کد خبر 342018
تاریخ انتشار: ۱۵ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۸

اشرف پهلوی: اگر يک صدا از ميان مردم به‌نفع پدرم برمي‌خاست انگليسي‌ها در تصميم خود داير بر عزل پدرم تجديدنظر مي‌کردند.

گروه تاریخ مشرق- تبه‌کاريهاي سياسي، اجتماعي، فکري ـ فرهنگي، مذهبي، اقتصادي رضاخان در طي سال‌هاي 1300- 1320 در تاريخ چند صد ساله اخير ايران بدون‌ سابقه بود. او در عرصه سياسي قانون اساسي مشروطيت، مجلس شوراي ملي و ديگر دستاوردهاي نظام مشروطه را که مردم کشور از اقشار و گروه‌هاي مختلف آن‌ همه براي به‌ دست آوردنش جانفشاني کرده بودند، يکسره تهي از محتوا ساخته و ديکتاتوري خشن، غيرانساني و شرم‌آوري را جايگزين آن نمود.

رضاخان در عرصه‌ فرهنگ‌ستيزي و سياست‌هاي ضداسلامي از اين هم فراتر رفت و در اهانت، هتک حرمت و تهاجم به‌مباني فکري، فرهنگي و اسلامي ـ شيعي ديرپا و بسيار تأثيرگذار در شئون و سطوح مختلف زندگي جامعه ايراني از هيچ اقدام تأسف‌باري فروگذار نکرد. تجاوز به‌ بديهي‌ترين حقوق و خصوصي‌ترين حريم مردم کشور به‌ امري معمول تبديل شد و ستمکاري به‌ مردم کشور را چنان عموميت بخشيده و حد و مرزي براي آن قائل نشد که جز يادآور ساختن عصر هجوم مغول‌ها و تيمورلنگ قرينه‌اي در حافظه‌ تاريخي مردم ايران نداشت.

در چنين وضعيتي بود که وقتي واقعه جانکاه حمله نيروهاي متجاوز روسي و انگليسي به ‌قلمروهاي شمالي و جنوبي ايران که با اشغال سريع کشور همراه بود به‌ عزل خفت‌بار رضاشاه از سلطنت و تبعيد او از کشور توسط بيگانگان متجاوز انجاميد، مردم کشورکه ناباورانه شاهد پايان آن دوره سياه و مرارت‌بار بودند، به‌رغم حزني که از اشغال کشور بر دل داشتند، از پايان کار ديکتاتور و خروج اجباري‌اش از کشور به‌گونه‌اي زايدالوصف شادمان شدند.

اين واکنش مردم نسبت به‌ سقوط رضاشاه از سلطنت در منابع تاريخي پرشماري منعکس شده است. از جمله امام خميني (ره) که از نزديک شاهد آن حوادث و رخدادها بود، بارها به‌اين نکته اشاره کرده است. ايشان ضمن اينکه واقعه اشغال کشور توسط قواي شوروي و انگليس طي دوران جنگ جهاني دوم را «مصيبتي» مي‌داند، با اين حال تصريح مي‌کند «به‌جاي اينکه اين مملکت ما، ملت ما، عزادار باشد، خدا مي‌داند که خوشحال شدند».

امام خميني با اشاره به‌عقب نشيني سريع ارتش به‌اصطلاح نوين! رضاشاه در برابر مهاجمان انگليسي و روسي، در دليل اين امر اظهار مي‌دارد: «رضاشاه که همه‌اش ملتش را سرکوب کرده بود، وقتي خارجي‌ها آمدند هيج حامي نداشت و [آنها] در عرض سه ساعت از همه نقاط مرزي وارد ايران شدند». 1

خوشحالی مردم از پایان کار دیکتاتور

رضاخان که در برابر حمله‌ متفقين به‌کشور و به‌ويژه نامهرباني دولت انگلستان درباره خود غافلگير شده و هيچگاه تصور نمي‌کرد انگليسيان که خود راه کودتا و صعود او به‌سلطنت را هموار کرده بودند، اينک به‌يکباره بر حکومتش پايان بخشند در گفت‌وگويش با سرکلارمونت اسکرين ديپلمات انگليسي که مأمور تبعيد او از ايران شده بود، تصريح کرده بود که نيازي به‌عزل او از سلطنت نبوده و او آمادگي داشت براي هر گونه ارتباط و آمدو شد تجهيزاتي– تدارکاتي و نظامي انگليسيان با روسيه شوروي با آنان همکاري کند. اسکرين در خاطرات خود به‌اين نکته چنين اشاره کرده است:

              مهم‌ترين مسئله مورد توجه [رضا] شاه در اطراف حوادثي دور مي‌زند که منجر به‌کناره‌گيري او از سلطنت شده بود. او دائماً از قصور دولت انگليس در ابراز عدم‌اعتماد و بي‌خبر نگه داشتن او از مسير حوادث گله مي‌کرد و به‌من مي‌گفت: آخر چرا انگليسيها نگفتند که به‌من احتياج دارند؟ اگر نخست‌وزير شما اهميت سوق‌الجيشي مملکت مرا براي متفقين و لزوم استفاده از آن‌ را برايم توضيح مي‌داد، من فرصت خوبي براي مساعدت به‌شما داشتم، شما مي‌گوييد که به‌ايران به‌عنوان يک کانال ارتباطي جهت حمل تجهيزات جنگي مثل توپ و تانک به‌شوروي احتياج داشتيد، بسيار خوب، ولي اگر قبلاً مرا از اين موضوع مطلع مي‌کرديد، من مي‌توانستم تمام راه‌ آهن سراسري ايران را در اختيارتان بگذارم. 2

آگاهان به امور در آن روزگار هم درباره دلايل سقوط رضاشاه نوشته‌اند:

       اگر رضاخان از ابتداي امر به‌وسيله انگليسي‌ها روي کار نيامده بود و مارک Made in England روي او نخورده بود و پايه‌هاي حکومت خود را بر روي افکار عمومي، عدالت و آزادي استوار مي‌ساخت، مجالس مقننه ايران منتخب دولت نبود، مطبوعات تحت سانسور شديد حکومت پليسي قرار نداشت، متفقين هرگز نمي‌توانستند به‌اين سهولت او را برکنار کنند. رضاشاه از روسها وحشت چنداني نداشت، بلکه از خشم مردم ايران بيشتر واهمه داشت و مي‌ترسيد. آنچه او را بيش از هر چيز نگران ساخته بود، بيم از انتقاد مردم بود، مردمي که مدت 16 سال در زير فشار حکومت زور و قلدري و استبداد قرار گرفته بودند. 3

اشرف پهلوي هم بعدها در خاطراتش اعتراف کرد:

     اگر يک صدا از ميان مردم به‌نفع پدرم برمي‌خاست انگليسي‌ها در تصميم خود داير بر عزل پدرم تجديدنظر مي‌کردند. انگليسي‌ها در روي کار آوردن پدرم اثر مستقيم داشتند. من تا آن‌موقع [حمله متفقين به ‌ايران] پدرم را مردي شجاع و قوي تصور مي‌کردم، ولي روحيه خود را به‌شدت باخت. از ميان تمام وکلايي که جيره‌خوار پدرم بودند، از ميان تمام روزنامه‌هاي آن زمان که پدرم به‌وجود آورده و يا تقويت کرده بود و از ميان تمام افرادي که به‌نوعي از او منتفع شده بودند هيچکس کلمه‌اي يا سطري به‌نفع پدرم نگفت و ننوشت و انگليسيها که ديدند براي پدرم پايگاهي در ميان مردم نمانده، تصميم گرفتند او را وادار به ‌استعفا کنند. من اطمينان دارم که اگر پدرم داراي رجال فهميده و اطرافيان دلسوزي بود واقعه‌ سوم شهريور 1320  روي نمي‌داد. 4

بازکاوي گستره عميق شادماني مردم کشور و استقبال زايدالوصفي که از خبر عزل و تبعيد رضاخان از ايران صورت گرفت و در ميان افکار عمومي، نشريات و روزنامه‌ها، رسانه‌ها و غيره انعکاس يافت، مجال ديگري مي‌طلبد. 5 قهرمان‌ميرزا سالور در همان دوره در خاطرات روزانه خود به‌دلايل شادماني مردم کشور از پايان حقارت‌بار کار رضاشاه چنين اشاره کرد:

   تمام مردم از اين پيشامد شادند؛ حتي آن مرد از کارافتاده، آن ضعيفه دهاتي پيرعاجز، چرا؟ او براي آنکه کلاه فرنگي سر گذاشته، او براي آنکه رويش باز شده. آنها که مال و حال و جان و کسانشان از دست رفته جاي خود را دارند. زن و مرد اين مملکت سواي معدودي هر يک از اين راهها بغض و کينه در دل داشتند. پنجاه سال عمامه شيرشکري به‌سر داشت، عبا به‌دوش، با يک قبضه ريش او را به‌شکل ديگر درآوردند. مخالف عقيده و عادت ديرينه‌ او بود. قهراً عداوت پيدا کرد. به‌ فلان پيرزن هيچ ستمي، ظلمي نشده بود اما براي آنکه گفتند تو بايد سر باز بيرون بيايي کينه در دل گرفت و نفرين کرد، به‌خدا مي‌ناليد. 6

 هم او عزل حقارت‌بار رضاخان از سلطنت و تبعيد اجباري او از کشور را بزرگترين مجازاتي مي‌داند که در اين دنيا مي‌شد براي او متصور گرديد:

      ما هر مجازاتي را براي او فرض مي‌کرديم از اين بالاتر نبود. اين عقوبت بالاترين عقوبت براي اوست. مکافات خداوندي بالاترين تصورات مردم شد. بيست سال خدمت کرد به‌انگليس. اخيراً براي نگاهداري خود تغيير سياست داد و ايران را تحويل روس و انگليس [داد]. او را برده‌اند در جزيره موريس پانصد کيلومتري ماداگاسکار سکني دادند و حال اين پادشاه با فراغت کاملي که دارد مي‌تواند فکر کند که چه خيانتهايي را به ‌مملکت ايران کرده و انگليسيها چگونه در استقلال مملکتهاي کوچک نگاهداري مي‌کنند. ايطالياييها متصل مي‌گويند پسر داش‌قلي 7 در جنگلهاي مازندران قول داده بود ايران را تحويل او بدهد. 8

به‌دنبال سقوط رضاخان اشعار و تصانيف بسياري در انتقاد و سرزنش از او ساخته و در نشريات و در ميان افکار عمومي منتشرشد. از جمله ماده تاريخي به‌شرح زير درباره او گفته شد:

     «تاريخ پادشاهي ضحاک ثانوي        از نام او بجوي رضاشاه پهلوي» 9

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. رسول جعفريان، «امام خميني و سلطنت رضاخان»، فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، س 5، ش 19- 20، پاييز و زمستان 1380، صص 45- 46.

2. سرکلارمونت اسکرين و سرريدر بولارد، شترها بايد بروند، ترجمه حسين ابوترابيان، چاپ اول، تهران، نشرنو، 1362، ص 162.

3. حسين مکي، تاريخ بيست ‌ساله ايران، ج 8، صص 101- 102.

4. همان، صص 103- 106.

5. براي نمونه بنگريد به: همان، صص 86- 200.

6. قهرمان‌ ميرزا سالور، روزنامه خاطرات عين‌السلطنه (قهرمان‌ميرزا سالور)، ج10، صص 7878-7879 .

7. اشاره به‌نام پدر رضاخان «داداش‌بک» است.

8. قهرمان ‌ميرزا سالور، پيشين، ج10، ص 7880.

9. همان، ص 7894 .

*مظفر شاهدي

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • DE ۰۰:۴۹ - ۱۳۹۹/۰۷/۰۱
    0 2
    لعنت بر شاه

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس