يكي از جلو‌ه‌هاي زيباي دفاع مقدس حضور اقشار مختلف جامعه در كنار هم بود. همه در عين تفاوت‌ها براي يك هدف واحد كه همان دفاع از ميهن اسلامي و ارزش‌هاي رايج در نظام اسلامي بود، گردهم آمده بودند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - يكي از جلو‌ه‌هاي زيباي دفاع مقدس حضور اقشار مختلف جامعه در كنار هم بود. همه در عين تفاوت‌ها براي يك هدف واحد كه همان دفاع از ميهن اسلامي و ارزش‌هاي رايج در نظام اسلامي بود، گردهم آمده بودند. حجت‌الاسلام محمد هاشم عاملي سال‌هاي جنگ طلبه‌ 16 ساله‌اي بود كه اولين بار براي حضور در عمليات رمضان در سال 1361 راه جبهه را در پيش گرفت و تقديرش چند سال بعد با آزادگي گره خورد. عاملي سال 1365 به اسارت دشمن درآمد تا فصلي نو و تازه‌ را در زندگي‌اش تجربه كند. از بودن در كنار مرحوم ابوترابي تا تدريس به آزادگان و مطالعه و. . . همه فرصت‌هايي بود كه اسارت پيش روي طلبه جوان آن‌ سال‌ها گذاشت. دقايقي با عاملي كه اكنون در سازمان اوقاف و امور خيريه مشغول خدمت است، درباره رزمندگي و اسارتش گفت‌وگو كرديم و او تجربياتي كه در آن سال‌ها به دست آورده را برايمان بازگو كرد.
 
نحوه ورودتان به جبهه در كدام مقطع جنگ و براي چه عملياتي اتفاق افتاد؟
سال 1361 قبل از عمليات رمضان براي دوره آموزشي به پادگان 16 زرهي قزوين اعزام شدم و پس از پايان دوره آموزشي عازم جبهه شدم. در جبهه‌هاي جنوب حضور داشتم تا توفيق حضور در عمليات رمضان را پيدا كردم و براي اولين بار يك نبرد سخت و نسبتاً طولاني را تجربه كردم.
 
واقعاً هم عمليات رمضان دشواري‌هاي زيادي داشت، كمي از اين عمليات بگوييد.
رمضان اولين عمليات برون‌مرزي بود. عملياتي بزرگ در گرماي تيرماهي جنوب. به شخصه چنين وسعت ميدان ميني را در هيچ عمليات ديگري نه ديده و نه شنيده بودم. اين عمليات يك نكته مهم داشت كه هنوز در ذهنم مانده است. در بعضي‌ عمليات‌ها بعضي معبرها لو مي‌رفت كه ناچاراً تاكتيك حين عمليات عوض مي‌شد. اما در عمليات رمضان امكان تغيير تاكتيك وجود نداشت. وسعت ميدان مين دشمن اجازه كار زيادي نمي‌داد. در يكي از همان خطوطي كه نيروهايمان بايد رد مي‌شدند 12 متر جلويمان ميدان مين بود. افرادي داوطلب شدند تا خودشان را روي ميدان مين بيندازند تا بقيه عبور كنند. خاطرم هست يكي از بچه‌ها كه نوجواني 16 ساله‌ بود داوطلب شد تا خودش را روي ميدان مين بيندازد تا بقيه رزمندگان عبور كنند. نكته زيباتر آن لحظه اين بود كه وقتي نوجوان مي‌خواست به ميدان مين بزند لباس بسيجي كه تنش بود و ارزش ريالي زيادي نداشت را درآورد. يكي از بچه‌ها گفت چرا لباست را درمي‌آوري و او گفت من كه مي‌دانم شهيد مي‌شوم پس چرا اين لباس خراب شود. لباس را درآورد و به ميدان زد و بدنش تكه تكه شد تا بچه‌ها عبور كنند.
 
در كدام عمليات اسير شديد؟
من 9 ارديبهشت 65 در يك عمليات ايذايي اسير شدم. زماني كه ما فاو را تصرف كرديم عراق به شدت با هجوم دو سپاه هفتم و سومش كه هر دو سپاه استعداد چهار لشكر را داشت به نيروهايمان فشار مي‌آورد تا فاو را پس بگيرد. تلاش داشت بعد از پس گرفتن فاو به مردم عراق بگويد ايراني‌ها فاو را گرفتند و ما آن را پس گرفتيم. زماني كه ما اسير شديم تا 9 ماه پس از اسارات مردم عراق هيچ اطلاعي از سقوط شهر فاو نداشتند. رژيم بعث نگذاشته بود مردم متوجه اين موضوع بشوند. فقط مسئولان و نظامياني كه در منطقه بودند از اين موضوع خبر داشتند. از دست دادن فاو برايشان خيلي سنگين بود. بعد از يكي دو سال هم كه فاو را با حمايت و خيانت كويت گرفتند جشن مفصلي به راه انداختند. آنجا يك شهر بندري محسوب مي‌شد و صدام براي افتتاح بعضي پروژه‌ها به فاو مي‌رفت و اهميت فوق‌العاده‌اي برايشان داشت. در منطقه‌اي كه من حضور داشتم كلاً سه نفر اسير شدند كه يك نفرمان به نام سيد علي اكبر اكبري در بصره شهيد شد. هر سه نفرمان مجروح بوديم ولي وضع عمومي شهيد اكبري خوب نبود. از ما جدايش كردند. وقتي صبح درباره وضعيتش سؤال پرسيديم گفتند كه از دنيا رفته‌اند. ما دو نفر كه مجروح بوديم را نگه داشتند و پس از چند روز به بغداد بردند و چند روزي استخبارات بوديم و از آنجا ما را جدا كردند. من را به اردوگاه 10 و همرزمم را به اردوگاه 9 بردند.
 
زمان اسارت طلبه بوديد، آيا در دوران آزادگي فرصتي براي مطالعه داشتيد؟
من در طول مدتي كه در اسارت بودم حتي بعضي از سال‌ها تا 8 ساعت تدريس مي‌كردم. بدون داشتن هيچ كتابي ناچار بودم اندوخته‌هايم را به بچه‌ها منتقل كنم. چون طلبگي را زود شروع كرده بودم و اندوخته‌هاي علمي‌ام را مرور و تدريس مي‌كردم. بعداً از كتاب‌هايي كه آوردند استفاده كردم. چون طلبه‌هايي كه سطح علمي‌شان بالاتر از من باشد در اردوگاه نبود بيشتر زمانم به تدريس مي‌گذشت.
 
در اردوگاه‌هايي كه بوديد آماري از تعداد طلبه‌هاي آزاده به دست آورديد؟
در اردوگاه‌هايي كه من بودم تعداد طلبه‌ها به تعداد انگشتان دست هم نمي‌رسيد. البته اين آمار دليلي بر حضور كم روحانيت در جبهه نيست چون آمار شهدا و اسراي طلبه و روحاني از صنوف ديگر بيشتر است. زماني كه بعثي‌ها افراد را با عنوان سپاهي و روحاني يا فرمانده دستگير مي‌كردند برايشان خيلي مهم و حساس بود. حساسيت‌شان را اينگونه نشان مي‌دادند كه هرگاه اتفاقي در اردوگاه رخ مي‌داد نخست به سراغ افراد شاخص مي‌آمدند و مورد بازخواست و تنبيه قرار مي‌دادند.
 
با چهره‌هاي شاخصي مثل مرحوم ابوترابي هم ارتباط داشتيد؟
در اردوگاه 17، يك سال و نيم آخر اسارتم را در خدمت حاج آقا ابوترابي بودم. شخصيت اخلاقي بي‌نظيري داشتند. مي‌توانم بگويم ديگر كسي را مثل آقاي ابوترابي از نظر اخلاقي و رفتاري نديدم. با اينكه سن زيادي نداشتم ولي به دليل همشهري بودن ايشان را به خوبي مي‌شناختم. چون پدر و اجدادم روحاني بودند حاج‌آقا خانواده ما را مي‌شناختند و ارتباط خيلي نزديكي با ايشان داشتم. مرحوم ابوترابي انقدر رفتارشان با همه خوب و نزديك بود كه كسي متوجه نمي‌شد اين شخص دوست است يا دشمن. يعني با همه عدالت رفتاري داشتند. حتي با كساني كه به سازمان منافقين ملحق شده و برگشته بودند ارتباط خوب و گرمي داشتند. حتي شايد ارتباطشان با آنها گرم‌تر از بچه‌هاي خودمان بود. اين رفتارشان فقط به خاطر اين بود كه آنها را مجدداً جذب كنند.
 
با توجه به اينكه شما هم روحاني بوديد توصيه يا پيشنهاد خاصي به شما داشتند؟
بيشتر تأكيد و توصيه‌شان به بچه‌ها امنيتي بود تا كسي آسيب نبيند. مثلاً يك بار من و چند طلبه ديگر از حاج‌آقا ابوترابي درخواست كرديم برايمان كلاس بگذارد اما ايشان قبول نمي‌كرد و بعداً با رعايت خيلي از مسائل من و دو نفر ديگر از بچه‌ها را قبول كرد در شرايط عادي مثل هنگام قدم زدن در حياط برايمان مطالب را منتقل مي‌كرد. غير از اين در طول 10 سال اسارت قبول نكرد براي كسي به شكل مشخص كلاس بگذارد. چون نگران بود مشكلي ايجاد شود و آزادگان بابتش صدمه ببينند. نگران بودند مكتوبه‌اي از خودشان باقي بگذارند و باعث دردسر براي بچه‌ها شود. قبول نمي‌كردند چيزي بنويسند. خودم در اردوگاه 10، جزوه‌اي را در خصوص مسائل اعتقادي و اخلاقي، جزوه‌هاي درسي و صرف و نحو عربي نوشتم. هنگامي كه ترجمه و تفسير قرآن داشتيم بچه‌ها مطالب را مي‌نوشتند. زماني كه امام رحلت كردند زندگي‌نامه حضرت امام در 80 صفحه را به يكي از بچه‌هاي خوشنويس گفتم و ايشان تحرير كرد. يا جزوه‌اي از احكام را در حدود 350 مسئله شرعي نوشتم. مسائل شرعي را طلبه‌ها به صورت پراكنده مي‌گفتند و قرار شد هر كس مسائل ضروري را بنويسد و اينها را يكي كنيم. من حدود 350 مسئله نوشته بودم و بعداً اين شد اساس كار و به همراه طلبه‌هاي ديگر سبك و سنگين كرديم و به صورت يك جزوه احكام در اختيار بچه‌ها قرار داديم. حاج‌آقا ابوترابي قائل به اين كارها نبودند و وقتي افراد به ايشان مراجعه مي‌كردند قبول نمي‌كردند مطلبي را بنويسند يا كلاسي بگذارند.
 
بزرگ‌ترين دستاورد يا ثمره دوران اسارت براي شما چه بود؟
شايد بيانش كمي سخت باشد، بهترين چيزي كه در اسارت به دست آوردم نزديكي با خدا بود. خدا را خيلي از نزديك لمس و احساس كردم. ما در منبرهايمان به مردم مي‌گفتيم كه بايد به خدا توكل كرد، از خدا خواست و به خدا پناه برد ولي شرايط اجازه نمي‌داد انسان اين موضوع را خوب احساس و لمس كند. اين نزديكي به خدا را در اسارت به خوبي احساس و لمس كردم.
 
ما در عرف‌ جامعه هميشه از وقف مال صحبت كرده‌ايم ولي در جبهه‌ها رزمندگان با وقف جانشان به وقف كردن معناي ديگري دادند. به نظرتان چه تفاوت‌هايي ميان وقف جان و مال وجود دارد؟
 وقف مال مسئله‌اي است كه براي عموم مردم بيشتر جا افتاده است. در وقف مال افرادي كه مالشان را وقف مي‌كنند جزو ايثارگران به شمار مي‌آيند كه به راحتي از مال خودشان مي‌گذرند و براي رضاي خدا در اختيار عامه مردم قرار مي‌دهند. الان هم بعد از گذشت شايد صدها سال زماني كه مي‌گويند شخصي مالش را وقف كرده هر كسي وقتي اين موضوع را مي‌شنود درودي به آن شخص مي‌فرستد و برايش دعايي مي‌كند. شايد وقف جان براي مردم كمي ناآشناتر باشد و آنها با نگاهي كه به وقف مال دارند، وقف جان را نگاه نكنند. رزمندگان در دوران دفاع مقدس به اين وقف جان يك معناي تازه بخشيدند. هر چند شايد خودشان به زبان نمي‌گفتند جانمان را وقف مي‌كنيم ولي هنگامي كه آدم به آنها نگاه مي‌كرد و مي‌ديد از نوجوان، جوان تا ميانسال از همه چيزش صرف‌نظر مي‌كند و مي‌داند در اين راهي كه قدم مي‌گذارد چند اتفاق برايش خواهد افتاد كه سالم برگشتن يكي از آنهاست. ممكن است در حالت‌هاي بعدي نقص عضو و جانبازي باشد، ممكن است اسير شود و سال‌ها در اسارت دشمن بماند يا شهادت اتفاق بيفتد. درست است بهترين وقف جان در راه خدا شهادت است ولي جانبازي و آزادگي هم چيزي كم از شهادت ندارد.
مقام معظم رهبري در بياناتشان در اين زمينه مي‌فرمايند كه جانبازان عزيز كه سلامت خود را فدا كرده‌اند و اسيران آزاده و سربلند كه ساليانى از آزادى خود را مايه گذاشته‌اند و خانواده‌هاى اين همه كه انواع رنج‌ها را در راه خدا به جان خريده‌اند، همگى در صفوف مقدم جايگاه ارزشى و پشت سر شهيدان والامقام ما قرار دارند. كسي كه خيلي راحت اين مسير را انتخاب مي‌كند و شبِ ازدواج همسر جوانش را رها مي‌كند و عازم جبهه مي‌شود يعني اينكه من براي وقف كردن جانم در راه خدا آماده هستم. اينجا مال اهميتي ندارد چون آنها مال و زن و بچه و لذت دنيا را كنار گذاشته‌اند و جانشان را كه عزيزترين است در راه خدا وقف كرده‌اند. من در عمليات‌هاي متعدد مي‌ديدم بچه‌هايي كه گاهي شهادت را انتخاب مي‌كردند ولي شهادت نصيبشان نمي‌شد. كساني هم بودند كه حاضر مي‌شدند خودشان را روي ميدان مين پرت كنند تا معبر باز شود و رزمندگان روي بدن مطهرشان پا بگذارند و عبور كنند. آن شخص در آن لحظه كاملاً و صددرصد مسيرش را انتخاب كرده و مي‌داند وقف جان بالاترين ايثار است. من اين ايثار و از خودگذشتگي را با چشم‌هاي خودم در عمليات رمضان ديدم. براي همين هم خداوند بالاترين ثواب را براي اعمال شهيد قرار داده است. چه ثوابي بالاتر از اينكه در حديث قدسي داريم موقعي كه شهيد اولين قطره خونش بر زمين ريخته مي‌شود خداوند همه گناهان او را مي‌بخشد. / روزنامه جوان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس