بنده از نزدیک با ایشان معاشرت داشتم، به نماز جماعت بسیار مقید بود، وقتی با ایشان جلسه داشتیم و سخن می‌گفتیم به محض شنیدن اذان نماز اول وقت را اقامه می‌کرد. کنار کتابخانه ایشان همیشه 10، 12 سجاده آماده بود تا حتی هنگام جلسه، ایشان جلسه را قطع می‌کرد تا نماز را به جماعت بخوانیم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - درست سال گذشته بود که خبری غم انگیز در گوش ایران پیچید، خبری که آه از نهاد همگان بلند کرد و مهم‌ترین تیتر رسانه‌های داخل و خارج بود؛ سردار حاج حسین همدانی، به شهادت رسید. او که یکی از یگانه سردارهای رشید اسلام بود پس از سال‌ها مجاهدت در راه دفاع از اسلام و انقلاب سرانجام به آرزوی دیرینه خود رسید. حاج حسین همدانی یکی از سرداران بزرگ عرصه دفاع از حریم اهل بیت بود که محاسن زیبای خود را در راه یاری از مظلومان سپید کرد.
 
به مناسبت نخستین سالگرد شهادت حبیب سپاه و محبوب دلها حاج حسین همدانی ،خبرنگار ما گفت وگویی را با حجت‌الاسلام سید جلال رضوی مهر، از دوستان صمیمی سردار حاج حسین همدانی ترتیب داده که شما را به خواندن حاصل‌آن دعوت می‌کنیم.

* بهترین دانش‌آموخته درس اخلاق شهید محراب آیت‌الله مدنی
حجت الاسلام‌رضوی مهر در ابتدای صحبت‌های خود می‌گوید: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا.» (سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳) و در ادامه، صحبت‌هایش به این شرح است:
بنده توفیق داشته‌ام سالیان درازی را با شهید والامقام و مجاهد اسلام سردار حاج حسین همدانی بگذرانم که ابتدا به عنوان بسیجی کوچک گردان، سپس تیپ و لشگر انصار‌الحسین(ع) که تحت فرماندهی ایشان بود و این دوستی تا آخرین لحظاتی که شخصا پیکر مبارکشان را داخل قبر گذاشته و بعد به چهره زیبا و نورانی حبیب سپاه بوسه زدم ادامه داشت و امیدوارم فردای قیامت نیز با شفاعت شهدا با ایشان محشور باشم. وقتی انسان سخن از شهدا می‌گوید در واقع از یک اقیانوس وسیعی صحبت می‌کند که سر منشا و آغاز این اقیانوس وسیع الگوهایی است که تربیت‌شدگان مکتب‌الهی، برگزیدگان و الگوهای آسمانی معرفی شده از سوی خداوند سبحان هستند. شهید همدانی و شهدای ما تربیت‌یافتگان حضرات معصومین هستند، رنگین کمان دوستی با قرآن و مکتب اهل‌بیت در اعمال باکری‌ها، زین‌الدین، خرازی، بروجردی، کاوه و شهید همدانی است. همه تاریخ سرزمین و انقلاب ما چنین گنجه‌های معنوی را در خود پنهان دارد و هر از گاهی با نمایان شدن این گنجه‌های معنوی نسل‌ها با این انسان‌های کمال یافته آشنا می‌شوند، با افرادی که از هوای نفس پیروی نکرده و سبک زندگی آنها برگرفته از کلام خدای سبحان جل و اعلی بوده است. افرادی که در شهادت‌طلبی سه عنصر ایمان، اخلاص و جهاد در زندگی آنها نقش‌آفرینی کرده و ایشان را برجسته و الگو ساخت. شخصیت شهید همدانی مولفه‌های مختلفی داشت؛ روح بزرگ این انسان، تربیت شده مکتب اهل بیت(ع) و مملو از ایمان واخلاص بود .هرکس با شهید همدانی هم سخن می‌شد قطعا او را بهترین دانش آموخته درس اخلاق شهید محراب آیت‌الله مدنی می‌یافت. از معاشرت و هم‌نشینی با شهید همدانی متوجه این شدم که او یک رزمنده شجاع و دلیر است که در لشگر اسلام با دریافت پختگی‌های خود پیشتازی‌هایی را به نام خود ثبت کرده بود. به عقیده بنده، حیات شهید همدانی را می‌توان به پنج دوره تقسیم کرد.
 
* نماز اول وقت او مثال زدنی بود
دوره اول؛ این دوره به زمان انقلاب مربوط می‌شود، حضرت آیت‌الله نوری همدانی (حفظه الله) فرمودند: در دوران تبعید به آذربایجان غربی و کردستان، شهید همدانی با ما رفت و آمد داشت و در قم که بودیم پیام امام را ایشان می‌بردند، آن زمان جوان فعالی بود که در میان جوانان نامه‌های امام را توزیع و نشر می‌داد. شهید همدانی همسنگران بسیار خوبی به نام حاج آقا مختاران، حاج‌محمد سماوات و حاج آقای یوسفی داشتند، این بزرگواران به توزیع و نشر اطلاعیه‌های امام راحل می‌پرداختند. حتی آنها را به نجف و به دست شهید مدنی می‌رساندند. این دوره را باید از قدیمی‌هایی که مانده‌اند پرسید.
 
شهید همدانی از دوران جوانی پایبند به هیئت امام حسین(ع) بود و حضور فعالی در مسجد داشت. نماز اول وقت او مثال‌زدنی بود، دستگیری او از فقرا و نیازمندان زبان‌زد بود که به عنوان یک سرباز گمنام حضرت روح‌الله فعالیت‌هایش هم از چشم ساواک مخفی نمی‌ماند، البته این‌گونه نبود که آزادانه چنین فعالیت‌هایی داشته باشند بلکه مورد تعقیب، قهر و آزار واقع شده‌اند.
 
* نخبه‌پروری از ویژگی‌های شهید همدانی بود
دوره دوم؛ این دوره متعلق به زمانی از زندگی شهید همدانی است که ایشان در کردستان مامور می‌شود تا سپاه پاسداران کردستان را در آن شرایط سخت راه اندازی کند و موسس و بنیانگذار سپاه کردستان باشد. در همدان نیز در کنار فرمانده رشید شهید محمود شهبازی سپاه همدان را راه‌اندازی کردند. در راه‌اندازی سپاه همدان شهید همدانی را کادر فعالی همراهی می‌کرد که شامل شهیدان علی چیت ساز، علی کرد، علی صمدی، سعید اسلامی و شهیدان حاج بابایی‌ها، شهیدان حجازی‌ها، شهیدان بهادروردی‌ها و شهیدان ملکی‌ها یاری کردند. اینها پرورش یافته کلاس جنگ، جهاد، مبارزه و شهادت طلبی شهید همدانی بودند. در دوران فتنه‌ها و جنگ‌های داخلی خصوصا هم مرزی همدان با کردستان شهید همدانی افراد را به کردستان گسیل می‌داشت و ساز و کاری را فراهم دید که از همان آغازین تولد سپاه و تاسیس سپاه نخبه پروری کرده و فرهیختگانی را شناسایی کند که هرکدام از آنها در مبارزه، جنگ و جبهه یک صفحه طولانی از کتاب قطور دفاع مقدس را به خوداختصاص داده‌اند.
 
* کوه‌های غرب زیر پاهای مردی الهی
دوره سوم؛ زمان جنگ است که کوه‌های مرتفع غرب در زیر پاهای این مرد الهی تسخیر شده بود. ایشان بارها و بارها در خط مقدم در مقابل ماشین جنگی بعثی‌ها با تدبیر ایستاد و به راندن دشمن از سرزمین ما و به عقب راندن سپاه کفر از ایران اسلامی اقدام کرد. من در چندین جبهه محضر ایشان حضور داشتم، زمانی که سردار همدانی در سپاه بودند ما دانش آموز بوده و به عنوان بسیجی گاهی اوقات به سپاه می‌رفتیم و برای نیروی ذخیره و کمک به برادران سپاهی و پشتیبانی از آنجا حضور داشتیم، بنده خودم شاهد بودم که ایشان دائم با وضو بود. این طور نیست که حالا چون به شهادت رسیده بخواهیم فضائلی را برای او بسازیم چرا که درباره شهید همدانی اصلا ساخت فضایل معنا ندارد، این فضایل را اگر از هزاران چشمی که حسین همدانی و زندگی او را دیده‌اند هم بپرسید انگشت اشاره شان به سوی این خصیصه نیکو و معنوی است که سردار همدانی دائم با وضو بوده و هیچگاه روحیه تعبدش را از دست نداد. شهید همدانی هم آن زمانی که در جبهه لباس خاکی به تن می‌کرد و هم زمانی که با لباس زیبای سپاه در مقام و منزلت سرداری و حتی این اواخر که همدوش سردار بزرگ جبهه‌های اسلام ناب سردار قاسم سلیمانی حفظه‌الله قرار داشت هیچ تفاوتی نکرد بلکه مسئولیت‌هایش سنگین‌تر شده بود.
 
بنده از نزدیک با ایشان معاشرت داشتم، به نماز جماعت بسیار مقید بود، وقتی با ایشان جلسه داشتیم و سخن می‌گفتیم به محض شنیدن اذان نماز اول وقت را اقامه می‌کرد. کنار کتابخانه ایشان همیشه 10، 12 سجاده آماده بود تا حتی هنگام جلسه، ایشان جلسه را قطع می‌کرد تا نماز را به جماعت بخوانیم، افراد را مقدم کرده و خودش هم اقتدا می‌کرد. یک بار به منزل شهید همدانی رفتم؛ فرزندش در را باز کرد و گفت حاجی نماز می‌خواند. من هم وارد شدم و مهر را برداشتم و به ایشان اقتدا کردم. نماز که تمام شد فرمود مگر نمی‌دانید آقا جایز نمی‌دانند نماز خواندن پشت سر غیر روحانی را؟ آن روز بنده را مجبور کردند که جلو بایستم و خودشان اقتدا کردند. از خصوصیات دیگر ایشان این بود که اگر پای منبری بود و مطلب مفیدی را می‌شنید دفتر کوچکی همراه داشت و در آن یادداشت می‌کرد. خصوصا ادعیه و اذکاری که افراد و بزرگان بر زبان جاری می‌کردند، ایشان می‌نوشت و حفظ می‌کرد. گاهی اوقات در فکر فرو می‌رفت و موضوعاتی که بداهتا به ذهنش جریان پیدا می‌کرد را منقوش و در دفترچه همراهش مینگاشت. شهید همدانی همیشه برای شهدا احترام و ارزش بالایی قائل بود و در هر مراسمی که برای شهدا بود و دعوت می‌شد حتما شرکت می‌کرد، شهید همدانی در پیام رسانی از فرهنگ جنگ و جبهه سهم بسزایی را بخود اختصاص داد.
 
* جانفشانی‌های شهید همدانی ریشه در اعتقاداتش داشت
دوره چهارم؛ این دوره از زندگی شهید همدانی توجه به فقراست. ایشان خیریه ثارالله را تاسیس کرده و بنده را دعوت کرد تا عضو هیئت مدیره این خیریه شدم. این خیریه توسط چند تن از علاقه مندان به شهید همدانی اداره می‌شود و فعالیت‌های آن همچنان ادامه دارد و خانواده‌های مستمند و مددجو را تحت تربیت و پوشش خودشان قرار دادند. همچنین ایشان یک موسسه فرهنگی راه اندازی کرد و از جوانان دعوت کرد تا در این موسسه گرد هم آیند و مستندسازی و فعالیت‌های فرهنگی را آغاز کنند. به عنوان مثال مسابقه کتاب‌خوانی آثار شهید مطهری برگزار می‌کرد و کلیپ‌های خاطرات شهدا را تهیه کرد که انتقال‌دهنده فرهنگ جنگ، شهادت و جهاد بود.
 
دوره پنجم؛ این دوره از زندگی شهید همدانی متعلق به دوران بعد از دفاع مقدس بود که تحصیلاتش را تکمیل کرد و همیشه من و دیگران را ترغیب می‌کرد که فرصتی پیش آمده از این فرصت بهره بجویید و نیازمندی‌های آینده نظام را با یک چشم انداز بصیرت گونه‌ای تامین کنید. در آن دوران ایشان به عنوان شخصیت نظامی به چندین کشور رفت و دوره‌فرماندهی و ستاد را که اصطلاحاً دافوس می‌نامند، گذراند و بعد هم در محضر بزرگان، دوره‌های عقاید و مطالب علمی کلامی را آموخت. به تفسیر قرآن خیلی علاقه داشت و همیشه تفسیر قرآن را مطالعه می‌کرد. این شخصیتی که در کردستان، گیلان، همدان و تهران فرمانده ارشد سپاه بود، در جنگ محورهای مختلفی خصوصا مرصاد منافقین را زمین‌گیر کرد و اجازه ورود به کرمانشاه را نداد و همه جانفشانی‌های ایشان ریشه در اعتقادی داشت که در وجودش بود.
 
* عشق شهید همدانی به حضرت آقا وصف ناشدنی بود
یکی از محورهای دیگری که در زندگی شهید همدانی می‌بینید محور جنگی است که مرز آن جنگ یک جنگ تمام عیار با استکبار و ماشین جنگی صهیونیسم و اتاق فکر اسرائیل بود. یک روز این جنگ خوزستان و عراق بود، امروز هم این جنگ از باب المندب تا حلب سوریه، از ادلب تا دمشق است. عشق شهید همدانی به حضرت آقا وصف ناشدنی بود، تعریف ایشان از تدبیر آقا با ادبیات خودشان مثال زدنی و نمونه بود. ایشان به سوریه رفت و بسیج سوریه و نیروی جیش‌الوطنی را راه اندازی و فرماندهی کرد.
 
همچنین یک سلسله ملاقات‌هایی را با سید حسن نصرالله برگزار کرد و شخصیت شد که حضرت آقا در مناجات‌های خودشان، ایشان را دعا می‌کنند. در اوج این فعالیت‌ها و مسئولیت‌ها یک بار که بنده قم بودم ساعت دوازده شب تماس گرفت و گفت می‌خواهم شما را ببینم، گفتم تشریف بیارید منزل، گفتند دیر وقت است و نمی‌خواهم مزاحم خانواده شوم. مقابل حرم حضرت معصومه(س) منتظر من ماند. وقتی او را دیدم مبلغی را به عنوان خمس به من داد و گفت این پول خمس من است به دفتر آقا بدهید و مبلغی را هم داد و گفت این پول را هم به آدرس این جانباز بدهید اما نگویید که چه کسی داده است. گفت سه ساعتی به پروازمان مانده آمده‌ام هم ادای دینی کنم و هم حرم حضرت معصومه (س) را زیارت کنم. وقتی آن وجه را برای آن جانباز بردم، ابتدا فکر می‌کرد از طرف بنیاد جانبازان هستم و قبول نمی‌کرد، بعد پرسید آقای کاظمی داده یا آقای همدانی؟ گفتم همان دومین نفری که نام بردید. گفت چرا خود حاجی نیامد؟ همیشه خودش به من سر می‌زد. بعد از جنگ ایشان گاهی اوقات که دلتنگ می‌شد به اصفهان می‌رفت و در مزار شهید خرازی عقده گشایی می‌کرد، همچنین گلزارشهدای همدان نیز بارها نیمه‌های شب ایشان را کنار مرقد امام جمعه فقید حضرت آیت‌الله موسوی همدانی کنار قبور شهدا خصوصا شهید چیت ساز و حسن کرد دیده بودند.
 
* سردار همدانی روح تقوا بود
شهید همدانی به روضه اهل بیت(ع) علاقه زیادی داشت، حدود 16 سال در ایام فاطمیه بنده در منزلشان منبر می‌رفتم. در ایام محرم هرگاه شهید همدانی را نگاه می‌کردم همیشه چشم هایش با اشک مرطوب بود، در واقع سردار همدانی روح تقوا بود. وی ریشه‌های انقلاب را هیئت‌های مذهبی، جلسات خانگی، تکیه‌ها و حسینیه‌ها می‌دانست. همیشه تشکیلات مردم محور دینی را توصیه، پشتیبانی و هدایت می‌کرد. ارتباط جوانان با روحانیت را یک ارتباط سالم و سازنده می‌دانست و معمولا آن را توصیه می‌کرد. گاهی اوقات به مسجد جمکران و حرم حضرت معصومه(س) و محضر بزرگان می‌رسید و همیشه می‌گفت ما خادم افتخاری حرم حضرت زینب(س) هستیم که این‌ها حکایت از آن روحیه عاشقانه‌اش بود. احوالات منطقه را تا جایی که می‌توانست بیان می‌کرد، همیشه در صحبت‌های خود می‌گفت انقلاب اسلامی ما زمینه‌ساز ظهور امام مهدی(ع) است.
 
در منزل هنگامی که درباره مسئله‌ای صحبت می‌کرد از فرزندانش نیز مشورت می‌گرفت، گاهی که بنده به منزلشان می‌رفتم همسر محترم، پسران عزیز، دختران گرامی و داماد عزیزشان را دعوت می‌کرد و می‌گفت تا فرصتی است و حاج آقا تشریف دارند اگر سؤالی دارید بپرسید. همیشه از من می‌خواست که استفتائات جدید آقا را بیان کنم. از دیگر ویژگی‌های ایشان مهمان‌نوازی و غریب نوازی‌اش بود که زبان زد همگان است. یکبار بنده برای دیدنشان رفته بودم تا مطلع شد راننده ما بیرون منتظر است خودش رفت و راننده را به منزل آورد. هرگاه متوجه می‌شد که می‌خواهیم به منزلشان برویم برنامه‌ای می‌چید تا حتما یک وعده از ما پذیرایی کنند.
 
به یاد دارم ایام حج واجب من با کاروان جانبازان در مکه به سر می‌بردم، خبر سقوط هواپیمای عده‌ای از فرماندهان سپاه که در ماموریت به سر می‌بردند از تهران به ارومیه رسید. در مکه شایعه شد سردار همدانی هم با سردارکاظمی در هواپیما بود، آن روزها شهیدهمدانی فرمانده سپاه محمد رسول الله(ص) بود. بنده وقتی این را شنیدم با هزار ترس که دستم توان برداشتن تلفن را نداشت تماس گرفتم و دیدم در کمال ناامیدی گوشی را برداشت. احوالپرسی کردیم، بعد گفتم شکر خدا صدایتان را شنیدم چون اینجا در کاروان جانباران شایعه شده بود که شما هم همراه شهید کاظمی بوده‌اید. بلافاصله کلامم راقطع کرد و گفت نه آقا سید ما سعادت نداشتیم. چند سال دیگر ان‌شاءالله نوبت من هم خواهد شد. چند کار مهم مانده که مقام ولایت از ما انتظار دارند که اگر به شایستگی انجام دهیم ان‌شاء‌الله نوبت ما هم خواهد رسید.
 
* ترجیح می‌داد که او را نشناسند
در مجلس عقد دخترانشان، محضر حاج آقای صدیقی عزیز بودیم، قبل از این که خطبه عقد جاری شود حاج آقاصدیقی سلسله سفارش‌ها و تذکرات را فرمودند که من دیدم شهید همدانی در حال یادداشت کردن است. به شوخی گفتم حاج آقا شما که ازدواج کردید، گفت ما همیشه محتاج نصیحت و موعظه هستیم. این اواخر عمر شریفشان ایام محرم بنده در حسینیه همدانی‌ها در اختیاریه منبر می‌رفتم، وقتی مطلع شد با خانواده تشریف آوردند و در مجلس نشستند و اجازه ندادند که بنده در خطابه‌ام ازایشان نامی ببرم. بعد از اتمام مجلس بنده را با ماشینشان همراهی کردند، باران شدیدی هم می‌آمد. به من گفتند حالا برای ما هم خصوصی صحبت کنید. همان نیم ساعت راهی که در آن باران تا شهرک شهید محلاتی رفتیم و چندین بار به دختر خانمشان توصیه کرد این مطالبی که آقا سید می‌گوید را حفظ کنید.
 
هنگامی که خبر شهادت شهید همدانی را به بنده دادند، اهل منزل از صدای بلند ‌گریه من متوجه موضوع شدند. در این فکر بودم که چطور به فرزند ایشان اطلاع بدهم. صبر کردم تا اذان صبح، نیم ساعت بعد از اذان صبح تماس گرفتم که به وهب فرزند بزرگ ایشان اطلاع دهم. تا زنگ زدم، وهب فورا گوشی را برداشت و قبل از اینکه من کلامی بگویم، گفت؛ حاج‌آقا بابام به آرزویش رسید، شهادت آرزوی پدر من بود.
منبع: کیهان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس