 2 سال گذشته است اما با این که رویه دستگاه قضایی نشان می دهد که تلاش خوبی در این زمینه آغاز شده است اما واقعیت این است که اصل مسئله همچنان به قوت خود باقی است. علت عدم این مسئله می تواند شاهدی خوب برای اثبات تعادلی بودن فساد باشد.تمام این گفته ها فارغ از مسائل سیاسی است و فرقی نمی کند که این جناح یا آن دیگری در قدرت باشد. این وضعیت تعادلی فساد در سال های بعد از جنگ شکل گرفته و تاکنون ادامه پیدا کرده است. تنها یک راهکار برای عبور از این وضعیت تعادلی وجود دارد و آن استفاده از عوامل بیرونی برای خارج شدن از تعادل بد است. این می تواند فشار مردمی باشد. یا سازوکاری فراتر از روال های موجود اما متاسفانه سیاسی شدن مبارزه با فساد از سوی طرف های مختلف در این روز ها بزرگترین ضربه را به مبارزه با آن می زند.


جابه‌جايي سؤال‌برانگيز انتخاباتي

محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
بالاخره زمزمه‌هايي كه در رسانه‌ها از تغيير معاون سياسي وزير كشور شنيده مي‌شد، جامه عمل پوشيد و محمدحسين مقيمي جاي خود را به علي‌اصغر احمدي داد؛ چهره‌اي با سابقه و گرايش سياسي كاملاً مشخص كه نمي‌توان سوگيري‌هاي سياسي او را ناديده گرفت.
تغيير در مسئوليت معاونت سياسي وزارت كشور، زماني اهميت مي‌يابد كه به اين نكته دقت كنيم كه بار عمده ستاد انتخابات كشور بر عهده همين معاونت است و البته در كمتر از شش ماه آينده انتخابات رياست جمهوري دوازدهم برگزار مي‌گردد.

بدين ترتيب مي‌توان اين جابه‌جايي را نه يك تغيير سمت عادي، بلكه يك «جابه‌جايي انتخاباتي» دانست. اما آنچه اين جابه‌جايي انتخاباتي را گرفتار حاشيه‌ها مي‌كند، سمت و سوي معاون جديد است كه خاستگاه و گرايش‌هاي سياسي خود را پنهان نمي‌كند. آنهايي كه با رجال سياسي كشور آشنايي دارند مي‌دانند كه «محمد‌حسين مقيمي» معاون پيشين نيز گرايشي مشابه داشت اما آشكار است كه غلظت گرايش سياسي به يك جريان سياسي در شخص معاون جديد بيش از سلف او است.

البته نمي‌توان بدون ادعا كسي را متهم نمود و احمدي نيز هنوز تا آن حد به اظهار نظر و موضع‌گيري نپرداخته است كه بتوان رويكرد او را جانبدارانه دانست، اما يك واقعيت را نمي‌توان انكار كرد و آن اينكه احتمال كانديداتوري رئيس جمهور مستقر، نگراني‌هايي را در خصوص سمت و سوي گرايش سياسي مجريان انتخابات افزايش مي‌دهد. فراموش نمي‌كنيم كه هشت سال پيش و در آستانه انتخابات دهم رياست جمهوري، زماني كه وزير كشور عزل و فرد جديدي به جاي وي به مجلس معرفي شد، منتقدان دولت وقت كه اكنون در مسلك حاميان دولت فعلي هستند به اين جابه‌جايي، برچسب انتخاباتي زدند و با شائبه احتمال جانبداري مجريان انتخابات از رئيس جمهور مستقر به جنجال رسانه‌اي پرداختند. طبعاً اين ادعا در همان زمان هم محلي از اعراب نداشت، اما چگونه همان‌ها كه در سال 88، تغيير وزير را مقدمه دخالت در انتخابات دانستند، اكنون از تغيير معاون سياسي وزير به راحتي مي‌گذرند؟
از سويي به ياد داريم كه حدود دو ماه پيش، «سياست‌هاي كلي انتخابات» از سوي رهبر معظم انقلاب اسلامي به سران نظام ابلاغ گرديد و در آن به صراحت از ممنوعيت ورود «قواي سه‌گانه، اعم از وزارتخانه‌ها و دستگاه‌هاي تابعه آنها در دسته بندي‌هاي سياسي و جناحي انتخاباتي و جانبداري از داوطلبان» سخن گفته شده بود.

درست كمتر از دو ماه پس از ابلاغ اين سياست‌ها، تغيير در اصلي‌ترين بخش اجرايي انتخابات رخ مي‌دهد كه بسياري از ناظران آن را جانبدارانه تلقي مي‌كنند. آيا اين اقدام زيبنده دولتي است كه ادعاي فراجناحي بودن دارد؟

جداي از اين جابه‌جايي، خبرهايي در گوشه و كنار از تغيير احتمالي تعدادي از فرمانداران ناهمسو در آستانه انتخابات در سراسر كشور به گوش مي‌رسد كه اگر اين اخبار درست باشد، مي‌توان تغيير معاون سياسي وزير را مقدمه‌اي بر اين جابه‌جايي گسترده احتمالي در آينده نزديك دانست. اين اقدام مي‌تواند ضربات جبران‌ناپذيري به اعتماد عمومي به فرايند اجرايي انتخابات بزند و اميد است اين اشتباه بزرگ رخ ندهد.  بي شك سلامت انتخابات يكي از برجسته‌ترين ويژگي‌هاي انتخابات در جمهوري اسلامي ايران بوده است كه سال‌هاي سال مورد مباهات نظام و ملت بوده است و مجريان و دست‌اندركاران نيز اين اعتبار و سابقه درخشان را ارج نهاده و در پاسداري هرچه بيشتر از آن كوشا باشند.
 
 
پول اعراب، وسوسه لندن

نصرت‌الله تاجیک در ایران نوشت:
برای شناخت فهم صحیح سیاست خارجی انگلیس و الگوی رفتاری این کشور در عرصه روابط بین‌الملل، باید اهداف اصلی آن را از پایه‌گذاری و پیگیری سیاست در عرصه خارجی دریافت. مهم‌ترین مبنای تصمیم‌گیری و سیاستگذاری لندن در تعاملات خارجی به منافع اقتصادی و سود و زیان مالی باز‌می‌گردد. در واقع سیاست خارجی انگلیس بر ریل اقتصادی و منافع آن اعم از تجاری، صنعتی، مالی، تبادلات کشاورزی و انتقال اطلاعات استوار است و بر این اساس حرکت می‌کند. نگاهی به حجم روابط تجاری و اقتصادی انگلیس با کشورهای عربی منطقه و ایران از جایگاه این هدف برای این کشور حکایت می‌کند. بریتانیا که هم‌اکنون با خروج از اتحادیه اروپا سیاست مستقل تری را در زمینه سیاسی و اقتصادی هم در اروپا و هم در منطقه در پیش گرفته است در تلاش است که سطح روابط اقتصادی‌اش را با شرکای عرب خود بیش از پیش افزایش دهد. شرکایی که از خریداران عمده کالاها و تسلیحات نظامی این کشور به حساب می‌آیند. از این‌رو بریتانیا در دوره جدید، منافع اقتصادی را در صدر اولویت‌های سیاست خارجی خود قرار خواهد داد. چرا که خروج این کشور از اتحادیه الزاماتی را به وجود آورده است که بر مبنای آن اقتصاد این کشور باید برای بقا، ثبات و ارتقای خود به سمت بازارهای جدید و جایگزین و پیمان‌های دوجانبه پرمنفعت حرکت کند. و در واقع، پول کشورهای عربی برای لندن وسوسه‌برانگیز شده است. از این‌رو دولت بریتانیا آغازگر تلاش‌هایی برای عمق بخشیدن به نقش خود برای ایجاد فضا برای شرکت و نهادهای اقتصادی بریتانیایی خواهد بود. در این میان اگرچه روابط انگلیس با ایران پسابرجام هم به سمت و سوی ترمیم و بهبود رابطه پیش رفته است اما واضح است که این کشور با مبنا قرار دادن سود مالی ناشی از همکاری با کشورهای عربی که  در شرایط کنونی مناسبات خوبی هم با تهران ندارند، کفه همکاری‌های آتی خود را به نفع اعراب سنگین خواهد کرد. در این میان دولت لندن درصدد است سطح روابط خود را با کشورهای عربی از نظر کمی و کیفی برای دوره پس از خروج از اتحادیه اروپا آماده نگاه دارد و حتی با انعقاد قراردادهای دوجانبه پرسود به بیش از سطح کنونی برساند که انجام چنین کاری نیازمند در دست گرفتن مؤلفه‌های خاصی از جمله برآوردن اهداف سیاسی رهبران کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس است.

 این در حالی است که لندن همپای پیگیری سیاست اقتصادی‌اش در منطقه خواهان مشارکت واقعی سیاسی در حل و فصل تحولات و بحران‌های فزاینده منطقه نیست، چه آنکه در صورت تمایل به این کار نیز از ابزار و نفوذ کافی هم در منطقه برخوردار نیست؛ امری که باعث شده این کشور در اتخاذ سیاست کلی‌اش نسبت به کشورها و شرکای قدیمی‌اش دچار پارادوکس شود. یعنی در حالی‌که از نفوذ و نقش سیاسی این کشور در عرصه جهانی و منطقه‌ای کاسته شده است، نتوانسته الگوی رفتاری متناسبی با این تغییر و تحولات بویژه نسبت به تهران که در دوره پسابرجام از جایگاه تازه‌ای در منطقه برخوردار شده است، اتخاذ کند. 
 
 
 سه هشدار درباره «ایسا»

رضا نصری در شرق نوشت:
کنگره آمریکا «قانون تحریم ایران» (ایسا) را تمدید کرده و از آنجا که این اقدام در ایران به «نقض برجام» تعبیر شده، واکنش‌های بسیار تندی را از سوی مسئولان کشور برانگیخته است. ابتدا برخی گزارش‌ها حاکی از آن بود که مجلس شورای اسلامی در پی تصویب طرحی سه‌فوریتی  برای ازسرگیری فعالیت‌های محدودشده هسته‌ای است؛ برخی دیگر از «پاسخ شوكه‌کننده ایران به آمریکا» و اجرای «بسته اقدامات فنی» در تلافی عملکرد کنگره سخن به میان آوردند  و حتی رئيس‌جمهور از «نقض فاحش برجام» و پاسخ قاطعانه ایران صحبت کرده است. آقای روحانی گفت: «اگر رئیس‌جمهور آمریکا همین قانون را امضا و بعد تعلیق کند، حتی این مقدار را هم ما تخلف از برجام می‌دانیم». به واقع، تمدید این قانون و تفسیری که از آن یکباره در فضای سیاست داخلی ایران غالب شده، قطاری را به سمت تقابل مستقیم با دولت جدید آمریکا به حرکت درآورده که در مقطع فعلی ظاهرا کمتر کسی به فکر ترمز و سرعت‌گیر آن است! به همین دلیل، امروز که کمیته نظارت بر اجرای برجام در حال تصمیم‌گیری برای «تعیین واکنش» به اقدام اخیر کنگره است، شاید ذکر چند نکته خالی از فایده نباشد:

۱) هرچند اغلب سیاسیون کشور تمدید «قانون تحریم ایران» را «نقض برجام» خوانده‌اند، اما لازم است این نکته را در نظر داشته باشیم که در فضای بین‌المللی، جامعه «حقوق‌دانان» الزاما با چنین برداشتی موافقت ندارد. به واقع، بسیاری از حقوق‌دانان معتقدند تمدید قانون «ایسا» صرفا به مثابه  تمدید «اختیارات» رئيس‌جمهور آمریکا برای وضع تحریم علیه ایران (در صورت تخطی ایران از برجام) است و مادام که بند‌های تعلیق‌شده این قانون احیا و به اجرا گذاشته نشده‌اند، «نقض برجام» صورت نگرفته است. ضمن اینکه، مطابق نص برجام، دولت آمریکا تعهد کرده است که قوه مقننه‌اش زیرساخت‌های حقوقی تحریم‌ها را حداکثر تا سال ۲۰۲۳ - در ازای تصویب پروتکل الحاقی از سوی مجلس شورای اسلامی ایران - لغو کند؛ از این رو، در مقطع فعلی، فسخ «زودهنگام» این قانون‌-که زیرساخت تحریم یا به اصطلاح فنی Authority محسوب می‌شود-را فراتر از تعهدات آمریکا ارزیابی می‌کنند. به عبارت دیگر، اثبات اینکه قوه مقننه آمریکا با تمدید اختیارات تعلیق‌شده رئیس‌جمهور - در این مقطع از اجرای قرارداد - مرتکب «نقض برجام» شده است، آن‌قدر هم که در فضای داخلی ایران تصور می‌شود، امر سهل‌الوصولی نیست. در نتیجه، لازم است تصمیم‌گیران کشور در نظر داشته باشند که نبود تناسب میان واکنش‌ و گفتمان سیاسی آنها با تفسیر «حقوقی» این اقدام کنگره از منظر جامعه بین‌المللی، می‌تواند زمینه‌ساز انزوای ایران و دست‌مایه سوءاستفاده سیاسی و تبلیغاتی از جانب دولت جدید در واشنگتن شود.
۲) هرچند «حقوق بین‌الملل» ایران را محق بداند، مسئولان کشور به این نکته نیز توجه داشته باشند که سایر امضاکنندگان برجام و بسیاری از کشورهایی که روی حمایتشان حساب کرده‌‌ایم، در روند جانب‌گیری میان ایران و آمریکا، قطعا واقعیت «سیاسی» ایالات متحده و حتی محذوریت‌های «ساختاری» دولت آمریکا را در نظر خواهند گرفت. به عبارت دیگر، اولا آنها این حقیقت را لحاظ خواهند کرد که دولت کنونی آمریکا هیچ کنترلی بر تصمیم کنگره نداشته است و رئيس‌جمهور نیز - به دلایل آیین‌نامه‌ای و قانونی - نمی‌تواند مصوبه تمدید قانون ایسا را «وتو» کند.  

دوم اینکه آنها (بعضا به دلایل تجربی) این فاکتور را نیز در نظر خواهند گرفت که ساختار نظام سیاسی آمریکا به نحوی بنا شده است که  قوه مجریه در عمل نمی‌تواند با «اختیارات تام» وارد مذاکرات بین‌المللی شود و متعاقبا آن‌طور که در ایران انتظار می‌رود، در نمایش حُسن نیت یا حتی در اجرای تعهدات خود عملکرد بی‌نقصی از خود نشان دهد. به واقع، کشورهای ثالث این حقیقت را لحاظ خواهند کرد که کشورهایی مانند آمریکا درگیر ساختارهای «دوحزبی» هستند، نظام‌های «ریاستی» که در آن اختیارات سیاست خارجه به نحو غیرمتوازنی میان قوای مجریه و مقننه تقسیم شده، و حتی کشورهایی مانند کانادا که دارای نظام‌های «فدرال» نامتقارن هستند، کم‌‌وبیش از یک قدرت مانور محدود و احیانا از نوعی «بدعهدی» مزمن در اجرای تعهدات‌ بین‌المللی خود رنج می‌برند. به عبارت دیگر، کشورهای ثالث نسبت به کاستی‌ها و بدعهدی‌های ‌جبران‌شدنی آمریکا در اجرای برجام عمدتا یک نگاه «سیستمیک» و «ساختاری» اتخاذ می‌کنند و ازاین‌رو با رواداری و تساهل بیشتر به این قبیل قصورهای آن نگاه خواهند کرد. تفاوت نگرش  ايران- اگر به واکنش تند نسبت به تخلفات ‌جبران‌شدنی آمریکا منجر شود - می‌تواند موجب بهره‌برداری سیاسی و دیپلماتیک از جانب جریان جنگ‌طلب در آمریکا شود. در نتیجه، لازم است مسئولان دولت ایران، هم در گفتمان و هم در اتخاذ واکنش به اتفاق اخیر واقع‌بینی، حساسیت دیپلماتیک و ظرافت بیشتری از خود نشان دهند. به بیان دیگر، اگر بنا باشد با یک نگاه «صفر و صدی»، حتی تعلیق بند‌های مربوطه ایسا از جانب رئيس‌جمهور آمریکا را مستحق «واکنش تند» ارزیابی کنیم (حال اینکه چنین اقدامی کاملا در تطابق با برجام است)، چه‌بسا جامعه بین‌المللی، ایران را برهم‌زننده برجام و ناقض اصل حُسن نیت در اجرای این قرارداد تلقی کند.

۳) سوم اینکه لازم است با روی‌کارآمدن دولت ترامپ، مسئولان کشور - ضمن رعایت اصول پایه‌ای سیاست خارجه کشور - نسبت به احتمال افزايش تنش با آمریکا حساس و هوشیار باشند. چینش کابینه دولت ترامپ، مواضع بسیار تند او علیه ایران، اتهام‌های مکرر تیم سیاست خارجه او درباره «نقض برجام از جانب ایران»‌، تمایل او به دستیابی به یک «معامله بزرگ» با روسیه، همسویی مجلسین نمایندگان و سنا با دولت او و نزدیکی‌اش با نخست‌وزیر رژیم اسرائیل، همگی نشان از یک صف‌آرایی بی‌سابقه و تمام‌قد علیه ایران دارد. یک صف‌آرایی درخور ملاحظه که سال‌هاست طیف ایران‌ستیز و جنگ‌طلب در دستگاه نظامی و سیاست‌ خارجه آمریکا در انتظار و در پی تشکیل آن بوده است. در نتیجه، ضروری است موضع‌گیری‌ها و اظهارات در مورد توافق هسته‌ای - بیش از آنکه تابع محاسبات انتخاباتی و ملاحظات سیاست داخلی باشد - مبتنی بر ملزومات و ضرورت‌های فضای جدید بین‌المللی باشد. اولین و مهم‌ترین گام در این راستا، پرهیز از افتادن در دام‌هایی است که جریان جنگ‌طلب در واشنگتن برای تحریک ایران به اتخاذ مواضع تند و واکنش‌های تهاجمی پهن کرده است. در فضای جدید، ایران دیگر نمی‌تواند پذیرای ریسکِ ازدست‌‌دادن همراهی جامعه بین‌المللی باشد و به همین دلیل لازم است مسئولان مربوطه در اتخاذ مواضع و سیاست‌های خود – به‌ویژه در رابطه با برجام - حساسیت و ظرافت بیشتری داشته باشند.

 
برخورد با دستفروشان و چند نكته حقوقي
 
بهمن كشاورز در اعتماد نوشت:
يكي دو سالي است كه بحث جمع‌آوري دستفروشان در سطح شهرها، به يكي از موضوعات چالش‌برانگيز شهري تبديل شده است. از برخورد با دستفروشي به نام چراغي كه در حين درگيري با ماموران شهرداري مضروب شد و اين آسيب به فوت وي منتهي شد، تا برخورد با دو زن دستفروش در فومن و اهواز كه فيلم‌هاي آن اين روزها به شكلي گسترده، در شبكه‌هاي اجتماعي دست به دست مي‌شود. اين برخوردها و درگيري‌ها همواره با واكنش‌هاي گسترده‌اي از سوي شهروندان مواجه و محكوم شده است. اما از سويي شهرداري به بهانه اينكه برخورد با دستفروش‌ها وظيفه سازماني وي است، تلاش مي‌كند تا به نوعي اين برخوردها را توجيه كرده و از بار فشار رواني وارد شده توسط افكارعمومي كم كند. با اين وجود، نگاهي به قانون و وظايف قانوني تعريف شده در اين خصوص مي‌تواند بسياري از اين ابهام‌ها و سوالات را پاسخ دهد.

براساس قانون، شهرداري متولي اصلي برخورد با سدمعبر است و بايد براساس اين وظيفه تعريف شده ذاتي خود، براي رفع هرگونه سد معبري در سطح خيابان‌ها، كه تردد يا عبور و مرور شهروندان و اقتصاد شهري را مختل مي‌كند، عمل كند. ولي اين وظيفه، مجوز و بهانه‌اي براي برخورد فيزيكي، فحاشي، ضرب و شتم يا استفاده از سلاح‌هاي سرد و گرم براي برخورد با دستفروش‌ها نيست و براساس قانون هريك از اين برخوردها قابل پيگيري و تعقيب قانوني است. در اين ميان ماموران شهرداري مدعي‌اند، در اكثر موارد، اين دستفروش‌ها هستند كه با برخوردهاي تند و نامناسب خود، آغازگر درگيري هستند و آنها تنها از خود دفاع مي‌كنند. اين امر حتي اگر درست هم باشد، باز هم به ماموران شهرداري اين مجوز را نمي‌دهد كه با دستفروش‌ها درگير شوند چرا كه براساس قانون، ماموران شهرداري مي‌توانند درمواردي كه احتمال درگيري فيزيكي را مي‌دهند، به شكلي ضابطه‌مند و با هماهنگي و حضور ماموران نيروي انتظامي، در محل حاضر شوند و براي جمع‌آوري دستفروش‌ها اقدام كنند. از سويي در آخرين برخورد ماموران شهرداري با دستفروشي در اهواز آمده بود كه ماموران شهرداري از «شوكر» استفاده كرده‌اند كه اين مساله خود، جاي تامل بسيار دارد چرا كه اصولا براساس فهرست تنظيمي وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح، «شوكر» در زمره سلاح‌هاي «سرد» قلمداد شده است. از سويي صدور مجوز براي حمل و استفاده از شوكر به سادگي امكان‌پذير نيست كما اينكه ما نيز با وجود ماه‌ها تلاش، هنوز موفق نشده‌ايم براي برخي از همكاران‌مان كه در تيررس خطرات و تهديدهاي حرفه‌اي هستند، مجوز حمل و استفاده از «شوكر» را بگيريم. حالا بايد ديد كه آيا اصولا شهرداري براي استفاده ماموران سد معبر خود از شوكر، مجوز دارد يا خير؟ و اينكه اگر مجوز دارد بنابر كدام ضرورت و التزام، اين مجوز براي آنها صادر شده است؟ موضوع ديگر در مورد درگيري ماموران شهرداري با دستفروش‌ها، بحث مجرميت متخلفين است. به اين معنا كه در صورت بروز درگيري و همچنين انجام تخلفي از سوي ماموران شهرداري آيا فقط ماموران حاضر در محل قابل پيگرد قانوني هستند يا خود شهرداري نيز مي‌تواند به عنوان متهم، تحت پيگرد قانوني قرار گيرد؟ در اين زمينه شهرداري مدعي است، از آنجايي كه بسياري از اين ماموران نيروهاي پيمانكاري هستند، مسووليتي در قبال اين حوادث ندارد، درحالي كه اين استدلال، بهانه و تحليل درستي نيست. چرا كه برمبناي نص صريح قانون، قانونگذار درچنين مواردي تعيين تكليف كرده است. چرا كه اولا برخورد با دستفروش‌ها، جزو وظايف ذاتي و حاكميتي شهرداري‌هاست و  واگذاري اين وظيفه به پيمانكاران مانند آن است كه كلانتري‌ها را به بخش خصوصي واگذار كنيم كه كاملا غيرقانوني است. ثانيا، در صورت بروز هر گونه درگيري هم عامل و هم «عامر» ي كه دستور برخورد را صادر كرده، مقصرند و بايد مورد پيگرد قرار گيرند. با تمام اين تفاصيل به نظر مي‌رسد كه وقت آن رسيده تا با توجه به افزايش آمار اينگونه حوادث، مسوولان كشوري مرتبط، يك‌بار براي هميشه، به صورت شفاف براي بحث برخورد با دستفروش‌ها فكري كنند تا به شكلي يكپارچه توسط ماموران شهرداري در تمام كشور به كار گرفته شود تا شايد بدين طريق هم از آمار برخوردهايي اينچنيني جلوگيري شود و هم چارچوب‌هاي قانوني و شيوه‌هاي برخورد با دستفروش‌ها مشخص شود و در صورت تخطي از اين شيوه نامه، جريمه و عواقب آن شفاف و مشخص باشد و ماموران از آن اطلاع داشته باشند.
 

مأموریت ارشادی آقای وزیر !
 
در سرمقاله صبح نو آمده است:
وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی دیروز در یادداشتی حرکت رئیس‌جمهور را در مدار اخلاق توصیف کرد و بدون اشاره به القاب متعددی که توسط جناب آقای روحانی در سه سال اخیر به منتقدان داده شده است، از انتقادهای تعدادی از دانشجویان از رئیس جمهور در مراسم روز 16 آذر گلایه کرد. وی نظرات دانشجویان را غیرمنصفانه، از روی احساس، بی‌تفاوت به دولت قبل (احمدی‌نژاد) و... خوانده  و گفته سخنرانان  مراسم مذکور دارای زبانی خشن بوده‌اند و این در حالی است که دانشجویان منتخب برای سخنرانی در مراسم 16 آذر از طیف‌های مختلف سیاسی و فکری بوده‌اند و البته وجه اشتراک آن‌ها، انتقاد از دولت بوده است که علی الظاهر  همین نکته ، نگرانی و گلایه وزیر را برانگیخته است. اما نکته مهمتر اینکه جناب وزیر ارشاد در مرقومه شان با گریزی به رفتار شوم گروهک‌هایی همچون منافقین و فرقان، ضمن آن‌که رئیس دولت را از تبار شهیدان مطهری، مفتح و بهشتی دانسته است، بدون اشاره‌ مستقیم، دست به  مقایسه بین وضعیت دانشجویان منتقد در مراسم 16 آذر با اعضای گروهک‌های تروریستی ضدانقلاب می زند، که بسی جای تعجب و نگرانی دارد. در واقع هدف از این مقایسه تلاشی برای احیای دوگانه رادیکال-اعتدال است که در گذشته‌ای نه‌چندان دور مطمح‌نظر دولت بود و مرتباً با واژگانی چون "تندرو" و "افراطی" تکرار می‌شد اما پس از تذکر مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه " نباید جوانان انقلابی و حزب اللهی را متهم به تندروی کرد " این ادبیات کمتر از سوی جریان همسو با دولت به ‌کار گرفته می‌شد اما گویا جناب وزیر ارشاد مأموریت دارند در ماه‌های منتهی به انتخابات این ادبیات را بار دیگر احیا کنند. شاید تصورشان بر این است این ادبیات رأی آور است و تنور رقابت‌های 96 را گرم خواهد کرد! 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس