روایت بازیگر پیشکسوت از بازی با زنده یاد خسرو شکیبایی و مرحوم منوچهر حامدی و امپراطوری که در روزی روزگاری وسط بیابان چادر می‌‌زد و آن سکانس-پلان مشهور "روزی روزگاری".

به گزارش مشرق، بازی در مجموعه تلوزیونی روزی روزگاری به واسطه کاراکتر جذاب حسام بیگ و مجموعه عوامل برای محمود پاک نیت سکوی پرتابی شد تا او را در مدت نزدیک به دو دهه به یکی از پرکارترین بازیگران سینما و تلوزیون ایران تبدیل کند. پای صحبت این بازیگر پیشکسوت و موسپید کرده نشستیم تا ما را با نوستالژی سریال پر بیننده روزی روزگاری و همکاری با زنده یاد خسروشکیبایی در آن مجموعه شریک کند.   

پاک نیت درباره کم کار شدنش در سالهای اخیر گفت:  یکسال و نیم کار نکردم چون متنهایی که به دستم می رسید چنگی به دل نمی زد تا پرده نشین از سوی بهروز شعیبی پیشنهاد شد و قبول کردم. این جوان را خیلی دوست دارم. البته از نزدیک او را ندیده بودم ولی دیدم انتخابهایی که برای نقشها انجام داده خیلی حساب شده صورت گرفته و با اینکه نقش کوتاهی بود قبول کردم

  به من می گویند پیر شدی حسام بیگ

او با اشاره به سریال روزی روزگاری که در زمان خودش جزو مجموعه های  پر بیننده بود ادامه داد: روزی روزگاری یک کار خاص بود که به نظر من اثری ماندگار است. سال 56 امرالله احمدجو در یک جشنواره تئاتر در تهران آنزمان من را دیده بود و با هم اشنا بودیم. او با من صحبت کرد برای یک فیلم سینمایی که سال 67 کار کردیم به نام "شاخه‌های بید" و بعد از‌آنجا آشنایی ما بیشتر شد و مدتی بعد به من گفت که در حال نگارش متن یک سریال است که یکی از شخصیت‌هایش را برای من نوشته وگفت: می‌آیی کار کنی و من هم به ایشان گفتم که من کارمند اداره فرهنگ و ارشاد استان فارس هستم اگر برسم چشم حتماً‌ می‌آیم.

پاک نیت افزود: احمدجو گفت متن را برایت می‌فرستم وقتی فرستاد و من خواندم آنقدر این متن گیرایی داشت و کار شسته و رفته و خوبی بود که فکر کنم هر بازیگر دیگری غیر از من بود هم رد نمی‌کرد ولو بتواند یک نقش کوچکی در آن بازی کند.

به گفته او آنهایی که تئاتر کار می‌کنند وقتی یک متنی را می‌خوانند آنرا آنالیز می‌کنند و روی شخصیت‌ها کار می‌کنند و دیدم آقای احمدجو چقدر خوب اینها را شخصیت پردازی کرده و هر کدام از مهره‌ها جای خودش قرار گرفته و خیلی چفت و بست محکمی دارد. با وجود اینکه اداره ارشاد شیراز اجازه نمی‌داد ولی به هر سختی که بود مرخصی گرفتم و با دردسرهای اداره هم کنار آمدم و وارد پروژه شدم. مهمترین اصل در یک کار نمایشی متن خوب است. روزی روزگاری آنقدر خوب نوشته شده بود که شخصیت‌ها زنده در حاصل کار زنده می شدند و به تحرک در می‌آمدند. من با این دلگرمی و امیدی که داشتم آمدم تهران و قرارداد نوشتیم و فیلمبرداری را سال 1370 شروع کردیم.

پاک نیت: خسرو شکیبایی من را بغل کرد و گفت یک بازی استثنایی دیدم

  خسرو شکیبایی از ابتدا تا انتها لوکیشن روزی روزگاری را ترک نکرد

پاک نیت درباره هم بازی بودن با خسرو شکیبایی در مجموعه  روزی روزگاری اظهار داشت: خدا رحمت کند خسرو شکیبایی را. او نقش مرادبیک را بازی می‌کرد و آنزمان به واسطه بازی در فیلم هامون هنرپیشه شناخته شده ای بود. ما در روزی روزگاری فقط در سکانس آخر با هم بازی داشتیم و بعد قصه می‌رفت توی روستا و زندگی مراد بیک و تشکیل خانواده و آمدن قزاق‌ها و دیگر قصه راهزنی تمام می‌شد. در واقع وقتی حسام بیک از مراد بیک شکست ‌خورد همه چیز تمام می‌شد و دیگر قزاق‌ها می‌آمدند و محاصره می‌کردند و آذوقه مردم را چپاول می‌کردند. روی این حساب ما هیچوقت با هم بازی نداشتیم جز یک سکانس ولی در مدتی که با هم در میمه اصفهان کار می‌کردیم با هم بودیم و با هم زندگی می‌کردیم. یک روز سکانس‌های او را می‌گرفتند و یک روز سکانس‌های من را می‌گرفتند و این بود که به طور متناوب همدیگر را می‌دیدم شب‌ها با هم بودیم و صبح‌ها با هم می‌آمدیم سر تمرین‌ها.

 پاک نیت: خسرو شکیبایی من را بغل کرد و گفت یک بازی استثنایی دیدم

او در ادامه افزود: چیزی که من از آن بزرگوار یاد گرفتم در آن زمان و خیلی روی من تاثیر گذاشت این بود که از زمانی که ایشان به میمه آمدند تا روز پایان کار لوکیشن را ترک نکرد در حالی که هر ماه 5 روز گروه تعطیلی داشت و می‌توانست برود تهران و به زندگی خانوادگی‌اش برسد ولی آن بزرگوار می‌گفت که اگر من بروم در فضای شهر از این حال و هوا بیرون می‌آیم و روی من تأثیر می‌گذارد و نمی‌خواهم از این حال و هوایی که دارم جدا بشوم. خوب این چیزی بود که من هیچوقت به آن فکر نکرده بودم که مثلاً یک بازیگر اگر از فضایی که داخلش است و زندگی روزمره و کاری‌اش را می‌گذراند بیرون بیاید ممکن است به کارش خللی وارد شود. در واقع جدیت و عشق او به کارش چیزی بود که برای من درس بود.

پاک نیت: خسرو شکیبایی من را بغل کرد و گفت یک بازی استثنایی دیدم

عشق شکیبایی به کار بازیگری برای من درس آموز بود

پاک نیت اضافه کرد: ولی اعتقادم خودم این است که یک بازیگر وقتی که کات می‌دهند در پشت صحنه باید آن شخصیت را رها کند و با خود به خانه نبرد چون ممکن است آن شخصیت یک آدم روانی، جانی و دیوانه‌ای باشد که نزدیکان نتوانند با او زندگی کنند و او را تحمل کنند بنابراین کات که می‌دهند باید همه چیز تمام شود و همین گفت و گو را من با خسرو شکیبایی خدا بیامرز داشتم که می توان این فضا را رها کرد و رفت و وارد زندگی شد و برگشت و دوباره در قالب آن شخصیت رفت و ادامه داد ولی اعتقاد او این بود که من نمی‌خواهم از این فضا بیرون بروم و واقعاً در آن شش ماهی که در میمه کار می‌کردیم ایشان اصلاً تهران نرفتند و همه‌اش سر کار بودند و چند بار خانم و بچه‌هایش به آنجا آمدند و در واقع عشق او به کارش برای من ستودنی بود.

او در ادامه خاطرنشان کرد: در آغاز فیلمبرداری مجموعه روزی روزگاری من جلوی دوربین رفتم که ورود حسام بیک به قصه بود یعنی از زمانی که می‌آید و آن اسب روی پاهایش می‌ایستد. این سکانس را روز اول گرفتند که فرماندار میمه و امام جمعه و... را دعوت کرده بودند و گوسفندی آورده بودند برای ذبح کردن و همه جمع بودند و خیلی هم شلوغ بود و آقای شکیبایی و یکی از دوستان دیگر وسط جمعیت نشسته بودند که این سکانس را ببینند چون اولین روزی بود که کار کلید خورد و آن روز برای من استرس زیادی داشت چون کار با بازی من کلید می خورد.

پاک نیت: خسرو شکیبایی من را بغل کرد و گفت یک بازی استثنایی دیدم

 شکیبایی من را بغل کرد و گفت یک بازی استثنایی دیدم

خسرو شکیبایی که استاد من بود نشسته بود وسط جمعیت که سکانس را تماشا کند. شب قبل تمرین می کردیم و دیالوگها را حفظ می‌کردیم و فردا که آمدیم اولاً از ساعت 9 صبح تا 3 و نیم بعدازظهرروی اسب بودیم و هر وقت می‌گفتیم بیاییم پایین می‌گفتند الآن می‌خواهیم بگیریم و سه بعد از ظهر که کلید زدند آقای فرهاد صبا رفتند پشت دوربین و یک بار گفتند تمرین کنیم و آقای احمدجو آمد بغل و گفت این اسب وقتی می‌آید اینجا بایستد و روی پایش بلند شود و جلوتر نرود چون تصویر خراب می‌شود و ما رفتیم و برگشتیم و از اول تکرار کردیم و گرفتند و به من گفتند که بیا پایین و برو توی چادر چایی بخور و من که آمدم پایین یکی از پشت سر چشمم را گرفت و گردن من را بوسید و گفت که یک بازی استثنایی دیدم و من امروز خیلی یاد گرفتم و وقتی برگشتم دیدم که خسرو شکیبایی است و من را بغل کرد.

او افزود: شاید تا آن زمان این دومین و سومین بار بود که ما با هم برخورد داشتیم و صحبت می‌کردیم چون موقعی که ما از شیراز آمدیم میمه باید سوارکاری می‌کردیم و ایشان روزهای سوم و چهارم آمدند و تا آن لحظه زیاد با هم ارتباط نداشتیم و حرف این بزرگوار یک تشویق بسیار عجیبی بود برای من و انگار تمام خستگی صبح تا ساعت 4 بعد از ظهر در یک لحظه از تنم بیرون رفت و یک انرژی برای ادامه کار گرفتم و این یکی از خاطرات خوبی است که با این بزرگوار برایم باقی مانده است.

  حسام بیگی که شاه شد

پاک نیت در پاسخ به این سوال که آیا کاراکتر حسام بیگ سبب نشد در ادامه روند بازیگری در این نقش توقف کنید توضیح داد: من دیگر اصلاً حسام بیک را بازی نکردم تا مجموعه پشت کوه‌های بلند که احمدجو به من گفت این همان حسام بیک و با هم لهجه و با همان دیالوگ و با همان حس و حال باید باشد منتهی اینجا شاه شده یعنی همان راهزنی که پشت کوه‌ها بوده الآن آمده و شاه شده و ازدواج کرده و ملکه‌ای و زن و بچه‌ای و حالا هم آمده اطراف اصفهان تا گردش کند و این اتفاقات در قصه می‌افتد.

پاک نیت درباره توفیق او برای بازی در نقشهای منفی اظهار داشت: من تصورم این است که کاراکتر حسام بیک منفی به آن معنا نبود یعنی یک کاراکتر خاکستری داشت. در ادامه داستان روزی روزگاری روند زندگی مراد بیگ به واسطه برخورد با خاله تغییر می کند و او در انتها عاقبت به خیر می شود ولی حسام بیگ از چنین شانسی برخوردار نمی شود. البته سر این بحث بود که حسام بیک هم مثل مرادبیک با خاله یا امثال خاله برخورد می‌کند و  سرنوشتش عوض می شود و او هم به قول مرادبیک آدم می‌شود و از این حالت وحشیگری و راهزنی بیرون می‌آید ولی در قصه چیزی نشان داده نشد.

پاک نیت: خسرو شکیبایی من را بغل کرد و گفت یک بازی استثنایی دیدم

  امپراطوری که وسط بیابان چادر می زد

بازیگر روزی روزگاری ادامه داد: در قسمت‌های 16 و 17 کاراکتر "مخور" که دنبال مرادبیک می‌رود و صدرالدین حجازی نقشش را بازی می‌کرد می‌خواهد او را بکشد چون بارها تنبیهش کرده بود و توی این فکر بود که انتقام بگیرد ولی مرادبیک چشمانش را باز می‌کند و او می‌ترسد و بر می‌گردد و آنها به چنگ خاله و اقوامش می‌افتند وعین همین اتفاق برای حسام بیگ هم می افتد و در واقع همان پلان مرادبیک تکرار می‌شود منتهی دیگر در فیلم نمی بینیم که چه اتفاقی افتاد و برای همین در تعلیق می‌ماند و تماشاگر باید خودش حدس می زد  چه سرنوشتی برای حسام بیگ رقم خورد.

پاک نیت در ادامه خاطرنشان کرد: روزی روزگاری یک کار طنز بود در عین حال که حرف و موضوع خیلی جدی داشت از رگه‌های طنز بسیار ظریفی بهره می برد. حسام بیک وسط بیابان صندلی می‌زند و میخ می‌زند و مانند امپراتور وسط بیابان جلسه می‌گیرد و اینها همه‌اش یک حالت طنز داشت و شخصیت خود رأی و مستبد و بلاهت رفتاری او جذابیت های نمایشی زیادی داشت.

 

الاغهایی که برای روزی روزگاری خریداری شدند

پاک نیت معتقد است که  کاراکتر او در مجموعه تلوزیونی پس از باران هم  منفی نبود و اتفاقاً سعید سلطانی نویسنده و کارگردان این هوشمندی را داشت که این شخصیت منفی و سیاه نباشد چون او آدم خشکی بود ولی در عین حال آدم خانواده‌دوستی هم بود و زنش را دوست داشت.

بازیگر پیشکسوت سینما و تلوزیون درباره چرایی ساخته نشدن آثار جذابی نظیر روزی روزگاری در تلوزیون توضیح داد: هزینه تولید کارهایی از این دست بسیار زیاد است.  برای مثال  در روزی روزگاری 40 الاغ آوردند برای یک سکانس که اینها در بیابان حرکت کنند و کاروان را نشان بدهند ولی قرار بود این الآغ‌ها یک ماه در اختیار گروه باشند ولی شش ماه گیر افتادند یعنی شش ماه تهیه کننده باید مخارج الاغ‌ها مثل خورد و خوراک و مخارج و اجاره‌شان را می داد و بعد هم مجبور شد آنها را بخرد و وقتی هم که کار تمام شد مجبور شد آنها را در بیابان رها کند.


آپارتمان نشینی در کلان شهرها روی آثار نمایشی ما هم تاثیرگذار است

پاک نیت در ادامه درباره فضاهای محدود شهری در اغلب سریالهای تلوزیونی عنوان کرد: من خودم به عنوان یک بیننده واقعاً خسته شدم از این سریال‌های آپارتمانی. صدا و سیما در حال حاضر در وضعیتی نیست که بتواند این مخارج را تامین کند بنابراین روی می‌آورد به کارهایی که ضعیف‌ است ولی برای تماشاگر زمان را پر می‌کند. یادم است وقتی سریال پس از باران پخش می‌شد هر کسی من را می‌دید از کار تعریف می کرد و به ما خدا قوت می گفت و عنوان می کرد که خسته شدیم از بس که آپارتمان دیدیم و وقتی این فضاهای روستاها و جنگل را می‌بینیم چقدر لذت بخش است.

او افزود: انسان از چشم شروع می‌کند به لذت بردن تا روح و روانش آماده شود برای ورود به قصه بنابراین انسان‌ها کلاً زیبایی را دوست دارند. ولی ما خودمان یک فضایی برای خودمان می‌سازیم که این زیبایی از بین برود بنابراین ما همه شیفته فضای باز هستیم. بنابراین چون ما آدم‌هایی هستیم که همه  آپارتمان نشینیم و در شهرها زندگی می کنیم روی فیلم‌های ما هم تاثیر دارد ولی نویسنده ها و فیلمسازان ما باید مردم را از فضای محدود شهر و آپارتمان بیرون بیاورند تا مردم بتوانند رویاهایشان را ببینند.

 پاک نیت: خسرو شکیبایی من را بغل کرد و گفت یک بازی استثنایی دیدم

از منوچهر حامدی اهمیت تمرکز برای بازیگر را یاد گرفتم

او در پاسخ به این سوال که بازی در مقابل کدام یک از بازیگران تجربه ای ماندگار در ذهن شما ایجاد کرده توضیح داد:  در روزی روزگاری تمرینی برای بازی در یک سکانس-پلان طولانی داشتیم که من اجناس را به کاراکتر بازرگان می‌فروختم  و اصرار کارگردان این بود تا این سکانس در یک پلان برداشت شود.

پاک نیت افزود: فیلم‌هایی که فرهاد صبا داشت پنج دقیقه‌ای بود و با دوربین 16 میلی‌متری می گرفت و ایشان دو کاست فیلم را به هم چسباند تا بشود ده دقیقه که زمان آن پلان بود. ما دو روز آن را تمرین می‌کردیم و خیلی هم پلان خوبی شد. مرحوم منوچهر حامدی شخصیت بازرگان را بازی می‌کرد ایشان تازه از تهران آمده بود و اولین سکانسی که به ایشان دادند همین سکانس بود. البته او در کار خیلی بازی داشت ولی اولین سکانس این بود. آمد در همان خوابگاهی که ما بودیم نشست و شام را آوردند و خوردیم و چایی‌اش را خورد و ساعت 11 بود که دستیار کارگردان متن فردا را آورد و به ما داد و گفت این برای دو نفرتان است چون متن کم داریم و هر دو استفاده کنید و من متنم را دادم به مرحوم حامدی.


حامدی گفت در لاله زار یک قصه به ما می دادند و ما تا ته می رفتیم

بازیگر روزی روزگاری در ادامه خاطرنشان کرد:  او متن را خواند و سیگاری کشید و من به او گفتم من یک بار از روی آن می‌نویسم و متن را به شما می‌دهم ولی ایشان شروع کرد از حفظ گفتن و شاید باورتان نشود من اصلاً حیرت کرده  بودم. با خودم گفتم این متن را یک بار از من گرفت چطور حفظ کرد بعد پرسیدم شما حفظید؟ گفت من توی لاله زار کار کردم یک قصه برای ما می‌گفتند و ما تا ته می‌رفتیم.بله یک بار خوانده ام و تقریباً حفظ هستم اگر یک جایی گیر کردم به من بگو و بعد یک بار تمرین کردیم و تا ته رفتیم و فقط یک جایی آن اواخر او می گفت این جعبه آواز را می‌خرم و من می گفتم نه این را نمی‌فروشم این برای خودمه. ما چهار بار با هم اینطور تمرین کردیم تا من حفظ شوم و راه بیفتم. این برای من خیلی اعجاب آور بود در آن زمان ما جوان بودیم و ایشان سنی ازشان گذشته بود و من یک چیزی از آن بزرگوار یاد گرفتم که تمرکز چقدر خوب است و تمرکز قوی آن مرحوم  بود که یک بار خواند و همه چیز در ذهنش جای گرفت.

این هنرپیشه عرصه بازیگری در ادامه درباره وضعیت اکنون بازیگری عنوان کرد:  به هر حال اغلب جوانان به هنرعشق و علاقه دارند و بعضی واقعاً با عشق و علاقه می‌آیند و موفق هم هستند و آرزو دارم واقعاً در کارشان موفق باشند چون آنها آینده سازان مملکت هستند. بگذریم از آن افرادی که همینطوری وارد این عرصه می شوند و ماندگار نخواهند بود چون در این کار ریشه ندارند و تا یک زمانی کار می‌کنند و بعد هم چون دیگر نمی‌توانند هر نقشی را در بیاورند حیف . حتی به بعضی‌ها که می‌گوییم بروید مطالعه کنید و حداقل یک کلاسی بروید و یک دوره‌ای ببینید حیف است اینقدر غرور دارند که حاضر نیستند حتی اگر اشکالی دارند سوال کنند. ولی خوب بعضی از این عزیزان جوان هستند و جویای نام.

او افزود: من برای همه کارهایم زحمت خودم را کشیدم و اگر نتیجه کار خوب نشده عوامل دیگری هم نقش داشته اند. یکی شده روزی روزگاری، شده پس از باران، شده پدرسالار، شده شب دهم، شده روشن‌تر از خاموشی یا یوسف پیامبر ولی برخی کارهای دیگر هم کرده ام که ضعیف بوده اند ولی به هرحال من منتهای تلاشم را برایشان انجام داده ام.  

 

دوست دارم نقش آقا محمدخان قاجار را بازی کنم

پاک نیت از آقا محمدخان قاجار به عنوان نقشی یاد می کند که دوست دارد روزی شرایط بازی به جای آن کاراکتر برایش به وجود بیاید و می گوید: من خیلی دوست دارم یکی فیلمنامه این خواجه تاجدار که همان آقا محمدخان باشد را بنویسد. آن دوره تاریخ ایران را اگر بخوانید می‌بینید که چه وضع بلبشویی بوده و او چطوری با اقتدارش ایران را جمع می‌کند و به هر حال یک حکومت مرکزی درست می‌کند و سر سلسله قاجار را تأسیس می‌کند.


احمدجو با دلش کار می کند و آدمی نیست که سفارش قبول کند

پاک نیت در پایان گفت: متاسفانه مجموعه پشت کوه بلند مورد بی مهری قرار گرفت که در واقع ادامه روزی روزگاری بود ولی اینقدر وضعیت را برای احمدجو بد کردند که اصلاً قصه را از دست داد. این سریال را که من خواندم  گفتم این قصه از روزی روزگاری هم قوی‌تر است و او آنرا ساخت ولی متأسفانه مورد بی مهری قرار گرفت. من به عنوان بازیگر که بازی می‌کنم فقط روی  نقش خودم تمرکز می کنم. ولی کارگردان تمام جوانب را در نظر می‌گیرد و آدم‌هایش را انتخاب می‌کنم و احمدجو آدمی نیست که سفارش قبول کند. او تا با دلش همراه نشود کاری را شروع نمی کند. آن کار متأسفانه قصه‌اش را از دست داد و زمان  پخش آن خورد به فوتبال جام ملتهای اروپا و یک دفعه وسط کار ده شب تعطیل شد و هر شب یک موقع متفاوت آنرا پخش کردند. از آن طرف یک شبکه ماهواره‌ای یک سریال پربیننده پخش می کرد که پخش آن همزمان بود وخلاصه به این کار از جنبه های مختلف لطمه وارد شد.


منبع: نسیم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس