به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ شهيد شيخ فضلالله نوري از جمله روحانيوني بود که در پيروزي نهضت مشروطه نقش مهمي ايفا کرد؛ اما، پس از مشاهده انحراف اين نهضت بناي مخالفت با روشنفکران غربزده گذاشت. او خواستار مشروطه مشروعه بود و مشروطهاي را که بناي آن برپايه قوانين اسلامي کشورهاي غربي و الگوبرداري از تمدن و فرهنگ غربي بود را رد ميکرد.
او از نخستين عالمان اسلامي بود که به نقشه استعمار در جهت اسلامزدايي و جايگزين کردن حکومت لائيک تحت پوشش مشروطه و قانون اساسي پيبرد و سعي کرد تا اجازه ندهد مليگرايي به جاي اسلامگرايي بنشيند و به نام آزادي و دموکراسي، بيبند و باري غربي در جامعه اسلامي حاکم شود.
پس از فتح تهران که مشروطهخواهان از هر سو به تهران هجوم آوردند و حکومت استبدادي محمدعلي شاه را سرنگون کردند، بواسطه انحرافات بسياري که در ميان ايشان وجود داشت و دستهاي خارجي که آنها را هدايت ميکرد، منزل شيخ فضلالله نوري را که از رهبران اصلي مشروطيت و از نخستين قيامکنندگان براي ايجاد عدل و برچيدن بساط ظلم بود محاصره کردند. يک نفر از سفارت روس وارد خانه شد و از ايشان خواست که به سفارت روسيه پناهنده شوند. اما شيخ بشدت مخالفت کرد بعد، آن شخص اظهار کرد که اگر حاضر نميشويد بياييد لااقل پرچم را بالاي در خانه نصب نماييد باز هم شيخ فضلالله جواب داد که «اسلام زير بيرق کفر نميرود» و فرمود: «آيا رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را براي اسلام سفيد کردهام حالا بيايم بروم زير بيرق کفر؟»
پس از آن شيخ همه اطرافيان را مرخص کرد تا به ايشان آسيبي نرسد. سرانجام شيخ فضلالله را دستگير کرده و پس از سه روز محاکمهاي صوري تشکيل داده و يکي از منحرفان روحانينما حکم اعدام ايشان را صادر کرد. در آستانه اعدام، يکي از رجال وقت با عجله براي او پيغام آورد که شما اين مشروطه را امضا کنيد و خود را از کشتن برهانيد. ايشان در جواب گفت: « ديشب رسول خدا را در خواب ديدم فرمودند: فردا شب مهمان مني و من چنين امضايي نخواهم کرد». مرحوم جلال آلاحمد در کتاب خدمت و خيانت روشنفکران مينويسد: «من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمي ميدانم که به علامت استيلاي غربزدگي پس از 200 سال کشمکش بر بام سراي اين مملکت افراشته شد».
او از نخستين عالمان اسلامي بود که به نقشه استعمار در جهت اسلامزدايي و جايگزين کردن حکومت لائيک تحت پوشش مشروطه و قانون اساسي پيبرد و سعي کرد تا اجازه ندهد مليگرايي به جاي اسلامگرايي بنشيند و به نام آزادي و دموکراسي، بيبند و باري غربي در جامعه اسلامي حاکم شود.
پس از فتح تهران که مشروطهخواهان از هر سو به تهران هجوم آوردند و حکومت استبدادي محمدعلي شاه را سرنگون کردند، بواسطه انحرافات بسياري که در ميان ايشان وجود داشت و دستهاي خارجي که آنها را هدايت ميکرد، منزل شيخ فضلالله نوري را که از رهبران اصلي مشروطيت و از نخستين قيامکنندگان براي ايجاد عدل و برچيدن بساط ظلم بود محاصره کردند. يک نفر از سفارت روس وارد خانه شد و از ايشان خواست که به سفارت روسيه پناهنده شوند. اما شيخ بشدت مخالفت کرد بعد، آن شخص اظهار کرد که اگر حاضر نميشويد بياييد لااقل پرچم را بالاي در خانه نصب نماييد باز هم شيخ فضلالله جواب داد که «اسلام زير بيرق کفر نميرود» و فرمود: «آيا رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را براي اسلام سفيد کردهام حالا بيايم بروم زير بيرق کفر؟»
پس از آن شيخ همه اطرافيان را مرخص کرد تا به ايشان آسيبي نرسد. سرانجام شيخ فضلالله را دستگير کرده و پس از سه روز محاکمهاي صوري تشکيل داده و يکي از منحرفان روحانينما حکم اعدام ايشان را صادر کرد. در آستانه اعدام، يکي از رجال وقت با عجله براي او پيغام آورد که شما اين مشروطه را امضا کنيد و خود را از کشتن برهانيد. ايشان در جواب گفت: « ديشب رسول خدا را در خواب ديدم فرمودند: فردا شب مهمان مني و من چنين امضايي نخواهم کرد». مرحوم جلال آلاحمد در کتاب خدمت و خيانت روشنفکران مينويسد: «من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمي ميدانم که به علامت استيلاي غربزدگي پس از 200 سال کشمکش بر بام سراي اين مملکت افراشته شد».
{$sepehr_album_29277}