در همكلامي و هم‌صحبتي با خانواده شهيد قاسم قاسمي با خانواده‌اي انقلابي آشنا مي‌شويم كه خط جهاد در آن موروثي است.

پسرم شهيد مدافع وطن شد دامادم شهيد مدافع حرم به گزارش مشرق،در همكلامي و هم‌صحبتي با خانواده شهيد قاسم قاسمي با خانواده‌اي انقلابي آشنا مي‌شويم كه خط جهاد در آن موروثي است. با پدر شهيدي گفت و گو مي‌كنيم كه در دوران دفاع مقدس مجاهدت‌ها آفريد و بعدها فرزندش شهيد مدافع وطن شد. چنانچه داماد خانواده نيز شهيد مدافع حرم است. آنچه در پي مي‌آيد روايتي است از شهيد قاسم قاسمي از شهداي مبارزه با گروهك‌هاي ضد انقلاب در همكلامي با پدرش حسين قاسمي.

ابتدا خودتان رامعرفي كنيد. گويا شما هم در دفاع مقدس به عنوان رزمنده حضور داشتيد؟

من بازنشسته آموزش و پرورش شهرستان فراشبند از توابع استان فارس هستم. همسرم رباب عاليشوندي هم خانه‌دار هستند. من پنج دختر و سه پسر داشتم كه فرزند شهيدم قاسم چهارمين فرزند خانواده و متولد 31 شهريور ماه سال 1363 است. من نيز سعادت داشتم تا در دوران دفاع مقدس مدتي در جبهه‌هاي حق عليه باطل حضور داشته باشم.

پس خانواده شما با مفهوم ايثار و شهادت آشنا بود. قاسم چطور خودش را به جمع شهدا رساند؟

قاسم بارها و بارها پاي روايات و خاطرات من از دوران حضورم در دفاع مقدس مي‌نشست. خاطراتي كه عشق و علاقه او را به جهاد در راه خدا بيشتر مي‌كرد. بي‌شك در آن ايام به نبودن‌هايش در جنگ و جبهه حسرت مي‌برد. اما در نهايت او خودش را به خيل مدافعان وطن و مدافعان اسلام رساند.

قاسم در سال 1385 به دانشكده افسري امام حسين (ع) تهران راه پيدا كرد. در شهريور ماه سال1387 موفق به كسب مدرك كارداني شد و به دست مبارك ولي امر مسلمين جهان فرمانده كل قوا موفق به اخذ درجه ستوان سومي شد و رسماً به جرگه سبزپوشان حريم ولايت پيوست. قاسم براي ادامه خدمت به تيپ 33 هوابرد المهدي (عج) معرفي شد. در ماه مبارك رمضان سال 1390 به عنوان پاسدار نمونه انتخاب شد و در همان سال همراه با ساير پاسداران تيپ 33 المهدي (عج)پس از درگيري‌هاي شديد با گروهك تروريستي پژاك موفق به تصرف ارتفاعات جاسوسان در منطقه شمال غربي شدند.

پسرم در سال 1391 در يك دوره تكاوري شركت كرد، كه به عنوان نفر اول دوره و مربي چتربازي انتخاب شد و سايرين را در اين تخصص آموزش مي‌داد. سال 1392 بود كه به تيپ تكاور امام سجاد (ع)كازرون معرفي شد و به عنوان فرمانده گروهان در گردان تكاور امام رضا (ع) مشغول به خدمت شد. قاسم بار ديگر در تيرماه سال 1393به همراه همرزمان خويش در تيپ امام سجاد به منطقه شمال غرب سيلوانا براي برقراري امنيت نقاط صفر مرزي جمهوري اسلامي ايران اعزام شد.

شهادتش چطور رقم خورد؟

قاسم در تاريخ 13 تير 1393 مصادف با ششم ماه مبارك رمضان با زبان روزه در يك عمليات گشتي با عوامل تروريستي پژاك درگير شد و بر اثر اصابت مستقيم سه گلوله تيربار دشمن شربت شهادت را نوشيد و در تاريخ 16 تير ماه بر دستان مردم شهيدپرور فراشبند تشييع و به خاك سپرده شد. مراسم تشييع شهيدم با حضور باشكوه و بي‌نظير مردم برگزار شد و استقبال مردمي بسيار عالي بود. مردم شهيد را از خود مي‌دانستند. پيكر قاسم در كنار ديگر رزمندگان دوران دفاع مقدس و همرزمانم در گلزار شهداي فراشبند آرام گرفت.

شهيد ازدواج كرده بود؟

قاسم متأهل بود و زندگي مشتركش يك سال و 10 روز بيشتر طول نكشيد.

آقاي قاسمي شما خودتان مدت‌ها در روزهاي دفاع مقدس در جبهه‌ها حضور داشتيد، اما فرزندتان لياقت شهادت در راه خدا را پيدا كرد و به نوعي گوي سبقت را از شما ربود. به نظر شما چه ويژگي‌هاي اخلاقي در او باعث شد تا به اين سعادت دست پيدا كند؟

قاسم اخلاص و ايمان زيادي داشت. او با خدا معامله كرد معامله‌اي پر سود. دعاهاي مادرانه همسرم در حق قاسم بي‌تأثير نبود. همسرم خيلي دوست داشتند كه فرزندش پاسدار شود براي تحقق اين آرزو هر روز نذر صلوات مي‌كرد. بعد از شهادت فرزندمان مادرش به شكرانه شهادت فرزندش به تعداد صلوات‌هايش افزود. نذرهاي همسرم در راه اسلام قبول شد و خدا اين قرباني ناچيز را از ما پذيرفت.

به نظر شما اگر شهيد قاسم قاسمي امروز بود براي دفاع از حرم و اهتزاز پرچم اسلام به آن سوي مرزها راهي مي‌شد ؟

بله اگر امروز بود او هم راهي مي‌شد. قاسمم اگر امروز بود همراه دامادم شهيد مدافع حرم حجت باقري راهي مي‌شد. اصل راهي شدن اين شهدا هم به ارادت آنها به اهل بيت بازمي‌گردد. بارها و بارها علاقه خود را براي مدافع حرم شدن به داماد شهيدم بازگو كرده بود. قاسم مي‌گفت: اگر هزار بار بميرم و دوباره جان در كالبدم قرار گيرد باز هم در راه خدا و جهاد في سبيل الله حاضر مي‌شوم و جانم را فداي ارزش‌هاي اسلام و انقلاب خواهم كرد. اگر قرار است بميرم چرا در راه خدا كشته نشوم؟!

پس افتخار مدافع حرم شدن و شهادت در اين مسير نصيب خانواده‌تان هم شده است؟

بله حجت باقري داماد من هستند كه شهيد مدافع حرم ‌آل‌الله هستند. قاسمم شهيد مدافع وطن شد و حجت شهيد مدافع حرم. براي ما هر دو اين شهدا عزيزند. هر دو به نيت دفاع از اسلام راهي شدند. فرقي نمي‌كند اين طرف مرز باشند يا آن طرف. مهم اين است كه تكليفي كه ولايت بر دوش آنها گذاشته را به خوبي ادا نمايند.

به نظر شما چه چيزي قاسم را به عاقبتي چون شهادت رساند؟

قاسم شاخصه‌هاي اخلاقي زيادي داشت. اگر بخواهم از ويژگي‌ها و شاخصه‌هاي اخلاقي فرزندم برايتان بگويم بايد به ولايتمداري ايشان بسيار تأكيد كنم. قاسم بسيار به رهبري علاقه داشتند و جان فدا و آماده اجراي فرامين رهبري بودند. خوب به ياد دارم كه همواره نظرات علما درباره رهبري را جمع‌آوري مي‌كردند و در اختيار ديگران قرار مي‌دادند.

قاسمم وقتي در سپاه مشغول خدمت شد اولين حقوق دريافتي‌اش را نزد من آورد و با اظهار لطف و مهرباني گفت:بابا مايلم اولين حقوق دريافتي خود را تقديم شما كنم. من ضمن تشكر از او پيشنهاد دادم آن را  به فقير بدهيد تا مايه خير و بركت در زندگي شود. او در تلاش بود تا صندوق قرض‌الحسنه‌اي را در ميان فاميل ، براي حل شدن مشكلات آنها راه‌اندازي كند كه به شهادت رسيد. بسيار اهل صله رحم و رفت و آمد با بستگان بود. او علاقه زيادي به بچه‌ها داشت.

خبر شهادت دردانه‌تان را چگونه شنيديد؟ چه عكس العملي داشتيد؟

من در دفتر حوزه علميه بودم كه همسرم با نگراني و صداي لرزان با من تماس گرفتند و گفتند كه خبري هست ولي من نمي‌دانم چه شده است. خداحافظي كردم تا پيگير شوم چه اتفاقي افتاده است. مي‌خواستم پيگيري كنم كه وقت نماز شد و امام جماعت اجازه ندادند و گفتند ابتدا نماز بخوانيم بعداً.  اذان ظهر بود به نماز ايستاديم امام جماعت در سجده آخر فرمودند «اللهم اغفر لهذا الشهيد»تا به حال در سجده‌ها اين جمله را از امام جماعت نشنيده بودم. صبر كردم تا نماز عصر نيز تمام شد. مجدداً ايشان در سجده آخر همين جمله را تكرار كردند. آنجا بود كه متوجه شدم فرزندم شهيد شده است. بلافاصله از خداوند طلب صبر كردم. از امام جماعت پرسيدم فرزندم شهيد شده است ؟ايشان گفتند بله شهيد شده‌اند. گفتم پس دعا كنيد تا خدا اين قرباني را از ما قبول كند.

براي من قاسم زنده است
رباب عاليشوندي مادر شهيد

من به خودم مي‌بالم و افتخار مي‌كنم كه چنين فرزندي داشتم كه لايق شهادت شود.

دو فرزند ديگر هم دارم كه اگر نياز باشد حاضرم آن دو را نيز در راه رضاي خدا و دفاع از دين اسلام و كشورم هديه كنم. براي من قاسم زنده است و حيات جاودانه دارد.

ساعتي مي‌شد كه خبر شهادت قاسمم را براي من آورده بودند اما هنوز پيكرش به شهرمان نرسيده بود. من خيلي بي‌تاب و منتظر بودم. در آن موقع درد و غم دل مادران شهداي گمنام را با تمام وجودم حس كردم، آنها كه سال‌ها در بي‌خبري و دوري و انتظار سر كرده‌اند. اما وقتي پيكر فرزندم را بعد از دو روز زيارت كردم دلم آرام گرفت. آرزو مي‌كنم و خدا را به خون شهيدم قسم مي‌دهم كه انتظار مادران شهداي گمنام را به پايان برساند. از همين جا از جوانان مي‌خواهم كه راه شهيدان را ادامه دهند و سنگر آنان را در دفاع از اسلام خالي نگذارند. از خواهران هم انتظار دارم كه با حفظ حجاب و ارزش‌هاي اسلامي پاسخگوي خون شهيدان باشند. /روزنامه جوان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 3
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 2
  • ۰۴:۴۶ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۹
    0 1
    هیچ شهیدی مدافع وطن نبود. اتفاقا وطن پرستی گوچکترین دفاعی از وطن نکردند.
  • محمد ۱۱:۲۸ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۹
    0 0
    بله بله!!! درست به همین دلیله که هر روز در ایران عملیات تروریستی و انتحاری انجام میشه و کشور ما از نا امن ترین کشور های دنیاست!!! خخخخخ
  • محمد ۱۱:۳۵ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۹
    1 0
    افرادی که برای اسلام شهید میشن مطمئنا به درجه با ایمانی رسیدند، پس حدیث حب الوطن من الایمان ،شامل حال آنها میشه!! چون ایمان دارند وطن خود را دوست دارند!!! بنابراین کسانی که بی ایمان هستند ، دروغ می گویند که وطن خود را دوست دارند، در واقع از همه ترسو تر هستند!! و عقده خود را بر سر با ایمان ها خالی می کنند!!! مانند ناشناس04:46 از سوئد!!!

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس