گروه جهاد و مقاومت مشرق - پنجم مرداد هر سال، یادآور یکی از برگهای زرین تاریخ معاصر ایران است. روزی که در تقویم به نام «سالروز عملیات افتخارآفرین مرصاد(1367ه.ش)» ثبت شده است. پنجم مرداد سال ۶۷، به ظاهر یک روز است، اما خودش یک تاریخ است و الگویی است برای همه جنبشهای مقاومت. روزی که مردم ایران، یکی از دشمنان اهریمنی خود را شکست دادند. آنچه قبل از این حماسه بزرگ شکل گرفت، شباهت زیادی به ماجراهای این روزهای شام دارد. در آن روزگار نیز همچون امروز، دولتهای مخالف انقلاب اسلامی و بدخواهان نظام نوپای جمهوری اسلامی که طی 10 سال، هر بار به ترفندی خواستند تا این انقلاب و نظام مقدس برآمده از آن را به زانو درآورند، تو دهنی بزرگی ازملت تازه احیا شده با دم مسیحایی امام خمینی(ره) خوردند. تا اینکه با توهم مضحکی به نام «ارتش آزادیبخش ایران» خواستند تا انتقام همه شکستهای قبلی خود را از ایرانیان بگیرند. در نتیجه، مجموعهای از تروریستهای تشنه به خون انسان را با سرکردگی گروهک منافقین گردهم آوردند تا بلکه از این طریق بتوانند کشور ما را اشغال کنند. درست همچون دوران ما که نظام سلطه جهانی و مثلث شیطانی «آمریکا-اسرائیل-انگلیس» با تجهیز مجموعهای از تروریستها تحت عنوان «داعش» در تلاش است تا انتقام شکستهای خود را از محور مقاومت بگیرد.
حمایت بیبیسی از منافقین
یکی از شباهتهای سازمان منافقین با داعش، نوع مواجهه بیبیسی با این دو جریان است. رسانه دولت انگلیس، هیچ گاه حاضر نشد از لفظ منافقین برای تروریستها استفاده کند و به جای آن، عنوان جعلی «مجاهدین خلق» را برای آنها به کار میبرد. بیبیسی امروز هم همین برخورد را در قبال داعش در پیش گرفته و به جای این عنوان از اصطلاح دولت اسلامی استفاده میکند. بیبیسی همچنین در یکی از گزارشهای خودش، سعی کرده تظاهر به بیطرفی کند، اما در قالب تریبونی برای دفاع از منافقین عمل کرده است. به طوری که در این گزارش که در تاریخ 9مرداد سال 91 در وبگاه بیبیسی فارسی منتشر شده، مدعیات دروغین اعضای سازمان منافقین علیه کشور ما نشر یافته است.
به طور مثال، در این گزارش، نوشته منوچهر هزارخانی از نویسندگان نشریه شورا (حامی سازمان منافقین) در دفاع از عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) بازتاب داده شده و این عملیات را «پاسخی سیاسی» به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران معرفی کرده است. بیبیسی، به نقل از این تروریست نوشته است: «هدف رژیم از پذیرش قطعنامه پیش از هر چیز اجرای آتشبس و بسته شدن مرزها بود تا نیروهای ارتش آزادیبخش ملی امکان ورود به خاک میهن را پیدا نکنند.» او اجرای عملیات از طرف منافقین را برای آن دانست که «حساب جنگ آزادیبخش را از حساب درگیری رژیم با عراق جدا کند» و افزود: «معنای عملیات فروغ جاویدان اعلام همین موضع سیاسی بود. از این رو اجرای عملیات میبایست تابع الزامهای سیاسی باشد، نه تابع ملاحظات نظامی. یعنی میبایست به فوریت و به هر قیمت صورت بگیرد».
بیبیسی همچنین در ادامه این گزارش، مجازات عوامل تروریست که دستشان به خون هزاران انسان بیگناه آلوده بود را محکوم کرده است. این رسانه انگلیسی مدعی شده که نظام جمهوری اسلامی به بهانه برگزاری عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان توسط منافقین، اقدام به مجازات مخالفان کرده است.
از تجاوز منافقین، تا تجاوز داعش
در همان زمان هم دولتهای غربی از تجاوز نظامی منافقین به کشور ما حمایت میکردند. این گروهک، علاوه بر دارا بودن پشتیبانی همه جانبه رژیم بعث عراق، حمایت علنی کنگره، سنا و دولت آمریکا را نیز یدک میکشید. در 30 خرداد 67 حدود 138 نماینده کنگره و 14سناتور آمریکایی طی نامهای به «جورج شولتز» وزیر خارجه وقت آمریکا اکیدا از وی خواستند که از گروهک منافقین در عراق حمایت کند و «مروین دایملی» نماینده کنگره آمریکا نیز در روز دوشنبه ششم تیر67 در تظاهرات گروهک در واشنگتن شرکت کرده و طی سخنانی گفت: «نباید دست از تلاش کشید مطمئن باشید که با کمی صبر و تلاش بیشتر به زودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت.» در واقع میشود چنین گفت که ایده از مهران تا تهران برنامه مشترک آمریکا و رژیم بعث بود و اجرای آن را نیز به دو عروسک خیمه شب بازی خود یعنی مسعود رجوی و مریم قجر سپردند.(کیهان، پنجم مرداد93، صفحه فرهنگ مقاومت، «مرصاد؛ نقطه پایان یک توهم»، محمد امینآبادی)گروهک منافقین نیز همچون داعش، هیچگاه به آمریکا، رژیم صهیونیستی و حامیان و متحدان آنها ضربهای وارد نکرد. در مقابل، همه توان آنها در خدمت قتل و ترور مسلمانان شیعه و سنی و کرد و فارس و ایرانی و عراقی بوده است. « مارک گلن» تحلیلگر سیاسی آمریکایی در مصاحبهای با اذعان به اینکه به درخواست رژیم صهیونیستی، منافقین از فهرست گروههای تروریستی وزارت امورخارجه آمریکا حذف شد هشدار داده که اگر جلوی گروهک منافقین گرفته نشود، به عنوان ارتش خصوصی آمریکا، اسرائیل و غرب در کشتار افراد بیشتری نسبت به گذشته مورد استفاده قرار خواهند گرفت. وی این چنین استدلال کرده که از آنجایی که مجاهدین خلق-بخوانید منافقین- ایرانی هستند برای حملات تروریستی در ایران و سایر مکانها مثل آمریکا و اروپا که میتوان تقصیر آن را به گردن جمهوری اسلامی انداخت، بسیار مناسب هستند. از این جهت و برای ایجاد جنون جنگ در غرب، این آدم ماشینیهای قاتل دست به اقدامات مهلک تروریستی میزنند و ایران مقصر شناخته میشود. وی در پایان این سوال را مطرح کرد که چگونه میتوان تصور کرد که این حیوانات که 12 هزارنفر از مردم خود را کشتند، آن قدر وجدان داشته باشند که مردم سایر کشورها را نکشند؟
«مئیر داگان» رئیس سابق موساد نیز در گفتوگو با تلویزیون «سی.بی.اس» آمریکا صراحتا فاش کرده که این رژیم غاصب به گروهک منافقین و گروههای مسلح تروریستی که دستورکارشان براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران باشد، کمک میکند! اعضای جداشده گروهک منافقین نیز اذعان دارند که بخش اعظم بودجه منافقین توسط رژیم صهیونیستی و سازمان اطلاعات عربستان تامین میشود اما مزدوری منافقین برای رژیم صهیونیستی تنها به انتشار اسناد جعلی درباره پرونده هستهای ایران محدود نمیشود؛ کیست که نداند دانشمندان هستهای ایران با همکاری منافقین و موساد به شهادت رسیدند؟ سیمور هرش روزنامهنگار برجسته آمریکایی در این باره اعلام کرد که رژیم صهیونیستی واحدهای فرقه منافقین را برای قتل پنج دانشمند هستهای ایران در سالهای بین 2007 تا 2012آموزش نظامی داده و حمایت مالی کرده است. (همان)
همچنان که طی سالهای خزیدن مارهای سمی داعش به عراق و سوریه، بارها خبرهایی درباره همکاری سازمان منافقین با آنها در رسانهها درز کرده است. خرداد سال 93 بود که پایگاه خبری العرب، گزارش داد: گروهک تروریستی منافقین در بیانیهای در حمایت آشکار از داعش و جنجالآفرینی علیه اقدامات ضدداعشی، نوشته است: اقدام علیه داعش نقض آشکار موافقتنامههای شورای امنیت است.
همچنین پنج مرداد سال قبل روزنامه کیهان نوشت: اعضاي منافقين در سوريه در قرارگاهي به نام «حنيف» حضور دارند که با نام مستعار بيمارستان فعاليت ميکند. در اين قرارگاه افرادي در کنار منافقين فعاليت ميکنند که نه فارسي ميدانند، نه عربي و فقط به زبان انگليسي صحبت ميکنند. رابطه اين گروهک با گروه تروریستی ارتش آزاد سوريه نیز عمدتا از طريق مرز اردن و با همکاري بقاياي حزب بعث عراق (شاخه عزت ابراهيم) در اين کشور است. موضوع حضور نفرات وابسته به گروهک منافقین در جنگ داخلی سوریه و در کنار تروریستهای سوری زمانی ابعاد تازهای یافت که گزارشهایی غیررسمی در باره کشته شدن دو تن از اعضای منافقین ضمن درگیری با نیروهای امنیتی سوریه منتشر شد. محتوای این گزارش با اطلاعات رسمی انتشار یافته از سوی دولت انگلیس و گزارش رسمی اخضر ابراهیمی نماینده پیشین بانکیمون در سوریه کاملا همسو به نظر میرسد.
وبسایت رادیو فرانسه نیز در گزارشی درباره جزئیات همکاری منافقین با گروههای تروریستی و بقایای رژیم صدام در سوریه مینویسد: «اعضای سازمان مجاهدین (منافقین) در کنار ارتش آزاد و گروههای وابسته به القاعده در جنگ علیه سوریه شرکت دارند... آنها جزو اتباع ۳۸ کشوری هستند که در سوریه و در جنگ علیه حکومت بشار اسد حضور دارند. مجاهدین خلق (منافقین) در مناطق مرزی اردن و سوریه به ایجاد پایگاه مبادرت کردهاند و آن را بیمارستان میخوانند این مرکز از جمله حلقههای ارتباطی سازمان و ارتش آزاد سوریه است...»
وبسایت رادیو فرانسه در پایان گزارش خود با گریزی به عملیات مرصاد و شکست خفتبار منافقین در آن مینویسد: «سازمان- منافقین- در سال ۱۳۶۷ و تنها شش روز پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت مبنی بر اعلام آتشبس با عراق توسط دولت جمهوری اسلامی با ایران مستقیما درگیر جنگ شد. عملیات نظامی یاد شده که جمهوری اسلامی آن را مرصاد میخواند و مجاهدین از آن به نام فروغ جاودان یاد میکنند، به دنبال نقض آتشبس توسط ارتش صدام و پیشروی آنها به سمت خرمشهر آغاز شد. مسعود رجوی وعده داده بود که در فاصله ۴۸ ساعت به تهران خواهد رسید اما عملیات نظامی یاد شده به شکست کامل سازمان ختم شد و هزاران کشته و مجروح از سازمان برجای ماند. اکنون از تعداد اعضای سازمان کاسته شده و ماندگان در سازمان نیز به سن سالخوردگی رسیدهاند.»
از شکست منافقین تا سرکوب داعش
امروز هم باید با تجربه شکست خفت بار منافقان، داعش را به عنوان برادر دو قلوی منافقین به زانو درآورد.
صدام منحوس، در هشتم تیر 67 عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان را کلید زد. او دراظهاراتی توأم با توهم و دیوانگی در سخنرانی آغاز حمله منافقین و تروریستها به خاک ایران گفت:
«به زودی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همین طور خواهید دید که چگونه مردم ایران به صفوف آنها خواهند پیوست.»
آنها قصد داشتند تا در عرض 24 ساعت، تهران را فتح کنند. تصور آنها این بود که در نتیجه هشت سال ایستادگی و پذیرش قطعنامه، مردم ایران از جنگیدن خسته شدهاند و در نتیجه راه باز است و جاده کوتاه. اما...
ملت انقلابی ایران همچون ابتدای دوران جنگ تحمیلی، این بار هم در برابر تجاوز دشمنی وحشیتر و خوناشامتر از صدام ایستادند. منافقین در برابر قهرمانی به نام «علی صیاد شیرازی» قرار گرفتند. مردی که همچون ابرمردان اسطورهای تاریخ، هجوم اهریمنان به خاک پاک ایران زمین را سرکوب کرد و کاری کرد تا منافقین به وضعیتی «دائمالمفلوک» دچار شوند. عملیات مرصاد، پایان شوم منافقان بود. چراکه پس از آن، این سازمان تروریستی رو به انحطاط نهاد.
شهید صیاد شیرازی به وسیله بالگردهای هوانیروز ارتش با بمباران خودروهای منافقین حرکتشان را متوقف و ستونهای زرهی آنها را به آتش کشید و به دنبال آن نیروهای نظامی و مردمی روی زمین نیروهای سر در گم منافقین را محاصره و تارو مار کردند. در عملیات مرصاد اینگروهک تعداد یک هزارو 304نفر کشته را رسما تایید و عکس و زندگینامهشان را منتشر کرد. هر چند باید اذعان کرد که تعداد تلفات بسیار گستردهتر از آن بود که منافقین اعتراف کردند. بر طبق همین آمارهای ارائه شده از سوی گروهک یک هزارو 500 نفر نیز مجروح شدند که بسیاری از این مجروحان نیز بعدها جان سپردند. از مجموع 51 نفر کادر سرکردگی فرقه نیز حداقل 33 نفر در صحنه عملیات حضور داشتند که 16 نفر آنها کشته شدند. رضا پورگل، مهدی افتخاری و مهدی کتیرایی از جمله کشته شدگان کادر مرکزی گروهک در این عملیات بودند. تجهیزات منهدم شده منافقین نیز در کمینگاه مرصاد جالب توجه است. در مجموع نبردهای این عملیات از سوم تا پنجم مرداد 612 خودرو و ماشین زرهی از انواع مختلف ،72 تانک و زرهپوش، 21 توپ 122میلیمتری و 51 اسلحه 106 میلیمتری منهدم شدند در حدود 500 خودروی زرهی نیز که سالم مانده بودند به عنوان غنیمت جنگی به دست نیروهای خودی افتاد.
شهید صیاد شیرازی در روایتی درباره عملیات گفته بود:
«من توي خانه بودم؛ يك دفعه ساعت 30/8 شب از ستاد كل (كه من الان در آنجا كار مي كنم كه در آن موقع معاون عملياتش يكي از برادران سپاه بود.) به من زنگ زد و گفت: فلان كس! دشمن از سر پل ذهاب، گردنه پاتاق با سرعت به جلو ميآيد. همين جوري سرش را انداخته پایين ميآيد. من گفتم: كدام دشمن؟! اگر تنها از يك محور سرش را پایین انداخته، پس چه جور دشمن است؟! گفت: نميدانيم. همين طور آمده الان به كرند هم رسيده و كرند را هم گرفتند. چون بعد از پاتاق، ميشود كرند، بعد از كرند، ميشود اسلامآباد غرب و سپس نيز ميآيد به كرمانشاه. گفت: همين جور دارد جلو ميآيد. گفتم: اين چه جور دشمني است؟ گفت: ما هيچي نميدانيم. گفتم: حالا از ما چه ميخواهيد؟ گفتند: شما بيایيد برويد منطقه. خلاصه گفتم: اول يك حكمي بنويسد كه من رفتم آنجا، نگويند تو چه كارهاي؟ درست است نماينده حضرت امام هستم ولي نمايندگان حضرت امام از نظر فرماندهي، نقشي ندارند. او گفت: هر حكمي ميخواهي، بگو ما مينويسيم. ما هر چه فكر كرديم، ديديم مغزمان كار نميكند. حواسمان پرت شد كه اين دشمن، چه كسي است. آخر گفتم: فقط به هواپيما بگوييد كه ساعت 30/10 آماده بشود ما با هواپيما برويم به كرمانشاه. هواپيما آماده كردند. ساعت 30/10 رفتيم كرمانشاه. رسيديم كرمانشاه، ديديم اصلا يك محشري است. مردم ريختند بيرون شهر از شدت وحشت. اين جاده بين كرمانشاه بيستون تقريبا حالت بلواري دارد. تمام پر آدم، يعني اصلا هيچ كس نميتواند حركت كند. طاق بستان محل قرارگاه بود. مجبور شديم پياده شويم، ماشين گرفتيم، رفتيم تا رسيديم تا ساعت 30/1 شب ما دنبال اين بوديم، اين دشمني كه دارد ميآيد، كيه؟ ساعت 30/1شب يك پاسداري سراسيمه و ناراحت آمد، گفت: من اسلامآباد بودم، ديدم منافقين آمدند، ريختند توي شهر (تازه فهميدم منافقين هستند ريختند توي شهر.) شهر را گرفتند آمدند پادگان ارتش را (كه آن موقع ارتش آنجا نبود ارتش همه توي جبههها بودند فقط باقي مانده آنها بودند.) گرفتند. فرمانده، سرهنگي بود. حرفشان را گوش نميكرد. همان جا اعدامش كردند و ميخواستند بيايند به طرف كرمانشاه. توي مردم گير كردند، چون مردم بين اسلامآباد تا كرمانشاه با تراكتور، ماشين و هر چي داشتند، ريختند توي جاده. پس اولين كسي كه جلوي آنها را گرفته بود خود مردم بودند. به آقاي «شمخاني» كه آن وقت معاون عملياتي در ستاد كل بود گفتم: فلان كس! ما كه الان كسي را نداريم، با كدام نيرو دفاع كنيم، نيروهامون هم توي جبهه ماندهاند. اينجا كسي را نداريم؛ هوانيروز همين نزديك است، زنگ بزن به فرمانده آنها، خلبانها ساعت 5 صبح آماده شوند، من ميروم توجيهشان ميكنم. (از زمين كه كسي را نداريم.) با خلبانان حمله ميكنيم. ايشان زنگ به فرمانده هوانيروز ميزند، ميگويد: من شمخاني هستم. فرمانده هوانيروز ميگويد: من به آقاي شمخاني ارادت دارم، ولي از كجا بفهمم كه پشت تلفن، شمخاني باشد، منافق نباشد؟ تلفن را من گرفتم. من اكثر خلبانها را ميشناختم، چون با اكثر آنها خيلي به ماموريت رفته بودم. همه آنها آشنا هستند. همين طور زنگ زدم اسمش «انصاري» بود. گفتم: صداي مرا ميشناسي؟ تا صداي ما را شنيد، گفت: سلام عليكم. و احوالپرسي كرد. فهميد. گفتم: همين كه ميگوييد، درست است. ساعت 5 صبح خلبانها آماده باشند تا من توجيهشان كنم. صبح تا هوا روشن شد شروع كنيم وگرنه، ديگه منافقين بريزند، اوضاع خراب ميشود؛ 5 صبح، ما رفته بوديم؛ همه خلبانها توي پناهگاه آماده بودند، توجيهشان كرديم كه اوضاع خراب است، دو تا هليكوپتر جنگي كبري، يك 214 آماده بشوند و با من بيايند. اول ببينم كار را از كجا شروع كنيم؟ بعد، بقيه آماده باشند تا گفتيم، بيايند. اين دو تا كبري را داشتيم؛ خودمان توي هليكوپتر 214 جلو نشستيم. گفتم: همين جور سر پایين برو جلو ببينيم، اين منافقين كجايند. همين طور از روي جاده مي رفتيم نگاه مي كرديم، مردم سرگردان را مي ديديم.»
او همچنین درباره مراحل آخر این عملیات ثبت کرده که:
«صبح ساعت هشت بود كه من توي طاقبستان بودم. يك دفعه، تلفن زنگ زد؛ فرماندهي هوانيروز گفت: فلان كس! دو تا خلبان پيش من هستند، دو تا خلباني كه ديروز گفتي شهيد شدند. گفتم: چي؟ من خودم ديدم شهيد شدند! گفت: آنها آمدند. بعد، خودمان را به خلبانها رسانديم. تعريف كردند و گفتند: ما رفتيم آنها( منافقین) را از نزديك كنترل كنيم، ما را زدند؛ سيستمهاي فرمان هليكوپتر، قفل شد. يعني ديگه كنترل نبود. ما فقط با هنر خودمان، زديم به خاك به صورت سينمال، كه سقوط نكنيم. وقتي زديم، يك دفعه ديديم موتور دارد آتش ميگيرد ولي ما زندهايم. هنوز يكي از كابينها باز ميشد. لكن كابين ديگري باز نميشد، قفل شده بود. شيشه اش را با سنگ شكستيم، آمديم بيرون، دو تايي از اين دود استفاده كرديم و به طرف تپه مقابل فرار كرديم. بعد، منافقين كه آمدند، ديدند جايمان خالي است، رد پايمان را ديدند و ديدند كه ما داريم پاي تپه ميرويم. افتادند دنبال ما. بالاي تپه رسيدم. نه اسلحهاي داريم نه چيزي. خدايا! (شهادتين را ميگفتيم). كار خدا، يك دفعه ديديم از طرف ايلام دو تا كبري اصلا چه جوري شد كه يك دفعه اونجا پيدا شدند؟! آمدند به طرف جاده، شروع كردند به زدن اينها و آنها هم پا به فرار گذاشتند. حالا اينها از اين ور فرار ميكنند، ما از اون ور فرار ميكنيم. ما هم از فرصت استفاده كرديم به طرف روستاهايي كه فكر كرديم داخل آنها، ديگه منافق نيست، رفتيم. بعد، رسيديم به روستا، و خيالمان راحت شد كه ديگر نجات پيدا كرديم. تا رفتيم توي روستا، مردم دور ما را گرفتند. منافقين! منافقين! گفتيم: بابا! ما خودي هستيم؛ ما خلبانيم. گفتند: نه، شما لباس خلباني پوشيديد. و شروع كردند به كتك زدن ما. كار خدا يكي از برادرهاي سپاه اونجا پيدا شده، گفته: شما كي را داريد ميزنيد؟ كارتشان را ببينيد. كارتمان را ديدند، گفتند: نه بابا! اينها خلبانند.
شروع كردند روبوسي با اينها يك پذيرائي گرم. صبح هم هليكوپتر كبري آنجا پيدا شده بود. هليكوپتر كميته، ساعت 8 آنها را رسانده بود به محل پايگاه، كه آنها را ما حالا ديديم. به هرحال خداوند متعال در آخر اين روز جنگ يا عمليات «مرصاد» به آن آيه شريفه، عمل كرد. كه خداوند در آيه شريفه ميفرمايد: «با اينها بجنگيد، من اينها را به دست شما عذاب ميكنم و دلهاي مومن را شفا ميدهم و به شما پيروزي ميدهيم.» (توبه-14) و نقطه آخر جنگ با پيروزي تمام شد. كه كثيفترين و خبيثترين دشمنان ما (منافقين) در اينجا به درك واصل شدند و پيروزي نهايي ما، يك پيروزي عظيمي بود .»
*کیهان
کد خبر 445212
تاریخ انتشار: ۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۴۷
- ۱ نظر
- چاپ
وبسایت رادیو فرانسه نیز در گزارشی درباره جزئیات همکاری منافقین با گروههای تروریستی و بقایای رژیم صدام در سوریه مینویسد: «اعضای سازمان مجاهدین (منافقین) در کنار ارتش آزاد و گروههای وابسته به القاعده در جنگ علیه سوریه شرکت دارند...